قبایل بجه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بِجَه (عربی: بُجَه) نام قبایلی
صحرانشین که محل سکونت آنها بین
نیل و
بحراحمر، از جادة قِنَهْ ـ قُصَیْر تا زاویه ای است که رود عَطْبَره و بلندیهای واقع در مرز اریتره ـ سودان تشکیل میدهند.
اهمّ قبایل کنونی بجه عبارتاند از: عَبابْدَه، بِشارین، اُمَّرار، هَدَنْدُوَه و بنی عامر.
عبابده اکنون به
زبان عربی تکلم میکنند و دیگر قبایل (جز شعباتی از بنی عامر که به زبان تیگره صحبت میکنند) به یکی از زبانهای حامی به نام توبِضَویّه.
منبع
معیشت قبایل بجه عمدتاً
دامداری است.
چون چراگاههایشان سخت تُنُک است، معمولاً در دسته های کوچک، حرکت میکنند.
اصل و
نسب آنان روشن نیست، اما جماعاتی متکلم به زبان حامی از زمانهای قدیم در این ناحیه میزیسته اند.
بِکِر قول رایج مبنی بر یکی بودن آنان با قبایل جاهلی بلمّی را
رد کرده است.
عبداللّه بن سعد هنگام بازگشت خود از نوبه (۳۱)، به گروهی از افراد این
قبیله برخورد، اما آنان را از نظر
سیاسی به چیزی نگرفت.
نخستین پیمانی که
عبیداللّه بن حَبْحاب در زمان خلافت
هِشام میان قبایل بجه و عربها بست، هم به تجارت بجه با
مصر نظم داد و هم عربها را از گزند غارتگریهای آنان ایمن کرد.
عربها در جستجوی
زمرد و
طلا به سرزمین بجه نفوذ کردند، که اولی در صحرای قِفْط استخراج میشد و دومی در وادی العَلاّ قی.
در شمال تسلط با قبیله حَدارِب بود که، بنا به
روایات، از افرادی تشکیل مییافته که پیش از
اسلام از
حَضرَمَوت به آنجا
مهاجرت کرده بودند.
قبایل بجه از یکدیگر گسسته بودند، اما گاه شواهدی دال بر وجود رئیس بزرگ مشترکی دیده میشود که در دهکده ای به نام هَجَر میزیسته است.
زَنافِج، که تعدادشان بیشتر بود، از طبقة بردگان به شمار میآمدند و به کار
چوپانی اشتغال داشتند.
مهاجرت مسلمانان به آن
سرزمین به حدارب ظاهری اسلامی بخشید و ازدواجهایی نیز میان افراد قبایل بجه و عربها صورت گرفت.
یورشهای افراد بجه به مصر علیا موجب شد که سپاه اسلام به آنجا گسیل شود، رئیسشان کانون را سرکوب کند و آنان را به پذیرفتن
پیمان صلح وا دارد (۲۱۶).
از آن پس، زعامت
خلیفه مقبول شد، حرمت مساجدِ سرزمین بجه
واجب شمرده و مقرر شد که بازرگانان مسلمان و حاجیان بتوانند در
امنیت کامل از آن سرزمین بگذرند، و محصلان، مأمور جمع آوری
زکات از
نومسلمانان اجازه یافتند به آنجا بروند.
در این پیمان مطالبی نیز به منظور ممانعت از به وجود آمدن
اتحاد میان بجه و نوبة مسیحی گنجانده شده بود.
با اینهمه غارتگریهای جدیدی رخ داد و افراد بجه از پرداختن
خراج معادن
طلا خودداری کردند.
سپاه سواره ای که از طریق
دریا به آنجا گسیل شد جمازه سواران بجه را شکست داد، و رئیس آنان نیز در ۲۴۱ به
سامره رفت تا شخصاً با
متوکل بیعت کند.
