اخلاق در زندگی عالمان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سیره اخلاقی علما را میتوان در سه بخش ۱: اخلاق فردی که شامل: الف: رفتارهای فردی مانند
اخلاص،
توکل، آخرتگرایی،
تسلیم و
رضا. ب: رفتارهای عبادی مانند
ذکر خدا،
شب زندهداری، انس با
قرآن. ج: رفتارهای عملی مانند: کنترل
نفس،
عزت نفس، کنترل
خشم. د: رفتارهای علمی مانند تواضع علمی، احترام به استاد. ۲: اخلاق اجتماعی مانند
وفای به عهد، رعایت
انصاف،
حقپذیری، نحوه برخورد با شاگردان. ۳: اخلاق خانوادگی مانند
احترام به
پدر و
مادر، معاشرت با مردم و خانواده، اشاره کرد.
حیات انسانی و الهی و معنای وسیع و گستردهاش بر پایه حرکتها و نمودهایی شکل میگیرد که منشاء آن رهنمودهای
پیامبران است و رهرو آن اولیاء ربانی. قلمرو این حیات تنها به دوری گزیدن از
محرمات و رویآوردن به
واجبات بسنده نمیگردد بلکه شرط لازم اینگونه بودن تحقق بخشیدن و عمل به ارزشهای والای اخلاقی و حرکتی دائمی و پیوسته بسوی کمال مطلق میباشد.
با این تفصیل با نگرشی به رفتار عالمان راستین زندگی آنان را تجلیگاه روشنی از حقیقت فوق مییابیم چه اینکه در اولین نظر پی میبریم مکارم و ارزشهای اخلاقی بوجود آورنده شالوده اعمال و رفتار آن بزرگان بوده است و بررسی برخی از این اعمال و رفتار بدین منظور است که اندکی از اهتمام آنان را در تخلق به اخلاق الهی نشان دهیم، چه اینکه اینگونه اعمال و رفتار برخاسته از روحیات و ملکات نفسانی است و هر یک حاکی از خلقی در باطن است که در مجموع گویای صفات و ملکات نیک درونی آنان میباشد که به برخی از نمودهای بارز اخلاقی در زندگی این عالمان اشاره میکنیم.
شخصی از مرحوم (
شیخ جعفر نجفی) صاحب کشف الغطاء سئوال میکند: چطور میتوان در تمام عمر مرتکب
گناه نشد و معصوم بودن
ائمه (علیهمالسّلام) چگونه است؟ شیخ با لطافت خاصی که مشخصه عظمت روحی ایشان میباشد جواب میدهد: من که فردی غیر معصوم هستم چهل سال است یک
مکروه انجام ندادهام تا چه رسد به معصوم.
با نگاهی به این پاسخ در مییابیم که انسان وقتی به ارزشهای اخلاقی آراسته گردد چگونه روح دوری از گناه در وی پیدا میشود که حتی عمل مکروه هم انجام نمیدهد. در همین راستا
آخوند ملا عبدالله شوشتری را میبینیم که در یکی از دیدارهایش با
شیخ بهائی وقتی شیخ از ایشان درخواست
نماز جماعت میکند آن جناب اندک تاملی کرده و بیتوجه به این درخواست به منزل میرود. وقتی میپرسند: چرا
نماز را به جماعت نخواندید؟! با خلوص فراوان که از هزاران سخن و نوشته موثرتر است جواب میدهد: دیدم چنان نیستم که اگر شیخ به من اقتداء کند در حالم تغییری حاصل نشود لذا اجابت ننمودم.
بیشک هدف از اینگونه مراقبتها و خود نگهداریها چیزی جز کمالیابی در سایه توجه به مسائل دقیق اخلاقی و اهمیت دادن به آنها نیست. این است که میبینیم شعاع این مراقبت و خودنگهداری تا آنجا پیش میرود که بجز اعمال و رفتار اندیشه و حالات درونی را نیز در بر میگیرد. از اینرو بزرگان پیوسته مراقبند که درون خویش را نیز از ضد ارزشهای اخلاقی پاک کرده و دور نگه دارند. همینگونه
خواجه نصیرالدین طوسی را میبینیم که در مقابل ناسزاگوئیها خشمگین نگشته و با حفظ متانت اشتباهبودن صفات منصوب به خود را روشن میسازد.
آری پرورش در نظام اخلاقی [[|اسلام]] و توجه به مسائل اخلاقی
قرآن اینگونه بودن را به
انسان میآموزد زیرا که قرآن برخورد بندگان پاک و شایسته را با نادانان هرزهگو چنین تبیین میکند: «واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما.»
