• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

باذام

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



باذام یا باذان، فرزند  ساسان جَرون ، آخرین حکمران ایرانی یمن که بعد از  وَهْرِز  و فرزندش و دو تن از احفاد او به فرمان خسرو انوشیروان (حک: ۵۳۱ـ۵۷۹ م)، به حکومت عدن ، صنعا و حوالی آن و قسمتی از جنوب شبه جزیره عربستان برگزیده شد و سرداری  ابناء یا  ابناء احرار را نیز برعهده داشت.




باذان معرب باذام است
[۱] تئودور نولدکه، ج۱، ص۳۹۸، تعلیقه ۳۶، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۵۸ ش).
و به قولی دیگر مرکب از دو جزء باذ+ان که جزء اخیرش پسوند نسبت است و بر شهرت خانوادگی دلالت دارد.



باذان در ۶ هجری، هنگام اقامت پیامبر ، صلّی اللّه علیه وآله وسلّم، در مدینه ، با جمعی از سرداران ابناء به آیین اسلام گروید و باقی عمر را، از جانب آن حضرت به حکومت سرزمین تحت فرماندهی خود ابقا شد.



اغلب مورخان او را از جمله صحابه شمرده اند.
[۲] ابن حجر عسقلانی، کتاب الاءصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۱۷۰، مصر ۱۳۲۸.
[۳] محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۵۷۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ ـ ۱۸۹۶.
[۴] ابن هشام، سیره رسول اللّه، ج۱، ص۹۱ـ۹۳، ترجمه و انشای رفیع الدّین اسحاق بن محمّد همدانی، چاپ اصغر مهدوی، تهران ۱۳۶۱ ش.
[۵] علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ج۱، ص۲۵۹، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
[۶] احمدبن علی قلقشندی، صبح الاعشی، ج۵، ص۲۵، قاهره ۱۳۸۳/۱۹۶۳.
[۷] مجمل التواریخ و القصص، چاپ بهار، ج۱، ص۱۷۲، تهران ۱۳۱۸ ش.




سرزمین یمن ، در حدود عام الفیل (۵۷۰ میلادی) یا به نوشته حمزه اصفهانی
[۸] حمزة بن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ج۱، ص۱۱۴، بیروت.
۴۱ سال بعد از سلطنت خسرو انوشیروان ، یا به قول ازرقی
[۹] محمدبن عبدالله ازرقی، اخبار مکة و ماجاء فیها مِن الا´ ثار، ج۱، ص۱۲۱، ترجمه و تحشیه از محمود مهدوی دامغانی، چاپ رشدی صالح ملحس، تهران ۱۳۶۸ ش.
دو سال بعد از ولادت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلّم و یا به قول عبدالرحمان شجّاع
[۱۰] عبدالرحمان عبدالواحد شجّاع، الیمن فی صدرالاسلام، ج۱، ص۲۸، دمشق ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
و جوادعلی ،
[۱۱] جوادعلی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳، ص۵۲۷، بیروت ۱۹۷۶ ـ ۱۹۷۸.
در ۵۷۵ در  جنگی  به امر خسرو انوشیروان، به دست سپاهیان وهرز ، از چنگ  حبشیان  تحت حمایت دولت روم درآمد.



