اعتبار روایات در تفسیر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
به دلیل پیوندی که
پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) و
ائمه اهل بیت (علیهم السلام) با
قرآن دارند، سخنان آن بزرگواران همواره مورد استفاده مفسران در کار
تفسیر قرآن بوده است که باید بررسی شود این
روایت اعتبار داشته شود.
به دلیل پیوندی که
پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) و
ائمه اهل بیت (علیهم السلام) با قرآن دارند، سخنان آن بزرگواران همواره مورد استفاده مفسران در کار
تفسیر قرآن بوده است. در
زمان غیبت، به دلیل عدم دست رسی به
معصوم، تنها راه دست یابی به گنجینه
معارف آنان روایاتی است که از ایشان نقل شده است. بدون
شک، آن بخش از روایاتی که از طرق معتبر نقل شده و یا همراه قراین یقین آور است،
حجت میباشد. اما بخش دیگری از روایات که به یک طریق نقل شده و یقین آور نیست،
خبر واحد به شمار میروند. حال این پرسش رخ مینماید که اعتبار این روایات تفسیری تا چه میزان است؟ آیا میتوان به آنها با دید حجیت نگریست و جایگاه آنها را در ردیف روایات فقهی قرار داد؟ یا این که این روایات همسان گفتار صحابیان و تابعان، تنها در حد احتمال در تفسیر آیات قرآنی کارایی خواهند داشت؟
اعتبار خبر واحد در نگاه عالمان
شیعه:
علمای اصول «خبر واحد» را به دو گونه تقسیم کردهاند:
الف. خبر واحد همراه نشانه و شاهدی که پیدایش علم و
یقین را به دنبال دارد (خبر واحد محفوف به قرینه)؛
ب. خبر واحد فاقد نشانه علم آور.
دسته اول بسان
خبر متواتر، حجت بوده و در اعتبار آن جای هیچ تردیدی نیست. ولی اعتبار دسته دوم مورد بحث است و در کتابهای
اصول فقه از آن تحت عنوان «فی حجیة خبر الواحد» یاد میشود.
دیدگاههای اصولیان در این زمینه از این قرارند:
۱. بی اعتبار بودن خبر واحد مطلقا (هم در میدان فقه و هم در عرصه تفسیر)
سید مرتضی،
ابن زهره،
طبرسی،
ابن ادریس در خامه
شیخ انصاری از باورمندان این نظریه هستند.
سید مرتضی بی اعتباری خبر واحد نزد شیعه را همسان بی اعتباری
قیاس میداند. شیخ انصاری در نقد این کلام سید مرتضی گفته است: «این اجماع خود با خبر واحد نقل شده و با اجماعی که مرحوم شیخ طوسی ادعا نموده در تعارض میباشد و
شهرت برخلاف آن است.»
مرحوم
آیة الله بروجردی در باب بی اعتباری خبر واحد معتقد است: عالمان شیعه در برابر افکار ناصواب برخی از صحابیان، که با خبر واحد نقل شده بود، چارهای جز سر دادن شعار عدم حجیت خبر واحد نداشتند؛ زیرا نپذیرفتن خبر آن صحابی به منزله
فاسق شمردن او بوده، البته این برای عالمان شیعه مشکلاتی به دنبال داشت. در نتیجه، تنها راه این بود که دم از بی اعتباری خبر واحد بزنند تا بتوانند سدی در راه پیشبرد آن افکار ایجاد کنند.
۲. اعتبار خبر واحد در میدان
فقه و ناکارامدی آن در عرصه تفسیر
مرحوم
شیخ طوسی از پیشینیان و
علامه طباطبائی از معاصران بر این باورند. شیخ طوسی در این زمینه، چنین نگاشته است: «هرگاه آیهای در کشف مراد
پروردگار ظهور نداشته باشد، در آن جا اظهارنظر یا پی روی از مفسران نارواست، بلکه باید دلایل صحیح عقلی و شرعی را میزان عمل قرار داد و تکیه بر خبر واحد در این مجال پذیرفته نیست.»
علامه طباطبائی نیز در جای جای تفسیر
المیزان بر بی اعتباری خبر واحد در تفسیر پای فشرده و کاربرد آن را در تبیین معانی قرآن ناروا دانسته است که در این مجال، تنها به گزارش یک جمله از وی بسنده میشود: «آنچه مورد پذیرش اندیشمندان
اصول فقه قرار گرفته، این است که خبر واحد جز در
احکام شرعی فرعی قابل استناد نیست.»
این در حالی است که ایشان خود در تفسیر، از خبر واحد استفاده کرده است.
