ابن خمار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْنِ خَمّار، ابوالخير حسن بن سوار بن بابا بن بهرام يا بهنام (ز ۳۳۱ ق/ ۹۴۲ م)،
پزشک،
متکلم،
فیلسوف و
مترجم مسیحی ايرانی نژاد كه سپس به
اسلام گرويد.
اِبْنِ خَمّار، ابوالخير حسن بن سوار بن بابا بن بهرام يا بهنام (ز ۳۳۱ ق/ ۹۴۲ م)،
پزشک،
متکلم،
فیلسوف و
مترجم مسیحی ايرانی نژاد كه سپس به
اسلام گرويد.
از نام و
لقب غيراسلامی او هيچ خبری در دست نداريم (قس: شهرزوری، ۲/ ۹، كه الخير را ترجمۀ بهنام میداند، كه با حسن نيز مناسب است). با آنكه در روزگار وی، پزشكان نسطوری با نامهای ويژۀ خويش از شهرت و اعتباری برخوردار بودند (قس: جاحظ، ۱۰۲)، نام و كنيۀ وی يعنی ابوالخير حسن، كمی شگفت مینمايد. شايعترين وجهی كه در تسميۀ وی به ابنخمّار گفتهاند، اين است كه چون
محمود غزنوی منطقهای به نام خمار (با تخفيف ميم) به وی بخشيده بود، به ابن خمار موسوم گشت (شهرزوری، ۲/ ۱۱؛ قس: بدوی، التراث اليونانی، ۸۷، كه حدس زده چون احتمالاً پدرش خمرفروش بود، از اين روی به ابن خمار موسوم گشته است)، ليكن اين نظر ظاهراً درست نمیتواند باشد، زيرا كهنترين منبع ما كه دربارۀ او سخن رانده،
الفهرست ابن ندیم (تأليف شده در ۳۷۵ ق/ ۹۸۵ م) است كه از او به نام ابن خمار ياد كرده و آشكار است كه وی در آن روزگار هنوز به خدمت محمود نپيوسته بوده است.
ابنخمار در
بغداد زاده شد و همانجا رشد كرد و نزد استادانی چون
یحیی بن عدی (د ۳۶۴ ق/ ۹۷۴ م) به آموختن فلسفه و
منطق پرداخت (ابن ابی اصيبعه، ۲/ ۳۶۲)، اما دانسته نيست كه نزد چه كسی پزشكی آموخته است. گرچه احتمال دارد استاد وی در اين فن،
ابوالحسن ثابت بن سنان باشد كه
بیهقی (ص ۱۶) ابن خمار را از جملۀ دوستان وی دانسته است. او در بغداد با دانشمندانی چون
ابوعلی بن سمح منطقی،
ابنزرعه،
ابوسلیمان منطقی سجستانی، ابن نديم و
ابوالقاسم عیسی بن علی بن جراح معاصر بوده و با تنی چند از آنان دوستی داشته است (ابوحيان، الامتاع، ۱/ ۳۲-۳۵؛ ابن نديم، ۳۰۵). ابن خمار آرای ابوسليمان منطقی در باب اشكال عناصر (= صور الاسطقسات) را مردود شمرده است (ابن ابی اصيبعه، ۲/ ۳۶۴) و شايد همين معارضه با ابوسليمان كه سخت مورد احترام ابوحيان بود، سبب شد كه وی به رغم ستايشهايش از ابنخمار، بر او خرده گيرد ( الامتاع، ۱/ ۳۳، ۳۴). گذشته از اين، دانشمندان و پزشكانی چون
ابوالفرج علی ابن حسین بن هندو (د ۴۱۰ يا ۴۲۰ ق) و
ابوالفرج عبدالله بن طیب (د ۴۳۵ ق/ ۱۰۴۳ م) در بغداد (بيهقی، ۹۳؛ ابن ابی اصيبعه، ۲/ ۳۶۳؛ ياقوت، ۱۳/ ۱۳۷) و نيز شايد
ابوعلی مسکویه از جملۀ شاگردان ابن خمار بودهاند (بدوی، مقدمه بر الحكمة، ۱۵).