انوشیروان پس از غلبه بر خزرهای شمال و بنای (سد باب الابواب)،
[۱۲] محمد محمدی ملایری، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، ج۱، ص۴۲۴، تهران ۱۳۷۲ ش.
در ظاهر، به منظور پاسخ دادن به درخواست کمک یکی از امیرزادگان ذوجدن ، و اشراف موجّه و خوشنام حمیری یمن (و به قول برخی از مأخذ قدیم: هاماوران )
[۱۳] محمد محمدی ملایری، ج۱، ص۴۲۶، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، پانویس ۴، تهران ۱۳۷۲ ش.
به نام سیف بن ذی یزن ، فرزند ابومره فیاض یا پسرش معدی کرب بن سیف ذی یزن ، و در واقع، برای ایجاد پایگاهی مطمئن در برابر روم ، رقیب نیرومند ایران ـ با مشورت موبد موبدان ، سپاهی هشتصد نفری (به نوشته حمزه اصفهانی مرکب از ۸۰۹ تن و اغلب از فرزندان ساسان )
[۱۴] حمزة بن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ج۱، ص۵۲، بیروت.
از اسیران دیلم و شهرستان های مجاور آن، به سرداری  خُرزاد  فرزند نرسی ، از اسپهبدان دیلم
[۱۵] حمزة بن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ج۱، ص۵۲، بیروت.
(فرزند بها فریدون بن ساسان فرزند بهمن بن اسفندی ار) که دارای مرتبه  وَهْرِز  (برابر با هزار سوار) بود
[۱۶] مجمل التواریخ و القصص، چاپ بهار، ج۱، ص۱۷۲، تهران ۱۳۱۸ ش.
ترتیب داد که در ناوگانی مرکب از هشت کشتی
[۱۷] حمزة بن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ج۱، ص۵۲، بیروت.
از راه دجله به سوی یمن حرکت کردند.
دو فروند از کشتی‌ها دچار توفان شدند و شش فروند باقی، در ساحل  حَضْرَمَوت ، به بندر مثوب
[۱۸] علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۸۱، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۸۴ـ۱۳۸۵/۱۹۶۴ـ ۱۹۶۵.
[۱۹] مطهربن طاهر مقدسی، کتاب اُلْبَدْءوَ التاریخ، ج۳، ص۱۹۰، پاریس ۱۸۹۹ـ ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
[۲۰] محمد محمدی ملایری، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، ج۱، ص۴۱۹ـ۴۲۰، تهران ۱۳۷۲ ش.
[۲۱] آلی ایوانوویچ کولسنیکف، ایران در آستانه یورش تازیان، ج۱، ص۲۶۹، ترجمه م ر یحیایی، تهران ۱۳۵۷ ش.
رسیدند.



در  جنگی  که میان سپاهیان انوشیروان و لشکریان حبشه درگرفت، مسروق فرزند دوم ابرهه اشرم ، کشته شد و حبشیان از سرزمین یمن بیرون رانده شدند، و با این پیروزی، به حکومت هفتاد ودو ساله حبشیان که از سوی قیصر رومی ( هراکلیوس ) حمایت می‌شدند پایان داده شد.
[۲۲] ابن هشام، سیره رسول اللّه، ج۱، ص۹۱، ترجمه و انشای رفیع الدّین اسحاق بن محمّد همدانی، چاپ اصغر مهدوی، تهران ۱۳۶۱ ش.
[۲۳] تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ج۱، ص۳۴۵، ترجمه عباس زریاب، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۵۸ ش).
[۲۴] تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ج۱، ص۳۹۲، ترجمه عباس زریاب، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۵۸ ش).
[۲۵] مجمل التواریخ و القصص، چاپ بهار، ج۱، ص۱۷۱، تهران ۱۳۱۸ ش.




حضور جنگجویان ( اساوره ) ایرانی در بندر عدن و صنعا و حومه از ۵۷۵  میلادی 
[۲۶] جوادعلی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳، ص۵۲۷، بیروت ۱۹۷۶ ـ ۱۹۷۸.
[۲۷] عبدالرحمان عبدالواحد شجّاع، الیمن فی صدرالاسلام، ج۱، ص۲۸، دمشق ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
به هیئت پادگان‌های نظامی درآمده بود و بقیه سرزمین یمن به چهار ایالت تقسیم شد و هر ایالت را به یکی از سران قبایل پیشین (مخلاف) سپردند تا به گونه مستقل به حکومت پردازند و  خراجی  را که به وسیله خسرو انوشیروان تعیین شده بود از  رعایا  اخذ کنند و نزد اسپهبد ایرانی که در پادگان های صنعا می‌زیست بفرستند.



