• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مصعب بن زبیر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مصعب بن زبیر بن عوام یکی از ده پسر زبیر است. ابن خلدون می‌گوید: "مصعب بن زبیر نخستین کسی بود که در عراق درهم و دینار سکه زد.



مادر او رباب دختر انیف بن عبید بن مصاد بن کعب از قبیله کلب است. مصعب دارای چهارده فرزند بود که عبارتند از: عیسی اکبر، عکاشه، سکینه، عبدالله، محمد، حمزه، عاصم، عمر، جعفر، مصعب، سعد، منذر، عیسی اصغر و رباب کنیه او ابوعبدالله بود و از طرف برادرش عبدالله بن زبیر به حکومت عراق منصوب گردید. مصعب یکی از قوی‌ترین حامیان برادرش عبدالله بود. وی از مهم‌ترین حاکمان زبیری بود که بجز مدت کوتاهی در تمام دوره‌ای که عراق زیر سلطه زبیریان بود، بر آن حکومت کرد. یکی از اقدامات او در دوران ولایت عراق ضرب سکه بود.
به طوری که ابن خلدون می‌گوید: "مصعب بن زبیر نخستین کسی بود که در عراق درهم و دینار سکه زد. او این کار را به دستور برادرش عبدالله که فرمانروای حجاز بود، انجام داد و دستور داد که بر یک روی سکه‌ها کلمه "برکه" و بر روی دیگر نام "الله" را بنویسند.
[۳] ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸، ج۱، ص۳۲۳.



مصعب فردی شجاع، زیباروی و جلیل القدر و مورد ستایش بود. مسعودی می‌گوید: «مصعب جمال چهره و کمال بنیه‌ای داشت» و ابن رقیات ضمن شعری درباره او گوید: «مصعب شهاب خدا بود که ظلمت از چهره وی برخاسته بود.»
[۵] مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، ۱۴۰۹، چاپ دوم، ج۳، ص۱۰۹.

فضل بن دکین گوید: «هرگز امیری را بالای منبر زیباتر از مصعب ندیده بودم.» گویند چون سر مصعب را به نزد عبدالعزیز برادر عبدالملک در مصر بردند، گفت: «خدایت رحمت کند به خدا سوگند از نیکوترین قریش و شجاع‌ترین و سخاوتمندترین ایشان بودی.» و چون خواستند سر مصعب را در دمشق بگردانند، عاتکه همسر عبدالملک مانع شد و آن را گرفت، غسل داد، عطر زد و مدفون ساخت.
[۷] نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، چاپخانه سپهر، ۱۳۶۴، چاپ اول، ج۶، ص۱۰۵.
هم چنین نقل شده که عبدالملک بن مروان می‌گفت: «دیگر کجا قریش هم چون مصعب از خود بجا خواهد گذاشت و سپس افزود که این سرور جوانان قریش بود.»
[۸] نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، چاپخانه سپهر، ۱۳۶۴، چاپ اول، ج۶، ص۱۰۵.
ابن قتیبه نیز او را بخشنده‌ترین عرب ذکر کرده است. مصعب به آبادانی شهرها نیز توجه داشته و در آباد ساختن منطقه بطن النخل که در نزدیکی مدینه قرار داشت تلاش بسیار نمود.

۲.۱ - قدرت طلبی

اما در مقابل این اوصافی که ذکر گردید، مصعب فردی قدرت طلب و در برهه‌ای از تاریخ قسی القلب نیز بود. او وقتی به بصره رسید به مردم گفت: «هر کس نزد شما می‌آید شما او را به لقبی می‌خوانید؛ ولی من خود را به لقبی دیگر می‌خوانم و آن این که من قصاب هستم.»
[۱۲] طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، ط الثانیة، ج۶، ص۹۳.
طبری می‌نویسد: مصعب، عبدالله بن عمر را دید و به او سلام نمود و گفت: «من برادرزاده ات هستم.» ابن عمر به او گفت: «بله یک صبحگاه هفت هزار نفر از مسلمانان را کشتی حال هر طور می‌خواهی زندگی کن». مصعب به او گفت: «آن‌ها کافران و جادوگران بودند.» ابن عمر گفت: «به خدا اگر به شمار آن‌ها گوسفندان موروثی پدرت را کشته بودی افراط کرده بودی.» هم چنین هنگامی که عبدالملک از مروانیها خواست تا اقدامی برای از بین بردن حکومت ابن زبیر بنمایند، او «زحر بن قیس» را همراه هزار نفر به بصره فرستاد. این جریان منجر به درگیری با زبیریان و شکست سخت مروانیها شد.
مصعب، مروانی‌های بصره را مجبور کرد تا زنانشان را طلاق داده، اموال آن‌ها را گرفته و خانه هایشان را تخریب کرد، فرزندانشان را به جبهه فرستاد و آن‌ها را در گوشه و کنار کوفه گردانید و سوگندشان داد که با آزادگان ازدواج نکنند.
[۱۵] نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، چاپخانه سپهر، ۱۳۶۴، چاپ اول، ج۶، ص۶۶.