به هر حال از تاريخ مهاجرت ابن خمار از بغداد اطلاعی در دست نيست. اگر از رسالهای كه ابن خمار به ابوسعد وزير اهدا كرد (بيهقی، ۱۸؛ شهرزوری، ۲/ ۱۱)، بتوان حدس زد كه وی در روزگار مجدالدولۀ ديلمی و ابوسعيد محمد بن اسماعيل همدانی (وزير در ۳۹۲ ق/ ۱۰۰۲ م) در ری بوده است (EI۲)، احتمال میرود كه از همانجا به دعوت ابوالعباس مأمون بن مأمون خوارزمشاه (حك ۳۹۹-۴۰۷ ق/ ۱۰۰۹-۱۰۱۷ م) به
خوارزم رفته باشد (بيهقی، ۱۶). اگر چه به گفتۀ
نظامی عروضی (ص ۱۱۸)، ابوالخير خمار و
ابنسینا و
ابوسهل مسیحی و
ابوریحان بیرونی در دربار مأمون خوارزمشاه میزيستند و «با يكديگر انسی در محاورت و عيشی در مكاتبت میكردند»، ولی صحت اين معنی به تحقيق نپيوسته است، خاصه كه گفتهاند ابن سينا در يكی از رسايل خود به صراحت از آرزوی ديدار ابن خمار سخن گفته است (شهرزوری، ۲/ ۱۱). همچنين به گفتۀ نظامی عروضی (ص ۱۱۹) محمود غزنوی از خوارزمشاه خواست كه آن دانشمندان را به دربار وی فرستد و ابن خمار از جمله كسانی بود كه اين دعوت را پذيرفت، اما
شهرزوری (۲/ ۱۰) با آنكه دربارۀ سن ابن خمار دچار اشتباه شده، بر آن است كه وی در خوارزم بود تا محمود غزنوی در ۴۰۷ ق آنجا را تصرف كرد و دانشمندان آن ديار از جمله ابن خمار را به
غزنه برد.
ابن خمار ساليان دراز نزد سلطان محمود ماند و در دربار او حشمت و شوكتی فراوان يافت، اما هرگز به خواهش او مبنی بر گرويدن به
اسلام گردن ننهاد، تا آنكه وقتی به سببی در خواب
پیامبر اکرم را ديد كه او را به اسلام دعوت میكند و او اسلام را پذيرفت و از آن زمان كه در دوران سالخوردگی بود به آموختن
فقه و حفظ
قرآن پرداخت (همانجا).
از تاريخ درگذشت ابن خمار آگاهی در دست نيست، گفتهاند كه وی روزی برای رفتن به حضور سلطان و معالجۀ وی سوار بر اسب شد، اما به زمين خورد و در اثر آسيبی كه ديد، جان سپرد (همو، ۲/ ۱۱). گرچه گفتهاند اين حادثه به سبب رميدن اسب رخ داد، ولی شايد بتوان ارتباطی ميان آن و بيماری
صرع ابن خمار كه ماهی يك يا دو بار بر او عارض میشد (ابوحيان، الامتاع، ۱/ ۳۴)، برقرار كرد. به هر حال از اينجا میتوان دانست كه مرگ ابن خمار قبل از
وفات سلطان محمود (۴۲۱ ق/ ۱۰۳۰ م) بوده است (دانشنامه).
وی را در حسن
سلوک و
اخلاق ستوده و گفتهاند كه با ضعيفان در نهايت
تواضع رفتار میكرد و پياده به عيادت زاهدان و عابدان میرفت و آن را كفّارۀ حضورش در نزد جباران و فاسقان میدانست. با اينهمه در برابر زورمندان فروتنی نمیكرد و با شكوه و حشمت فراوان نزد آنان میرفت و در غايت تكبر رفتار میكرد (ابن ابی اصيبعه، ۲/ ۳۶۳).
ابنخمار در پزشكی شهرت بسياری داشت، چنانكه به او بقراط دوم (شهرزوری، ۲/ ۱۱)، و «ثالث
بقراط و
جالینوس» (نظامی عروضی، ۱۱۸) لقب داده بودند و گفتهاند كه سلطان محمود او را بسيار میستود و به روايت ابنابیاصيبعه (۲/ ۳۶۳؛ شهرزوری، ۲/ ۹، كه به جای كلمۀ «قبّل»، كلمۀ «قيل» خوانده و چاپ شده است كه بنابر آن، عبارت بیمعنی خواهد بود) محمود در برابر او زمين را بوسه داد. شايد مراد عبيدالله بن جبرائيل از ابوالخير جراح كه در بيمارستان عضدی بغداد به كار مشغول بوده، همين ابوالخير ابن خمار بوده باشد (عيسی بك، ۱۸۸).
