ازدواج خدیجه با پیامبر (اصلی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خدیجه زنی بازرگان و دارا بود که به اِمرأةالقریش (یعنی شاهزاده خانم
قریش) شهرت داشت. طبق برخی نقلها خدیجه پیش از
پیامبر اسلام، دوبار ازدواج کرده بود (
ابی هاله هند بن زراره تمیمی و
عتیق بن عائد مخزومی). اما تعدادی از محققین بر این عقیدهاند که خدیجه قبلاً با کسی
ازدواج نکرده بود و اولین و تنها ازدواج او، ازدواج با پیامبر
اسلام بود.
در راستای تلاش حکام مستبد اموی در زدودن نام پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از ماذنهها و کاستن از قداست و عظمت آن بزرگوار جعل
حدیث به عنوان حربهای کارآمد، در مقیاس وسیعی به کار گرفته شد؛ این احادیث مجعول در سرتاسر
سیره نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با حجم بسیار زیاد وارد شده، به طوریکه بسیاری از این احادیث مجعول که امروزه به عنوان مشهورات سیره نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به خصوص در لسان
اهل سنت شناخته میشود، بسیاری از احادیث صحیح و مسلم تاریخی را کنار زده از شهرتانداختهاند. از جمله مواضعی که در آن احادیث مجعول به وفور داخل گردیده است، جریان ازدواج پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با خدیجه (سلاماللهعلیهم) و وقایع پیرامون آن است. در این مقاله سعی شده بر اساس
عقل و نقل از دیدگاهی متفاوت با آن چه که ادعای شهرت شده، به موضوع ازدواج پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و خدیجه پرداخته شود.
در سبب این ازدواج گفته شده که خدیجه (سلاماللهعلیهم) دختر
خویلد بن اسد زنی بازرگان، توانگر و صاحب جاه و شرف بود. او مردان را برای
تجارت اجیر میکرد یا برای آنها نصیبی از سود خود مقرر مینمود.
(
مضاربه). چون خدیجه (سلاماللهعلیهم) اوصاف امانتداری و راستگویی و مکارم اخلاق پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را شنید نزد آن حضرت فرستاد و به او پیشنهاد داد که با مال و کالای وی به
شام سفر کند
و بهرهی بیشتر و بهتر از سایرین دریافت نماید. خدیجه (سلاماللهعلیهم) غلام خود میسره را نیز در این سفر با حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همراه نمود. در بازگشت از این سفر تجاری، میسره بانوی خود را از وقایع و اتفاقات سفر آگاه نمود.
خدیجه (سلاماللهعلیهم) که زنی شریف و خردمند و با تدبیر بود برای حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیغام فرستاد و گفت: «ای پسر عمو من خواهان ازدواج با تو هستم چرا که خویشاوند منی و در بین خاندانت بزرگوار، امانتدار، خوشخلق و راستگویی»
و به روایتی دیگر دوست خود
نفیسه بنت منبه (منیه) را نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاد تا در این رابطه با محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفتگو کند. نفیسه نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و از علت ازدواج نکردن ایشان جویا شد حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پاسخ دادند: «چیزی ندارم که با آن ازدواج کنم» نفیسه گفت: «اگر این مانع بر طرف گردد و از تو دعوت شود با کسی که در زیبایی و مال و شرف همتای توست با او ازدواج میکنی؟» حضرت پرسید: «او کیست؟» گفت: «خدیجه (سلاماللهعلیهم)».
خدیجه (سلاماللهعلیهم) از لحاظ نسب در ردههای میانی
قریش و از لحاظ مجد و شرف و
ثروت والاترین زن قریش به شمار میآمد از اینرو تمام مردان قریش در آرزوی آن بودند که بتوانند با او ازدواج کنند پس خواستگاریها کرده و حاضر شده بودند مهریههای سنگین بپردازند.
چون پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این پیشنهاد آگاه شد با خویشان و اعمام خود
مشورت نموده آنگاه به اتفاق ابوطالب و چند تن از اعمام خود نزد
ورقة بن نوفل پسر عموی خدیجه (سلاماللهعلیهم) رفتند و ایشان را از او خواستگاری نمودند.