۲.۲ - تعصبات نژادی

وی روی مسائل نژادی تعصبات عربی خاصی داشته و به خصوص نسبت به ایرانیان بیشتر بدان دلیل که مختار را همراهی کرده بودند، نظری بدبینانه داشت.
[۱۶] جعفریان، رسول، تاریخ خلفا، قم، انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۳ش، چاپ سوم، ص۶۴۲.

مصعب پس از کشته شدن مختار و تسلط بر کوفه دو همسر مختار که یکی "ثابت دختر سمره بن جندب" و دیگری "عمره دختر نعمان بن بشیر انصاری" بود را نزد خود خواند چون هر دو حاضر شدند، مصعب از هر دو پرسید شما درباره مختار چه عقیده دارید، ‌ام ثابت گفت: «هر عقیده که تو داری من هم دارم.» او را آزاد کرد. اما عمره با رشادت تمام گفت: «خدایش بیامرزد. او بنده‌ای از بندگان خوب خدا بود.» مصعب او را زندانی کرد و به برادر خود عبدالله بن زبیر نامه نوشت که زن مختار ادعا می‌کند که او پیغمبر بوده است. عبدالله دستور قتل وی را صادر کرد و آن زن را شبانه در محلی میان کوفه و حیره به قتل رساندند. وی رفتار مناسبی با شیعیان نداشت و برخی از شیعیان، همچون عمران بن حذیفه بن یمان و فرزندان حجر بن عدی به نام‌های عبدالرحمن و عبدالرب را به شهادت رساند.


در مورد ازدواج مصعب با سکینه دختر امام حسین (علیه‌السّلام) بین مورخین اختلاف نظر وجود دارد. گروهی بر این عقیده‌اند که سکینه فقط با عبدالله بن حسن (پسر عموی خود) ازدواج کرده است. مقرم در کتاب خود می‌گوید: «مصعب بن زبیر کارگزار برادرش در بصره بود. از این رو تسلطی بر حجاز نداشت تا امام سجاد (علیه‌السّلام) از او بیم داشته و به ناچار بانو سکینه را به ازدواج او درآورد. هم چنین عواطف مردم نسبت به اهل بیت (علیه‌السّلام) جریحه دار بود و به خصوص بعد از واقعه کربلا هر کس به آنان قصد سوئی می‌ورزید، مبغوض دیگران می‌گردید.»
اما گروه دیگری از مورخین ازدواج این دو را ذکر کرده‌اند.
[۲۴] ابن کثیر، عمادالدین‌، البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷، ج۸، ص۳۱۹.
[۲۷] علی بن ابی الغنائم، العمری، المجدی، قم، مکتبه آیت‌الله مرعشی، ۱۴۰۹، الطبعه الاولی، ص۳۳۳.
ابن طقطقی می‌نویسد: «وی (مصعب) سکینه دختر حسین (علیه‌السّلام) و عایشه دختر طلحه را به همسری گرفت و آن‌ها را یک جا در خانه خود گرد آورد».
شعبی جریانی را نقل می‌کند که ذکر آن خالی از لطف نیست. می‌گوید: «من و عبدالله بن زبیر و عبدالملک بن مروان و مصعب بن زبیر در برابر کعبه نشسته بودیم و سخن می‌گفتیم. پس از پایان سخن قرار شد، هر یک از ما برخیزد، رکن یمانی را بگیرد و حاجتش را بگوید.» وی سپس می‌گوید، هر یک چه دعایی کردند و چه حاجتی خواستند. جالب این که همه به خواسته هایشان رسیدند. اما آن چه مصعب خواسته بود این بود که خداوندا مرا نمیران تا آن که امیر عراق گردم و با سکینه بنت الحسین (علیه‌السّلام) پیوند زناشویی ببندم.

