تبلیغ خصوصی (سیره نبوی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تبلیغ، رساندن مجموعه اطلاعاتی به مخاطب به منظور
اقناع و برانگیختن احساسات او به سود یا بر ضد یک موضوع است. یکی از گونههای تقسیم بندیهای
تبلیغ، تقسیم به «
تبلیغ خصوصی» و «
تبلیغ گروهی» است.
یکی از گونههای تقسیم بندیهای تبلیغ، تقسیم به «تبلیغ خصوصی» و «تبلیغ گروهی» است.
تبلیغ گروهی به معنای صحبت کردن
مبلّغ برای تمامی مردم به قصد راهنمایی آنان به افکار و اندیشههای خود است؛ خواه این عقاید واندیشهها سالم باشند؛ مانند
دین مبین اسلام، و خواه غیرسالم باشند؛ مانند
وهابیت.
تبلیغ خصوصی و به عبارتی، تبلیغ فردی یا همان تبلیغ چهره به چهره، آن است که مبلغ، خود و بدون حضور فرد یا گروه دیگری، با مخاطب ارتباط برقرار کند و او را با مبانی واندیشههای خویش همراه سازد.
یکی از کارهای
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در راه تبلیغ دین اسلام در کنار تبلیغ گروهی و دستهجمعی، توجه به تبلیغ خصوصی بود.
از جالبترین و کارآمدترین و بهترین شیوههای عملی در
سیره تبلیغی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، توجه به تک تک افراد و گلچین کردن آنها از میان جماعت بود؛ امری که امروزه در عصر ارتباطات و تبلیغات، از مهمترین مسائل محسوب میشود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این شیوه همانند یک طبیب دوّار و دلسوز به دنبال بیماران بود تا آنان را از از طریق نور
اسلام از امراض باطنی برهاند.
امیرمؤمنان (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در کلامی زیبا، این ویژگی پیامبر را چنین توصیف میکند:
«طبیب دوار بطبه، قد احکم مراهمه، احمی مواسمه، یضع من ذلک حیث الحاجه الیه من قلوب عمی وآذان صم والسنة بکم، متتبع بدوائه مواضع الغفله و مواطن الحیره؛
پیامبر، طبیبی است که با وسیله معالجه خویش، همواره گردش میکند و مرهمهایش را محکم و آماده کرده است و ابزارها را سرخ کرده است. هرجا که لازم باشد، مرهمها و ابزارهای داغ کردن را بر روی آنها مینهد که جاهای زخمی و نیازمند به معالجه، دلهای کور و گوشهای کر و زبانهای لال است. این طبیب روحانی با دارو و معالجه خود، بیماریهای غفلت، نادانی، حیرت و سرگردانی را معالجه میکند.»
پیامبر در طول سه سال اول
بعثت (دعوت مخفیانه) از میان جوانان عضوگیری کرد؛
چرا که از نظر فکری و روحی، آمادگی بیشتری داشتند، و کمتر به سراغ افراد مسن میرفت که قلبشان با سنتهای جاهلی و سنت پرستی آلوده بود. ایشان، طی این سه سال توانست سی و چند
یا حدود پنجاه نفر
هوادار استوار و مقاوم بیابد و پایههای
نهضت اسلامی را استحکام بخشد. این امر، زمینه عمومی کردن دعوت اسلامی را فراهم ساخت؛ از جمله این افراد میتوان به حضرت علی (علیهالسّلام)
و
خدیجه (سلاماللهعلیهم)،
نخستین مرد و زن مسلمان و نیز
بلال حبشی،
عمار،
زیدبنحارثه،
جعفربن ابیطالب و...اشاره کرد.
تبلیغ خصوصی و به عبارت دیگر، فردسازی برای دعوت گروهی، از ویژگیهایی برخوردار است:
ایجاد پیوندی دوستانه با فرد با هدف القای بهتر
عقاید.
۲.برقراری ارتباط با مخاطب براساس نیاز وی برای مانا کردن مطالب در ذهن او با هدفِ نمودِ آنها در رفتارش (درحقیقت در این شیوه، بیشتر به چگونگی کار توجه میشود تا
کمیت).
ابوعبدالرحمان سلمی نقل میکند: «کسانی که برای ما
قرآن میخواندند؛ مانند
عثمانبنعفان،
عبدالله بنمسعود و...، درباره روش آموزشی پیامبر نقل میکنند که حضرت، بیش از ده
آیه به ما یاد نمیداد، تا آن را خوب یاد بگیریم و عمل کنیم.»
نمونه بارز این ویژگی در سیره رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) «
پیمان عقبه» است. زمانی که گروهی شش نفره از
قبیله خزرج در
ایام حج، خدمت رسول خدا رسیدند، مسلمان شدند و به
مدینه بازگشتند، فعالیت مستمری داشتند
تا این که در سال بعد، یعنی دوازدهم بعثت، هیئتی دوازده نفره از مدینه برای دیدار با پیامبر به
مکه رهسپار شدند که به بسته شدن نخستین پیمان عقبه، به نام «
بیعة النساء» منجر شد.
