ابوفکیهه خام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَبوفُكَيهه اَزْدى: ابوفكيهه، اَفلَح،
[۱] (يسار
[۲] ، نبت
[۳] ) اَزدى يمنى
[۴] وى از اهالى عينالتمر (شهرى نزديك انبار و در غرب كوفه) و از موالى بنىعبدالدّار
[۵] و برده صفوان•بناميه
[۶] بود. وى مسيحى
[۷] و به قولى يهودى
[۸] و عجمى بود
[۹] كه در مكّه به آهنگرى و شمشيرسازى اشتغال داشت.
[۱۰] ابوفكيهه همزمان با بلال اسلام آورد و از نخستين مسلمانان بهشمار مىرفت.
[۱۱] مسلمانى او خشم صاحبش، صفوانبناميه و بنى• عبدالدار را برانگيخت و در پى آن، همانند ديگر مسلمانان، تحت آزار و شكنجه قرار گرفت; امّا او همچنان بر عقيده خود پايدار ماند. شگنجهگر او اميّة•بنخلف بود. او بتى را در برابرش گرفت و گفت: آيا اين خداى تو نيست؟ ابوفكيهه پاسخ داد: خداى من كسى است كه من، تو و اين بت را آفريده است. اميه با شنيدن اين سخن، سخت برآشفت و گلوى ابوفكيهه را فشرد. در اين هنگام اُبىّ•بنخلف به برادرش اميه گفت: بر آزارش بيفزا تا محمّد با جادوى خود او را خلاص كند.
[۱۲] وى پس از مدتها شكنجه و آزار، بهدست ابوبكر• خريدارى و آزاد شد; امّا آزارش همچنان ادامه يافت تا در هجرت• دوم مسلمانان به حبشه، با آنان همراه شد.
[۱۳] ابوفكيهه در شأن نزول:
برخى مفسران، نام ابوفكيهه را در ذيل ۴ آيهقرآنى آوردهاند:
۱. آيه۱۰۳ نحل/۱۶: «ولَقَد نَعلَمُ اَنَّهُم يَقولونَ اِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذى يُلحدونَ اِلَيهِ اَعجَمىّ و هـذا لِسانٌ عَرَبىٌّ مُبين = و ما مىدانيم كه آنان مىگويند: جز اين نيست كه بشرى به او مىآموزد. زبانِ آن كس كه اين نسبت را به او مىدهند، گنگ و نارسا است; درحالىكه اين قرآن به زبان عربىِ روشن است.» طبق برخى اقوال، منظور از اعجمى، ابوفكيهه است. قريش بر اين عقيده بود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از علوم وى بهره برده است;
[۱۴] افزون بر پاسخ صريح قرآن• ابوفكيهه نيز پندار آنان را باطل شمرده، گفت: اين پيامبر است كه اسلام را به مامىآموزد.
[۱۵] ۲. آيه۴ فرقان/۲۵: «وقالَ الَّذينَ كَفَروا اِن هـذا اِلاّ اِفكٌ افتَرهُ واَعانَهُ عَلَيهِ قَومٌ ءاخَرُونَ فَقَد جاءو ظُـلمـًا وزورا= و كسانىكه كافر شدند، (مریم:۱۹)گفتند: اين
[۱۶] جز دروغى كه
[۱۷] بافته نيست و گروهى ديگر او را بر
انجام آن يارى كردهاند. به راستى كه ستم و دروغى ناروا آوردهاند.» آلوسى در روايتى آورده است كه قريش بر اين باور بود كه ابوفكيهه، عدّاس و حبر كه همگى اهل كتاب بودند، به پيامبر(صلى الله عليه وآله)در آوردن و ساختن قرآن يارى رسانده، تاريخ امّتهاى پيشين را به وى آموختهاند; سپس حضرت با عبارتهاى خود
آنان را نقل كرده است. آيهپيشين، آن را ستم و دروغى نارواشمرد.