و در آیهای دیگر میفرماید: «واذا مرّوا باللغو مروا کراما.»
برخورد این بزرگان وارسته نیز الهام یافته از این رهنمودهای اخلاقی است. از آنجا که نمودها و نمودهای اخلاقی در ابعاد مختلف زندگی عالمان بسیار است. و این نوشتار گنجایش آن همه را ندارد از اینرو مشی اخلاقی آنان را در چند محور به اختصار بررسی میکنیم:
همواره اساتید بزرگ این خصلت عظیم را به شاگردان خویش توصیه نموده و خود در عمل نشاندهنده این صفت والا بوده و به حقیقت آن پی برده بودند که
تواضع نه تنها بزرگی آنان را خدشهدار نمیکند بلکه آنها را بالا برده و مصداق فرمایش
امام صادق (علیهالسّلام) قرار میدهد که میفرماید: «ان فی السماء ملکین موکلین بالعباد فمن تواضع رفعاه و من تکبر وضعاه؛
دو
ملک در
آسمان ناظر بر بندگانند هر آنکه فروتنی کند مقام وی را بلند گردانند و آنکه بزرگ منشی نماید او را پست نمایند.»
این خصلت بزرگ و گرانبها که از ویژگیهای برازنده انسان الهی است برای هر فردی زیبنده است لیکن برای عالمان جلوهای خاص دارد. در
روایات در این زمینه چنین بیان شده است که: تواضع عالمان و دانشمندان علاوه بر دارا بودن ارزشهای اخلاقی بیانکننده فضل علمی آنان نیز میباشد. و شخص عالم مانند درخت پرثمری است که هر چه ثمرهاش افزون گردد شاخسارش فروتر خواهد بود.
از اینرو عالمان بزرگ در برابر دیگر بزرگان همواره فروتن و خاضع بودند. چنانکه درباره
صاحب جواهر (رحمهاللهعلیه) نقل شده است: هنگام تدریس از نوشتههای
شیخ انصاری (رحمهاللهعلیه) استفاده مینمود و شیخ انصاری نیز با شاگردان خود در درس صاحب جواهر میشد و هیچگاه تصور این معنی را نمیکردند که به فضل و شخصیت آنان لطمهای وارد خواهد شد!
از آنجا که در نظام ارزشی اسلام علم جایگاهی ارزشمند دارد عالمان و دانشپژوهان نیز مقامی رفیع داشته واحترام و بزرگداشت آنان از فضائل انسانی به شمار میآید. پرواضح است که این مقام و آن احترام، ویژه عالمانی است که همراه با تحصیلات علمی از فضائل معنوی و اخلاقی نیز بهرهمند باشند.
بدینسان چگونه میتوان تصور نمود عالمانی که خود تربیت یافته این نظام الهی میباشند از این حقیقت به دور بوده و نسبت به دیگر علماء راستین و آگاه عصر خویش احترام نگذارند بلکه میبینیم برخی به هنگام شنیدن نام یکی از علماء زمان خود به پاس احترامش از جای بلند میشود. چنانکه
حاج ملاهادی سبزواری نسبت به شیخ انصاری اینگونه بوده و با تعبیر «منه السلام والیه السلام و علیه السلام.» از وی به احترام یاد میکرد.
و این امر چون از مناعت طبع و بلند نظری که خود از سجایای نیک باطنی است. «تواضع الشریف یدعوا الی کرامته غررالحکم.»
سرچشمه میگیرد در شمار فضائل اخلاقی قرار داشته و از این جهت میتواند در کسب بسیاری از توفیقات الهی نتیجهبخش باشد.
همچنین در احوالات آقا
وحید بهبهانی شخصیتی که تجدیدکننده
اصول فقه در قرون اخیر بود میخوانیم: از آقا سوال شد به چه وسیله به این مقام از علم و عزت و شرف رسیدهاید ایشان در جواب نوشتند: من ابدا خود را چیزی نمیدانم و در شمار افراد موجود به شمار نمیآورم و آنچه ممکن است مرا به این مقام رسانده باشد این است که هیچگاه در تعظیم علماء و بزرگداشت آنان کوتاهی نکردم. ممکن است این نکته در نظر ما بسیار کوچک بیاید که
تعظیم دیگران چه اثری در موفقیت زندگی ما خواهد داشت. ولی غافل از اینکه چه بسیار نکات به ظاهر کوچک که اثرات بسیار بزرگی بر آنها مترتب میشود.