بنابر شرایطی که انوشیروان برای آنان مقرر داشته بود  ایرانیان  ساکن یمن می‌توانستند از غیر ایرانیان همسر گزینند، اما غیر ایرانیان مجاز به ازدواج با  زنان  ایرانی نبودند.
[۲۸] علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۸۲، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۸۴ـ۱۳۸۵/۱۹۶۴ـ ۱۹۶۵.

فرزندان ایرانیان سپاهی و همسران غیرایرانی ابناء یا ابناء احرار نامیده شدند.



بحرین و یمن و جنوب عربستان که مستقیماً به دست ایرانیان و ابناء اداره می‌شد از آن پس در تقسیمات اداری در شمار یکی از چهار استان ایران درآمد و به نام استان نیمروز یا گستک نیمروز یا ملک هاماوران خوانده می‌شد و فرمانده آن را که اسپهبد بود، ناذوسپان یا مرزبان نیمروز می‌گفتند.
[۲۹] آلی ایوانوویچ کولسنیکف، ایران در آستانه یورش تازیان، ج۱، ص۲۵۶، ترجمه م ر یحیایی، تهران ۱۳۵۷ ش.
[۳۰] ابن خرداذبه، کتاب المسالک و الممالک، ج۱، ص۱۲۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
[۳۱] تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ج۱، ص۲۵۳، ترجمه عباس زریاب، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۵۸ ش).
[۳۲] محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۰۵۸، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ ـ ۱۸۹۶.




هدف نهایی خسرو انوشیروان از مساعدت نظامی به امیرزاده حمیری یمن گسترش سلطه و  استیلای  سپاه ساسانی در آن منطقه بود تا هم از نظر اقتصادی خراج جنوب عربستان و یمن و بحرین به آسانی فراهم آید و هم حکام دست نشانده ایرانی یا ابناء یمن از راه‌های بازرگانی و کالاهای قیمتی که از راه دریای هند به  بنادر  یمن و جنوب عربستان می‌آمد و سپس از دو طریق بحری دریای سرخ و راه برّی راه حضرموت و منزلگاه های ناامن صحرای عربستان به فلسطین حمل می‌شد، با دقت مراقبت کنند.



سران قبایل یا مخلاف‌های یمنی و جنوب عربستان، پیشکش‌ها و خراج رعایا را در سه نوبت یا سالیانه به حکومت صنعا تحویل می‌دادند و آنان بنابر وظیفه‌ای که بر ایشان معین شده بود، خراج‌ها، پیشکش‌ها و گزارش‌های ابناء را با پیک‌ها و کاروان‌های ویژه به دربار مدائن می‌فرستادند.



در اواخر سلطنت انوشیروان،  خُرّه  خسرو حاکم یمن، که نوه وهرز بود به خشم خسرو گرفتار آمد و از حکومت یمن عزل شد.
پس از وی باذان، که ظاهراً از نسل وهرز نبود، به جای او به حکومت رسید.



در نخستین سال بعثت ، باذان به محض دریافت خبر دعوت پنهانی حضرت رسول صلّی اللّه علیه وآله وسلّم، در مکه ، به خسرو گزارش کرد: «در بلندی های تهامه صاحب دعوتی ظاهر شده است که در پنهانی مردم را به آیین خویش می‌خواند».
[۳۳] حمزة بن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ج۱، ص۱۱۴، بیروت.

به گفته حمزه اصفهانی،
[۳۴] حمزة بن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ج۱، ص۱۱۴، بیروت.
باذان این گزارش را در نوزدهمین سال حکومت خسرو پرویز (حک: ۵۹۰ ـ ۶۲۸) و به گفته نولدکه
[۳۵] تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ج۱، ص۴۴۱، ترجمه عباس زریاب، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۵۸ ش).
در بیستمین سال حکومت او ارسال داشته است.



