• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اعراب در قرآن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اِعراب قرآن، بررسی نقش کلمات قرآن در عبارات و آیات و تبیین جایگاه آن در تفسیر قرآن است.



اعراب از ماده (ع ر ب) است. ازهری اعراب و تعریب هر دو را به معنای روشن و آشکار ساختن دانسته است.
[۱] لسان العرب، ج‌۹، ص‌۱۱۴، «عرب».
[۲] شرح شذور الذهب، ص‌۲۲.
به معنای روشن ساختن کلام برای مخاطب، به‌گونه‌ای که خطایی در آن نباشد نیز به‌کار رفته است.
[۳] لسان العرب، ج۹، ص۱۱۵، «عرب».
برای این واژه در لغت و حدیث معانی و کاربردهای دیگری نیز گزارش شده
[۴] لسان العرب، ج ۹، ص ۱۱۵، «عرب».
[۵] النهایه، ج۳، ص۲۰۰-۲۰۳، «عرب».
و گاه پیوند و رابطه‌هایی میان آن‌ها و اصطلاح «اعراب قرآن» بیان شده است.
[۶] ارتشاف الضرب، ج۱، ص۴۱۳.



در اصطلاح ادبا نیز اختلافهایی در تعریف آن دیده می‌شود؛ ابن هشام می‌گوید: اعراب اثر ظاهر یا مقدّری است که عاملِ موجود در جمله، آن اثر را در آخر اسم متمکن و فعل مضارع جلب می‌کند.
[۷] شرح شذور الذهب، ص۲۲.
[۸] شرح قطر الندی، ص۴۵.
صبان نیز گفته است: اعراب در اصطلاح به دو معناست: برخی همچون ابن مالک اعراب را پدیده‌ای لفظی دانسته‌اند که عبارت است از حرکت ، حرف، سکون یا حذفی که در آخر کلمه ظاهر می‌شود تا مقتضای عامل را بیان کند.
[۹] البهجة المرضیه، ج۱، ص۵۰.
او این نظر را به محققان نسبت می‌دهد؛ اما بیش‌تر دانشمندان آن را پدیده‌ای معنوی دانسته‌اند که حرکات دلیل بر آن است.
[۱۰] حاشیة الصبان، ج۱، ص۴۷.
[۱۱] ارتشاف الضرب، ج۱، ص۴۱۳.
[۱۲] ظاهرة الاعراب، ص۲۰.



افزون بر این در آثار دانشمندان گاه اعراب در مقابل «بناء» به‌کار رفته است که سه تعریف پیشین نیز به این مصطلح ناظر است. اسم و فعلی را که اعراب ظاهری یا مقدر می‌گیرد «معرَب» می‌نامند و در مقابل آن اسم و فعلی که در وضعیتهای گوناگون هیچ‌گونه تغییر حرکتی در آن رخ ننماید «مبنی» نامیده می‌شود.
[۱۳] موسوعة النحو، ص۱۰۹.
[۱۴] موسوعة النحو، ص۲۰۴.
بنابراین اصطلاح همه اسمها معرَب نخواهند بود؛ اما در اصطلاح متأخران و معاصران اعراب معنای دیگری نیز به خود گرفته که عبارت است: از تعیین نقش و جایگاه کلمه در جمله و تعیین نقش جمله در واحدی بزرگ‌تر.

۳.۱ - اسم معرب و مبنی

بر طبق این اصطلاح همه اسمهای، معرب و مبنی و در مواردی جمله‌ها نیز دارای اعراب است. با این تفاوت که اعراب اسم معرب ظاهری یا تقدیری، اما اعراب اسم مبنی و جمله محلی خواهد بود. در زبان فارسی از این معنای اعراب گاه به «ترکیب» و در کنار تجزیه ( تجزیه و ترکیب ) نام برده می‌شود، که در تجزیه مقصود بیان نقش و حالتهای صرفی کلمه و در ترکیب مقصود بیان نقش و جایگاه اعرابی کلمه در جمله است.


در اینجا گرچه میان معنای لغوی و اصطلاحی اعراب می‌توان رابطه نشان داد؛ اما تمایزی جدی نیز وجود دارد؛ اولا براساس معنای لغوی، اعراب وصف گوینده سخن است (مثلاً گفته می‌شود: گوینده مُعْرِب)؛ اما بنابر معنای اصطلاحی، اعراب وصف واژگان است (یعنی کلمه مُعرَب است) پس از آن‌که در متن جمله قرار گرفته و با کلمات پیش از خود ترکیب شود، از این‌رو در بیان اعرابِ یک واژه یا جمله به بیان گوینده یعنی طرز ادای کلمات توجه نمی‌شود. ثانیاً، بنا به تعریف اصطلاحی، فعلها مبنی و حروف دارای اعراب نیست، در حالی که همه کلمات از اعراب به معنای لغوی برخوردار است. ثالثاً، در معنای اصطلاحی، اعراب منحصر به صدای آخر کلمات خواهد بود؛ اما مطابق با معنای لغوی همه حروف کلمه دارای وصف اعراب است. در پاره‌ای از روایات منقول از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) یا برخی صحابه ، به همان معنای لغوی اعراب قرآن شفارش شده است.
[۱۵] المستدرک، ج۲، ص۴۳۹.
[۱۶] مجمع الزوائد، ج۷، ص۱۶۳.


