• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

انواع جعل حدیث

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



احادیث ساختگی به گوناگونی انگیزه‌های جاعلان، بستگی دارد. برخی از این احادیث سیاسی هستند و برخی از تعصب مذهبی نشات گرفته‌اند، پاره‌ای متاثر از تعصب جاهلی و بعضی به انگیزه نزدیک شدن به بساط امیران یا به غرض تصاحب جاه و یا جذب عوام‌الناس و به منظور جلب دارایی‌های آنان و جز آن جعل شده‌اند.



از جمله احادیثی که دست ستمکار سیاست آنها را جعل کرده است، روایتی است که داوود بن عفان از انس نقل کرده است. او می‌گوید: امینان هفت تا هستند؛ لوح، قلم، اسرافیل، میکائیل، جبرئیل، محمد و معاویه!.
ابن داوود که در سند حدیث آمده است، از جاعلان حدیث است. ذهبی می‌گوید: از روی یک نسخه جعلی از انس روایت کرده است. ابن حبان می‌گوید: در خراسان می‌گشت و از زبان انس دروغ جعل می‌کرد. ابن کثیر این حدیث را در تاریخش آورده و گفته است: این حدیث از احادیث پیشین غریب‌تر و از نظر سند ضعیف‌تر است. از واثله نیز نقل شده است: خداوند؛ جبرئیل، من و معاویه را امین وحی قرار داد و نزدیک بود معاویه را به خاطر فزونی دانش و شدت امانت‌داری _نسبت به کلام پروردگار_ به عنوان پیامبر مبعوث کند. خداوند گناهان معاویه را آمرزیده و حساب او را پوشاند و کتاب خود، قرآن را به او آموخت و او را هدایت یافته و هدایتگر قرار داد.
حاکم می‌گوید: از احمد بن عمر دمشقی که از دانشمندان و حدیث‌شناسان شام به شمار می‌رفت، درباره این حدیث پرسیده شد و او بشدت صحت آن را انکار کرد. این حدیث را ابن عساکر در صفحه ۳۲۲ از جلد هفتم تاریخ دمشق آورده است.


از جمله احادیثی که به انگیزه نزدیک شدن به دربار امیران جعل شده است حدیثی است که خطیب در صفحه ۴۸۳ از جلد سیزدهم تاریخ بغداد ذکر کرده است. وی می‌گوید: هنگامی که‌ هارون‌الرشید وارد مدینه شد، برایش گران بود که با قبای سیاه و کمربند بر منبر پیامبر بالا رود؛ در این لحظه ابوالبختری گفت: جعفر بن محمد (علیه‌السّلام) از پدرش برایم روایت کرد: جبرئیل بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نازل شد در حالی که قبایی به تن داشت و کمربندی که خنجری بر آن آویزان بود به کمر بسته بود. معافی تمیمی درباره این حدیث دروغ ابوالبختری این شعر را سروده است:
«ویل و عول لابی البختری - اذا ثوری للناس فی المحشر
من قوله الزور و اعلانه - بالکذب فی الناس علی جعفر
والله ما جالسه ساعة - للفقه فی بدو و لا محضر
و لا رآه الناس فی دهره - یمر بین القبر و المنبر
یا قائل الله ابن وهب لقد - اعلن بالزور و بالمنکر
زعم ان المصطفی احمدا - اتاه جبریل التقی السری
علیه خف و قبا اسود - مخنجرا فی الحقو بالخنجر (وای بر ابوالبختری، آنگاه که در صف محشر در برابر مردم حاضر شود؛
وای بر او، به سبب دروغ‌هایش و نسبت کذبی که به جعفر بن محمد داد؛
سوگند به خدا که او هیچگاه در محضر درس جعفر بن محمد حاضر نشده است؛
و نیز مردم در طول زندگی او ندیده‌اند که به قبرستان پاگذارد و یا پای منبری بنشیند (اهل دیانت نیست)؛
خدا ابن وهب را که دروغ می‌گوید و نسبت ناروا می‌دهد بکشد؛
او گمان می‌کند جبرئیل امین در حالی که کفش به پا و قبایی سیاه بر تن و خنجری به کمر داشته، بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نازل شده است.) »
[۴] امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۵، ص۳۱۱.



