پیشینه بحث جبر و اختیار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پیشینه بحث
جبر و
اختیار از
قبل از اسلام بوده و تا حالا هم ادامه داشته است و در بعضی از زمانها چهره
سیاسی به خود گرفته و حکام به نفع
حکومت خود از آن استفاده کرده اند.
پیشینه بحث در باره
قَدَر و
جبر دینی به
دیانات پیش از
اسلام و حتی به
مشرکان عرب میرسد، چنانکه در
قرآن آیاتی هست که از
عقیده مشرکان به
جبر حکایت میکند و اینکه آنان میکوشیدهاند
شرک و سایر افعال خود را با این
عقیده توجیه و از خود سلب مسئولیت کنند: «وَاِذا فَعَلوا فاحِشَة قالوا وَجَدْنا عَلَیها آبائَنا وَاللّ'هُ أَمَرَ بِها...» (چون کار زشتی انجام میدادند میگفتند ما
پدران خود را بر آن یافتهایم و
خداوند ما را به آن
فرمان داده است)
«سَیَقُولُ الَّذینَ اَشْرَکُوا لَوشاءَ اللّ'هُ ما اَشْرَکْنا وَلا آباؤنا وَلاحَرَّمْنامِنْ شَیءٍ...» (بزودی
مشرکان میگویند اگر خدا خواسته بود نه ما و نه پدران ما شرک نمیآوردیم و چیزی را
حرام نمیکردیم).
بحث در باره جبر به بعد از اسلام نیز کشیده شد و در زمان حیات
پیامبر اکرم در میان
صحابه پیش آمد، چنانکه
روایت شده است که
ابوبکر و
عمر در باره این مسئله باهم به
مناظره پرداختند و ابوبکر کارهای
نیک را همه از سوی خدا و کارهای بد را از خود
انسان میدانست؛ اما عمر همه را، چه
خوب چه
بد ، به خدا نسبت میداد و چون مناظره خود را نزد پیامبر مطرح کردند، وی قول عمر را تأیید فرمود و گفت قَدَر همه از سوی خداست.
در
حدیث جبرئیل نیز او در باره
ایمان به
پیامبر گفت : «مرا از ایمان خبر ده».
پیامبر پاسخ داد: «تؤمن بالقدر خیره و شرّه» (ایمان به قَدَر است از خیر و شرش).
و بدین ترتیب، به ایمان به قَدَر (
جبر ) تحریض کرد ولی از خوض در آن
نهی فرمود.
تِرمِذی نیز روایت کرده است که صحابه در این مسئله باهم
منازعه میکردند ولی پیامبر آنها را
منع کرد.
بنا بر
روایت مسلم و
ابن ماجه ،
مشرکان قریش در باره قدر با پیامبر منازعه کرده اند.
با این حال، بحث در باره این مسئله در زمان حیات پیامبر، مانند سایر مسائل اعتقادی، معمول و متداول نشد ولی بعد از وفات رسول اکرم، بر اثر آمیزش و ارتباط مسلمانان با سایر
ملل و
ارباب دیانات و به سبب بروز حوادث سخت در جامعه اسلامی و اختلافات و آشوبهایی که در اواخر
خلافت عثمان پیش آمد و همچنین بر اثر جنگهایی که در زمان
خلافت حضرت علی علیهالسلام رخ داد و بالاتر از همه به سبب فقدان
رسول اکرم و مسدود بودن باب
وحی ، بحث در
مسائل عقیدتی ، و از جمله غامض ترین و مهم ترین آنها یعنی جبر و اختیار، حتی در زمان صحابه متقدم تا حدودی رواج یافت.
عده ای، برای رفع مسئولیت از خود و توجیه اعمالشان، به قَدَر یعنی جبر دست یازیدند، چنانکه
نقل شده است
عمر از سارقی که نزد او آورده بودند پرسید چرا دزدی کردی ؟ و او پاسخ داد قضای الاهی بود.
همچنین گفته شده است که عده ای از عاملان قتل
عثمان گفتهاند ما او را نکشتیم بلکه
خدا او را کشت.