۴.۱ - روایتی از پیامبر

در روایتی از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) آمده است: «اعربوا القرآن و التمسوا غرائبه» که مراد از اعراب قرآن تلفظ صحیح و واضح الفاظ آن به نظر می‌رسد؛
[۱۹] تفسیر قرطبی، ج۱، ص۱۹.
اما سیوطی اعراب در این حدیث را به معنای فهم معنای الفاظ قرآن دانسته است؛
[۲۱] الاتقان، ج۱، ص۳۸۲.
نیز در روایتی دیگر منقول از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به اعراب در کلام سفارش شده است تا مقدمه‌ای برای اعراب قرآن باشد: «اعربوا الکلام کی تعربوا القرآن» که بی‌تردید مراد از آن تلفظ صحیح و واضح کلمات است که هم می‌تواند به تلفظ صحیح حرکت آخر کلمات مربوط باشد و هم تلفظ درست همه حروف و صداهای حروف یک کلمه.
به هر روی در این جا همان معنای عام اعراب قرآن که به بیان نقش کلمات در جمله می‌پردازد مورد نظر است.


اعراب دارای ۴ نوع و دو نوع آن (نصب و رفع) مشترک میان اسم و فعل است: یک نوع مختص به اسم (جرّ) و یک نوع نیز مختص به فعل است (جزم)؛
[۲۲] شرح قطر الندی، ص۴۵.
[۲۳] شرح شذور الذهب، ج۲۳، ص۲۴.
[۲۴] البهجة المرضیه، ج۱، ص۵۰-۵۱.

همچنین اعراب شکلها و علایم گوناگونی دارد. عالمان نحو، اعراب را به دو شکل اصلی و فرعی تقسیم کرده‌اند: علامتهای اصلی اعراب عبارت‌اند از: ضمّه برای رفع، فتحه برای نصب، کسره برای جرّ و سکون برای جزم.

۵.۱ - علامتهای فرعی

علامتهای فرعی دارای گونه‌های مختلف به شرح ذیل است:
۱. الف در اسمهای تثنیه، واو در اسمهای جمع مذکّر سالم و اسمای ستّه و نون در ۷ فعل مضارع یعنی دو صیغه جمع مذکر، ۴ صیغه تثنیه و مفرد مؤنث مخاطب (افعال خمسه)، نقش ضمه و علامت رفع دارد.
۲. یاء در اسمهای تثنیه و جمع مذکر سالم و الف در اسمای ستّه و کسره در جمعهای مؤنث سالم و حذف نون در ۵ فعل مضارعِ یاد شده، به جای فتحه نقش اعراب نصب را ایفا می‌کند.
۳. یاء در اسمهای تثنیه و جمع مذکر سالم و اسمای ستّه و فتحه در اسمهای غیر منصرف به جای کسره نقش اعراب جر را ایفا می‌کند.
[۲۵] شرح قطر الندی، ص۴۲ به بعد.
[۲۶] النحو الوافی، ج۱، ص۹۶-۹۷.
[۲۷] البهجة المرضیه، ج۱، ص۵۰-۵۱.

۴. سکون در ۵ صیغه فعل مضارع صحیح، حذف لام الفعل در همان صیغه‌ها از فعل ناقص و حذف نون در صیغه‌های تثنیه، جمع مذکّر و مفرد مؤنث مخاطب علامت جزم است.
[۲۸] البهجة المرضیه، ج۱، ص۷۴.
[۲۹] البهجة المرضیه، ج۱، ص۷۸.



قرآن کریم به زبان عربی و از ویژگیهای این زبان آن است که غالباً حرکات اعرابی نقش اصلی را در تفاهم و بیان معنا و مقصود گوینده بر عهده دارد، به‌گونه‌ای که هرگونه تغییر در اعراب به تغییر در معنای جمله می‌انجامد، ازاین‌رو اعراب در حقیقت وصف بیان و زبان گوینده عربی است و‌ به‌طور طبیعی باید همزاد زبان عربی بوده باشد؛ اما بدیهی است که دانش اعراب به ویژه اعراب قرآن از دامن قرآن کریم برخاسته و تاریخ آن به دوره پس از نزول قرآن کریم باز می‌گردد.
[۳۰] تاریخ تفسیر و نحو، ص۱۳۷-۱۴۶.


۶.۱ - نخستین علایم اعرابی

بر پایه روایات اسلامی نخستین بار علایم اعرابی، در قرآن کریم به‌کار رفته است. ابوالاسود دئلی (م. ۶۹ ق.) با کمک یحیی بن یعمر آغازگر اعراب گذاری قرآن کریم بوده است. در نخستین اعراب گذاری که بسیار ساده و ابتدایی بود برای نشان دادن اعراب از نقطه استفاده شد، به این صورت که به علامت نصب نقطه‌ای در بالای حرف پایانی و برای جرّ نقطه‌ای در زیر آن حرف و برای رفع نقطه‌ای در جلو آن حرف و برای نشان دادن تنوین نصب و رفع و جرّ از دو نقطه و البته با رنگی متفاوت از رنگ خطوط قرآن کریم استفاده می‌شد.
[۳۱] المصاحف، ص۱۶۲.
[۳۲] المقنع، ص۱۲۴-۱۲۶.
[۳۳] رسم الخط المصحف، ص۴۹۲.

از جزئیات اعراب گذاری به دست ابوالاسود آگاهی بیشتری در دست نیست و مشخص نشده که آیا در این اقدام، ابوالاسود تنها به اسمهای معرب و متمکن نقطه‌های اعرابی می‌داده یا برای نشان دادن حرکت آخر فعلها، اسمهای مبنی و حتی حروف نیز از این علامت استفاده می‌کرده است؟ به هر جهت غرض ابوالاسود، بر طبق همان روایات، پیشگیری از خطای نو مسلمانان در قرائت قرآن کریم بوده است که در برخی موارد تغییر در اعراب قرآن کریم به برداشت معنایی ناصواب از آیات می‌انجامیده است.
[۳۴] الفهرست، ص۴۶.