۳.۱ - عدم زضایت سکینه

اکنون با آن چه بیان کردیم شاید بتوان گفت چه بسا این ازدواج به رضایت حضرت سکینه (سلام‌الله‌علیهم) نبوده و تنها از روی مصالح سیاسی ـ اجتماعی صورت پذیرفته است. چنان که شواهد تاریخی بسیاری بر این گونه ازدواج‌ها وجود دارد؛ مانند بسیاری از همسران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ، امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) و برخی دیگر از ائمه (علیه‌السّلام) که حتی کمر به قتل آن پیشوایان می‌بستند و قطعا آن پیوندها به رضایت آنان نبوده است. در این جا نیز چه بسا حضرت سکینه (سلام‌الله‌علیهم) به این پیوند خرسند نبوده است؛ اما از روی مصلحت تن داده است. شاهد آن که وقتی حضرت سکینه (سلام‌الله‌علیهم) پس از مرگ مصعب و ازدواج با خواهرزاده او، عبدالله بن عثمان، سر از اطاعت او بر می‌گیرد و نشوز می‌کند، رملة بنت الزبیر مادر وی و خواهر مصعب نزد عبدالملک می‌رود و می‌گوید: «اگر چنین نبود که ما می‌خواهیم پوششی بر کارهای خود بگذاریم، هرگز نسبت به کسی که رغبتی در ما ندارد، رغبتی به او نداشتیم.» با توجه به این جمله و تصریحی که در آن وجود دارد، به راحتی می‌توان به واقعیت این پیوند پی برد. چنان که سبط بن جوزی نیز می‌گوید: «این ازدواج به اجبار صورت گرفت.»
[۳۱] سبط بن جوزی، ابوالمظفر، تذکره الخواص، قم، شریف رضی، ۱۴۱۸، ص۲۴۹.



مصعب، از نوجوانی در دستگاه حکومتی برادرش عبدالله، که بر حجاز حکومت داشت، حضور داشت و از نزدیک شاهد وقایعی بود که برای خلافت، پیش می‌آمد. تا زمانی که از طرف برادر، فرماندار و والی بصره شد و به آن جا رفت. مصعب مدتی از جانب برادرش عبدالله عامل مدینه بود.
[۳۲] طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، ط الثانیة، ج۸، ص۳۲۷۹.

یکی از حوادث مهم این دوران درگیری او با سپاه شام بود. در محرم سال ۶۴هجری، پس از آن که سپاه شام به شهر مکه حمله برده و آن جا را محاصره کردند، خبر مرگ یزید بن معاویه رسید. پس از آن حصین بن نمیر که فرماندهی سپاه شام را به عهده داشت در پیامی از عبدالله بن زبیر خواست تا اجازه طواف کعبه را به آن‌ها بدهد که با پاسخ منفی روبرو شد. حصین بن نمیر از فتح مکه منصرف شد و آن جا را نرک نمود. پس از مدتی یاران حصین از یک دیگر جدا شدند، مردمی که در پی آنان بودند، آنان را دستگیر نموده و به مدینه فرستادند. در مدینه مصعب بن زبیر که از طرف برادرش در مدینه بود آنان را به حره آورد و سر آن‌ها را از بدنشان جدا کرد.