تسلیم شدن در برابر حقیقتها و واقعیتها کار ساده و آسانی نیست به خصوص اگر در جمع و آشکار صورت پذیرد. از اینرو از هر فردی انتظار نمیرود همین که حقیقت و واقعیتی برایش روشن گردید بیدرنگ آن را بپذیرد. چه اینکه بسا این پذیرش با شکسته شدن شخصیت و از دست رفتن موقعیت و یا دیگر منافع وی همراه باشد. بلکه این امر تنها از عهده افرادی بر میآید که با رهنمودهای اخلاقی اسلام درون را ساخته و در پرتو آن از نفس مطمئن و نیرومندی برخوردار شده باشند؛ کسی که واجد نفس قوی است که به شخص این توانایی را بدهد تا در همه شرایط و موقعیتها بتواند قید و بندها و تعلقات فردی و اجتماعی و عنوانی را کنار زند و در برابر حقیقت سر فرود آورد و ملاک تاثیرپذیریاش تنها براساس حق و حقیقت باشد.
رسیدن به این فضیلت برجسته و والای اخلاقی با
تصور و
تصدیق میسر نمیگردد. زیرا افراد بسیاری بوده و هستند که با خیالپردازیهای ذهنی و تصور و تصدیقهای عقلی به وجود این فضیلت در ذات خویش اطمینان داشتهاند لیکن به هنگام روبرو شدن با واقعیتها لغزیدهاند. البته اشکال در افکار و ذهنیات آنان نیست بلکه اشکال در آنجاست که حقیقت میخواهد جامه واقعیت به خود بپوشد. با اندک تاملی پی میبریم این نقص و کاستی در حقیقت برخاسته از ضعف تقوای درونی و عدمحاکمیت عملی و
مکارم اخلاق در باطن انسان است.
در این میان سیمای تابناک عالمان فرزانهای را مشاهده میکنیم که با وجود همه فضائل اخلاقی این فضیلت در آنان درخششی خاص دارد که خود نشانی از باطن پاک و نورانی آنان است. چنانکه مرحوم
سیدحسین کوهکمرئی که از
مراجع تقلید و مشاهیر زمان خود و دارای حوزه درسی قابل توجهی بود وقتی متوجه میشود شیخ انصاری که در آنوقت شهرتی نداشت و گمنام بود و بیش از دو یا سه شاگرد در درس وی حاضر نمیشدند بهتر و عمیقتر درس میگوید تدریس را رها کرده خود و شاگردانش را به استفاده از محضر شیخ فرا میخواند.
همینگونه عالم محدث
ملاخلیل قزوینی را مینگریم که بعد از مباحثات علمی با
مرحوم فیض وقتی در مسئله نیک میاندیشد و متوجه اشتباه خود میشود بیدرنگ جهت عذرخواهی و اعتراف به اشتباه از
قزوین راهی
کاشان میشود. هنگامی که به درب خانه فیض میرسد درب را کوبیده و چنین میگوید: «یا محسن قد اتاک المسیئ.» و بیدرنگ بر میگردد تا مبادا خللی در اخلاصش به وجود آید.
اینها و صدها نمونه از این نمودهای پر گهر اخلاقی که زندگی عالمان را جاودانه داشته است از چه چیزی حکایت دارد جز آنچه که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن را جزء اهداف
بعثت خویش بیان میدارد یعنی
اخلاق و تخلق به صفات الهی.
به حق رابطه استاد با شاگرد و نحوه برخورد وی با آنان نقش بسزائی در شکلگیری شخصیت علمی و عملی شاگردان دارد. همانسان که باروری نهال علم در اندیشه شاگرد در پرتو آموزشهای استاد تحقق مییابد، بافت درونی و باطنی وی بیشتر از حالات و رفتار استاد الهام و تاثیر میپذیرد. با توجه به این حقیقت عالمان بزرگ همواره به شیوهای با شاگردان خود برخورد میکردند که درسآموز اخلاق الهی بوده و در جهت سازندگی آنان موثر افتد تا همگام با کمالات علمی باطن آنان نیز با ارزشهای انسانی رشد یابد. چنانکه در احوال شیخ انصاری میبینیم ایشان وقتی در مسئلهای که بدان علم نداشت مورد پرسش واقع میشد با صدای بلند میگفت: (نمیدانم) تا شاگردانش نیز این را بیاموزند. و از صفت ناپسند توجیهگری که برخی بدان گرفتارند بر حذر بمانند.