از جمله احادیث جعلی در باب فضائل، حدیثی است که خطیب در صفحه ۹۷ از جلد دوم تاریخ بغداد از انس نقل کرده است. انس می‌گوید: زمانی که سوره تین بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نازل شد بغایت شادمان گردید؛ به گونه‌ای که خوشحالی و اوج شادمانی او برای ما آشکار گردید. بعدها از ابن عباس درباره تفسیر این سوره پرسیدیم، وی گفت: مراد از تین سرزمین شام است و مقصود از زیتون سرزمین فلسطین. طور سینین همان طور سیناست. آنجا خداوند با موسی سخن گفت؛ و منظور از البلد الامین شهر مکه است. مراد لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است، ثم رددناه اسفل سافلین یعنی آنان که لات و عزی را می‌پرستند؛ و مصداق الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات ابوبکر و عمرند. فلهم اجر غیر ممنون اشاره به عثمان دارد. فما یکذبک بعد بالدین مصداقش علی! است. الیس الله باحکم الحاکمین یعنی مبعوث شدن تو در میان آنان و گرد آوردن آن بر محور تقوی. خطیب می‌گوید: این حدیث با این سند، از اباطیل است و تا آنجا که من اطلاع دارم اساسی ندارد.

۳.۱ - ارزیابی

ذهبی در صفحه ۴۹۳ از جلد سوم میزان الاعتدال می‌گوید: اشکال این حدیث وجود محمد بن بیان در سلسله سند آن است که با کمال گستاخی به ساحت پروردگار آن را نقل کرده است.
ابن جوزی این حدیث را به همین شکل در کتاب الموضوعات نقل کرده است.
[۷] امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۵، ص۳۲۰.



قرطبی در تفسیر خود از ابی بن کعب روایت می‌کند که گفت: سوره والعصر را برای پیامبر خواندم و تفسیر آن را جویا شدم فرمود: والعصر قسمی است از جانب خداوند که به آخر روز قسم خورده است ان الانسان لفی خسر مصداقش ابو جهل است و الا الذین آمنوا، ابوبکر و عملوا الصالحات عمر و تواصوا بالحق عثمان و و تواصوا بالصبر علی.


صفوری نقل می‌کند: ابن عباس در تفسیر آیه و نزعنا ما فی صدورهم من غل اخوانا علی سرر متقابلین گفت: هنگامی که قیامت فرا رسد، کرسی‌هایی از یاقوت سرخ برپا خواهند کرد. سپس ابوبکر و عمر و عثمان و علی هر کدام بر یک کرسی جداگانه خواهند نشست؛ سپس خداوند به کرسی‌ها فرمان می‌دهد که آنان را تا زیر عرش بالا برند؛ آنگاه خیمه‌ای از یاقوت سفید بر آنان فرود خواهد آمد و پس از آن، چهار ظرف می‌آورند که ابوبکر یکی از ظرف‌ها را به عمر می‌نوشاند و او به عثمان و عثمان به علی و علی به ابوبکر؛ آنگاه خداوند به جهنم فرمان می‌دهد که شعله‌های خود را آشکار سازد و در پی آن رافضی‌ها بر کناره جهنم افکنده می‌شوند و خداوند نقاب از چشم‌های آنان بر می‌دارد و ایشان جایگاه‌های رفیع اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را مشاهده می‌کنند و می‌گویند: اینانند کسانی که مردم به خاطر پیروی از آنان سعادتمند شدند و ما در پی نافرمانی ایشان سیه روز گردیدیم؛ و آنگاه با حسرت و پشیمانی به جهنم افکنده می‌شوند.
[۱۳] واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول، ص۱۵۹.



نیز در تفسیر آیه مبارکه «و حملناه علی ذات الواح و دسر تجری باعیناه » می‌گوید: هنگامی که نوح (علیه‌السّلام) کشتی خود را ساخت جبرئیل نزد او آمد و چهار میخ آورد که بر روی هر کدام نوشته شده بود ع: عین عبدالله یعنی ابوبکر و عین عمر و عین عثمان و عین علی. آنگاه کشتی با سرنشینان به راه افتاد.
[۱۵] صفوری، عبدالرحمن، نزهة المجالس، ج۲، ص۲۱۴.