وی در
فلسفه نيز از استادان روزگار خود به شمار میرفت و با ابوسليمان منطقی در مسائل فلسفه بحثها و مذاكراتی داشت (ابوحيان، الامتاع، ۲/ ۸۳).
ابن ندیم كه ابن خمار را نزد ابوالقاسم عيسی بن علی ديده و از او پرسشهايی دربارۀ نخستين كسانی كه به فلسفه پرداختند، نموده است، از ابن خمار به عنوان فيلسوفی برجسته ياد میكند (ص ۳۰۵).
ابوحیان نيز برخی از آراء فلسفی او را نقل كرده است ( المقابسات، ۱۷۴-۱۷۶).
ابنخمار همچنين در ترجمۀ آثار
سریانی به عربی دستی قوی داشت و
ابن ابی اصیبعه (۲/ ۳۶۲) برخی از آنها را به خط خود وی ديده است، اما نكتۀ قابل توجه دقتی است كه وی در تطبيق ترجمههای كهنتر با متون سريانی از خود نشان داده است. مثلاً ترجمههای متعدد كتاب
سوفسطیقا، و از جمله ترجمه و تفسير استاد خود يحيی بن عدی را با يكديگر و متن سريانی آن مقابله كرده و موارد اختلاف را متذكر شده است. از سخنان او در مقدمۀ همين كتاب برمیآيد كه وی در ترجمه دارای روشی علمی و دقيق بوده و بر اين بود كه مترجم بايد آنچه را كه ترجمه میكند، چنان نيكو دريابد كه تصور او از معنی درست مانند تصوير نويسندۀ اصلی باشد و برای درك اين مقصود بايد به هر دو زبان تسلط داشته باشد (فاخوری، ۲/ ۳۳۸، ۳۳۹).
برخی آثار ابن خمار از تأليف و ترجمه و تفسير عبارتند از:
الحوامل فی الطب؛ ديابطا (ابن نديم، ۳۲۳)؛ امتحان الاطباء، كه آن را به نام مأمون خوارزمشاه نوشته (ابن ابی اصيبعه، ۲/ ۳۶۳) و ابنبطلان از آن در كتاب خود استفاده كرده است (ص ۶۹)؛ الآثار المختلفة ( المخيّلة؟) فی الجوّ الحادثة عن البخار، ترجمه از سريانی (ابن نديم، همانجا؛ قفطی، ۱۱۴)؛ خلق الانسان و تركيب اعضائه؛ المرض المعروف بالكاهنی (صرع)؛ تدبير المشايخ، كه حنين بن اسحاق آن را به سريانی فراهم آورد و ابنخمار آن را ترجمه كرد و چيزهايی بر آن افزود (ابن ابی اصيبعه، ۲/ ۳۶۳، ۳۶۴)؛ الآثار العلوية، ترجمه از سريانی (ابننديم، همانجا) و ترجمۀ كتابی از اطيوس آمدی دربارۀ معادن كه ابوريحان از آن در كتاب الجماهر خود استفاده كرده است (ص ۱۰۰). ابوريحان در كتاب صيدنه (صص ۲۵، ۲۱۲) نيز چند بار از ابن خمار نقل قول كرده است.