شیخ طوسی در تفسیر
آیات یازدهم تا پانزدهم سوره «نور» در گزارش داستان «افک»، خبر واحد را ملاک این تفسیر قرار داده است. وی پس از بیان سبب افک، میگوید: «هکذا رواه الزهری عن عائشه.»
چنین نگاشته است: «از کلام
خداوند متعال مراد از «صلاة وسطی» به دست نمیآید و تنها
سنت است که آن را تفسیر میکند.»
در موارد دیگری از تفسیر المیزان، شاهد به کارگیری روایت در تفسیر آیات هستیم.
این دیدگاه بر دو پایه استوار است:
۱. اعتبار و حجیت خبر واحد جنبه تعبدی دارد، یعنی دستور و قرارداد شرعی است، نه ذاتی، و این در مواردی امکان پذیر است که دارای اثر شرعی باشد و این ویژه باب
فقه است.
۲.
خبر واحد، کاشفیت قطعی از واقع ندارد. از این رو نمیتواند کاشف بیان
معصوم و یا مراد واقعی
آیه باشد.
علامه طباطبائی در این باره آورده است: «حجیت شرعی از اعتبارات عقلایی است که تابع وجود اثر شرعی و قابل جعل و اعتبار شرعی است. اما قضایای تاریخی و امور اعتقادی جایی برای جعل حجیت ندارند.»
حال این پرسش رخ مینماید که این گونه روایات با تفسیر قرآن چگونه پیوند مییابند؟ در پاسخ این پرسش، مرحوم علامه میفرماید: آنچه از بحثهای گذشته روشن شد این است که مفسر وظیفه دارد به احادیث پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امامان (علیهمالسّلام)که در زمینه تفسیر وارد شده مراجعه کند و با روش ایشان آشنا گردد. پس از آن، هماهنگ با دستوری که از
کتاب و سنت برداشت شده است، به تفسیر قرآن بپردازد.
مفهوم این سخن آن است که آنچه در روایات تفسیری وجود دارد، همان حقایق نهفته در قرآن است که گفتار معصومان کلیدهای این گنجینه اسرار الهی و معارف دینی میباشد و ایشان راه بهره جویی از این کلیدها را میآموزند.
مرحوم
آیة الله خویی این دیدگاه را مردود دانسته و در موارد متعددی آن را نقد کرده است. به اجمال، به چند مورد اشاره میشود:
اول. معنای «حجیت در اماره» این است که آن اماره به حسب حکم
شارع،
علم تعبدی محسوب میگردد. در نتیجه، طریق معتبر (خبر واحد) تعبدا فردی از افراد علم به شمار میآید و میتوان بر طبق آن خبر داد. دلیل این گفتار را میتوان در
سیره عقلا یافت؛ چه این که آنان طریق معتبر را همچون علم وجدانی میدانند و میان آثار آن تفاوتی نمیبینند؛ مثلا، در مورد «ید» (در اختیار داشتن چیزی) آن را شاهدی بر مالکیت میدانند و بر مالک بودن صاحب آن حکم میکنند. به دلیل آن که
شارع مقدس این روش را مردود نشناخته، تایید شرعی آن به اثبات میرسد. (البته این سخن در مورد اخباری است که
دروغ بودن آنها به اثبات نرسیده باشد و دیگر شرایط
حجیت را دارا باشند.)
به تعبیر برخی از مراجع معاصر، سیره عقلا در عمل به خبر واحد در چارچوب اثر علمی شرعی محدود نمیگردد؛ همان سان که در حجت بودن ظواهر نیز این محدودیت به چشم نمیخورد. چگونه میتوان بین روایتی که در تفسیر
آیات الاحکام وارد شده با غیر آنها تفاوت گذاشت؟
دوم. «آنچه شارع در مورد طرق و امارات قرار داده، همان کاشفیت و طریقت به صورت تتمیم کشف است؛ یعنی شارع کاشف ناقص را کاشف تام انگاشته و
اماره غیر علمی را اماره علمی فرض نموده. بنابراین، تعبد با خود طریقیت و کاشفیت سر و کار دارد و در نتیجه، محتوای خبر از این گردونه خارج است، خواه
حکم شرعی یا دارای اثر شرعی باشد، یا نباشد.»
سوم. «حجیت
ظن و گمان (مانند خبر واحد) در امور تکوینی و تاریخی بر مسلک ما، که حجیت را به معنای انگاشتن غیر علم به منزله علم (تعبدا) میدانیم، بدان معناست که میتوان از متعلق آن (محتوای خبر واحد) خبر داد. این اثر در مسلک مرحوم
آخوند خراسانی دیده نمیشود.