بعد از آن که مختار با شعار "یالثارات الحسین" تصمیم به انتقام گیری از عاملان واقعه کربلا گرفت، عده‌ای از اشراف کوفه و سران عراق که عمده آنان در ماجرای کربلا دست داشتند، از کوفه گریختند و به بصره نزد مصعب بن زبیر پناهنده شدند. این گروه تمام تلاش خود را برای تحریک مصعب جهت نبرد علیه مختار به کار گرفتند. از سران این گروه "محمد بن اشعث" و "شبث بن ربعی" بودند که موفق شدند مصعب را به حرکت وادارند.
دینوری می‌گوید: «تعداد فراریانی که از کوفه به بصره آمده بودند حدود ده هزار نفر می‌شدند.»
مصعب بن زبیر که به تازگی حاکم بصره و نواحی جنوب عراق شده بود مردم بصره را بسیج کرد و لشکریان خود را آماده نبرد ساخت. لشکر او در کنار جسر اکبر خارج از بصره اردو زدند. او هم چنین چند نفر از سران فراری کوفه را از بصره به کوفه فرستاد. آنان مخفیانه وارد کـوفـه شدند و ماموریت داشتند افراد هم فکر خود را جذب کنند و اوضاع را به نفع خود تغییر دهند. جمعی از کوفیان منافق نیز به آنان قول همکاری دادند و بدین سان، مقدمات جنگی بزرگ فراهم شد.
مـخـتـار، کـه از جـریـان بـصـره کـامـلا آگاه بود، مردم را در جریان کار قرار داد و لشکری به فـرمـاندهـی یـکـی از فـرمـانـدهـان شـجـاع بـه نـام "احـمـر بـن شـمـیط" به سوی نیروهای مصعب گسیل داشت. لشکر ابن شمیط قریب شصت هزار مرد جنگی داشت که برای جنگ با مصعب آماده شده بودند.
ابـن شـمـیـط نـیروهایش را در منطقه‌ای خارج از شهر کوفه به نام حمام اعین سازمان دهی کرد. نیروها در منطقه‌ای به نام مذار با هم برخورد کردند. جنگ شدیدی در گـرفـت و از دو طرف، جمع کثیری کشته شدند. در این نبرد، ابن شمیط، فرمانده ارتش مـخـتـار، کشته شد. لشـکـر بـصـره بـه سوی کوفه هجوم آوردند و نیروهای مختار ناچار به فرار شدند. مـختار در مقابل آن‌ها ایستاد؛ اما خـسـتـگـی مـفـرط نـیـروهـای مـخـتـار و کـثـرت دشمن، نیروهای مختار را ناچار به عقب نشینی به داخـل شـهر نمود. لشکر مصعب دارالاماره را به محاصره درآورد و مراکز حساس شهر را گرفت. تنها نقطه اصلی، دارالاماره بود. اطراف مسجد و بازار و قصر در محاصره نیروهای مصعب بود. مختار ماندن در دارالاماره را چاره ساز ندید. بنابراین، با جمعی از یـاران، از قـصـر خـارج گـردید و وارد جنگ شدند. اما همه کسانی که در دارالاماره بـودنـد، بـیـرون نـیامدند و هر چه مختار به آنان اصرار کرد که فریب پسر زبیر را نخورند، اگـر تـسلیم شوند با ذلت کشته خواهند شد، اما آن‌ها فرمان مـخـتار را نپذیرفتند و مـخـتـار و قـریـب پـنـجـاه نـفـر از خـانـدان و یـارانـش بـا روحـیـه شهادت طلبانه جنگیدند. او از قـبـل خـود را مـهـیا کـرده بـود و پـیـش از خـروج از قـصـر، غسل نـمـوده و بدن خود را معطر ساخته و حنوط کرده بود. مختار به دشمن حمله برد. ولی به دست سربازان مصعب کشته شد. مصعب، سر مختار را پیش عبدالله بن زبیر فرستاد. این واقعه در سال ۶۷ هجری به وقوع پیوست. به دستور مصعب، کف دست مختار را بریدند و کنار مسجد کوفه به دیوار با میخ کوبیدند و هم چنان باقی بود تا آن که حجاج بن یوسف ثقفی به کوفه آمد و دستور داد آن را از دیوار بردارند.
[۴۱] نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، چاپخانه سپهر، ۱۳۶۴، چاپ اول، ج۶، ص۴۵.



مصعب پس از قتل مختار از سوی برادرش به ولایت عراق رسید و در قصر حکومتی کوفه منزل کرد و کارگزاران خود را برای جمع آوری خراج گسیل داشت. در این سال جماعت خوارج در عراق و فارس و اهواز خروج کرده و خرابی بسیاری از خود بر جای گذاشتند. مصعب در هر دو دوره‌ای که به ولایت عراق رسیده بود با خوارج به مبازره پرداخت.
حارث بن ربیعه، عامل مصعب بن زبیر در بصره، به وی خبر داد که خوارج سوی اهواز سرازیر شده‌اند و جز مهلب کسی مرد میدانشان نیست.
مصعب پیکی سوی مهلب فرستاد که عامل وی در موصل و جزیره بود و دستور داد که آماده نبرد با خوارج شود و سوی آن‌ها حرکت کند. مهلب به بصره آمد و افرادی را برگزید و با افرادی که می‌خواست سوی خوارج رفت. دو سپاه در منطقه سولاق به هم برخورد کرده و هشت ماه در آن جا نبرد سختی کردند، نبردی که کسان به سختی آن ندیده بودند.
[۴۳] مستوفی، حمد الله، تاریخ گزیده، تحقیق عبد الحسین نوایی، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۴ش، چاپ سوم، ص۲۷۱.
مهلب همواره از شهری برای تعقیب خوارج به شهر دیگری می‌رفت و پس از هر جنگ، جنگ دیگری می‌کرد و این کار در تمام مدت حکومت عبدالله بن زبیر تا هنگامی که او کشته شد و حکومت به عبدالملک پسر مروان رسید ادامه داشت. هم چنین مصعب با نجدة بن عامر حنفی حروری که در ناحیه یمامه خروج کرده بود و سپس رهسپار بحرین گردید، روبرو گشت و آن‌ها را شکست داد.


