ابو سفیان صخر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَبوسُفیان، صَخربن حَرب بن امیة بن عبدالشمس بن
عبد مناف، از مردان مشهور
عرب در صدر
اسلام می باشد.
او را گاهی به
کنیه ابوحنظله نیز خوانده اند.
تاریخ دقیق
تولد او روشن نیست، به
روایتی ۱۰
سال پیش از
عام الفیل (۵۶۰م) متولد شد.
مادرش صفیه
دختر حَزن بن بُجَیر بن هُزَم بود و
پدرش ، حرب، در
روزگار خود
پیشوای بنی امیه و
فرمانده آنان در
جنگ های فجار بود.
به رغم شهرت ابوسفیان در تاریخ صدر اسلام، از
زندگی او، خاصه پیش از
اسلام آگاهی دقیق و کاملی در دست نیست.
از برخی اشارات مورخان، چنین بر می آید که وی پیش از اسلام از بزرگان
قریش بوده و
پیشه بازرگانی داشته است.
ابن حبیب
او را از
حکام قریش خوانده است.
با آغاز دعوت
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ، ابوسفیان جزء سرسخت ترین
دشمنان او شد، با این همه شدت مخالفتِ او را از دیگر سران قریش، مانند
ابوجهل و
ابولهب کمتر دانسته اند.
در دومین
سالی که پبامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از
مکه به [[|مدینه]]
هجرت کرده بود، ابوسفیان در رأس کاروانی
تجاری از
شام باز می گشت.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با
سپاهیانی آهنگ
حمله به آن کرد، اما ابوسفیان، از یک سو از
قریشیان مکه یاری خواست و از سوی دیگر خود با
زیرکی تغییر مسیر داده،
کاروان را به مکه رساند.
با اینکه کاروان از خطر رسته بود،
ابوجهل از تهدید
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) چنان در
خشم شد که تصمیم گرفت به مکه بازنگردد تا با
یثربیان پیکار کند
در
جنگ بَدر ، قریشیان شکست خوردند و
حنظله ،
پسر ابوسفیان کشته و پسر دیگرش عمرو
اسیر شد که بعداً
آزاد گردید.
این شکست چنان بر
قریشیان گران آمد که تصمیم گرفتند، دوباره به پیکار با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و
مسلمانان مدینه روند.
پس ابوسفیان با ۲۰۰ سوار از قریش آهنگ مدینه کرد و پس از
مذاکره با سلّام بن مِشْکَم رئیس بنی نصیر، کسانی را به مدینه فرستاد و آنان در جایی به نام «عُریض»
نخلستان هایی را به
آتش کشیدند و گریختند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به
تعقیب ابوسفیان پرداخت، اما به او
دست نیافت و بازگشت.
در
سال ۳ ق، ابوسفیان در رأس
سپاهی بزرگ به قصد
انتقام از مسلمانان، به سوی
مدینه حرکت کرد.
در
اُحد ، نزدیکی مدینه،
جنگ سختی روی داد که مسلمانان
شکست خوردند و
نخبگانی از آنان چون
حمزه ،
عموی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به
شهادت رسیدند.
پس از نبرد، ابوسفیان بر فراز
کوه آمد و ضمن
ستایش بتان ، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را به
نبردی دوباره، در
بدر وعده داد.
سال بعد
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به بدر آمد، اما ابوسفیان پیش از رسیدن به وعده گاه،
قریشیان را متقاعد کرد که به
مکه بازگردند.
سال دیگر، ابوسفیان با یاری
یهودیان مدینه ،
پیکار خندق را بر ضد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ترتیب داد،
اما با
تدبیر و هوشمندی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)،
سپاه ابوسفیان و متحدان او، ناکام بازگشتند و مدینه رهایی یافت.
با آنکه در جریان
صلح حدیبیه، ابوسفیان مداخله آشکاری نداشت، پیش از
فتح مکه ، از سوی مشرکان به مدینه آمد تا درباره تمدید مدّت
صلح با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مذاکره کند، اما کسی به او اعتنا نکرد و بی نتیجه به
مکه بازگشت.
سرانجام پس از
دشمنی و
پیکارهای متعدد، ابوسفیان در
سال ۸ ق، به هنگام فتح مکه به یاری و وساطت
عباس بن عبدالمطلب ، نزد پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آمد و
اسلام آورد
و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
خانه او را
پناهگاه امن اعلام کرد.
پس از آن ابوسفیان و خانواده اش در شمار مسلمانان درآمدند و
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) او را به امارت
نجران فرستاد
و در همان سال در
جنگ حنین، ابوسفیان
فرماندهی گروهی
جنگجو را بر عهده داشت و در پایان
جنگ ، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به ابوسفیان و
فرزندانش غنایم بیشتری بخشید.
گفته اند: در
غزوه طائف بود که ابوسفیان یک
چشمش را از دست داد.
پس از آن، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ابوسفیان را برای گردآوری
صدقات به طائف فرستاد.