بنا بر گزارش منابع معتبر اسلامی، قول به قدر و جبر مورد قبول سلف و صحابه متقدم بوده، چنانکه
شهرستانی نوشته است این کلمات، یعنی «إنّ القَدَر خیره و شرّه من اللّه»، نزد سلف تقریباً اجماعی بوده است.
یافعی نیز ادعا کرده است که بر اثبات قَدَر
اجماع داشتند و خلاصه اینکه در این دوره،
عقیده به قَدَر تا آن حد رواج یافت که ایمان به قَدَر را منافی حذر انگاشتند.
با این همه، طرح مسئله قَدَر حتمی و قدرت مطلقه خداوند و
قدرت و
استطاعت انسان (یعنی همان مسئله جبر و اختیار) و بحث در باره آن، به روش کلامی بوده و در روزگار
صحابه متأخر و تابعان تداول داشته است.
به نظر برخی،
عقیده به
جبر و
تسلیم محض در برابر اراده و قدر الاهی در میان
مسلمانان ، ابتدا در
بصره پدید آمد
و به عقیده برخی دیگر، در أرباض
شام پیدا شد
و با اینکه در آغاز عقیده ای صرفاً دینی بود، خیلی زود رنگ سیاسی گرفت.
امویان ، که آن را با روش سیاسی خود سازگار یافتند، به تبلیغ آن پرداختند.
خلفای بنی امیه ، جز مَنْعَصَم اللّه، جبری بودند.
به روایتی،
معاویه اولین کسی بود که اعلان جبر کرد و روزی در شام بر منبر گفت که من فقط خازنی از خازنان خدا هستم؛ به کسی که داده است میدهم و از کسی که منع کرده است منع میکنم.
پس از معاویه، جانشینان او عقیده به جبر و رواج آن را دنبال کردند،
زیرا این عقیده اعمال ناشایست آنان را توجیه میکرد.
آنان، به یاری هم فکران خود، با استناد به برخی
آیات قرآن و
احادیث دینی که ظاهرشان مؤید جبر است، به مسلمانان
تلقین میکردند که تمام اعمال انسان و همه حوادث و پیشامدها، از جمله
حکومت و
خلافت آنها، از پیش مقدر شده و
اراده خداوند بر آن تعلق گرفته است و بنابراین، از آن گریز و گزیری نیست و باید آن را پذیرفت و دم نزد.
معاویه میگفت خداوند برترین
کرامت را به
خلفا بخشیده، آنان را از
آتش نجات داده و
بهشت را برایشان
واجب کرده و اهل شام را یارانشان قرار داده است.
هشام نیز چون به خلافت رسید گفت
ستایش خدایی را که مرا به برکت این مقام از آتش رها ساخت.
یزیدبن عبدالملک نیز وقتی به خلافت رسید، چهل مرد سالخورده را آورد تا
شهادت دهند که برای خلفا
محاسبه و عذابی نیست.
تاریخ دقیق پیدایش نظریه اختیار در میان
مسلمانان معلوم نیست، اما با آغاز حرکت قَدَریه یا قَدَریان، که به رسمیت یافتن این نظریه انجامید، می توان آن را از حوادث نیمه دوم قرن اول هجری به شمار آورد.
قدریه یا قدریان، که گروهی دینی ـ سیاسی بودند، به اختیار وقدرت مؤثر انسان در افعالش
عقیده داشتند و منکر انتساب
خیر و
شر به قَدَر بودند.
بنا بر
عقیده این گروه، همه انسانهای بالغ و
عاقل و حتی
خلفای اموی نیز مسئول
اعمال و
کردار خود هستند و باید
کیفر و
پاداش ببینند؛ ازاین رو،
امویان که به
جبر قائل بودند،
عقیده آنان را نپسندیدند و به مقابله با قدریان و حتی به اذیت و آزار و احیاناً حبس و قتلشان اهتمام ورزیدند.