هنگامی که عبدالملک مخالفان خود در شام را به قتل رساند، با مشورت عده‌ای از درباریان به فکر تصرف عراق افتاد. از طرفی بسیاری از اشراف و بزرگان عراق نیز برای او نامه نوشته و او را به عراق دعوت کردند.
وقتی عبدالملک به طرف عراق حرکت کرد، مصعب به مقابله با او شتافت. عبدالملک به خاطر دوستی و رفاقتی که از قبل با او داشت، پیش از جنگ از او درخواست کرد که با هم سخن بگویند و یا کار را به شورا ارجاع دهند. مصعب نپذیرفت و این در حالی بود که اکثر سربازان و فرماندهان سپاه او فریفته ی وعده و وعیدهای عبدالملک شده و به مروانیان پیوستند.
[۴۹] المسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، ۱۴۰۹، چاپ دوم، ج۳، ص۱۰۶.
وی تا آخر مقاومت کرده و در واپسین دم از عروه بن مغیره، سیره حسین بن علی (علیه‌السّلام) را در هنگام شهادت پرسید. او نیز گفت: حسین بن علی حاضر به پذیرش حکم ابن زیاد نشد، در آن موقع مصعب گفت:
ان الالی بالطف من آل هاشم تاسوا فسنوا للکراما لتاسیا
برگزیدگان خاندان هاشم در طف (کربلا) سنتی را پایه ریزی کردند و این سنت را برای مردم کریم باقی گذاشته که باید از آن‌ها پیروی کنند. به دنبال آن مصعب تا آخر ایستادگی کرد تا این که کشته شد. این رویداد در نیمه جمادی الاولی سال ۷۲ (ه. ق) اتفاق افتاد. وی هنگام مرگ ۳۶ سال داشت.
[۵۴] نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، چاپخانه سپهر، ۱۳۶۴، چاپ اول، ج۶، ص۱۰۵.



