أَتَوَکَّؤُا (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
أَتَوَکَّؤُا:
(عَصَايَ أَتَوَكَّأُ) أَتَوَکَّؤُا: مصدرش
«اتّكاء» (از باب افتعال) به معنى «تكيه كردن» به چيزى چون عصا و پشتى و تخت و امثال آن و معمولا هنگامى كه آدمى در حال
آرامش و خوشى و سلامت است به چيزى تكيه مىزند، چنانكه در آيه ۳۴
سوره زخرف مىخوانيم:
(وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْوٰاباً وَ سُرُراً عَلَيْهٰا يَتَّكِؤُنَ)
«و براى خانههاى آنها درها و تختهايى (زيبا و نقرهگون) كه بر آن تكيه زنند قرار مىداديم.»
و يا درباره نيكوكاران بهشتى مىخوانيم:
(.. مُتَّكِئِينَ فِيهٰا عَلَى اَلْأَرٰائِكِ...)«در حالى كه بر تختها تكيه كردهاند».
همه مشتقات مذكور در ريشه
«وكأ» (تكيه دادن) مشترک هستند.
به موردی از کاربرد
أَتَوَکَّؤُا در
قرآن، اشاره میشود:
(قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَ أَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى) (گفت: «اين عصاى من است؛ بر آن تكيه مىكنم، برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرو مىريزم و من در آن منافع ديگرى نيز دارم.»)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: عصا معنايش معروف است، و از نظر لغت در حكم مؤنث است و كلمه اتوكؤ از مصدر توكى است كه به معناى اعتماد و تكيه دادن است و كلمه هش به معناى چوب زدن به
درخت براى ريختن برگ آن است تا گوسفندان آن را بخورند و كلمه مارب جمع ماربه است، كه راء آن با هر سه صدا خوانده مىشود و به معناى احتياج است و مراد از اينكه گفت: مرا در آن ماربى (حوائجى) ديگر است اين است كه اين عصا حوائجى ديگر از من بر مىدارد و معناى
آیه روشن است.
و اگر
موسی در پاسخ خداى تعالى پر گويى كرد و به ذكر اوصاف و خواص عصايش پرداخت، مىگويند بدين جهت بود كه مقام اقتضاى آن را داشت، چون مقام خلوت و راز دل گفتن با محبوب است و با محبوب سخن گفتن لذيذ است، لذا نخست جواب داد كه اين عصاى من است، سپس منافع عمومى آن را بر آن مترتب كرد، نكته اينكه گفت اين عصاى من است هم همين بوده.
و ما در ذيل آيه قبلى وجه ديگرى براى اين استفهام و جوابش ذكر كرديم، كه بنا به آن وجه كلام موسى از باب پر گويى با محبوب نبوده، مخصوصا با در نظر داشتن اينكه ساير منافعش را هم خاطر نشان ساخت و گفت: و مرا در آن حوائجى ديگر است نظريه ما تاييد مىشود.
(وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَ سُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِؤُنَ) (و براى خانههايشان درها و تختهايى زيبا و نقرهاى قرار مىداديم كه بر آن تكيه كنند.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: در اين جمله كلمه ابوابا و كلمه سررا نكره (بدون الف و لام) آمده و اين به منظور عظمت دادن بدانها است. و كلمه زخرف به معناى طلا و يا به معناى مطلق زينت است. و در مجمع البيان گفته: كلمه زخرف به معناى كمال زيبايى هر چيز است و از همين جهت طلا را هم زخرف مىگويند. و وقتى گفته مىشود: زخرفه زخرفة معنايش اين است كه فلان چيز را زينت كرد و زيبايش نمود. و باز به همين جهت نقش نگار و تصاوير را زخرف مىگويند. و در حديث آمده كه
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) (در فتح مكه) بيرون كعبه ايستاد و داخل آن نشد، تا آنكه دستور داد زخرف آن را دور ريختند. و بقيه الفاظ آيه روشن است.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(أُوْلَئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَيَلْبَسُونَ ثِيَابًا خُضْرًا مِّن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُّتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقًا) (آنها كسانى هستند كه براى آنان باغهاى جاويدان
بهشتی است؛ كه نهرها از پاى درختان و قصرهايش جارى است؛ در آن جا با دستبندهايى از طلا آراسته مىشوند و لباسهايى فاخر به رنگ سبز، از حرير نازک و ضخيم، در بر مىكنند؛ در حالى كه در آنجا بر تختها تكيه كردهاند. چه پاداش خوبى و چه جمع نيكويى!)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید:
طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی،
طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان،
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
• شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «أَتَوَکَّؤُا»، ج۴، ص۷۲۱.