۶.۲ - علامتهای اعرابی

علامتهای اعرابی (به شکل نقطه) بعد از حدود یک قرن به دست خلیل بن احمد فراهیدی (م. ۱۷۵ ق.) به صورت شکلهای مختلف درآمد. خلیل به جای نقطه برای نصب، مستطیلی در بالای حرف، و برای جرّ مستطیلی در زیر حرف و برای ضمّه واو کوچک بر روی حرف ابداع کرد و برای هر یک از تنوینها شکل مشابهی روی همان شکل اول نهاد. سپس به تدریج این اَشکال افزون بر نشان دادن اعراب کلمه برای نشان دادن حرکت سایر حروف کلمه نیز به‌کار رفت.
[۳۶] الاتقان، ج‌۲، ص‌۳۷۸.
[۳۷] القرآن الکریم و اثره فی الدراسات النحویه، ص‌۲۶۶‌-۲۶۷.

تا این زمان (نیمه دوم قرن دوم هجری) غرض از اعراب گذاری قرآن قرائت صحیح قرآن کریم به همان شکل منقول از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و برداشت معنایی صحیح از آیات بوده است، با این حال اختلاف در اعراب به صورت محدود میان استادان قرائت وجود داشته و اختلافهایی را در تفسیر برخی آیات قرآن در پی داشته است.

۶.۳ - برجسته‌ترین دانشمند علم نحو

در نیمه دوم قرن دوم هجری به تدریج با تحولی در اعراب قرآن کریم مواجه می‌شویم که از آن به بعد دانشمندان قرائت و استادان نحو عربی همچون عبدالله بن ابی اسحاق ، ابوعمرو بن العلاء ، عیسی بن عمر ثقفی ، یونس بن حبیب و خلیل بن احمد به تحلیل و تبیین نقشهای کلمات در جمله‌ها و آیات قرآن کریم پرداختند. برجسته‌ترین دانشمند در این دوره سیبویه است. وی در اثر یگانه‌اش الکتاب که نخستین کتاب موجود نحو عربی است در ضمن تدوین قواعد نحو به تبیین و تحلیل نقش کلمات به ویژه نقشهای نحوی کلمات قرآن پرداخته است.
[۳۸] القرآن الکریم و اثره فی الدراسات النحویه، ص۸۸.

سیبویه در الکتاب به حدود ۴۱۳ آیه قرآن کریم در مباحث گوناگون نحوی استشهاد کرده است.
[۴۰] الاعجاز النحوی، ص۱۱۸.


۶.۴ - مکتب نحو

با ظهور سیبویه و تألیف الکتاب، مکتب نحو بصره شکل گرفت. از ویژگیهای بارز مکتب نحو بصره، قانونمند کردن قواعد نحو و روی آوردن به قیاس در نحو عربی بود. اثر این رویکرد به دانش نحو ، راه یافتن تأویل و توجیه بیش‌تر در تحلیل نحوی آیات، منضبط شدن قواعد نحو ، محدودتر شدن دامنه قواعد و در نتیجه سهل‌تر شدن فراگیری آن قواعد بود. در مقابل این مکتب، مکتب نحو کوفه به پیشوایی کسایی (م. ۱۸۹ ق.) پدید آمد. ویژگی مکتب نحو کوفه را توجه بیش‌تر به نقل و سماع و فاصله گرفتن از قیاس معرفی کرده‌اند
[۴۱] القرآن الکریم و اثره فی الدراسات النحویه، ص۹۴.
[۴۲] القرآن الکریم و اثره فی الدراسات النحویه، ص۱۲۲.
[۴۳] القرآن الکریم و اثره فی الدراسات النحویه، ص۱۳۳-۱۳۶.
و این سبب شده بود در این مکتب ظواهر آیات قرآن در بسیاری از موارد ملاک تدوین قواعد نحو قرار گیرد؛ اما پیروان مکتب نحو کوفه از گرایش به تأویل و قیاس در ساخت قواعد نحو‌ به‌طور کامل دوری نگزیدند
[۴۴] القرآن الکریم و اثره فی الدراسات النحویه، ص۱۲۴-۱۳۰.
، با این حال به‌رغم توجه عمیق مکتب نحو کوفه به سماع، نحو بصره از اعتبار بیشتری برخوردار گشت و تقریباً به عنوان نحو معیار، پیروان بیشتری را به خود جلب کرد؛ برای نمونه ابن الانباری که خود از طرفداران مکتب نحو بغداد است در داوری میان آرای اختلافی مکتب بصره و کوفه غالباً به آرای بصریان گرایش دارد.
[۴۵] ر. ک. الانصاف فی مسائل الخلاف بین النحویین.
یکی از دلایل پیشتازی نحو بصره و تقدم آن بر نحو کوفه متهم شدن نحو کوفه به استناد و استدلال به لهجه‌های غیر فصیح بود.
[۴۶] القرآن الکریم و اثره فی الدراسات النحویه، ص۱۲۲.
در همین زمان قرآن کریم محور اصلی مباحث نحو عربی بود و کتابهایی با عنوان معانی القرآن و اعراب القرآن دربرگیرنده آرای نحوی مفسران بود. در اواسط سده سوم هجری شاهد ظهور مکتب نحو بغداد هستیم که تلفیقی از دو مکتب نحو بصره و کوفه است و در حقیقت باید آن را حد اعتدال این دو مکتب دانست که دانشمندانی چون ابن خالویه ، ابن درستویه ، ابوعلی فارسی ، ابن جنی ، زجاج ، و زمخشری به آن گرایش داشتند، با این حال هرچه از سده سوم و چهارم هجری دورتر می‌رویم، دانشمندان متأخر به ویژه در حوزه اعراب قرآن به جمع‌آوری آرایی مختلف روی آورده و کمتر به نقد یک رأی و ترجیح رأی دیگر پرداخته‌اند. این نگرش در سرتاسر البیان ابن الانباری و التبیان ابوالبقاء و به صورت محدودتر در مشکل اعراب القرآن مکی بن ابی‌طالب مشاهده می‌شود.