در سال ششم هجرت حضرت محمد صلّی اللّه علیه وآله وسلّم، برای گسترش آیین اسلام به سرزمین های دوردست و کشورهای متمدن آن روز، نامه ای به دربار خسرو ارسال کرد و از او خواست که به آیین اسلام درآید (اسلم تسلم).



خسرو به باذان مأموریت داد که دو نفر از سرداران هوشمند خود را نزد پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم بفرستد و از وی بخواهد که از دعوت خویش منصرف شود.
حضرت که در واقعه  حُدَیبیِّه  خبر کشته شدن پرویز را به دست فرزندش شیرویه دریافت کرده بود،
[۳۶] تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ج۱، ص۴۴۱، ترجمه عباس زریاب، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۵۸ ش).
به هر کدام از آن دو مأمور که یکی دادویه یا بابویه ، خواهرزاده و کاتب باذان، و دیگری و خُرخسرو از سرداران ابناء بود،  هدیه‌ای  بخشید و خبر کشته شدن خسروپرویز و به تخت نشستن شیرویه را به آنان داد و فرمود به باذان بگویید که به دین اسلام درآید تا او را بر قلمرو حکومتش ابقا کنیم.



پس از بازگشت مأموران، باذان منتظر نامه شیرویه ماند و چندی بعد که صدق خبر پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم برایش مسلم شد، مسلمان شد.
[۳۷] محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۵۷۲ـ ۱۵۷۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ ـ ۱۸۹۶.
[۳۸] ابن اثیر، اخبار ایران از الکامل ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۴ـ ۱۳۵، ترجمه محمدابراهیم باستانی پاریزی، ج ۱، تهران ۱۳۴۹ ش.
[۳۹] ابن خلدون، العبر، ج۱، ص۴۳۵ـ۴۳۶، ترجمه عبدالمحمّد آیتی، ج ۱، تهران ۱۳۶۳ ش.

و داذویه و خُرخسرو نیز اسلام آوردند.



باذان از آن پس از دربار ساسانی قطع علاقه کرد و خبر مسلمان شدنش را به مدینه نوشت و به فرمان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم به حکومت یمن ابقا شد.
[۴۰] ابن هشام، سیره رسول اللّه، ج۱، ص۹۳، ترجمه و انشای رفیع الدّین اسحاق بن محمّد همدانی، چاپ اصغر مهدوی، تهران ۱۳۶۱ ش.

سال ششم هجری به علت چیرگی اسلام بر بت پرستی و یهودیت و نصرانیت در تاریخ از اهمیت بسیار برخوردار است.



باذان در ۱۰ هجری درگذشت و فرزندش شهر به دستور پیامبراکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم، به حکومت یمن منصوب شد.
[۴۱] محمدبن محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، ج۱، ص۳۵۲، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۶ ش.




شهر، در یورش عبهلة بن کعب معروف به اسود عنسی یا ذوالخمار کشته شد و اسود با همسر شهر ، به نام آزاد، دختر عموی فیروز دیلمی ، ازدواج کرد.



ابناء یمن  در ۱۱ هجری، بعد از آن‌که به راهنمایی آزاد، فیروز و چند سردار دیگر با اسود عنسی جنگ کردند و او را به قتل رساندند، به آیین اسلام درآمدند.
[۴۲] محمدبن محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، ج۱، ص۳۵۲ـ۳۵۶، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۶ ش.
[۴۳] احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۱۱۵، چاپ رضوان محمد رضوان، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸.