مع ذلک، چندی نگذشت که قبیلة بجه به شهر
فُسطاط حمله کرد، اما لشکرِ عبدالرحمان عُمَری راه را بر دستة مهاجمان بجه بست و رئیسشان را کشت؛ و عمری، که از پشتیبانی افراد قبایل ربیعه و جُهَیْنَه نیز بهره مند شده بود، بر همة نواحی معدن دار تسلط یافت (ح- ۲۵۵) و پس از
مرگ او افراد
قبیلة ربیعه، که از راه
ازدواج با
حدارب با آنان متحد شده بودند، نفوذ خود را بر سراسر آن منطقه گستردند.
بنا به گفتة
مسعودی در ۳۳۲، رئیس قبیلة ربیعه مالک معادن طلا و فرمانده ۰۰۰، ۳
عرب و ۰۰۰، ۳۰ شترسوار بجه بوده است.
در این عبارت، احتمالاً نسبت اعداد به یکدیگر پر معنی تر از اعداد است.
رونق بندر عَیْذاب در اواسط قرن پنجم بر اهمیت حدارب افزود زیرا جادة درة نیل ـ بندر عیذاب از سرزمین آنها میگذشت.
یکی از شیوخ آنان که ابن بطوطه وی را الحَدْربی خوانده است، از حقوق گمرکی عیذاب سهمی دریافت میکرد.
دربارة شعب بجه که در جنوب سکونت داشتهاند چندان اطلاعی در دست نیست.
یعقوبی شش «مملکت» بجه را بر شمرده و اُسوانی آن دسته از قبایل بجه را که در سرزمینهای دور دست تر زندگی میکردهاند جماعتی پراکنده و
بت پرست وصف کرده که در آن هر گروهی دارای «
کاهن» مخصوص به خود بوده و ایشان را در
چوپانی و
غارتگری راهنمایی میکرده است.
در قرن هشتم
معادن طلا متروک شد و بندر عیذاب از رونق افتاد.
احتمالاً همین دو عامل اقتصادی را میتوان علت ناپدید شدن حدارب دانست که گویا به سمت جنوب کوچیدند، و شاید به صورت طبقة حاکم بلو درآمدند که بر بجة ساکن بخشهای دور افتادة ساحلی در سواکن ـ مَصَوَّع تسلط داشتند.
به هر حال، گسترش
قبایل عرب به قسمت علیای درة نیل و نیز استقرار سلطنت اسلامی فُنْج (ح-۹۱۰)، سرانجام به
اسلام آوردن ـ گرچه ظاهری ـ عموم افراد بجه انجامید.
یکی از بازتابهای این امر اتخاذ تبارنامه های عربی بود.
برخی از این شجره نامهها البته ساختگی است (مثلاً بشارین و امرار و عبابده خود را فرزندان
خالد بن ولید یا زبیربن عَوّام میدانند)، اما ادعای برخی دیگر، مثلاً هدندوه که میگویند فرزندان پناهنده ای گمنام از حجازند که حین گریز از چنگ عثمانیان به آنجا آمده، ممکن است مبتنی بر خاطره ای واقعی از تحولات قبیله باشد.
ظهور و انتشار قبایل کنونی در
دوران فنج صورت گرفت.
سلطة فنج را گروه بنی عامر، که در منتهی الیه جنوبی منطقه میزیستند، گردن نهادند.
این گروه نخست تحت تسلط قبیلة نَبتات قرار داشت که از اصل سودانی ـ عربی بودند و در اواخر قرن دهم جای قبایل بلو را اشغال کرده بودند.
در خلال قرن دوازدهم، قبایل امرار در سمت
غرب منتشر شدند و هدندوه به سوی رودهای قاش و عطبره به حرکت درآمدند.
در همین احوال، سواکن مهمترین بندر منطقه شده و توسط چندین جاده، که از سرزمین بجه میگذشت، به بخش سودانی نیل متصل شده بود.
