واجب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
واجب در اصطلاح
فقه اسلامی ، فعلی است که
تارک آن در
دنیا مستحق
ذم و در
آخرت مستحق
عقاب باشد.
واجب در
لغت به معنای لازم و ثابت میباشد
و فرض و فریضه به معنای اندازهی معین و لازم است.
در اصطلاح نیز هر چیزی که
خداوند به آن
امر فرموده به طوری که در بجا آوردنش
ثواب و در ترکش
وعدهی عذاب داده باشد آن را فریضه و واجب گویند.
«و کسی که
خدا و
پیامبرش را
اطاعت کند، (در روز
رستاخیز) همنشین کسانی خواهد بود که خدا،
نعمت خود را بر آنان تمام کرده از
پیامبران و
صدّیقان و
شهدا و
صالحان و آنها
رفیقهای خوبی هستند»
این
آیه در بیان مرتبهی کامل از اهل
ایمان و
تقوی است کسانیکه در مقام اطاعت
پروردگار و
پیروی از
حکم و فرمان
پیامبر اسلام برآیند و در
عقیده و
خوی پسندیده
استقامت داشته و شائبه
تخلّف در آنان نباشد در اثر
سعی و
کوشش به مرتبه کامل از ایمان نائل شده و ملحق به پیامبران خواهند بود.
« و هر کس اطاعت خدا و رسولش کند، به
رستگاری (و
پیروزی) عظیمی دست یافته است!»
این جمله وعدهای است به کسانی که همه
اعمال صالح را بجا آورند و از همه
گناهان اجتناب کنند؛ چون فوز عظیم را مترتب بر طاعت خدا و
رسول کرده است. مساله اطاعت خدا و رسول، کلام جامعی است که همه
احکام سابق از واجبات و
محرمات را شامل میشود.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«خداوند میفرماید هیچ
بندهای نمیتواند
محبت مرا به خود جلب کند مگر اینکه واجبات مرا دوست داشته باشد و به آن عمل کند.»
روشن است کسی که بخواهد نظر شخص دیگری را به خود جلب کند، میبایست به خواستههای او اهمیّت داده، و همّت خویش را مصروف
اجابت خواستههای وی کند. البته در
دوستی با دیگر
انسانها این خطر نیز وجود دارد که خواستههای آنان در
تعارض با خواستههای شخص باشد، اما در دوستی با
خالق هستی که هرچه قرار داده در جهت
آسایش انسان هاست، این خطرات نیز وجود ندارد و آنچه که او از بنده اش میخواهد، جملگی مورد تأیید
عقل سلیم میباشد و آسایش دو
گیتی را برای انسانی که خواستار جلب محبّت خداست، دربر دارد.
امام علی(علیه السلام) میفرماید:
«بشتابید به سوی
عبادتها و
سبقت بگیرید به انجام
اعمال صالح؛ پس اگر کوتاهی از سوی شما صورت گیرد، بپرهیزید از اینکه در انجام واجبات کوتاهی کنید.»
در این
روایت حضرت علی(علیه السلام) واجبات الهی را خط قرمز کوتاهیهای انسان معرّفی میدارد و سخن آن حضرت این است که اگر کوتاهی هم صورت میگیرد نهایتش
مستحبات است اما در واجبات دیگر جای هیچ کوتاهی و کمکاری نیست.
از
آیات قرآن استفاده میشود که بعد از
ایمان به خدا، عمل صالح، وسیلهی
تکامل نفس و
تقرب به خدا و نیل به درجات عالی
انسانیت و زندگی پاک و پاکیزه اخروی است.
«هر کس کار شایستهای انجام دهد، خواه
مرد باشد یا
زن، در حالی که
مؤمن است، او را به
حیاتی پاک
زنده میداریم و
پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام میدادند، خواهیم داد.»
مقصود از عمل صالح، عملی است که در
شرع به عنوان واجب یا
مستحب معرفی شده است و
سالک از طریق انجام آن میتواند
سیر و سلوک کند و به مقام
قرب نائل گردد. تنها راه همین است و هر راه دیگری بیراهه است و سالک را به مقصد نمیرساند. سالک باید کاملا
مطیع شرع باشد و برای سیر و سلوک جز راه شرع راه دیگری را طی نکند. اما آنکس که میخواهد
رضایت خالق را جلب کند در مرتبهی اول باید سعی کند واجبات و فرائض دینی را درست بر طبق
مقررات شرع انجام دهد که با ترک فرائض و واجبات نمیتوان به مقامات عالی نائل گشت، گرچه در انجام مستحبات و
اذکار و
اوراد کوشا باشد.
از این رو سفارش
رسول خدا (صلی الله و علیه و آله) به
امیرمومنان(علیه السلام) این است: «ای
علی! هر گاه دیدی مردم به مستحبّات اشتغال دارند تو به کامل ساختن واجبات بپرداز»
و امیر مومنان علی(علیه السلام) نیز فرمود: «مستحبات، موجب نزدیکی
بندگان به
خدا نمیشود وقتی که به واجبات ضرر برساند.»
حضرت
امام سجاد(علیه السلام) میفرماید: «تعجب میکنم از کسی که در جستجوی
تحصیل فضیلت است، ولی از انجام فرائض واجب کوتاهی میکند و چنین آدمی از
معرفت حقیقت امر و از تشخیص
وظیفه خود محروم بوده،
حقیقت را سبک و
حقیر شمرده و
غفلت کرده است از آنچه
خداوند متعال او را برای آن ساخته و از وی آن را خواسته است.»