(۱) ابن اثیر، اخبار ایران از الکامل ابن اثیر، ترجمه محمدابراهیم باستانی پاریزی، ج ۱، تهران ۱۳۴۹ ش.
(۲) ابن حجر عسقلانی، کتاب الاءصابة فی تمییز الصحابة، مصر ۱۳۲۸.
(۳) ابن خرداذبه، کتاب المسالک و الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۴) ابن خلدون، العبر، ترجمه عبدالمحمّد آیتی، ج ۱، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۵) ابن هشام، سیره رسول اللّه، ترجمه و انشای رفیع الدّین اسحاق بن محمّد همدانی، چاپ اصغر مهدوی، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۶) محمدبن عبدالله ازرقی، اخبار مکة و ماجاء فیها مِن الا´ ثار، ترجمه و تحشیه از محمود مهدوی دامغانی، چاپ رشدی صالح ملحس، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۷) احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، چاپ رضوان محمد رضوان، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸.
(۸) محمدبن محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۹) حمزة بن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، بیروت.
(۱۰) احمدبن داود دینوری، الاخبار الطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، چاپ افست بغداد (تاریخ مقدمه ۱۹۵۹)، ص ۶۴.
(۱۱) عبدالرحمان عبدالواحد شجّاع، الیمن فی صدرالاسلام، دمشق ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
(۱۲) محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ ـ ۱۸۹۶.
(۱۳) جوادعلی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت ۱۹۷۶ ـ ۱۹۷۸.
(۱۴) احمدبن علی قلقشندی، صبح الاعشی، قاهره ۱۳۸۳/۱۹۶۳.
(۱۵) آلی ایوانوویچ کولسنیکف، ایران در آستانه یورش تازیان، ترجمه م ر یحیایی، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۱۶) مجمل التواریخ و القصص، چاپ بهار، تهران ۱۳۱۸ ش.
(۱۷) محمد محمدی ملایری، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۱۸) علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۱۹) علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۸۴ـ۱۳۸۵/۱۹۶۴ـ ۱۹۶۵.
(۲۰) مطهربن طاهر مقدسی، کتاب اُلْبَدْءوَ التاریخ، پاریس ۱۸۹۹ـ ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
(۲۱) تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۵۸ ش).