ابن جوزی از ابن عباس نقل می‌کند که: وقتی سوره اذا جاء نصر الله و الفتح بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نازل شد عباس بن عبدالمطلب نزد علی آمد و گفت: برخیز نزد پیامبر برویم؛ و آن دو از پیامبر درباره این سوره پرسیدند. پیامبر فرمود: ‌ای عمو! خداوند ابوبکر را جانشین من بر دین خدا و وحی قرار داده است؛ به سخنان او گوش فرا دهید تا رستگار شوید و از او فرمان‌برداری کنید تا هدایت شوید و در حدیث دیگری آمده است: بعد از من از او پیروی کنید تا هدایت شوید و به او اقتدا کنید تا رهنمون گردید. _ابن عباس می‌گوید:_ پس اصحاب پیامبر چنان کردند و هدایت یافتند.
ابن جوزی می‌گوید: این حدیثی ناصحیح است؛ زیرا هر دو طریق این روایت بر محور عمر بن ابراهیم دور می‌زند که همان کردی است و دار قطنی می‌گوید: او دروغ‌پرداز بود و حدیث جعل می‌کرد. همچنین ابوبکر جوزقی از ابوسعید از عمر روایت می‌کند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: وقتی که به معراج رفته بودم گفتم: باز پروردگارا، جانشین بعد از مرا علی بن ابی‌طالب قرار ده! ارکان آسمان‌ها به لرزه در آمد و فرشتگان از هر سوی بر سرم فریاد کشیدند که‌ ای محمد! بخوان و ما تشاؤون الا ان یشاء الله خداوند خواسته است که خلیفه بعد از تو ابوبکر صدیق باشد. _ابن جوزی می‌گوید:_ این حدیثی جعلی است که یوسف بن جعفر که خود از جاعلان حدیث است آن را ساخته است.
[۱۸] ابن جوزی، عبدالرحمن، الموضوعات، ج۱، ص۳۱۵ و ۳۱۶.



از جمله احادیث جعلی که به شوخی و تمسخر بیشتر شباهت دارد روایتی است که ابو صالح عمرو بن خلیف خناوی با سندی جعلی آن را از ابن عباس نقل کرده است؛ بدین مضمون: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: وارد بهشت شدم. گرگی را دیدم.
گفتم: عجبا! گرگی وارد بهشت شده است؟! گفت: من فرزند پلیسی را خورده‌ام. ابن عباس می‌گوید: آن گرگ، چو: فرزند پلیسی را خورد در بهشت جای گرفت. اگر خود او را خورده بود هر آینه به جایگاه علیین ارتقا می‌یافت.
علامه امینی اضافه می‌کند: کاش ابن عباس روشن می‌ساخت که اگر رئیس پلیس را خورده بود به چه جایگاهی راه می‌یافت؟! این روایت از جمله رسوایی‌های خناوی شمرده شده است.
محمد بن مزید نیز از ابومنظور که مدت کوتاهی محضر پیامبر را درک کرده بود، نقل می‌کند که گفت: هنگامی که خداوند قلعه خیبر را برای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گشود، سهم پیامبر از غنائم چهار جفت کفش بندی، چهار جفت کفش رویه‌دار، مقداری طلا و نقره و یک خر سیاه بود.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با خر شروع به سخن گفتن کرد و گفت: اسم تو چیست؟ گفت: یزید بن شهاب. از نسل جد من شصت خر متولد شده‌اند که بر هیچیک جز پیامبری سوار نشده است. از نسل جدم تنها من باقی مانده‌ام و از پیامبران هم فقط تو؛ انتظار دارم بر من سوار شوی. من پیش از این، از آن مردی یهودی بودم که عمدا او را زمین می‌زدم و به وی سواری نمی‌دادم. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: نام تو بعد از این یعفور است. ‌ای یعفور آیا علاقه‌ای به جنس مخالف داری؟ گفت: نه. پیامبر هرگاه با کسی کاری داشت بر آن خر می‌نشست و چون به در خانه او می‌رسید یعفور را می‌فرستاد و او نیز با سر خود در را می‌کوبید و وقتی صاحب خانه بیرون می‌آمد به او اشاره می‌کرد که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با تو کار دارد. هنگامی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سلم رحلت فرمود، آن خر کنار چاهی که متعلق به ابوهیثم بن تیهان بود از غم و‌ اندوه از دست رفتن رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در چاه افتاد و آن چاه قبر او شد.
ابن جوزی می‌گوید: این حدیث جعلی است. خدا جعل‌کننده آن را لعنت کند؛ زیرا هدفی جز ضربه زدن به اسلام و مسخره کردن دین نداشته است. ابوحاتم بن حبان می‌گوید: این حدیث بی اساس و اسناد آن باطل است و اساسا روایت محمد بن مزید، معتبر نیست.
[۲۱] ابن جوزی، عبدالرحمن، الموضوعات، ج۱، ص۲۹۴.