تشخیص وظیفه از امور بسیار مهم است بطوریکه سالکین کار کرده و
متدینین روشن ضمیر و حتی آنان که دارای
مکاشفه هستند از تشخیص این امر مهم
عاجز بوده و در این مرحله
انحرافات و
گمراهیهایی پیدا میکنند.
یکی وظیفهاش
کسب و تأمین
معاش خود و
عائله است و از این جهت
تسامح میورزد. دیگری وظیفهاش تحصیل
علم به فرائض و
آداب و
سنن است ولی سبک میشمارد. یکی دیگر موظف است که نهایت
اهتمام به واجبات و
محرمات داشته باشد ولی به امور غیر لازم و کارهای مستحبی میپردازد. آن یکی
نماز نمیخواند، و دم از
دینداری میزند. یا
روزه نمیگیرد و از فوائد روزه صحبت میکند یا به کتاب و سنت عمل نکرده و به حرف خدا و
پیغمبر گوش نمیدهد و خود را عالم به
حقیقت تصور میکند. یا اهل علم و
دانش را
مسخره کرده و
عقل و
برهان را کوچک شمرده و به سخن هر مدعی
دروغگو تسلیم میشود، یا مرتکب صدها
خیانت و
جنایت و بیانصافی و
ربا خواری و
ظلم و
دروغ و
حیله و
تزویر و
تهمت و
غیبت و
بدگویی میشود و در صف اول
جماعت جا میگیرد.
أغلب مردم متدین در مقام تشخیص وظیفه دچار
اشتباه و انحراف میگردند و چه بسیار به خاطر بجا آوردن امری مستحب، ترک
تکلیف واجب میکنند؛ یعنی آن اندازه که به امور مستحبی و یا مرسوم و
عرفی و متداول اهمیت میدهند، به وظائف و فرائض لازم خود اهتمام ندارند.
در
دین اسلام برای تشخیص آنچه که بر انسان در زمانها و مکانهای مختلف واجب و فرض میباشد، دو وسیله و ابزار تعیین شده است که مراجعه به آنها و استفادهی صحیح و درست از آنها میتواند انسان را به سوی مسیر درست
هدایت کند. این دو وسیله عبارتند ار: عقل و
وحی.
آنان که با آیات قرآنی آشنایی دارند به خوبی میدانند که در هیچ کتاب آسمانی به اندازهی
قرآن به عقل و
دلایل عقلی بها داده نشده است.
با مراجعه به
احادیث و
روایات نیز میبینیم که مسئلهی
حجیّت عقل برای انسانها از
مسلّمات است.
در روایتی
امام صادق(علیه السلام) میفرمایند: «
حجت خدا بر
بندگان، پیغمبر است و حجت میان بندگان و خدا عقل است.»
یعنی خدا دو ابزار برای شناسایی مسیر
صحیح قرار داده که عبارتند از
پیامبران به عنوان رسانندگان وحی الهی به بندگان و عقل که وسیلهی مناسب تشخیص درست از نادرست و
سود از
زیان میباشد. البته طبق این روایت عقل از دو سو حجت و
دلیل میباشد؛ اول دلیل و حجت خدا بر بندگان و دوم دلیل و حجت بندگان بر خدا. به عبارت دیگر خداوند به سبب وجود عقل میتواند از بندگانش این
پرسش را داشته باشد که چرا چنین و چنان کردی و بندگان نیز با دلایل عقلی میتوانند
علّت کارهای خویش را برای خدا توضیح دهند و از خدا درخواست
جزای مناسب با اعمال خویش را نمایند.
امام باقر(علیه السلام) فرمود: «چون
خداوند متعال
عقل را آفرید به او فرمود پیش بیا، پیش آمد فرمود برگرد، برگشت فرمود به
عزت و
جلالم مخلوقی بهتر از تو نیافریدم،
امر و
نهی و
پاداش و
کیفرم متوجه تو است.»
عبودیت،
تسلیم حق بودن و گردن نهادن به خواست الهی است؛ یعنی "
عبد" جز
رضای حق نخواهد و در برابر او در
ذلّت و
اطاعت مطلق باشد که اصل "عبودیت"، "
خضوع" و "
تذلّل" است. بنابراین عبد در برابر
مولا، وجودی برای خویش قائل نیست؛ ملازم مولاست و از وی فاصله نمیگیرد؛
آزادی و
استقلال را از خود
سلب میکند و در برابر مولای خویش هیچ گونه
خلاف و
تعدّی نمیکند؛
مطیع اوست و به
اراده و خواست او عمل میکند. بدین ترتیب هر کس لباس
بندگی حق به تن کند و ذلّت عبودیت را پذیرا شود به عزّت ربوبیت رسد.
اطاعت نیز که عبارت است از گردن نهادن در برابر اوامر و نواهی
مولی، خود یکی از
شؤون عبودیت و
بردگی برای مولی است؛ زیرا اگر مولی
بردهای را
مالک میشود، هیچ منظوری ندارد جز اینکه مالک اراده و عمل برده باشد؛ به طوری که بردهاش اراده نکند مگر آنچه را که مولی اراده میکند و هیچ عملی را انجام ندهد مگر آنچه را که مولایش از او بخواهد انجام دهد، پس طاعت مولی نحوهای از عبودیت عبد است.
مقصود از انجام واجبات، رسیدن به مقام بندگی است، که در سایهی دل سپردن به فرامین و دستورات الهی حاصل میشود.
جابری عربلو، محسن، فرهنگ اصطلاحات فقه اسلامی، ص۱۷۸.
پژوهشکده باقرالعلوم.