۶.۵ - تنوع قواعد نحو و اعراب

از بررسی مکاتب و دیدگاههای نحوی دانشمندان و مفسران پیشین برمی‌آید که حجم فراوانی از اختلاف موجود در نحو و اعراب آیات قرآن معلول نوع تحلیل صاحب نظران بوده است. به نظر می‌رسد این دانشمندان بیش و پیش از هرچیز درصدد به دست دادن فهم درستی از آیات قرآن منطبق با قواعد زبان بوده‌اند، ازاین‌رو هر یک به نوعی به تحلیل ادبی آیه می‌پرداختند. این تحلیلها غالباً در معنای آیه تغییری جدی ایجاد نمی‌کرد؛ اما به تدریج منشأ تنوع قواعد نحو و اعراب شد. اختلاف در جواز عطف بر ضمیر مجرور بدون اعاده جار، و عطف بر ضمیر مرفوع بدون تأکید آن با ضمیر منفصل، مبنی بودن فعل امر، عمل «اِن» مخففه، اختلاف در رافع مبتدا و خبر ،
[۴۷] الانصاف، ص۴۶۳ به بعد.
[۴۸] الانصاف، ص۴۷۴ به بعد.
[۴۹] الانصاف، ص۵۲۴ به بعد.
[۵۰] الانصاف، ص۱۹۵ به بعد.
[۵۱] الانصاف، ص۴۴ به بعد.
معانی «اَنْ»، معانی «اذا» و اختلاف در جواز یا عدم جواز ورود آن بر جمله اسمیه، اختلاف در عمل حروف مشبهه بالفعل و «ما» ی نافیه نسبت به خبر، جواز یا عدم جواز فاعل قرار گرفتن جمله و ده‌ها مسئله دیگر از جمله نمونه‌ها و شواهد این نظر است. گفتنی است که منشأ بخشی از اختلاف نظرها در عوامل اعرابی نیز ابتدایی بودن طرح برخی قواعد و عدم جامعیت آن‌ها بوده که با رشد و کمال تدریجی قواعد، دیدگاهها درباره اعراب برخی کلمات نیز تغییر یافته است.


مفسران بر ضرورت آشنایی با مباحث نحوی قرآن و اعراب که روح کلام عربی است،
[۵۲] المحرر الوجیز، ج۱، ص۱۴.
پیش از ورود به تفسیر آیات تأکید کرده‌اند و هیچ مفسری در اهمیت نقش آن در تفسیر تردید نکرده است.
[۵۳] اصول‌التفسیر وقواعده، ص۱۵۵-۱۵۹.
[۵۴] قواعدالتفسیر، ج۱، ص۲۳۵ به بعد.

طبرسی برترین علم از علوم قرآن را اعراب قرآن معرفی کرده است، زیرا هر بیانی به آن نیازمند و آن کلید گشودن معنای الفاظ و بدون آن آگاهی از مراد خدا ناممکن است. سمین حلبی علم اعراب را نخستین دانش از میان ۵ علم مؤثر در فهم قرآن می‌شمارد.
[۵۶] الدر المصون، ج۱، ص۴۵.

به‌رغم تأکید مفسران بر نقش و تأثیر اعراب در فهم و تفسیر قرآن، ابن هشام در باب پنجم مغنی و به دنبال او زرکشی و سیوطی با ذکر شواهدی متعدد اعراب را فرع بر فهم معنا دانسته و معتقدند مُعرِب ابتدا باید معنا و فهم صحیحی از آیات به دست آورد. سپس بر طبق معنا اعراب آیه را بیان کند.
[۵۷] مغنی اللبیب، ج۲، ص۶۸۴-۷۰۶.
[۵۸] البرهان، ج۱، ص۴۱۰.
[۵۹] الاتقان، ج۱، ص۳۸۲.


۷.۱ - ناسازگاری میان دو دیدگاه

اما به نظر می‌رسد میان این دو دیدگاه ناسازگاری نیست، زیرا از یک سو هر یک از این دو دیدگاه به نحو جزئی و نه کلی صحیح است؛ یعنی در حالی که در موارد بی‌شماری فهم صحیح آیه بر نوع اعراب آن مبتنی است، موارد فراوانی نیز یافت می‌شود که اعراب، مبتنی بر دریافت معنا و فرع آن است و این به سبب ویژگی زبان عربی به ویژه زبان قرآن و نظم دقیق و حساب شده آن است که در بسیاری موارد به آیات، قابلیت وجوه نحوی و اعرابی گوناگون می‌دهد و مطابق با هر ترکیب و تحلیل ، معنایی متناسب برداشت می‌شود. این ویژگی آیات قرآن (قابلیت داشتن برای چند ترکیب و اعراب) از دشواریهای پیش روی مفسران در فهم قرآن است که ارائه راهکاری جدی برای مواجهه با آن می‌طلبد، چنان‌که آنچه تاکنون تحت عناوین و قواعد نحوی و اعرابی برای حل این دشواری پیشنهاد شده به دلیل استثناها و تخصیصهایی که به آن‌ها خورده است هرگز نتوانسته این مشکل را از پیش روی مفسر بردارد و همین مسئله از عوامل اختلاف دیدگاههای فقهی و کلامی میان فرق اسلامی و فقها بوده است، به علاوه آن‌که این امر وسیله‌ای جهت متهم شدن فرقه‌های اسلام به تفسیر به رأی بوده است.
[۶۰] ر. ک: اثر المعنی النحوی فی تفسیر القرآن الکریم بالرأی.