این رفتار الهام یافته از رهنمود پیامبر اسلام است که میفرماید: «ولا یستحی العالم اذا سئل عما لا یعلم ان یقول والله اعلم؛
نبایستی عالم در جواب پرسش از آنچه نمیداند از گفتن (خدا داناتر است) شرم نماید.»
همچنین مرحوم
سیدعبدالهادی شیرازی را مینگریم که به هنگام تدریس یکی از شاگردانش اشکالی را مطرح میسازد و ایشان جوابی به آن اشکال نمیدهد. اما در خلوت چندین جواب محققانه به او عرضه میکند. در جواب پرسش که چرا بر کرسی درس این جوابها را نفرمودید؟ میگوید: ترسیدم برای اظهار فضل و غالب شدن بر شاگرد باشد!
نکته دیگر که در برخورد با شاگرد بسیار موثر است
سعه صدر استاد است که تحمل شنیدن اشکالات و سخنان شاگرد را داشته باشد و به شایستهترین شیوه حقیقت را برای وی روشن سازد. چنانکه درباره
محقق خراسانی صاحب
کفایه الاصول میخوانیم: ایشان گرچه با برخی از شاگردان خود در تفکرات سیاسی اختلافاتی داشت لیکن هنگامی که آنان نزد استاد میآمدند و از وی یاری میخواستند آن مرد بزرگ با نهایت گشادهروئی نیاز آنان را بر میآورد و بیشتر از آنچه تقاضا داشتند انجام میداد بطوریکه شاگردان از نیکیهای استاد شرمسار میشدند.
از آنجا که عالمان وارسته از میان تودههای مردم بر خواستهاند فاصلهای بین خود و طبقات مختلف مردم احساس نمیکنند و همواره سعی و تلاش خویش را برای رشد و تعالی
جامعه بکار میگیرند. و چون خود را در پرتو فرهنگ اصیل اسلام ساختهاند وقتی در اجتماع به هدایت مردم مشغولاند تمام تلاششان این است که با توجه به کلام امام صادق (علیهالسّلام) : «کونوا دعاه الناس باعمالکم و لا تکونوا دعاه بالسنتکم.»
با اعمال و رفتار ارزش آفرین خویش مردم را بسوی فضائل اخلاقی و معارف اسلامی سوق دهند.
چرا که این شیوه بهترین روش برای دعوت به نیکیها است. چنانکه در زندگی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
ائمه معصومین (علیهمالسّلام) بسیار سراغ داریم که یک بر خورد نیکو باعث گرویدن افراد زیادی به سوی مکتب کمالبخش اسلام میگشت. بدین جهت بزرگان دین از این حقیقت بدور نبوده با کردار اخلاقی خود مردم را به ارزشهای اخلاقی رهنمود میشدند.
در احوالات
مقدس اردبیلی میبینیم: در یکی از سفرها وقتی مردی که مقدس اردبیلی را نمیشناسد لباسهای خود را برای شستن به ایشان میسپارد آن جناب با کمال بزرگواری قبول میفرمایند. و وقتی مردم میخواهند آن مرد را براین امر
توبیخ کنند میفرمایند: چرا او را
ملامت میکنید؟! حقوق برادران
مومن بر یکدیگر بیشتر از اینهاست.
از آنجا که این مردان الهی فضائل اخلاقی در وجودشان بهصورت
ملکه در آمده بود مظاهر این فضائل در همه ابعاد زندگی آنان گسترش داشت. لذا وقتی رفتارشان را در محیط خانوادگی مینگریم نمودهای بارز اخلاقی را در آن نیز نمایان میبینیم. از این نمونه رفتار مرحوم
محمدتقی شیرازی را مینگریم که در خانه از امر کردن خودداری میکند و به خود اجازه نمیدهد حتی به اهل خانه دستوری بدهد.
همینطور
محقق خراسانی را میبینیم که در خانه برای آسایش همسرش به نگهداری بچهها میپردازد،
گرچه ممکن است به ذهن بیاید که اینها اموری عادی و کوچک است اما نباید از این نکته غافل بود که بسیاری از فضائل و مقامات در سایه همین امور بدست میآید و تعالی روحی را برای انسان موجب میشوند. چه اینکه محیط خانه بهترین موقعیت برای بروز صفات ناپسند زورگوئی، بزرگمنشی و خودرایی میباشد و اگر شخص با چنین رفتار انسانی و اخلاقی این صفات شیطانی را از درون خود پاک نگرداند از توفیقات الهی که سرمایه همه فضائل است بینصیب خواهد ماند.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «اخلاق در زندگی عالمان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۱/۱۹.