از جمله روایاتی که به منظور کاستن از شان و مقام نبوت جعل شده است، حدیث قضیب ممشوق (شاخه درختی را که باریک و بلند بدون اعوجاج باشد قضیب ممشوق نامند و مقصود: چوب دستی است که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) به دست می‌گرفت.) است. مرحوم صدوق در کتاب امالی با سندی ضعیف این روایت را از ابن عباس نقل کرده است. می‌گوید: هنگامی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در روزهای آخر عمر مریض شده بود به بلال دستور داد که مردم را جمع کند. چون مردم اجتماع کردند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حالی که عمامه بسته بود و بر کمان خود تکیه زده بود در میان مردم حاضر شد و بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای پروردگار فرمود: ‌ای اصحاب من، چگونه پیامبری برای شما بودم؟ آیا در میان شما به جهاد نپرداختم؟ آیا دندان پیشین من در جنگ نشکست؟ آیا پیشانی من شکافته نشد؟ آیا خون بر چهره من جاری نشد و محاسنم را فرا نگرفت؟ آیا من از دست ناآگاهان امتم سختی‌های فراوان نکشیدم؟ آیا میان بند محکم برای جلوگیری از گرسنگی بر شکم نبستم؟ اصحاب گفتند: البته که چنین کردی‌ای پیامبر خدا! تو به خاطر خدا صبر کردی و رنج کشیدی و از منکرات الهی نهی کردی. خدای تو را بهترین پاداش دهد؟ پیامبر فرمود: و خدا شما را هم جزای خیر دهد! سپس فرمود: پروردگارم _عزوجل_ قسم یاد کرده است که از ستم هیچ ستمگری نگذرد. شما را به خدا قسم می‌دهم اگر در میان شما کسی هست که حقی بر گردن من دارد برخیزد و از من قصاص بکشد. من قصاص در دنیا را خوش‌تر دارم تا قصاص در آخرت در حضور فرشتگان و پیامبران را! مردی به نام سوادة بن قیس، از آخر جمعیت با پا خاست و گفت: پدر و مادرم به فدایت‌ ای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روزی که شما از طائف باز می‌گشتید به استقبال شما آمدم و شما در حالی که بر شتری ویژه خود سوار بودید قضیب ممشوق را در دست داشتید و خواستید آن را بر مرکب خویش زنید که به شکم من خورد، من نمی‌دانم که عمدی بود یا سهوی؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: معاذ الله که من عمدی زده باشم؛ سپس فرمود: بلال! برو به منزل فاطمه و آن چوبدستی را بیاور. بلال به راه افتاد و در کوچه‌های مدینه فریاد می‌زد: ‌ای مردم چه کسی حاضر است خود را قصاص کند قبل از آنکه رستاخیز فرا رسد؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دارد چنین می‌کند. بلال با عجله درب خانه فاطمه (علیهاالسّلام) را کوبید و گفت: ‌ای فاطمه برخیز! پدرت چوبدستی مخصوص را خواسته است. فاطمه جلو در آمد و گفت: بلال! پدرم با آن چه کار دارد؟ حالا چه وقت خواستن آن است؟ بلال گفت: ‌ای فاطمه! پدرت بر منبر رفته است و با اهل دین و دنیا وداع می‌کند. فاطمه فریاد برآورد و گفت: آه! چقدر مصیبت تو بزرگ است‌ ای پدر! مصیبتی برای فقیران و مسکینان و در راه ماندگان! ‌ای حبیب خدا و محبوب همه دل‌ها! آنگاه قضیب را به بلال داد و بلال به سوی مسجد آمد و آن را در اختیار پیامبر گذاشت. پس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: آن پیرمرد کجاست؟ پیرمرد برخاست و گفت: این جا هستم پدر و مادرم فدایت‌ ای رسول خدا! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: جلو بیا و چنان قصاص کن که راضی شوی. پیر مرد گفت: یا رسول الله! پیراهنت را از روی شکمت بالا بزن. پیامبر چنین کرد. مرد گفت: ‌ای رسول خدا پدرم و مادرم فدایت آیا اجازه می‌دهی لبهایم را بر روی شکم تو قرار دهم؟ پیامبر اجازه فرمود: آنگاه پیر مرد گفت: از آتش روز قیامت به موضع قصاص از بدن پیامبر خدا پناه می‌برم. سپس پیامبر فرمود: ‌ای سوادة بن قیس مرا می‌بخشی یا قصاص می‌کنی؟ گفت: البته عفو کردم‌ ای رسول خدا! آنگاه پیامبر گفت: خداوندا از سوادة بن قیس بگذر؛ همان گونه که او از پیامبر تو گذشت.
این روایت را ابن شهرآشوب نیز بدون سند در کتاب مناقب آورده است.