بنا بر گزارش
شهرستانی ،
حرکت قدریه از زمان
حسن بصری (متوفی ۱۱۰) آغاز شده است و طبق نوشته فاناس نخستین اقدام قدریه، نامه حسن بصری به
عبدالملک مروان (ح: ۲۶ـ۸۲) بوده است که مسلّماً میان سالهای ۷۵ و ۸۰ نگارش یافته است.
ابونُعَیم در
حلیه الاولیاء نیز نصوصی از
عمربن عبدالعزیز (متوفی ۱۰۱) در ردّ بر قَدَریه نقل کرده که این امر حاکی از رواج نظریه اختیار و اندیشه قدریان در عصر یاد شده است که به مقابله با آن میپرداختند.
عقیده به اختیار در میان مسلمانان در برابر
جبرگرایی امویان نخستین بار احتمالاً در
بصره یا
شام یا
مدینه مطرح شد.
در باره منشأ نظری پیدایش آن اختلاف نظر هست.
برخی آن را با عقاید بعضی از فرقه های
یهودی مرتبط میانگارند.
برخی از
خاورشناسان و پیروانشان آن را نشئت گرفته از
لاهوت مسیحی و
فلسفه یونانی میدانند و تأکید دارند که قائلان به اختیار یا قَدَر، به معنای مزبور، رأی خود را از متون فلسفه یونانی و نوشته های
یوحنای دمشقی (متوفی ۷۴۹)، به ویژه از
ینبوع الحکمه وی، گرفته اند.
گروهی دیگر از خاورشناسان، همچون
اشمولدر و
مابیلو ، این تأثیر و تأثر را انکار کرده اند.
گولدتسیهر، تریتون، و وات عقیده به
اراده آزاد و
اختیار را برگرفته از برخی
آیات قرآن دانسته اند.
به نظر نگارنده این سطور نیز
عقیده به اختیار از متن
اسلام ، یعنی از
کتاب خدا و
سنّت پیامبر اکرم ، نشئت گرفته است.
در قرآن مجید آیاتی و در سنّت پیامبر روایاتی هست که بر اختیار و آزادی و مسئولیت انسان در قبال اعمالش دلالت میکند.
به علاوه، این نظر با عدل الاهی و اسلامی نیز سازگار است.
گذشته از اینها، عقیده به اختیار در زمان
پیامبر و
صحابه متقدم، یعنی پیش از آشنایی مسلمانان با فلسفه یونانی و آثار یوحنای دمشقی، قائلانی داشته است.
بنا به گزارش
آقابزرگ طهرانی اولین کسی که در باره این مسئله (
جبر ) از وی سؤال شد و او در پاسخ آن رساله ای نوشت،
امام ابوالحسن هادی علی بن محمد عسکری علیهالسلام (متوفی ۲۶۰) بود.
شیخ
حسن بن علی بن شُعبَه حرّانی (متوفی ۳۸۱) آن رساله را با عنوان «رسالته علیهالسلام
فی الرد علی اهل الجبر و التفویض و اثبات العدل و المنزله بین المنزلتین» در
تحف العقول آورده است.
پس از این،
علمای شیعه ، به پیروی از او، به تحقیق در باره جبر و اختیار پرداختند و کتب و رسائلی پدید آوردند و آنها را «الجبر و التفویض»، «الامر بین امرین»، «الجبر و الاختیار»، «الجبر و القدر» ومانند اینها نامیدند.
(۱) علاوه بر قرآن.
(۲) آقابزرگ طهرانی، الذریعه.
(۳) ابن بابویه، التوحید، نجف ۱۳۸۶/۱۹۶۶.
(۴) ابن حزم، الفِصَل
فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۵) ابن سینا، التعلیقات، چاپ عبدالرحمان بدوی، قم ۱۴۰۴.
(۶) ابن سینا، الشفاء، الهیات، ج ۱، چاپ ابراهیم مدکور، جورج شحاته قنواتی، و سعید زاید، قاهره ۱۳۸۰/۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۴۰۴ش.