در مجلس خواستگاری، ابوطالب لب به سخن گشود و گفت:
«حمد و سپاس خدای این خانه را آن کسی که ما را از ذریه ابراهیم و اسماعیل قرار داد و ما را در حرم امنی فرود آورد و بر مردم برتری داد و به این
سرزمین برکت و نعمت بخشید؛ اما این برادرزادهام بر تمام مردان قریش برتری و رجحان دارد و در این برتری با هیچ کس مقایسه نشود و در میان مردم برایش همانندی یافت نشود. اگر چه از جهت مالی تهیدست است؛ اما مال عاریهای است که پایدار نمیماند و سایهای است که زایل میشود. او به خدیجه (سلاماللهعلیهم) راغب و خدیجه (سلاماللهعلیهم) نیز به او مشتاق است ما آمدهایم که با رضایت خدیجه (سلاماللهعلیهم) او را از شما خواستگاری کنیم، کابین او بر عهدهی من میباشد که اگر بخواهید پرداخت میکنم قسم به خدای این خانه،
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای اقبالی بلند و دینی شایع و خردی کاستیناپذیر است».
سپس عموزاده خدیجه (سلاماللهعلیهم) شروع به سخن کرد؛ اما به لکنت افتاد و از پاسخ
ابوطالب بازماند، پس خدیجه (سلاماللهعلیهم) شروع به سخن کرد و رضایت خود را از این ازدواج
اعلام داشته و بیان داشت که حاضر است،
مهریه خود را از مال خویش بپردازد که این سخن تعجب حاضران را برانگیخت پس گفتند: «عجیب است کابین مرد را زنان میدهند؟» ابوطالب خشمگین شد و از جای برخاست و گفت: «اگر مثل برادرزادهام بودید
زنان شما را با بیشترین کابین طلب میکردند و اگر فردی مثل شما باشد، حتی با کابینهای بالا، زنان حاضر به ازدواج با او نیستند».
آنگاه ابوطالب شتری کشت و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر خانوادهاش وارد شد.
این سخنان به خوبی نشان از جایگاه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در قلوب مردم
مکه در قبل از بعثت داشته، خود میتواند در رد روایات مجعولی که آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را
یتیم ابیطالب دانسته و چنان شخصیت پست و حقیری برای حضرت ساخته و پرداختهاند که خواستگاری ایشان از خدیجه (سلاماللهعلیهم) را به سخره گرفتن شخصیت حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و دیگران معرفی کردهاند،
کافی است؛
روایات بیپایه و اساسی که تنها جهت کاستن از مقام منیع شخصیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و انحراف اذهان مردم از سوی دشمنان
دین جعل شدهاند. از اینرو نقل این اکاذیب را که از سوی برخی مورخان و سیرهنگاران روایت شده شایسته مقام منیع ایشان ندیده از پرداختن به آن صرف نظر کردیم.
سرانجام مهریه این ازدواج دوازده اوقیه
طلا یا بیست ماده
شتر جوان
در نظر گرفته شد و خدیجه (سلاماللهعلیهم) به منزل رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد شدند.
در باب این ازدواج خجسته و پر میمنت مواردی از سوی مورخان و
علمای اهل فن ایراد گردیده که پرداختن به آن در اینجا امری مهم و در خور توجه است.
اینکه سن شریف آن بانو در زمان ازدواج چقدر بوده همواره از موضوعاتی بوده که مورخین اعم از
شیعه و
سنی از گذشتههای دور تاکنون بدان پرداخته، مطالبی را عنوان کردهاند. در ذکر سن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و خدیجه کبری (سلاماللهعلیهم) بین مورخین اختلاف است، بعضی از آنان سن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بیست و سه سال،
عدهای بیست و پنج سال،
برخی بیست و هشت سال
و عدهای هم سن ایشان را زمان ازدواج سی سال برشمردهاند.
این اختلاف دربارهی سن جناب خدیجه (سلاماللهعلیهم) از شدت بیشتری بین مورخان برخوردار است. غالب مورخان و
علمای اهل سنت که کتبشان در دست است بر چهل ساله بودن آن بانو در زمان
ازدواج تاکید کردهاند.
