اعمی (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اعمی:
(قُلْ هَلْ يَسْتَوی الْأَعْمى وَ الْبَصيرُ) اعمی: واژه
«اعمى» براى مذكر و
«عمياء» براى مؤنث به كار رفته است. كلمه
«اعمى» هم به افرادى گفته مىشود كه ديد ظاهر خود را از دست دادهاند و هم آنها كه ديد باطن را.
در آيه مورد بحث، به پيامبر (ص) دستور داده مىشود كه «...بگو آيا افراد نابينا و بينا همانندند؟» و آنها كه چشم خود و انديشه و عقلشان بسته است با كسانى كه حقايق را به خوبى مىبينند و درک مىكنند برابرند؟ ذكر اين جمله ممكن است به خاطر اين باشد كه در جملههاى قبل پيامبر (ص) فرمود:
من نه خزائن الهى را دارم و نه عالم به غيبم و نه فرشتهام، تنها پيرو وحيم، ولى اين سخن نه به آن معنى است كه من با شما بتپرستان لجوج همانندم، بلكه من انسانى هستم بينا، در حالى كه شما همچون نابينايان هستيد و اين دو مساوى نيستند.
احتمال ديگر در پيوند اين جمله با جملههاى قبل اين است كه دلايل توحيد و همچنين حقانيت پيامبر آشكار است ولى چشم بينا مىخواهد كه آنها را ببينيند و اگر شما قبول نداريد، نه به خاطر آن است كه موضوع مبهم يا پيچيده است، بلكه به جهت آن است كه بينا نيستيد آيا بينا و نابينا يكسانند؟
به موردی از کاربرد
اعمی در
قرآن، اشاره میشود:
(قُل لاّ أَقولُ لَكُمْ عِندی خَزآئِنُ اللّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقولُ لَكُمْ إِنّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّ ما يوحَى إِلَیَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوی الأَعْمَى وَ الْبَصيرُ أَفَلا تَتَفَكَّرونَ) (بگو: «من به شما نمىگويم گنجينههاى الهى نزد من است و من، جز آنچه خدا به من بياموزد، از غيب آگاه نيستم و به شما نمىگويم من فرشتهام. تنها از آنچه به من وحى مىشود پيروى مىكنم.» بگو: «آيا نابينا و بينا مساويند؟! پس چرا نمىانديشيد؟!»)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید:
(قُلْ هَلْ يَسْتَوی الْأَعْمى وَ الْبَصيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوی الظُّلُماتُ وَ النّورُ) بعد از آنكه در آيات قبل حجت را بر مشركين اتمام نمود در اين آيه به رسول خدا (ص) دستور مىدهد كه اين دو مثال را براى ايشان بزند، با يكى حال مؤمن و كافر را بر ايشان مجسم سازد و بفرمايد: كافر كه با وجود تماميت حجت حق و با وجود آيات بينات، تسليم حق نمىشود، با همان حجتها كور مىشود و مؤمن با همان آيات بينات بينا مىشود و هيچ عاقلى اين دو را يكسان نمىداند و با دومى وضع ايمان و كفر را بيان كند و بفرمايد: كفر به حق، ظلمات است و ايمان به حق، نور است و هيچ عاقلى كافر را كه در آن ظلمات و مؤمن را كه در آن نور قرار دارد مساوى نمىداند. پس مشركين هم اگر عقل سليمى كه مدعى آنند- مىداشتند در برابر حق تسليم شده از باطل دست برمىداشتند و به خداى واحد ايمان مىآوردند.
• شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «اعمی»، ج۳، ص۲۵۳.