(۷) ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، بیروت ۱۳۹۴/ ۱۹۷۴.
(۸) ابن عربی، الفتوحات المکیه، بیروت: دارصادر، (بی تا).
(۹) ابن عربی، کتاب انشاء الدوائر، چاپ نیبرگ، لیدن ۱۳۳۶.
(۱۰) ابن قیّم جوزیّه، شفاءالعلیل
فی مسائل القضاء و القدر و الحکمه و التعلیل، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۱) ابن ماجه، سنن ابن ماجه، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۱۲) محمد ابوزهره، تاریخ
المذاهب الاسلامیه، قاهره (۱۹۷۶).
(۱۳) احمدبن عبداللّه ابونعیم، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۴) محمدبن احمد ازهری، تهذیب اللغه، ج ۱۱، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (بی تا).
(۱۵) شهفوربن طاهر اسفراینی، التبصیر
فی الدین، چاپ کمال یوسف حوت، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۶) علی بن اسماعیل اشعری، کتاب اللمع
فی الرد علی اهل الزیغ و البدع، چاپ حموده غرابه، مصر ۱۹۵۵.
(۱۷) علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیّین و اختلاف المصلّین، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره ۱۳۶۹ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۰ ـ۱۹۵۴.
(۱۸) عبدالملک بن عبداللّه امام الحرمین، کتاب الارشاد الی قواطع الادله
فی اصول الاعتقاد، چاپ محمد یوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، مصر ۱۳۶۹/ ۱۹۵۰.
(۱۹) میثم بن علی بحرانی، قواعد المرام
فی علم الکلام، قم ۱۳۹۸.
(۲۰) عبدالرحمان بدوی،
مذاهب الاسلامیین، ج ۱، بیروت ۱۹۸۳.
(۲۱) محمدبن محمد بزدوی، کتاب اصول الدین، چاپ هانس پیترلینس، قاهره ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
(۲۲) عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره: مکتبه محمدعلی صبیح و اولاده، (بی تا).
(۲۳) احمدبن حسن بیاضی، اشارات المرام من عبارات الامام، (قاهره) ۱۳۶۸/۱۹۴۹.
(۲۴) محمدبن عیسی ترمذی، الجامع الکبیر، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۹۹۸.
(۲۵) مسعودبن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، چاپ عبدالرحمان عمیره، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۹، چاپ افست قم ۱۳۷۰ـ۱۳۷۱ ش.
(۲۶) محمد اعلی بن علی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، بیروت: دارصادر، (بی تا).
(۲۷) علی بن محمد جرجانی، شرح المواقف، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، مصر ۱۳۲۵/۱۹۰۷، چاپ افست قم ۱۳۷۰ ش.
(۲۸) اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح
فی اللغه و العلوم، چاپ ندیم مرعشلی و اسامه مرعشلی، بیروت ۱۹۷۴.
(۲۹) محسن جهانگیری، «قدریان نخستین»، معارف، دوره ۵، ش ۱ (فروردین ـ تیر ۱۳۶۷).
(۳۰) سمیح دغیم، موسوعه مصطلحات علم الکلام الاسلامی، بیروت ۱۹۹۸.
(۳۱) حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات
فی غریب القرآن، چاپ محمد سیدکیلانی، بیروت (بی تا).
(۳۲) هادی بن مهدی سبزواری، شرح المنظومه، چاپ حسن حسن زاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ۱۴۲۲.
(۳۳) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۷۸/ ۱۹۵۹.
(۳۴) محمد پادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، چاپ محمد دبیر سیاقی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۳۵) حسن شافعی، المدخل الی دراسه علم الکلام، قاهره ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۳۶) محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، چاپ محمد سیدکیلانی، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۳۷) محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمه المتعالیه
فی الاسفار العقلیه الاربعه، تهران ۱۳۳۷ ش، چاپ افست قم (بی تا).
(۳۸) عبدالرحیم بن عبدالکریم صفی پوری، منتهی الارب
فی لغه العرب، چاپ سنگی تهران ۱۲۹۷ـ ۱۲۹۸، چاپ افست ۱۳۷۷.