البته اقوال دیگر
علماء نیز در این باره قابل توجه است به گونهای که خواننده را در اینکه واقعاً سن
حضرت خدیجه (سلاماللهعلیهم) در زمان ازدواج چهل سال بوده یا نه جداً به تردید وا میدارد و این
ظن را در شخص به وجود میآورد که سن ایشان در واقع بسیار کمتر از آن چیزی است که بسیاری از
علمای اهل سنت و حتی بعضی از
علمای شیعه بر آن تاکید داشته ادعای شهرت کردهاند.
درباره سن حضرت خدیجه چند قول ذکر شده است:
این قول را بیهقی در
دلائل النبوه و ابن کثیر در
البدایه و النهایه اصح اقوال دانستهاند
قاضی ابرقوه نیز در کتابش این قول را اشهر اقوال معرفی کرده است.
این قول از سوی کتاب
السیرة الحلبیه و... نیز بیان شده است.
بسیاری از
علماء و مورخان اینکه سن شریف آن بانو در زمان ازدواج با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیست و هشت سال بوده است را مورد تاکید قرار داده، این قول را بر اقوال دیگر ترجیح دادهاند.
شذرات الذهب،
انساب الاشراف،
سیر اعلام النبلاء،
السیرة الحلبیه،
تاریخ خمیس
و... از جمله کتبی هستند که متذکر این قول شده، آن را بر دیگر اقوال برتری دادهاند.
این قول نیز از جمله اقوالی است که در کتب السیرة الحلبیه،
تاریخ الخمیس،
و... به آن پرداخته شده است.
این قول نیز از جمله اقوالی است که در کتب البدایه و النهایه
و السیرة الحلبیه
عنوان گردیدهاست.
ضمن اینکه قول به چهل ساله،
چهل و چهار ساله،
چهل و پنج ساله،
و چهل و شش ساله
بودن ایشان نیز از جمله اقوالی است که
علماء و مورخان بدان پرداخته در کتبشان از آن یاد کردهاند.
در کتاب دلائل النبوه بیهقی و السیرة النبویه ابنکثیر نیز اشاره شده است که سن خدیجه (سلاماللهعلیهم) با
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در زمان ازدواج لااقل کمتر از سی سال بوده است، آن جا که در سن وفات آن بانو میگوید: «بلغت خدیجه خمساً و ستین سنه، و یقال خمسین سنه و هو اصح»
اگر قول مشهور در سن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بیست و پنج سال بدانیم با احتساب اینکه حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در چهل سالگی مبعوث شدند و در سال دهم
بعثت خدیجه (سلاماللهعلیهم) وفات کردهاند، میتوان گفت سن خدیجه (سلاماللهعلیهم) در زمان ازدواج بیست و پنج سال بوده است.
حاکم نیشابوری نیز در کتاب مستدرک خود از هشام بن عروه نقل میکند که «خدیجه در حالی وفات کرد که سن شریفش شصت و پنج ساله بود؛ این قول شاذ است و به نظر من سن او به شصت سال نرسید»
که در این صورت میتوان گفت که او هم معتقد بوده که سن حضرت خدیجه (سلاماللهعلیهم) در زمان ازدواج کمتر از سی و پنج سال بوده است.
اینکه ادعای
شهرت شده، خدیجه (سلاماللهعلیهم) قبل از ازدواج با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، دو بار ازدواج کرده و از شوهران سابقش فرزندانی داشته
نیز جای تردید جدی است؛ چرا که در این مورد نیز ابهاماتی وجود دارد که باید بدان پرداخته شود:
ملاحظاتی را که میتواند در این باب لحاظ شود بدین قرار است:
اول این که از
ابن شهرآشوب نقل شده که احمد بلاذری و ابوالقاسم کوفی در کتابهایشان و
سید مرتضی در
الشافی و ابو جعفر(
شیخ طوسی) در تلخیص الشافی متذکر این امر شدهاند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با خدیجه (سلاماللهعلیهم) ازدواج کرد؛ در حالی که ایشان دختری
باکره بود. این گفته در کتابهای الانوار و البدع نیز مورد تاکید قرار میگیرد، در آنجا که میگوید: «رقیه و زینب دختران هاله خواهر خدیجهاند.»