از پاره ای
روایات چنین بر می آید که هنگام
رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ، ابوسفیان
والی نجران بود
و آنگاه به
مکه آمد و چندی در آنجا ماند، سپس به
مدینه رفت و در آن شهر ساکن شد، اما واقدی
معتقد است که وی هنگام
درگذشت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در مکه بوده است و در آن هنگام عمروبن حزم والی نجران بود.
به هر روی ابوسفیان، پس از درگذشت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) احتمالاً خود را به مدینه رسانده بود.
پس از رسیدن ابوبکر به خلافت، ابوسفیان از اینکه مردی از کم ارج ترین قبائل به
خلافت برگزیده شده، ناراضی و آشفته به نظر می رسید و احتمالاً در
اندیشه فتنه انگیزی بود.
با این همه وی در ۱۵ ق، در
پیکار یرموک که فرماندهی آن با یزید
فرزند او بود، شرکت داشت و
سپاه اسلام را به [[|مبارزه]] و پایداری تشویق میکرد.
گفتهاند که وی در این
نبرد چشم دیگرش را نیز از دست داد.
از برخی روایات چنین برمی آید که ابوسفیان، فرزندش
معاویه را از مخالفت با
عمر بر حذر داشت و به او سفارش کرد که باید از وی پیروی کند.
چنین بر می آید که او در روزگار عمر مرتکب خلاف هایی شده و بدین سبب مورد نکوهش وی واقع شده است.
پس از رسیدن عثمان به خلافت، ابوسفیان نزد وی و در جمع
امویان گفت: اکنون که گوی خلافت به دست شما افتاده، آن را در میان خود بگردانید و نگذارید که از دستتان بیرون افتد.
تاریخ دقیق
مرگ وی چندان روشن نیست. به گزارش واقدی،
وی ۵
سال پیش از
قتل عثمان ، در ۳۰ق درگذشت، اما تاریخ های ۳۱ تا ۳۳ق را هم برای مرگ او آورده اند.
درباره
شخصیت سیاسی و
اجتماعی ابوسفیان باید گفت که او یکی از بلندپایگان
قریش بود و یکی از ۴ تنی به شمار می رفت که در
جاهلیت فرمانشان نافذ بود.
با آنکه او پس از
فتح مکه اسلام آورد، سخنی که در ماجرای ردّه به او نسبت داده شده، نشان از بستگی و علاقه او به آیین گذشته دارد.
ابن حبیب
او را از «
زنادقه قریش» خوانده است. ابوسفیان
احادیثی نیز از قول
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) روایت کرده.
از ابوسفیان، فرزندان متعددی برجای ماندند. بنام ترین آنان
معاویه است که نقش سیاسی مهمی در سده اول ق، ایفا کرد و سلسله خلافت اموی را بنیاد نهاد.
فرزند دیگر او یزید بود که
ابوبکر او را
فرمانده سپاه کرد و سپس عمر او را به امارت گمارد.
دیگر عتبه بود که با
عایشه در
جمل شرکت کرد و معاویه او را به
امارت مصر فرستاد.
یکی از
دختران او به نام
ام حبیبه است که به
حبشه هجرت کرد و سپس به
مدینه بازگشت و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با او
ازدواج کرد.
(۱) ابن اثیرعلی بن محمد، اسد الغابـة، قاهره، ۱۲۸۰ق.
(۲) ابن اسحاق محمد، السیروالمغازی، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
(۳) ابن حبیب محمد، المنمق فی اخبار قریش، به کوشش خورشید احمد فارق، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
(۴) ابن سعد محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.
(۵) ابن عبدالبر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۰م.
(۶) ابن قتیبه عبدالله بن مسلم، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۷) ابن قدامه مقدسی عبدالله بن احمد، التبیین فی انساب القرشیین، به کوشش محمد نایف دلیمی، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۸) ابن هشام عبدالملک، السیرة النبویـة، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، ۱۳۷۵ ق/۱۹۵۵م.
(۹) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، دارالکتب المصریـة.
(۱۰) بخاری محمدبن اسماعیل، صحیح، بولاق، ۱۳۱۵ق.
(۱۱) بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹م.
(۱۲) بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۴، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۷۹م.
(۱۳) بلاذری احمد بن یحیی، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۶م.
(۱۴) ذهبی محمد بن احمد، سیراعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
(۱۵) طبری، تاریخ، به کوشش دخویه و دیگران، لیدن، ۱۹۶۴م.
(۱۶) عروة بن زبیر، مغازی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، به کوشش محمد مصطفی اعظمی، ریاض، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م.
(۱۷) کلبی هشام بن محمد، جمهرة النسب، به کوشش ناجی حسن، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶م.
(۱۸) مزی یوسف بن عبدالرحمن، تحفـة الأشراف، بمبئی، ۱۳۹۶ق/ ۱۹۷۶م.
(۱۹) واقدی محمد بن عمر، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م؛
دانشنامه بزرگ اسلامی مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابو سفیان صخر»ج۵، ص۲۲۲۴.