بدیهی است که اِعراب از عناصر علم نحو و دستور زبان است و میان این دو دانش رابطه‌ای عمیق و دوسویه است،
[۶۱] ظاهرة الاعراب فی النحو العربی، ص۲۰.
با این حال در گذشته گاه این دو اصطلاح به جای یکدیگر به‌کار می‌رفته است.
[۶۲] لسان العرب، ج۱۴، ص۷۶، «نحا».
[۶۳] دائرة‌المعارف الاسلامیه، ج۲، ص۳۱۷.
در حقیقت علم نحو راه آشنایی با اعراب است و به گفته ابوحیان اعراب از علم نحو گرفته می‌شود، به همین دلیل او علم نحو را دومین علم مورد نیاز مفسر دانسته است.
[۶۴] البحر المحیط، ج۱، ص۱۴-۱۵.
سیوطی نیز دومین علم از ۱۵ علم مورد نیاز مفسر را علم نحو دانسته و آن را زمینه‌ساز آشنایی با اعراب معرفی کرده است، زیرا نحو درباره انواع اعراب بحث می‌کند و با تغییر اعراب کلمه، معنای آن در جمله دگرگون می‌شود.
[۶۵] الاتقان، ج۱، ص۳۹۷.



علم صرف که درباره بنای کلمات و صیغه‌های گوناگون آن بحث می‌کند نیز گرچه با اعراب قرآن رابطه دارد؛ اما این رابطه نسبت به علم نحو ضعیف‌تر است. این رابطه سبب شده در گذشته و حال در کتابهای اعراب القرآن کم و بیش از جایگاه و نقش صرفی کلمات نیز بحث شود. زرکشی به نقل از ابن فارس درباره اهمیت علم صرف آورده که هرکس با علم صرف آشنا نباشد بخش قابل توجهی از فهم زبان و لغت عربی را از دست داده است. برای مثال معنای فعل «وجد» برای ما مبهم است؛ اما با توجه به صرف آن و شناسایی مصدر آن معنایش روشن می‌شود؛ «وجد، یجد، وجداناً» به معنای یافتن و «وجد، یجد، موجدةً» به معنای دارا و غنی شدن و «وجد، یجد، وجداً» به معنای به خشم آمدن است.
[۶۶] البرهان، ج۱، ص۴۰۱-۴۰۲.
زمخشری تفسیری انحرافی و نادرست از آیه «یَومَ نَدعوا کُلَّ اُناس بِاِممِهِم» معرفی کرده است که می‌گوید: «امام» جمع اُمّ است و در روز قیامت مردم به مادرانشان نسبت داده می‌شوند و نه پدرانشان. وی با تأکید بر این‌که جمع امّ «امهات» است منشأ این تفسیر نادرست را جهل مفسر به علم صرف می‌داند.
[۶۸] الکشاف، ج۲، ص۶۸۲.
[۶۹] الاتقان، ج۲، ص۳۹۷.
نیز برخی مفسران فعل «کِدنا» در آیه «کَذلِکَ کِدنا لِیوسُفَ» را از «کاد یکاد» گرفته و آن را استثنائاً به معنای «اردنا» دانسته‌اند
[۷۱] البرهان، ج۴، ص۱۲۲.
، در حالی که این فعل از «کاد یکید» است. ابن هشام
[۷۲] مغنی اللبیب، ج۲، ص۸۷۲-۸۸۲.
و زرکشی
[۷۳] البرهان، ج۱، ص۴۰۲-۴۰۴.
نمونه‌های متعددی از برداشت ناصواب دانشمندان و نوآموزان نحو از شکل صرفی کلمات را نشان داده‌اند. نمونه‌ای از آیات دال بر ارتباط علم صرف با اعراب، آیه ۶ سوره قلم است: «بِاَییِّکُمُ المَفتون» اگر «مفتون» را اسم مفعول و به معنای مجنون بدانیم می‌توان آن را خبر و «بِاَیّیکُم» را مبتدا قرار داد؛ اما اگر «مفتون» مصدر و به معنای جنون باشد، در این صورت مبتدای مؤخر است و «بِاَیّیکُم» به معنای «فی ایکم» و خبر خواهد بود؛ یعنی جنون در کدام‌یک از شماست؟
[۷۵] الکشاف، ج۴، ص۵۸۵-۵۸۶.
[۷۶] البحرالمحیط، ج۱۰، ص۲۳۷.
[۷۷] مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۰۰.
نمونه دیگر آیه ۲۸۲ سوره بقره است: «... لا یُضارَّ کاتِبٌ ولا شَهیدٌ» اگر «لایُضارَّ» فعل مجهول تلقی شود، «کاتِبٌ» نایب فاعل آن است و اگر آن را معلوم فرض کنیم «کاتِبٌ» فاعل آن خواهد بود و طبق هر فرض معنای خاصی از آیه برداشت می‌شود.
[۷۹] الکشاف، ج۱، ص۲۲۷.
[۸۰] مجمع‌البیان، ج۲، ص۶۸۰.



جایگاه و نقش مهم دانش اعراب القرآن در فهم و تفسیر قرآن سبب شد که دانشمندانِ پس از قرن دوم‌ به‌طور گسترده به تحقیق و تألیف در این دانش قرآنی بپردازند. ظاهراً برای نخستین بار ابوجعفر رؤاسی از اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) و استاد کسایی و فراء کتابی با عنوان اعراب القرآن نگاشته است.
[۸۱] الذریعه، ج۲، ص۲۳۵-۲۳۶.
[۸۲] تأسیس الشیعه، ص۶۷-۶۸.