[۲۰] ۳. نقل است كه گروهى از تازه مسلمانان، ازجمله ابوفكيهه گاه بر اثر شكنجههاى فراوان، بىهوش شده، بى اختيار سخنان كفرآميز مىگفتند;
[۲۱] ازاينرو آيه۱۱۰ نحل/۱۶ درباره آنان فرو فرستاده شد: «ثُمَّ اِنَّ رَبَّكَ لِلَّذينَ هاجَروا مِن بَعدِ ما فُتِنوا ثُمَّ جـهَدوا و صَبَروا اِنَّ رَبَّكَ مِن بَعدِها لَغَفورٌ رَحيم= امّا پروردگار تو نسبت به كسانىكه پس از فريب خوردن (به ايمان بازگشتند) و هجرت و جهاد و پايدارى كردند، آمرزنده و مهربان است».(بقره:۲۵)
۴. ابناسحاق آيات ۵۲ـ۵۴ انعام/۶ را درباره جمعى از مسلمانان مستمند ازجمله ابوفكيهه مىداند كه گرد پيامبر مىنشستند و بزرگان قريش، همنشينى چنين افرادى را با حضرت استهزا• مىكردند. خداوند در نكوهش قريش و بزرگداشت مسلمانان، چنين فرمود: «ولاتَطرُدِ الَّذينَ يَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ و العَشىِّ...= و كسانى را كه صبح و شام پروردگارشان را مىخوانند و جز به ذات
[۲۲] او نظرى ندارند، از خود دور مكن. نه چيزى از حساب آنها بر تو است و نه چيزى از حساب تو بر آنان تا ايشان را برانى و از ستمكاران باشى و اين چنين بعضى از آنان را با بعض ديگر
را با فقيران آزموديم تا بگويند: آيا اينان هستند كه خداوند از ميان ما
و بر آنها منّت گذارده
نعمت ايمان بخشيده است؟ آيا خداوند، شاكران را بهتر نمىشناسد؟ هر گاه كسانىكه به آيات ما ايمان دارند، نزد تو آيند، به آنان بگو: سلام• بر شما! پروردگارتان رحمت را بر خود فرض كرده است. هركس از شما كار بدى از روى نادانى انجام دهد; سپس توبه و اصلاح
جبران كند،
رحمت خدا مىشود؛ چرا كه او آمرزنده مهربان است».
منابع:
اسدالغابة فى معرفة الصحابه; انساب الاشراف; البداية والنهايه; تفسير القمى; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور; روحالمعانى فى تفسير القرآن العظيم;الروض الانف; الطبقات الكبرى; مجمعالبيان فىتفسير القرآن.
[۲۸] . انسابالاشراف، ج۱، ص۲۲۰; اسدالغابه، ج۱، ص۲۶۴.
[۲۹] . انسابالاشراف، ج۱، ص۲۲۰; الروضالانف، ج۳، ص۳۹۲.
[۳۰] . تفسير قرطبى، ج۱۰، ص۱۱۷.
[۳۱] . الروضالانف، ج۳، ص۳۹۲.
[۳۲] . الطبقات، ج۴، ص۹۲.
[۳۳] . البداية و النهايه، ج۳، ص۸۴.
[۳۴] . مجمعالبيان، ج۶، ص۵۹۵.
[۳۵] . روحالمعانى، مج۸، ج۱۴، ص۳۴۴.
[۳۶] . تفسير قمى، ج۱، ص۴۲۲.
[۳۷] . مجمعالبيان، ج۶، ص۵۹۵.
[۳۸] . انسابالاشراف، ج۱، ص۲۲۰; اسدالغابه، ج۱، ص۲۶۴.
[۳۹] . انسابالاشراف، ج۱، ص۲۲۰; اسدالغابه، ج۱، ص۲۶۴.
[۴۰] . الطبقات، ج۴، ص۹۲.
[۴۱] . تفسير قمى، ج۱، ص۴۲۲.
[۴۲] . روحالمعانى، مج۸، ج۱۴، ص۳۴۴.
[۴۳] . روح المعانى، مج۱۰، ج۱۸، ص۳۴۴.
[۴۴] . الدر المنثور، ج۵، ص۱۷۱.