ثانیاً: ابوالقاسم کوفی نقل کرده که از
اجماع عام و
خاص و از آثار اهل
علم و راویان اخبار چنین بر میآید که کسی از اشراف و بزرگان قریش باقی نماند؛ مگر آن که از خدیجه (سلاماللهعلیهم) خواستگاری کرده و خدیجه (سلاماللهعلیهم) به او جواب رد نداده باشد، پس چون خدیجه (سلاماللهعلیهم) با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ازدواج کرد زنان
قریش بر او
غضب کرده رهایش کردند. آنان به خدیجه (سلاماللهعلیهم) گفتند: «اشراف و بزرگان قوم از تو خواستگاری نمودند؛ اما نپذیرفتی و ردشان کردی و حال با محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یتیم ابوطالب که فردی
فقیر و تهیدست است، ازدواج کردهای؟» حال سئوال این است، چگونه است خدیجهای که به تمام خواستگاران متمول و با حسب و
نسب خویش جواب رد داده به ازدواج با اعرابی بینام و نشان از تمیم و مخزوم تن در داده است و آنان را بر اشراف قریش برتری داده است؟
اگر گفته شود بر فرض پذیرفتن اینکه سن حضرت خدیجه (سلاماللهعلیهم) در زمان
ازدواج بیست و پنج یا بیست و هشت ساله بوده است، چگونه ممکن است، دختری به این سن برسد و پدرش او را به امر ازدواج مجبور نکرده باشد. در جواب گفته میشود که اولاً پدرش قبل از
جنگ فجار از دنیا رفته بود
و از اینرو اجباری از سوی پدر نبوده است. عموی او نیز که بعد از پدر خدیجه (سلاماللهعلیهم) عهدهدار سرپرستی او بوده نیز مسلم است که سلطه پدر را نداشته است. از طرفی بر زنی شریف و پارسا که در جاهلیت به جهت شرافت و
عفت بیمانندش به طاهره
و سیده
قریش مشهور بوده است عیب نیست که
صبر کند تا مرد کامل و فاضل و ایده آل خود را بیابد آن هم در دورهای مثل دوران جاهلیت.
ثالثاً: روایت شده که خدیجه (سلاماللهعلیهم) از همسران سابق خود فرزندانی داشته است که هند از جمله آنهاست در وجود این هند که در مذکر یا مؤنث بودن او نیز اختلاف است. در نام پدر هند اختلاف است آیا پدرش ابیهاله، همان
نباش بن زراره است یا بر عکس زرارة بن نباش یا نامش هند و یا به قولی مالک بوده است آیا او
صحابی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده یا نه؟ آیا قبل عتیق با خدیجه (سلاماللهعلیهم) ازدواج کرد یا بعد او آیا این هند فرزند عتیق است یا فرزند ابیهاله اگر فرزند عتیق است
دختر است و اگر فرزند ابیهاله است پس
پسر است آیا در
جمل کشته شد یا به
طاعون بصره؟
مورخان و نسبشناسان ثمرهی ازدواج خدیجه (سلاماللهعلیهم) با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را دو پسر و چهار دختر دانستهاند. قاسم، عبدالله معروف به طیب و طاهر، زینب، امکلثوم، رقیه و فاطمه (سلاماللهعلیهم)
به تبع نفی ازدواج خدیجه (سلاماللهعلیهم) با غیر از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره بعضی از فرزندان منتسب به خدیجه (سلاماللهعلیهم) نیز ملاحظاتی مترتب است که بدان پرداخته میشود:
نقل است زینب و رقیه فرزندان خدیجه (سلاماللهعلیهم) نبودهاند؛ بلکه فرزندان هاله خواهر حضرت خدیجه (سلاماللهعلیهم) بودهاند.هاله با مردی مخزومیازدواج کرده بود و از او صاحب دختری به نام هاله شده بود، سپس بواسطهی مرگ یا طلاق شوهر، هاله (هاله مادر) با مردی تمیمی به نام ابوهند
ازدواج کرد و از او نیز فرزندی به نام هند به دنیا آورد. این مرد تمیمی همسر دیگری نیز داشته که از او زینب و رقیه متولد شدند. تا اینکه این زن و سپس شوهر تمیمی هاله وفات کردند. بعد از مرگ آنها هند به قوم و عشیرهاش ملحق شد.