آنچه از گفتار ایشان برداشت میشود این است که مبنا و زیربنای حجیت خبر واحد بنای عقلاست که در این جهت، تفاوتی بین روایت تفسیری و فقهی دیده نمیشود. اثر حجیت در فقه، ترتیب اثر عملی و در تفسیر، جواز خبر دادن میباشد.»
در نقد سخن مزبور گفته شده است: «اگر مراد ایشان از بیان سخن فوق این است که در باب تفسیر،
روایات ائمه (علیهمالسّلام) حجت است (گرچه در آن جهت نظری و اعتقادی) این سخن قابل پذیرش نیست؛ زیرا
حجیت عملی را به هر معنا فرض کنیم، نیازمند اثر عملی است و معقول نیست در جایی تحقق پیدا کند که منظور ترتیب آثار عملی نباشد. اما اگر منظور ایشان این است که در روایات ائمه (علیهمالسّلام) در باب تفسیر و... جهات عملی هم یافت میشود، مثل صحت استناد و خروج از قول به غیر علم و افعال آن، سخن صحیحی است. منتهی مفید حجیت از باب نظر و اعتقاد نخواهد بود.»
ناقد محترم خود در رد مبناگروی علوم تجربی برای تفسیر
قرآن آورده است: ما نمیگوییم: علوم تجربی فایدهای ندارند، میگوییم: نمیتوان آنها را مبنای تفسیر قرآن و کشف مراد
شارع قرار داد، به نحوی که امری را به شارع نسبت دهیم که حجتی در آن نسبت نداریم؛ چه این که یکی از اصول قطعی
اسلام آن است که بی جهت و دلیل نمیتوان مطلبی به خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت داد.
نقد این ناقد بر گفتار مرحوم آیة الله خوئی خود در خور نقد است، چه این که از دیدگاه ایشان، زیربنای حجیت خبر واحد مبنای عقلاست و در این بنا، میان خبر واحد فقهی و تفسیری تفاوتی نیست و حجیت در روایات تفسیری در قالب جواز خبر و نسبت دادن جلوه نمایی میکند.
اگر خبر واحد (دارای شرایط) بیانگر تفسیر آیهای از آیات قرآن باشد، میتوان آن تفسیر را به امامان (علیهمالسّلام) نسبت داد، و همین مقدار اثر در رفع لغو بودن تعبد کافی است. استدلال باورمندان به عدم اعتبار روایات تفسیری بر این پایه استوار است که هر جا اثر عملی نباشد، تعبد لغو است. حال اگر به گونهای بتوان چارهای برای این لغو بودن اندیشید، میتوان صحت تعبد را از چالش رهانید. این حقیقت در گفتار حضرت
امام خمینی (قدس سره) هویداست: «در صحت تعبد، وجود اثر عملی ضروری نمینماید، بلکه صحت تعبد در گرو عدم لغویت است.»
۳. اعتبار و حجیت خبر واحد مطلقا (چه در تبیین احکام فقهی و چه در تفسیر آیات قرآنی)
باورمندان به این دیدگاه یا با گسترش مفهوم حجت بودن خبر واحد و یا با تکیه بر مسدود بودن باب علم و علمی و یا از راه دلیل عقلی و
بنای عقلا به این باور رسیدهاند.
همان سان که پیش تر گفته شد، مرحوم آیة الله خوئی از آن دسته عالمانی است که اعتبار خبر واحد در تفسیر را میپذیرد و ایراد بر آن را خلاف تحقیق میداند.
برخی از
مراجع و محققان معاصر نیز بر اعتبار روایات تفسیری پافشاری دارند و مجالی برای اشکال بر این مقال نمیبینند.
همچنین در این باره گفته شده است: «روایت تفسیری واجد شرایط،
حجت است، مگر آن که گویای چگونگی برداشت از آیه و نشانگر شواهدی در
آیه باشد که در این فرض، چگونگی برداشت مورد ملاحظه قرار میگیرد که اگر برداشت صحیح بود، این روایت هم رنگ صحت میپذیرد و دیگر وجود شرایط حجیت در آن ضروری نمینماید.»
برخی دیگر از محققان متن محوری (سنجش متنی) را ملاک پذیرش یا رد روایات تفسیری دانستهاند: به این بیان که در باب
فقه، به دلیل تعبدپذیری آن، بررسی سندی مورد توجه فقیهان بوده، ولی این امر در باب تفسیر به دلیل نداشتن تعبد در آن، نمیتواند ملاک پذیرش یا رد روایت قرارگیرد، بلکه ارزش
خبر واحد در باب
تفسیر و
تاریخ، تنها به ملاحظه متن آن است، نه صرف سند. پس اگر محتوای حدیث از
آیه قرآنی ابهام زدایی کند، این خود شاهدی بر درستی آن حدیث خواهد بود.