پس از بازگشت این هیئت به مدینه و تبلیغات پیگیر آنان، با ارسال نامهای به پیامبر، خواستار فرستادن
مبلغ شدند تا
قرآن را به آنان بیاموزد؛ از این رو پیامبر «
مصعب بن عمیر» را برای آموزش و تربیت آنها فرستاد.
یک سال بعد در سال سیزدهم بعثت، اهل مدینه با شور و اشتیاق فراوان، آماده
مراسم حج میشدند تا ضمن به جا آوردن
اعمال حج، از نزدیک با پیامبر دیدار کنند. در این سفر نیز
پیمان عقبه دوم با نام «
بیعة الحرب» بسته شد.
زیرا حمایت تا جنگ در آن آمده بود. این دو پیمان حاصل پیگیریهای پیوسته پیامبر و هیئت مدینه بود.
برخلاف تبلیغ ناپیوسته که در ایام خاصی صورت میگیرد، تبلیغ خصوصی از محدودیت زمانی برخوردار نیست. در این نوع تبلیغ، مبلغ از شرایط موجود به بهترین گونه برای عرضه اندیشههای خود به طرف مقابل بهره میگیرد.
ملاقات با قبایلی که در موسم حج به
مکه میآمدند، نمونه خوبی در این باره است.
ربیعة بن مالک از پدرش نقل میکند: «پیامبر بعد از علنی شدن دعوتش، در ایام حج به سراغ مردم میرفت و آنان را به
اسلام فرامیخواند. پس از مدتی نیز از قبیلههای آنان میپرسید و
قبیله به قبیله به سراغ آنها میرفت.»
از آن جمله قبیله «
بنی عامر بن صعصعه» بود. مردی از بزرگان آنان به نام «
بیحره» گفت: «به خدا! اگر من این جوان را از قریش بستانم، با وی میتوانم
عرب را زیر فرمان خویش درآورم.» بدین رو از رسول خدا پرسید: «آیا پس از خود فرمانروایی را به ما میدهی؟» حضرت فرمود: «الامر الی الله یضعه حیث یشاء؛
این مسئله به دست خداست؛ آن را هر جا بخواهد قرار میدهد.»
نیز ایشان در سفری به
طائف، پس از مواجهه با مخالفت اشراف و بزرگان
قبیله ثقیف و آزار اراذل آنجا به تحریک بزرگان، به ناچار به داخل باغی پناه برد که صاحبان آن، «
عتبه» و «
شیبةبنربیعة» از
بت پرستان بودند. آنها با دیدن وضع وخیم حضرت متاثر شدند و غلام مسیحی خود «
عداس» را با ظرفی پر از
انگور، نزد وی فرستادند.
عداس با شنیدن کلمه «بسم الله» از حضرت، هنگام خوردن انگور، تعجب کرد و به فکر فرو رفت. سپس مهر سکوت را شکست و گفت: «مردم
شبهجزیره با چنین کلامی آشنایی ندارند و من تا به حال چنین سخنی را نشنیدهام. مردم این دیار کارهای خود را با نام
لات و
عزی آغاز میکنند.» پس از اینکه سخنانی میان آن دو رد و بدل شد، عداس اسلام آورد، خم شد و دست و پای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بوسید.
منطق ایشان در برخورد با افراد، کریمانه و محبت آمیز بود و توصیه میفرمود:
«من اکرم اخاه المسلم فانما یکرمالله عزوجل؛
برادران دینی خود را گرامی بدارید که اگر کسی چنین کند،
خدا را نیز
تکریم کرده است.»
این
شیوه برخورد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با مردم، به نوعی نخستین مرحله تبلیغ به شمار میرود؛ به گونهای که شخص در همان برخورد نخست، شیفته شخصیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میشد و زمینه را برای مرحلههای واپسین آماده میکرد.
علی (علیهالسّلام) میفرمود: «پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هر روز برایم نشان تازهای از اخلاق نیکو را آشکار میکرد و به من فرمان میداد تا به او اقتدا کنم.»
سیرهنویسان نیز درباره شیوه برخورد
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مینویسند: «به هرکس میرسید، ابتدا
سلام میکرد و هرکس برای خواستهای نزد ایشان میآمد، در انجام کار وی بردباری میکرد، تا خواستهاش برآورده شود، یا آن فرد، خود منصرف شود. هرگز نشد کسی دست پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بگیرد و آن حضرت، جلوتر از آن شخص دست خود را بکشد. چون به مرد مسلمانی میرسید، ابتدا با او
مصافحه میکرد و هنگامی که
نماز میگزارد و شخصی در کنارش مینشست، نماز خود را زودتر به پایان میبرد و با تمام صورت به او نگاه میکرد و میفرمود: آیا حاجتی داری؟ هرکس بر وی وارد میشد، او را بزرگ میداشت و گاهی لباس خود را زیر پای او پهن میکرد و یا او را بر روی تشک خود مینشاند.»
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «تبلیغ خصوصی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۱۱.