 
۱. تئودور نولدکه، ج۱، ص۳۹۸، تعلیقه ۳۶، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۵۸ ش).
۲. ابن حجر عسقلانی، کتاب الاءصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۱۷۰، مصر ۱۳۲۸.
۳. محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۵۷۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ ـ ۱۸۹۶.
۴. ابن هشام، سیره رسول اللّه، ج۱، ص۹۱ـ۹۳، ترجمه و انشای رفیع الدّین اسحاق بن محمّد همدانی، چاپ اصغر مهدوی، تهران ۱۳۶۱ ش.
۵. علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ج۱، ص۲۵۹، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۶. احمدبن علی قلقشندی، صبح الاعشی، ج۵، ص۲۵، قاهره ۱۳۸۳/۱۹۶۳.
۷. مجمل التواریخ و القصص، چاپ بهار، ج۱، ص۱۷۲، تهران ۱۳۱۸ ش.
۸. حمزة بن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ج۱، ص۱۱۴، بیروت.
۹. محمدبن عبدالله ازرقی، اخبار مکة و ماجاء فیها مِن الا´ ثار، ج۱، ص۱۲۱، ترجمه و تحشیه از محمود مهدوی دامغانی، چاپ رشدی صالح ملحس، تهران ۱۳۶۸ ش.
۱۰. عبدالرحمان عبدالواحد شجّاع، الیمن فی صدرالاسلام، ج۱، ص۲۸، دمشق ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
۱۱. جوادعلی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳، ص۵۲۷، بیروت ۱۹۷۶ ـ ۱۹۷۸.
۱۲. محمد محمدی ملایری، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، ج۱، ص۴۲۴، تهران ۱۳۷۲ ش.
۱۳. محمد محمدی ملایری، ج۱، ص۴۲۶، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، پانویس ۴، تهران ۱۳۷۲ ش.
۱۴. حمزة بن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ج۱، ص۵۲، بیروت.
۱۵. حمزة بن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ج۱، ص۵۲، بیروت.
۱۶. مجمل التواریخ و القصص، چاپ بهار، ج۱، ص۱۷۲، تهران ۱۳۱۸ ش.
۱۷. حمزة بن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ج۱، ص۵۲، بیروت.
۱۸. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۸۱، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۸۴ـ۱۳۸۵/۱۹۶۴ـ ۱۹۶۵.
۱۹. مطهربن طاهر مقدسی، کتاب اُلْبَدْءوَ التاریخ، ج۳، ص۱۹۰، پاریس ۱۸۹۹ـ ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
۲۰. محمد محمدی ملایری، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، ج۱، ص۴۱۹ـ۴۲۰، تهران ۱۳۷۲ ش.
۲۱. آلی ایوانوویچ کولسنیکف، ایران در آستانه یورش تازیان، ج۱، ص۲۶۹، ترجمه م ر یحیایی، تهران ۱۳۵۷ ش.
۲۲. ابن هشام، سیره رسول اللّه، ج۱، ص۹۱، ترجمه و انشای رفیع الدّین اسحاق بن محمّد همدانی، چاپ اصغر مهدوی، تهران ۱۳۶۱ ش.
۲۳. تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ج۱، ص۳۴۵، ترجمه عباس زریاب، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۵۸ ش).
۲۴. تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ج۱، ص۳۹۲، ترجمه عباس زریاب، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۵۸ ش).
۲۵. مجمل التواریخ و القصص، چاپ بهار، ج۱، ص۱۷۱، تهران ۱۳۱۸ ش.
۲۶. جوادعلی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳، ص۵۲۷، بیروت ۱۹۷۶ ـ ۱۹۷۸.
۲۷. عبدالرحمان عبدالواحد شجّاع، الیمن فی صدرالاسلام، ج۱، ص۲۸، دمشق ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
۲۸. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۸۲، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۸۴ـ۱۳۸۵/۱۹۶۴ـ ۱۹۶۵.
۲۹. آلی ایوانوویچ کولسنیکف، ایران در آستانه یورش تازیان، ج۱، ص۲۵۶، ترجمه م ر یحیایی، تهران ۱۳۵۷ ش.
۳۰. ابن خرداذبه، کتاب المسالک و الممالک، ج۱، ص۱۲۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۳۱. تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ج۱، ص۲۵۳، ترجمه عباس زریاب، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۵۸ ش).
۳۲. محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۰۵۸، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ ـ ۱۸۹۶.
۳۳. حمزة بن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ج۱، ص۱۱۴، بیروت.
۳۴. حمزة بن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ج۱، ص۱۱۴، بیروت.
۳۵. تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ج۱، ص۴۴۱، ترجمه عباس زریاب، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۵۸ ش).
۳۶. تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ج۱، ص۴۴۱، ترجمه عباس زریاب، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۵۸ ش).
۳۷. محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۵۷۲ـ ۱۵۷۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ ـ ۱۸۹۶.
۳۸. ابن اثیر، اخبار ایران از الکامل ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۴ـ ۱۳۵، ترجمه محمدابراهیم باستانی پاریزی، ج ۱، تهران ۱۳۴۹ ش.
۳۹. ابن خلدون، العبر، ج۱، ص۴۳۵ـ۴۳۶، ترجمه عبدالمحمّد آیتی، ج ۱، تهران ۱۳۶۳ ش.
۴۰. ابن هشام، سیره رسول اللّه، ج۱، ص۹۳، ترجمه و انشای رفیع الدّین اسحاق بن محمّد همدانی، چاپ اصغر مهدوی، تهران ۱۳۶۱ ش.
۴۱. محمدبن محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، ج۱، ص۳۵۲، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۶ ش.
۴۲. محمدبن محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، ج۱، ص۳۵۲ـ۳۵۶، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۶ ش.
۴۳. احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۱۱۵، چاپ رضوان محمد رضوان، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸.




دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «باذام»، شماره۱۳۲.    
 



جعبه ابزار