(۳۹) محمدحسین طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه و پاورقی به قلم مرتضی مطهری، تهران ۱۳۶۸ـ ۱۳۷۰ ش.
(۴۰) طبرسی، تفسیر مجمع البیان.
(۴۱) محمودبن علی عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، چاپ جلال الدین همایی، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۴۲) حسن عطوان، الفرق الاسلامیه
فی بلاد الشام
فی العصرالاموی، (بیروت) ۱۹۸۶.
(۴۳) حسین بن یوسف علامه حلّی، انوار الملکوت
فی شرح الیاقوت، چاپ محمد نجمی زنجانی، تهران ۱۳۳۸ ش.
(۴۴) حسین بن یوسف علامه حلّی، کشف المراد
فی شرح تجرید الاعتقاد، چاپ حسن حسن زاده آملی، قم ۱۴۰۷.
(۴۵) حسین بن یوسف علامه حلّی، نهج الحق وکشف الصدق، بیروت ۱۹۸۲.
(۴۶) محمدبن محمد فارابی، فصوص الحکم، چاپ محمدحسن آل یاسین، بغداد ۱۳۹۶، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
(۴۷) محمدبن عمر فخررازی، المطالب العالیه من العلم الالهی، چاپ احمد حجازی سقا، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷.
(۴۸) عبدالهادی فضلی، خلاصه علم الکلام، بیروت ۱۴۱۴/ ۱۹۹۳.
(۴۹) قاضی عبدالجباربن احمد، شرح الاصول الخمسه، چاپ عبدالکریم عثمان، قاهره ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۵۰) قاضی عبدالجباربن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، چاپ فؤاد سید، تونس (بی تا).
(۵۱) محمدبن علی کراجکی، کنزالفوائد، چاپ عبداللّه نعمه، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۵۲) عبدالرزاق بن علی لاهیجی، گوهرمراد، چاپ سنگی تهران ۱۲۷۷.
(۵۳) محمدبن محمد ماتریدی، کتاب التوحید، چاپ فتح اللّه خلیف، بیروت ۱۹۷۰.
(۵۴) محمدبن محمد ماتریدی، کتاب شرح الفقه الاکبر، حیدرآباد دکن ۱۳۶۵.
(۵۵) مجلسی، بحارالانوار.
(۵۶) اسماعیل بن محمد مستملی، شرح التعرف
لمذهب التصوف، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۶ ش.
(۵۷) مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۵۸) محمدبن محمد مفید،
اوائل المقالات فی المذاهب والمختارات،
ویلیها رساله شرح عقائد الصدوق، او، تصحیح الاعتقاد، چاپ عباسقلی ص وجدی (واعظ چرندابی)، تبریز ۱۳۳۰ ش.
(۵۹) محمدباقربن محمد میرداماد، القبسات، حاشیه: الایقاظات، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۴.
(۶۰) میمون بن محمد نسفی، تبصرة الادله
فی اصول الدین علی طریقه الامام ابی منصور الماتریدی، چاپ کلود سلامه، دمشق ۱۹۹۰ـ۱۹۹۳.
(۶۱) علی سامی نشار، نشأة الفکر الفلسفی
فی الاسلام، قاهره (۱۹۹۵ـ۱۹۹۶).
(۶۲) محمدبن محمدنصیرالدین طوسی، تجرید الاعتقاد، چاپ محمدجواد حسینی جلالی، (قم) ۱۴۰۷.
(۶۳) محمدبن محمدنصیرالدین طوسی، رساله جبر و اختیار، در دو رساله فلسفی در بیان اراده انسان، تهران: نشر علوم اسلامی، ۱۳۶۳ش.
(۶۴) عبداللّه بن اسعد یافعی، کتاب مرهم العلل المعضله
فی الرد علی ائمة المعتزله، چاپ محمود نصار، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جبر و اختیار»، شماره۴۴۷۱.