اما هاله و فرزندش و نیز فرزندان همسر دیگر آن مرد تمیمی تنها ماندند خدیجه (سلاماللهعلیهم) آنان را نزد خود آورده بود. هاله (مادر) بعد از ازدواج رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با خدیجه (سلاماللهعلیهم) از دنیا رفت و این دو کودک نزد خدیجه (سلاماللهعلیهم) باقی ماندند و از آنجا که
عرب ربیبه را دختر شخص میدانستند. (
ابن اثیر در کتاب
الکامل فی التاریخ اشاره دارد که زینب دختر هاله بنت خویلد بوده است)
از اینرو این دختران را به حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منسوب میکردند؛ در حالیکه آنها فرزندان ابیهند شوهر خواهر خدیجه (سلاماللهعلیهم) بودند.
این مطلب بواسطهی مؤیداتی نیز تایید و پشتیبانی میشوند. بنا به تصریح برخی از مورخان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و خدیجه (سلاماللهعلیهم) تا قبل از
بعثت تنها صاحب پسری بودند و بقیهی فرزندان ایشان پس از بعثت متولد شدند.
حال آنکه نقل شده است که در جاهلیت دخترانی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
عقد ابوالعاص و عتبة بن ابیلهب درآمدند که پس از بعثت پسر
ابیلهب با اصرار و اجبار پدر، همسر خود (رقیه) را طلاق داد.
همچنین روایت شده که رقیه پس از طلاق پیش از
هجرت مسلمانان به
حبشه با عثمان ازدواج کرد و سپس به همراه او به حبشه هجرت کرد.
میدانیم که هجرت به حبشه در سال پنجم هجری صورت گرفته است.
پس چگونه ممکن است، رقیهای که پس از بعثت به دنیا آمده است، قبل از بعثت با پسر ابیلهب و پس از بعثت با عثمان ازدواج کرده باشد. این موضوع لااقل در بر دارندهی این امر میتواند باشد که این دختران فرزندان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نبودند، بلکه ربیبههای ایشان بودند و گرنه چه توجیه دیگری میتوان نسبت بدین امر پیدا کرد.
شاید از مهمترین مواردی که دستآویزی برای اثبات وجود هند به عنوان فرزند خدیجه (سلاماللهعلیهم) بخصوص در بین شیعیان شده است روایتی است که از
امام حسن (علیهالسّلام) نقل شده است در این روایت امام حسن (علیهالسّلام) از هند بن ابیهاله به عنوان دایی یاد کرده و از او اوصاف رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جویا شده است در این روایت که با «سالت خالی هند بن ابیهاله من حلیة رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). ..» آغاز شده، ایراداتی وجود دارد که بدان پرداخته میشود:
اولا: اشکالات سندی این روایت است که تمامیاز یک طریق و آن هم از طریق مردی از بنیتمیم از فرزند ابیهاله از امام حسن (علیهالسّلام) روایت شده است.
ثانیاً: تمام این
روایت پر از
شک و ریبه است.
ثالثاً: اصلاً در وجود فرزندی به نام هند برای خدیجه (سلاماللهعلیهم) همانگونه که گفته شد تردید جدی وجود دارد.
رابعاً: امام حسن (علیهالسّلام) خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را دیده و به همراه او در واقعه
مباهله و... حضور داشته چه دلیلی وجود داشته که این مطلب را از هند بن ابیهاله بپرسد؟ اصلاً چرا حضرت (علیهالسّلام) از پدر بزرگوارشان که بیش از همه به احوال پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آگاه بوده و یار و یاور همیشگی آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و وصی و جانشین به حق ایشان بودند نپرسیدند؟
خامساً: ما هیچ نصی هر چند جعلی در دست نداریم که ثابت کند هند با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زندگی کرده باشد یا نزدیک او باشد یا در مجلسی از مجالس او شرکت کرده باشد یا در جنگی حضور یافته باشد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ازدواج خدیجه با پیامبر»، تاریخ بازیابی۱۳۹۵/۰۴/۲۸.