این بندر از ۹۲۳ جزو مستملکات عثمانیان بود، اما در آغاز قرن سیزدهم تحت اختیار گروهی از قبایل بجه به نام حدارب درآمد که احتمالاً با حدارب قرون دهم به بعد تفاوت داشته، اما از نظر اصل و نسب، مانند آنان، به حضرموت وابسته بوده اند.
ادارة این جماعات به دست پنج عشیرة اَرْتَیقْه بود.
فتح حوزة سودانی نیل به دست مصریان (۱۲۳۶ـ۱۲۳۷) در قبایل بجه اثر فوری نداشت.
حملاتی که به منظور جمع آوری خراج در نواحی التاکه (منطقة قاش) صورت گرفت، به سرکوبی قطعی هدندوه نینجامید؛ ولی مرکزی حکومتی در کسلا ایجاد شد (۱۲۵۶) که به صورت مرکز تجاری و مقرّ طریقة مهم خَتمیّه درآمد.
افراد امرار نیز بر جادة تجاری سواکن ـ بلاد بربر مالیات راهداری بستند و، مانند افراد هدندوه، در کار
حمل و نقل کالا به کار گرفته شدند.
این ایام، با آنکه کیفیت نظارت حکومتی بی نقص نبود، ایام
صلح و پیشرفت اقتصادی بود.
افراد ارتیقه در کار گسترش کشاورزی بَرَکه، که قبلاً تا حدودی بنی عامر از آن بهره برداری کرده بودند، پیشقدم شدند.
اقداماتی نیز برای کشت پنبه در دلتای قاش و برکه، به صورتی که از نظر تجاری مقرون به صرفه باشد، به عمل آمد.
اما جنبش مهدیه این
امنیت و
آبادانی فزاینده را در هم شکست.
این جنبش تا زمانِ روی کار آمدنِ عثمان بن ابی بکر دِقْنَه (۱۳۰۰) هیچ توفیقی به دست نیاورد.
عثمان موفقیت خود را بیشتر مدیون حمایت رئیس محلی یکی از «طریقت» های بومی بود تا اصل و نسبِ نیمه بجه ای خود؛ زیرا رئیس این طریقت رقابت
طریقة ختمیّه را، که تحت حمایت
دولت بود، خوش نمیداشت.
عثمان دقنه راه سواکن ـ بربری را قطع کرد، بر پایگاههای دولتیِ سرزمین بجه تسلط یافت، و حتی شهر سواکن را در معرض
تهدید قرار داد.
هواداران عثمان، که عمدتاً از هدندوه و امرار بودند، در حمایت از او دچار دودلی شدند، و در ۱۳۰۸/۱۸۹۱ نیروهای انگلیسی ـ مصری مرکز فرماندهی او در طوکَر را
تسخیر کردند که موجب زوال جنبش مهدیه در میان قبایل بجه شد.
در ادارة حکومت مشترک (۱۳۱۶ـ۱۳۳۵ ش)
صلح و توسعه به منطقه بازگشت، تشکیلات قبیله ای بازسازی و امنیت به نحو مؤثری برقرار شد.
در شهرها
مدرسه و
بیمارستان ساخته شد و همراه با توسعة اقتصادی، یعنی تأسیس پورت ـ سودان و ایجاد
راه آهن از ساحل
دریا و کسلا تا درة نیل و کشت پنبه در مصب قاش و برکه، تماس میان بجه و جهان خارج بیشتر شد.
مع ذلک، روش قدیم زندگی بکندی تغییر شکل یافت و جذب کامل افراد بجه در نظام سیاسی سودان مشکلی است که هنوز هم جمهوری تازة
سودان با آن روبروست.
(۱) علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ شارل پلا، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹.
(۲) احمدبن علی مقریزی، کتاب المواعظ، چاپ ویت، قاهره ۱۹۲۲، ج۳، ص۲۶۷ـ۲۸۰.
(۳) احمدبن اسحاق یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «قبایل بجه»، شماره۵۱۴.