۱۰.۱ - دانشمندان صاحب تألیف

در نیمه دوم قرن دوم هجری، از اندیشه‌های نحوی خلیل که مشتمل بر نظرات وی در اعراب قرآن نیز بوده و سیبویه آن‌ها را در الکتاب منعکس کرده است، و نیز از آرای نحوی سیبویه پیشوای نحویان در الکتاب که بگذریم
[۸۳] ظاهرة الاعراب، ص‌۲۳۲‌-۲۵۲.
دانشمندان ذیل صاحب تألیف در اعراب قرآن بوده‌اند؛ اما بسیاری از این کتابها به دست ما نرسیده است:
[۸۴] قضایا الجملة الخبریه، ج۱، ص۳۱.
قُطرب نحوی (م. ۲۰۶ ق.)،
[۸۵] الفهرست، ص۵۸.
ابوعبیده معمر بن مثنی (م. ۲۱۰ ق.)،
[۸۶] الفهرست، ص۶۰.
عبدالملک بن حبیب قرطبی (م. ۲۳۹ ق.)، ابوحاتم سجستانی (م. ۲۴۸ ق.)،
[۸۷] کشف الظنون، ج۱، ص۱۲۱.
ابن‌قتیبه (م. ۲۷۰ق.)،
[۸۸] الفهرست، ص۸۶.
مبردنحوی (م. ۲۸۵ق.)
[۸۹] الفهرست، ص۶۵.
و ابوالعباس ثعلب نحوی (م. ۲۹۱ ق.)؛ نیز ابراهیم بن محمد نفتویه (م. ۳۲۳ق.)،
[۹۰] بغیة الوعاة، ج۱، ص۴۲۹.
[۹۱] طبقات المفسرین، ج۱، ص۲۱.
[۹۲] قضایا الجملة الخبریه، ج۱، ص۳۹.
ابوالبرکات ابن الانباری (م. ۳۲۸ ق.) صاحب البیان فی غریب اعراب‌القرآن، ابوجعفر نحاس نحوی (م. ۳۳۸ ق.) صاحب اعراب القرآن، ابوبکر ابن اشته اصفهانی (م. ۳۶۰ ق.) صاحب ریاضة الالسنة فی اعراب القرآن و معانیه، مکی بن ابی‌طالب (م. ۴۳۷ ق.) صاحب مشکل اعراب القرآن، اسماعیل بن خلف (م. ۴۵۵ ق.)، خطیب تبریزی (م. ۵۰۲ ق.)، ابوالحسن علی بن ابراهیم حوفی نحوی (م. ۵۶۲ ق.) دارای کتابی مفصل در ۱۰ جلد هر یک صاحب اعراب لقرآن، ابوالبقاء عبداللّه بن حسین عکبری (م. ۶۱۶ ق.) صاحب التبیان فی اعراب القرآن که از آن با عنوان املاء ما منّ به الرحمن نیز یاد شده، ابواسحاق ابراهیم بن محمد سفاقسی (م. ۷۴۲ ق.) صاحب المُجید فی اعراب القرآن، محمد بن سلیمان صرخدی (م. ۷۹۲ ق.) که کتاب سفاقسی را تلخیص کرده، سمین حلبی (م. ۷۵۶ ق.) صاحب الدر المصون فی علوم الکتاب المکنون.
[۹۳] کشف الظنون، ج۱، ص۱۲۱-۱۲۳.
در کنار کتابهای اعراب القرآن باید از کتابهای معانی القرآن نیز یاد کرد که مشتمل بر اعراب قرآن نیز بوده است. دانشمندانی که در ذیل از آنان یاد می‌شود صاحب معانی القرآن هستند: کسایی، اخفش (سعید بن مسعده)، رؤاسی، یونس بن حبیب (دارای دو کتاب صغیر و کبیر)، قطرب نحوی، فرّاء، ابوعبیده، ابوفید مؤرج سدوسی، ابومحمد یزیدی، مفضل بن سلمه، اخفش، ابن کیسان، مبرد، ابن الانباری، زجاج، خلف نحوی، ثعلب، فضل بن خالد نحوی، ابی‌المنهال، ابن‌درستویه و علی بن عیسی‌بن جراح وزیر.
[۹۴] الفهرست، ص۳۷.


۱۰.۲ - کتب تفاسیری که به اعراب در قرآن توجه داشته‌اند

برخی از تفاسیر جامع نیز به اعراب آیات قرآن توجه گسترده داشته‌اند. برخی از مشهورترین این تفاسیر عبارت‌اند از: الکشاف از زمخشری، مجمع البیان و جوامع‌الجامع از طبرسی، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز از ابن عطیه اندلسی، التفسیر الکبیر از فخر رازی ، الجامع لاحکام القرآن از قرطبی ، البحر المحیط از ابوحیان اندلسی ، انوار التنزیل از بیضاوی و روح المعانی از آلوسی .

۱۰.۳ - دو کتاب متفاوت در شیوه نگارش

در میان کتابهای تألیف شده در موضوع اعراب القرآن دو کتاب دیگر نیز قابل توجه است که در شیوه نگارش با دیگر کتابها متفاوت است: یکی اعراب القرآن منسوب به زجاج (م. ۳۳۰ ق.) و دیگری مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب از ابن هشام انصاری (م. ۷۶۱ ق.) این دو کتاب مبتکر بحث موضوعی در زمینه اعراب قرآن است.