شرایط پذیرش روایت در تفسیر از این قرار است:
الف. وجود روایت در یکی از اصول و منابع معتبر؛
ب. شهرت راوی به راست گویی و امانت داری؛
ج. استواری و سلامت متن؛
د. همخوانی با یکی از مبانی ثابت از نظر
شرع یا
عقل.
حال اگر حدیثی این شرایط را دارا بود، دیگر حتی مرسله بودن آن، اعتبارش را به چالش نمیکشاند.
با نگاهی به روایات حجیت خبر واحد، برتری دیدگاه سوم بر دیگر دیدگاهها روشن میگردد؛ چه این که محتوای این روایات در حقیقت همان رجوع دادن به سیره عقلاست. عقلا نیازمند علم و اطمینان هستند و آن هر جا حاصل گردد، مهر حجیت بر آن میزنند.
مرحوم
محقق عراقی نیز بر این نکته اشاره دارد که بنای عقلا بر اعتماد بر
خبر ثقه، امری محقق و ثابت است و آنچه در برخی روایات درباره وثاقت راوی مطرح شده است، به همین بنای عقلا بازگشت میکند.
همان گونه که پیش تر اشاره شد، با نگاهی به روایات حجیت خبر واحد، میتوان به اعتبار روایات تفسیری دست یازید. در این مجال، به آوردن یک نمونه بسنده میشود. «عن علی بن المسیب، قال، قلت للرضا (علیهالسّلام) : شقتی بعیدة و لست اصل الیک فی کل وقت فممن آخذ معالم دینی؟ فقال: من زکریا بن آدم القمی المامون علی الدین و الدنیا...»
علی بن مسیب به دلیل دور بودن منزلش از
حضرت رضا (علیهالسّلام) درخواست مرجع دینی نمود که حضرت رضا (علیهالسّلام)
زکریا ابن آدم قمی را به او معرفی نمود.
روشن است که «معالم دین» در چارچوب احکام فقهی محصور نمیگردند، بلکه تفسیر آیات و معارف قرآنی از نمونههای بارز آن است. عدم اختصاص حجیت خبر واحد به احکام از کلام مرحوم آیة الله بروجردی نیز استفاده میشود. وی میفرماید: «بنای صحابه و یاران معصومان (علیهالسّلام) بر این بوده که در مقام احتجاج بر مسائل دینی، از خبر واحد بهره میجستند و این خود حاکی از آن است که حجیت خبر واحد نزد آنان ثابت و مسلم بوده است.
بدون تردید، مسائل دینی عنوان جامعی است که احکام فقهی و تفسیری و دیگر معارف دینی را در برمی گیرد.»
آنچه در تایید و تقویت این دیدگاه نقش بسزایی دارد، آن است که فهم معنا و تفسیر برخی از آیات قرآنی تنها در پرتو روایات امکان میپذیرد. به دو نمونه از آنها در گفتار مرحوم علامه طباطبائی اشاره میشود: الف. تفسیر واژه «کلمات» در آیه ۳۷
بقره ؛ ب. تفسیر «الصلوة للوسطی» در آیه ۲۳۸ بقره.
۱. با آن که بسیاری از محققان عرصه تفسیر و اصول فقه اعتبار روایات تفسیری را به چالش کشیدهاند، این سخن که «به هر حال، از روز نخست تاکنون بزرگان اسلام نسبت به خبر واحد ثقه با دید اعتبار نگریسته و در تمامی زمینهها مورد استفاده بوده است.»
در حقیقت، همان پوییدن ره
مبالغه است. با نگاهی گذرا بر گفتار محققان، مبالغه آمیز بودن این سخن به اثبات میرسد.
۲. گرچه دیدگاه سوم به عنوان دیدگاه برتر برگزیده شد، اما باید دانست اعتماد بیش از حد برخی از مفسران به روایات تفسیری، آنان را با خطر بزرگ پذیرش اسرائیلیات روبه رو ساخته است. علامه طباطبائی در گفتار خود، این واقعیت را چنین باز میگوید: «زیاده روی بعضی از مفسران در پذیرش حدیث (با هر وضعیت) گرچه با حکم
عقل و آیات محکم قرآنی ناسازگار باشد، آنان را در دام اسرائیلیات گرفتار ساخته که این خود دور شدن از
حق و بازداشت از معارف حقیقی را برای آنان در پی خواهد داشت.»