كتاب الهيولی؛ تفسير ايساغوجی مفصل؛ تفسير ايساغوجی مختصر؛ الوفاق بين رأی الفلاسفة و النصاری در سه مقاله؛ كتاب اللينس (اللبس) فی الكتب الاربعة فی المنطق؛ مسائل ثاو فرسطس، ترجمه از سريانی (ابن نديم، همانجا)؛ الافصاح عن رأی القدماء فی الباری تعالی و فی الشرايع و مورديها؛ تبين فساد ما ذهب اليه ابوسليمان محمد بن طاهر فی صور الاسطقسات؛ تصفح ماجری بين ابی زكريا يحيی بن عدی و بين ابی اسحاق ابراهيم بن بكوس فی صورة النار (ابن ابی اصيبعه، ۲/ ۳۶۳-۳۶۴)؛ مقالة فی القيامة (شهرزوری، ۲/ ۱۱)؛ ترجمۀ مقالة فی الاخلاق به عربی (ابن نديم، همانجا)؛ ترجمه و تصحيح قاطيغورياس (ابن ابی اصيبعه، ۲/ ۳۶۴) از روی نسخۀ يحيی بن عدی كه آن نيز با نسخۀ اسحاق بن حنين مقابله شده بود، نيز تطبيق آن با ترجمههای ديگر، همراه با تعليقاتی از خود ابنخمار. اين كتاب يك بار در لايپزيگ (۱۸۶۴ م) توسط زِنْكر، و بار ديگر در
قاهره (۱۹۴۸ م) در مجموعۀ منطق ارسطو به چاپ رسيده است (بدوی، مقدمه بر منطق، ۱۱؛ صفا، ۳۴۱)؛ السماء و العالم، ترجمه به عربی (همو، ۹۶)؛ الصديق و الصداقة؛ سيرة الفيلسوف (ابن نديم، همانجا)؛ السعادة (ابن ابی اصيبعه، همانجا)؛ حواشی و تعليقات بر ترجمۀ ابوعثمان دمشقی از ايساغوجی فرفوريوس (صفا، ۳۵۲). شرح ابن خمار بر مقولات
ارسطو توسط خليل الجُرّ در مقولات ارسطو در تحريرهـای سريـانی ـ عربی در ۱۹۴۸ م در بيروت چاپ شده و نيز رسالهای با عنوان «مقالة فی ان دليل يحيی علی حدث العالم اولی بالقبول من دليل المتكلمين اصلاً» توسط عبدالرحمن بدوی در الافلاطونية المحدثة عند العرب در قاهره (۱۹۵۵ م) به چاپ رسيده است (EI۲).
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است:
•ابن ابی اصيبعه، احمد بن قاسم، عيون الانباء، بيروت، ۱۳۷۶ ق/ ۱۹۵۷ م.
•ابن بطلان، مختار بن حسن، خمس رسائل لابن بطلان البغدادی و لابن رضوان المصری، به كوشش يوسف شاخت و ماكس مايرهوف، قاهره، الجامعة المصرية.
•ابننديم، الفهرست.
•ابوحيان توحيدی، علی بن محمد، الامتاع و المؤانسة، به كوشش احمد امين و احمد الزين، قاهره، ۱۹۳۹ م.
•ابوحيان توحيدی، علی بن محمد، المقابسات، به كوشش محمد توفيق حسين، بغداد، ۱۹۷۰ م.
•ابوريحان بيرونی، محمد بن احمد، الجماهر فی معرفة الجواهر، حيدرآباد دكن، ۱۳۵۵ ق/ ۱۹۳۶ م.
•بوريحان بيرونی، محمد بن احمد، كتاب الصيدنة، به كوشش محمد سعيدورانا احسان الهی، كراچی، ۱۹۷۳ م.
•بدوی، عبدالرحمن، التراث اليونانی، بيروت، ۱۹۸۰ م.
•بدوی، عبدالرحمن، مقدمه بر منطق ارسطو، بيروت، ۱۹۸۰ م.
•بدوی، عبدالرحمن، مقدمه بر الحكمة الخالدة ابوعلی مسكويه، تهران، ۱۳۵۸ ش.
•بيهقی، علی بن زید، تاريخ حكماء الاسلام، به كوشش محمد كردعلی، دمشق، ۱۳۶۵ ق/ ۱۹۴۶ م.
•جاحظ، عمرو بن بحر، البخلاء، به كوشش طه الحاجری، قاهره، دارالمعارف.
•دانشنامه.
•شهرزوری، محمد بن محمود، نزهة الارواح، به كوشش خورشيد احمد، حيدرآباد دكن، ۱۳۹۶ ق/ ۱۹۷۶ م.
•صفا، ذبيحالله، تاريخ علوم عقلی، تهران، ۱۳۵۶ ش.
•عيسیبك، احمد، تاريخ البيمارستانات فی الاسلام، دمشق، ۱۳۵۷ ق/ ۱۹۳۸ م.
•فاخوری، حنّا و جليل الجّر، تاريخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمۀ عبدالمحمد آيتی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
•قفطی، علی بن یوسف، اخبار العلماء، به كوشش محمد امين، قاهره، ۱۳۲۶ ق/ ۱۹۰۸ م.
•نظامی عروضی، احمد، چهار مقاله، به كوشش محمد معين، تهران، ۱۳۳۳ ش.
•ياقوت، ادبا.
علمای قرن چهارم هجری.
سید جعفر سجادی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابن خمار».