۱۰.۳.۱ - اعراب القرآن و مغنی اللبیب

کتاب نخست در ۹۰ باب تنظیم شده و در هر باب یکی از مسائل اعرابی، نحوی، صرفی یا مسئله‌ای مربوط به قرائت به بحث گذارده شده است؛ اما مباحث کتاب مغنی اللبیب ابن هشام که در ۸ باب عرضه شده است پیوند نزدیک‌تری به اعراب کلمات و آیات قرآنی دارد. ابن هشام در مقدمه کوتاهش بر ضرورت تدوین علم اعراب که فهم کتاب خدا و حدیث پیامبر را آسان می‌سازد تأکید کرده است!
[۹۵] مغنی اللبیب، ج۱، ص۱۲.
باب اول مغنی که نیمی از حجم آن کتاب را در بر گرفته، به مباحث ارزشمندی درباره تفسیر الفاظ مفرد (غیرمرکب) و بیان احکام آن‌ها از نظر اعراب و معنا و تأثیری که در جمله ایجاد می‌کنند (نوعی تفسیر موضوعی بر محور ادوات) اختصاص یافته است. در باب دوم درباره جمله و اقسام آن و بیان احکام آن از نظر اعراب داشتن و نداشتن، در باب سوم درباره احکام ظرف و جار و مجرور ، در باب چهارم برخی از پرکاربردترین و رایج‌ترین نقشهای نحوی که از حساسیت و تأثیر بالایی در معنای آیات برخوردارند به بحث گذاشته شده است. در باب پنجم از مسائلی بحث می‌کند که جهل اعراب گذار نسبت به آن نقصی در وی به شمار می‌آید. در باب ششم به معرفی برخی از خطاهای مشهور میان مُعْرِبین و بیان نظر صحیح درباره آن‌ها پرداخته و در باب هفتم درباره کیفیت اعراب بحث کرده و سرانجام در باب هشتم ۱۱ قاعده کلی در باب اعراب معرفی کرده که هر قاعده در زبان عربی دارای مصادیق متعدد و متنوعی است. پس از ابن هشام، قرآن پژوه معاصر وی، بدرالدین زرکشی عمدتاً متأثر از وی نوع ۴۷ و بخشهایی از نوع ۴۶ کتاب علوم قرآنی خود، البرهان را به بحثهای ادبی قرآن اختصاص داده و با گردآوری مباحث سودمند ادبی در تفسیر قرآن این دو فصل را شاه بیت کتابش معرفی کرده است. تفاوت کار زرکشی با ابن هشام در این است که زرکشی مباحث ادبی را منحصراً در حوزه قرآن و فهم و تفسیر آن بیان کرده است، در حالی که ابن هشام مباحث ادبی و اعرابی را عام‌تر و در حوزه زبان عربی آورده است، گرچه غرض اصلی او نیز تفسیر قرآن و حدیث بوده است. تفاوت دیگر این دو کتاب در شیوه طرح مباحث است؛ شیوه ابن هشام نقل آرای نحویان توأم با تحلیل و نقد است؛ اما سعی زرکشی عمدتاً به گردآوری آرای دانشمندان در زمینه مباحث ادبی و قواعد نحوی و اعرابی معطوف و محدود است و به ندرت به نقد و تحلیل مباحث می‌پردازد. پس از زرکشی، سیوطی به شیوه زرکشی مباحث و قواعد نحوی و ادبی قرآن را در حوزه قرآن با تلخیص در الاتقان آورده است.
[۹۶] الاتقان، ج۱، ص۳۰۹-۴۲۵.


۱۰.۴ - مشهورترین کتابها

تألیف در زمینه اعراب قرآن در زمان معاصر‌ به‌طور گسترده‌تری مورد توجه قرآن پژوهان قرار گرفته و ده‌ها کتاب در زمینه تحلیل اعراب کامل قرآن یا اجزا و سوره‌هایی خاص از قرآن به صورت گزینشی تألیف شده است. از مشهورترین این کتابها اعراب القرآن و صرفه و بیانه از محی الدین درویش، اعراب القرآن از ابراهیم کرباسی، الجدول فی اعراب‌القرآن از محمود صافی، اعراب القرآن از طیب ابراهیم و تجزیه و ترکیب قرآن موسوم به کلمة الله العلیا از محمد رضا آدینهوند است. شیوه بحث در این کتابها کاملاً با شیوه اعراب القرآنها در گذشته متفاوت است. در حالی که کتابهای گذشته در واقع به تحلیل اعراب کلمات و آیات مشکل قرآن روی می‌آوردند در کتابهای معاصر به تحلیل و ترکیب تمام کلمات قرآن ، پرداخته شده است و این‌گونه بحث درباره اعراب قرآن پیش از آن‌که در فهم آیات قرآن کریم به‌کار آید نوعی تمرین عملی برای تثبیت قواعد نحوی در ذهن نوآموزان و آشنایی با شیوه تجزیه و ترکیب است. در میان کتابهای اعراب القرآن معاصر کتاب دراسات لاسلوب القرآن از عبدالخالق عضیمه با استقرای تمام نقشهای صرفی و نحوی کلمات قرآن و عرضه مباحث به شکل موضوعی، دائرة المعارفی از مباحث صرفی و نحوی قرآن را شکل داده و از برجستگی و ارزش ویژه‌ای برخوردار است.