۳. پیش تر گفته شد که وجود شرایط صحت
روایت در روایات تفسیری بسان روایات فقهی امری است بایسته، اما به دلیل آن که تعداد زیادی از روایات تفسیری دچار ضعف سند هستند و دقت در سند آنها، به کنار نهادن شمار زیادی از آنها میانجامد، باید برای حل این مشکل چارهای اندیشید و با شواهد و قراین به تقویت روایت پرداخت و به جای دقت در سند، متن روایت به تحقیق و ارزیابی سپرده شود و روش متن محوری پیشه گردد و اگر این چاره اندیشی نیز چاره مشکل نکرد، روایات تنها در حد احتمال مورد استناد قرار میگیرند. جای بسی تاسف است که در عرصه تحقیق و ارزیابی، توجه شایستهای به روایات تفسیری نشده است و جا دارد که یکی از موارد دل مشغولی دانشوران میدان تفسیر پرداختن به این موضوع باشد.
۴. برای تقویت و تثبیت دیدگاه سوم، دلیلهایی به میدان پژوهش و تحقیق عرضه شده که خالی از اشکال نیستند؛ از جمله:
دلیل اول: حدیث ثقلین «در این حدیث (حدیث ثقلین) تمسک به قرآن و اهل بیت علیهمالسّلام در کنار هم قرار گرفته و شرط عدم گم راهی مسلمانان شمرده شده است... بنابراین، اهل بیت علیهمالسّلام در کنار قرآن حجت و معتبر میباشند و حجیت اهل بیت علیهمالسّلام جز حجیت سنت آنان نیست، و روایات تفسیری جزئی از سنت ایشان بوده، پس معتبر و حجت است.»
دلیل دوم: در احادیث متعددی از اهل بیت (علیهمالسّلام) حکایت شده است که فرمودند: «هرچه ما میگوییم کلام پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.»
دلیل سوم: احادیثی که از همراه بودن
امام علی (علیهالسّلام) و دیگر امامان (علیهمالسّلام) با قرآن حکایت دارند.
کاستی این دلیلها در این است که بحث اصلی آن است که آیا با خبر واحد میتوان به گفتار معصومان (علیهمالسّلام) در تفسیر قرآن دست یافت، یا این که تنها
روایات متواتر و محفوف به قراین را یارای این مهم است؟ آنچه از این دلیلها برداشت میشود، این است که گفتار معصومان (علیهمالسّلام) از حجیت و اعتبار برخوردار است؛ که این موضوع مورد پذیرش همگان است. این نکته بر خامه علامه طباطبائی این سان جاری گشته است: «آیه ۴۶
نحل بر حجیت گفتار پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و دیگر امامان دلالت دارد... این در مورد اخبار شفاهی ایشان. اما در مورد خبر حاکی از ایشان، هرچه متواتر یا همراه با شواهد و قراین باشد نیز در زیر چتر حجیت قرار میگیرد. اما اگر تواتری در کار نباشد یا خبر هیچ نشان و علامتی از واقعیت در خود نداشته باشد، حجت نیست؛ چون بیان بودن این گونه روایات به اثبات نرسیده است.»
دلیل چهارم: «اگر خبر واحد در باب تفسیر را فاقد اعتبار بدانیم، از تمامی بیانات معصومان (علیهمالسّلام) و بزرگان
صحابه و تابعین محروم میمانیم.»
کاستی این دلیل این گونه بیان شده است: «این استبعاد واقعیتی ندارد، اصولیان نگفتهاند اخبار عدل
ثقه هیچ گاه معتبر نیست، گفتهاند نمیشود با دلیل، اعتبار عقلایی یا شرعی آنها را تعبدا معتبر ساخت؛ یعنی تعبد در آنها جا ندارد. لذا، اگر با کمک قراین یا تواتر، صدور خبر قطعی باشد، این خبر ثقه (به لحاظ صدور) معتبر است. به علاوه، فایده کلمات ائمه معصومین (علیهمالسّلام) ، چه در باب
تفسیر و چه در باب تکوینیات، صرفا این نیست که بدانها تعبد کنیم، تا گفته شود: اگر باب اعتبار شرعی آنها مسدود شود، محرومیت همیشگی لازم میآید، بسیاری اوقات کلمات ائمه معصومین راههای جدیدی برای بشر باز میکنند که خود آنها مهم هستند، نه تعبد به آنها. همین که فضای جدید و راهی نو فرا راه بشر گشوده شد، خود بزرگترین فایده است.»
سایت اندیشه، برگرفته از مقاله«اعتبار روایات در تفسیر»، تاریخ بازبینی۹۴/۱۲/۱۸.