۱. ابن سعد کاتب واقدی، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۰، ط الاولی، ج۵، ص۱۴۰.    
۲. البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبة الهلال، ۱۹۸۸، ص۴۵۰ - ۴۴۸.    
۳. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸، ج۱، ص۳۲۳.
۴. ابن طقطقی، محمد بن علی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، تحقیق عبد القادر محمد مایو، بیروت، دار القلم العربی، ۱۴۱۸، ط الاولی، ص۱۲۴.    
۵. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، ۱۴۰۹، چاپ دوم، ج۳، ص۱۰۹.
۶. ابن سعد کاتب واقدی، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۰، ط الاولی، ج۵، ص۱۴۰.    
۷. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، چاپخانه سپهر، ۱۳۶۴، چاپ اول، ج۶، ص۱۰۵.
۸. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، چاپخانه سپهر، ۱۳۶۴، چاپ اول، ج۶، ص۱۰۵.
۹. ابن قتیبة، عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، ۱۹۹۲، ط الثانیة، ص۲۲۴.    
۱۰. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی تا، ج۴، ص۹۱.    
۱۱. ابن قتیبة، عبد الله بن مسلم،، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۰، ط الاولی، ج۲، ص۲۵.    
۱۲. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، ط الثانیة، ج۶، ص۹۳.
۱۳. الطبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، ط الثانیة، ج۶، ص۱۱۳ - ۱۱۲.    
۱۴. الکوفی، ابو محمد احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، ط الاولی، ج۶، ص۳۲۸ - ۳۲۷.    
۱۵. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، چاپخانه سپهر، ۱۳۶۴، چاپ اول، ج۶، ص۶۶.
۱۶. جعفریان، رسول، تاریخ خلفا، قم، انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۳ش، چاپ سوم، ص۶۴۲.
۱۷. دینوری، ابو حنیفه، الاخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش، ص۳۰۹.    
۱۸. ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵، ج۴، ص۲۷۵.    
۱۹. ابن الاثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵، ج۴، ص۲۸۰.    
۲۰. شبر، جواد، ادب الطف، بیروت، موسسه التاریخ العربی، ۱۴۲۲، ص۱۶۲.    
۲۱. مقرم، عبدارزاق، السیدالسکینه، انتشارات شریف رضی، ۱۴۱۳، چاپ اول، ص۱۱۲.    
۲۲. مقرم، عبدارزاق، السیدالسکینه، انتشارات شریف رضی، ۱۴۱۳، چاپ اول، ص۱۱۲.    
۲۳. البلاذری، أبو الحسن أحمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر المحمودی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۴، ط الاولی، ج۲، ص۱۹۵.    
۲۴. ابن کثیر، عمادالدین‌، البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷، ج۸، ص۳۱۹.
۲۵. ابن سعد کاتب واقدی، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۰، ط الاولی، ج۵، ص۱۴۰.    
۲۶. ابن طقطقی، محمد بن علی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، تحقیق عبد القادر محمد مایو، بیروت، دار القلم العربی، ۱۴۱۸، ط الاولی، ص۱۲۴.    
۲۷. علی بن ابی الغنائم، العمری، المجدی، قم، مکتبه آیت‌الله مرعشی، ۱۴۰۹، الطبعه الاولی، ص۳۳۳.
۲۸. ابن طقطقی، محمد بن علی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، تحقیق عبد القادر محمد مایو، بیروت، دار القلم العربی، ۱۴۱۸، ط الاولی، ص۱۲۴.    
۲۹. عبد الحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، مکتبه آیت‌الله مرعشی، ۱۳۸۷، الطبعه الثانیه، ج۲۰، ص۱۳۶.    
۳۰. احمد بن ابی طاهر، ابن طیفور، بلاغات النسا، قم، انتشارات شریف رضی، بی تا، ص۱۹۲.    
۳۱. سبط بن جوزی، ابوالمظفر، تذکره الخواص، قم، شریف رضی، ۱۴۱۸، ص۲۴۹.
۳۲. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، ط الثانیة، ج۸، ص۳۲۷۹.
۳۳. ابن قتیبة الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۰، ط الاولی، ج۲، ص۱۷.    
۳۴. دینوری، ابو حنیفه، الاخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش، ص۳۰۴.    
۳۵. دینوری، ابو حنیفه، الاخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش، ص۳۰۵.    
۳۶. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، ط الثانیة،، ج۶، ص۹۶.    
۳۷. ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، ط الاولی، ج۶، ص۲۸۶.    
۳۸. دینوری، ابو حنیفه، الاخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش، ص۳۰۸ - ۳۰۷.    
۳۹. البلاذری، ابو الحسن احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر المحمودی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۴، ط الاولی، ج۶، ص۴۴۱ - ۴۳۹.    
۴۰. طبری، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، ط الثانیة، ج۶، ص۱۱۶ - ۱۱۵.    
۴۱. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، چاپخانه سپهر، ۱۳۶۴، چاپ اول، ج۶، ص۴۵.
۴۲. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، ط الثانیة، ج۶، ص۱۲۷.    
۴۳. مستوفی، حمد الله، تاریخ گزیده، تحقیق عبد الحسین نوایی، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۴ش، چاپ سوم، ص۲۷۱.
۴۴. دینوری، ابو حنیفه، الاخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش، ص۲۷۵.    
۴۵. یعقوبی، احمدبن واضح، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بی تا، ج۲، ص۲۷۲.    
۴۶. ابن الاثیر، عز الدین ابو الحسن، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵، ج۴، ص۳۲۳.    
۴۷. ابن قتیبة، عبد الله بن مسلم، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۰، ط الاولی، ج۲، ص۳۵.    
۴۸. ابن الاثیر، عز الدین ابو الحسن، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵، ج۴، ص۳۲۶.    
۴۹. المسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، ۱۴۰۹، چاپ دوم، ج۳، ص۱۰۶.
۵۰. البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر المحمودی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۴، ط الاولی، ج۷، ص۹۲.    
۵۱. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، ط الثانیة، ج۶، ص۱۵۶.    
۵۲. ابن الاثیر، عز الدین ابو الحسن، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵، ج۴، ص۳۲۷.    
۵۳. ابن سعد، الطبقات الکبری، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۰، ط الاولی، ج۵، ص۱۴۰.    
۵۴. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، چاپخانه سپهر، ۱۳۶۴، چاپ اول، ج۶، ص۱۰۵.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مصعب بن زبیر»، تاریخ بازیابی۹۵/۱/۲۹.    



جعبه ابزار