۱. لسان العرب، ج‌۹، ص‌۱۱۴، «عرب».
۲. شرح شذور الذهب، ص‌۲۲.
۳. لسان العرب، ج۹، ص۱۱۵، «عرب».
۴. لسان العرب، ج ۹، ص ۱۱۵، «عرب».
۵. النهایه، ج۳، ص۲۰۰-۲۰۳، «عرب».
۶. ارتشاف الضرب، ج۱، ص۴۱۳.
۷. شرح شذور الذهب، ص۲۲.
۸. شرح قطر الندی، ص۴۵.
۹. البهجة المرضیه، ج۱، ص۵۰.
۱۰. حاشیة الصبان، ج۱، ص۴۷.
۱۱. ارتشاف الضرب، ج۱، ص۴۱۳.
۱۲. ظاهرة الاعراب، ص۲۰.
۱۳. موسوعة النحو، ص۱۰۹.
۱۴. موسوعة النحو، ص۲۰۴.
۱۵. المستدرک، ج۲، ص۴۳۹.
۱۶. مجمع الزوائد، ج۷، ص۱۶۳.
۱۷. الاتقان، ج۱، ص۲۴۴.    
۱۸. الاتقان، ج۱، ص۲۴۴.    
۱۹. تفسیر قرطبی، ج۱، ص۱۹.
۲۰. الاتقان، ج۱، ص۲۴۴.    
۲۱. الاتقان، ج۱، ص۳۸۲.
۲۲. شرح قطر الندی، ص۴۵.
۲۳. شرح شذور الذهب، ج۲۳، ص۲۴.
۲۴. البهجة المرضیه، ج۱، ص۵۰-۵۱.
۲۵. شرح قطر الندی، ص۴۲ به بعد.
۲۶. النحو الوافی، ج۱، ص۹۶-۹۷.
۲۷. البهجة المرضیه، ج۱، ص۵۰-۵۱.
۲۸. البهجة المرضیه، ج۱، ص۷۴.
۲۹. البهجة المرضیه، ج۱، ص۷۸.
۳۰. تاریخ تفسیر و نحو، ص۱۳۷-۱۴۶.
۳۱. المصاحف، ص۱۶۲.
۳۲. المقنع، ص۱۲۴-۱۲۶.
۳۳. رسم الخط المصحف، ص۴۹۲.
۳۴. الفهرست، ص۴۶.
۳۵. وفیات الاعیان، ج۲، ص۵۳۷.    
۳۶. الاتقان، ج‌۲، ص‌۳۷۸.
۳۷. القرآن الکریم و اثره فی الدراسات النحویه، ص‌۲۶۶‌-۲۶۷.
۳۸. القرآن الکریم و اثره فی الدراسات النحویه، ص۸۸.
۳۹. من تاریخ النحو، ص۳۴-۵۱.    
۴۰. الاعجاز النحوی، ص۱۱۸.
۴۱. القرآن الکریم و اثره فی الدراسات النحویه، ص۹۴.
۴۲. القرآن الکریم و اثره فی الدراسات النحویه، ص۱۲۲.
۴۳. القرآن الکریم و اثره فی الدراسات النحویه، ص۱۳۳-۱۳۶.
۴۴. القرآن الکریم و اثره فی الدراسات النحویه، ص۱۲۴-۱۳۰.
۴۵. ر. ک. الانصاف فی مسائل الخلاف بین النحویین.
۴۶. القرآن الکریم و اثره فی الدراسات النحویه، ص۱۲۲.
۴۷. الانصاف، ص۴۶۳ به بعد.
۴۸. الانصاف، ص۴۷۴ به بعد.
۴۹. الانصاف، ص۵۲۴ به بعد.
۵۰. الانصاف، ص۱۹۵ به بعد.
۵۱. الانصاف، ص۴۴ به بعد.
۵۲. المحرر الوجیز، ج۱، ص۱۴.
۵۳. اصول‌التفسیر وقواعده، ص۱۵۵-۱۵۹.
۵۴. قواعدالتفسیر، ج۱، ص۲۳۵ به بعد.
۵۵. مجمع‌البیان، ج۱، ص۸۱.    
۵۶. الدر المصون، ج۱، ص۴۵.
۵۷. مغنی اللبیب، ج۲، ص۶۸۴-۷۰۶.
۵۸. البرهان، ج۱، ص۴۱۰.
۵۹. الاتقان، ج۱، ص۳۸۲.
۶۰. ر. ک: اثر المعنی النحوی فی تفسیر القرآن الکریم بالرأی.
۶۱. ظاهرة الاعراب فی النحو العربی، ص۲۰.
۶۲. لسان العرب، ج۱۴، ص۷۶، «نحا».
۶۳. دائرة‌المعارف الاسلامیه، ج۲، ص۳۱۷.
۶۴. البحر المحیط، ج۱، ص۱۴-۱۵.
۶۵. الاتقان، ج۱، ص۳۹۷.
۶۶. البرهان، ج۱، ص۴۰۱-۴۰۲.
۶۷. اسراء/سوره۱۷، آیه۷۱.    
۶۸. الکشاف، ج۲، ص۶۸۲.
۶۹. الاتقان، ج۲، ص۳۹۷.
۷۰. یوسف/سوره۱۲، آیه۷۶.    
۷۱. البرهان، ج۴، ص۱۲۲.
۷۲. مغنی اللبیب، ج۲، ص۸۷۲-۸۸۲.
۷۳. البرهان، ج۱، ص۴۰۲-۴۰۴.
۷۴. قلم/سوره۶۸، آیه۶.    
۷۵. الکشاف، ج۴، ص۵۸۵-۵۸۶.
۷۶. البحرالمحیط، ج۱۰، ص۲۳۷.
۷۷. مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۰۰.
۷۸. بقره/سوره۲، آیه۲۸۲.    
۷۹. الکشاف، ج۱، ص۲۲۷.
۸۰. مجمع‌البیان، ج۲، ص۶۸۰.
۸۱. الذریعه، ج۲، ص۲۳۵-۲۳۶.
۸۲. تأسیس الشیعه، ص۶۷-۶۸.
۸۳. ظاهرة الاعراب، ص‌۲۳۲‌-۲۵۲.
۸۴. قضایا الجملة الخبریه، ج۱، ص۳۱.
۸۵. الفهرست، ص۵۸.
۸۶. الفهرست، ص۶۰.
۸۷. کشف الظنون، ج۱، ص۱۲۱.
۸۸. الفهرست، ص۸۶.
۸۹. الفهرست، ص۶۵.
۹۰. بغیة الوعاة، ج۱، ص۴۲۹.
۹۱. طبقات المفسرین، ج۱، ص۲۱.
۹۲. قضایا الجملة الخبریه، ج۱، ص۳۹.
۹۳. کشف الظنون، ج۱، ص۱۲۱-۱۲۳.
۹۴. الفهرست، ص۳۷.
۹۵. مغنی اللبیب، ج۱، ص۱۲.
۹۶. الاتقان، ج۱، ص۳۰۹-۴۲۵.



دائرة‌المعارف قرآن کریم، مقاله اعراب در قرآن.    



جعبه ابزار