۹.۱ - ارزیابی روایت مذکور

در ارزش این حدیث باید گفت: نخست آنکه رجال سند صدوق در این حدیث اکثرا افرادی مجهول و یا ضعیف هستند و دیگر آنکه متن این حدیث با اصول مذهب سازگاری ندارد؛ چون در مورد غیر عمد، قصاص تشریع نشده است و سوم آنکه زدن با عصا اساسا قصاص ندارد. گویا جاعل این حدیث اطلاعی از مبانی شریعت اسلام نداشته است و شاید هم بنا داشته است با جعل داستانی اینچنین دور از مبانی شریعت، از مقام شامخ سید و سرور پیامبران بکاهد و منزلت والای او را زیر سوال ببرد؛ زیرا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هرگز به اجرای حکمی که در شریعت اسلام تشریع نشده است تن در نمی‌دهد!


از این همه که بگذریم سوادة بن قیس در زمره اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شناخته نشده چیزی شبیه این داستان را نقل کرده است ولی آن را یک بار درباره سواد یا سوادة بن غزیه انصاری و بار دیگر درباره سواد بن عمرو نقل کرده است؛ آن هم بدین صورت که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در جنگ بدر در حالی که چوبه تیری در دست داشت به منظم کردن صفوف مجاهدان پرداخت. در این حال از کنار سواد بن غزیه گذشت و ضربه‌ای بر شکم او زد. سواد گفت: دردم آمد؛ جبران کن! پیراهنت را بالا بزن! پیامبر پیراهن خود را بالا زد. سواد جلو آمد و بدن آن حضرت را بوسید و حضرت برای او طلب خیر کرد. ابو عمرو می‌گوید: این داستان درباره سواد بن عمرو نقل شده است. ابن حجر می‌گوید: با اختلاف سبب، تعدد نقل مانعی ندارد. عبدالرزاق از ابن جریج از امام صادق (علیه‌السّلام) از پدرش نقل می‌کند که پیامبر در حالی که می‌گذشت و شاخه خرمایی به دست داشت، ضربه‌ای بر سواد بن غزیه زد (و ادامه همین داستان را نقل می‌کند) معمر از فردی که نام او را نیاورده، از حسن، شبیه این داستان را نقل کرده است ولی فرد مورد اصابت را سوادة بن عمرو دانسته و گفته است: سواده سخن زشت بر زبان می‌راند؛ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را نهی کرد. (در ادامه، این داستان را آورده است که) روزی پیامبر با او برخورد کرد و با چوبی که در دست داشت ضربه‌ای بر شکم او زد. او گفت: یا رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جبران کن! پیامبر شکم خود را برهنه کرد و فرمود: قصاص کن! آن مرد چوب را‌ انداخت و شروع به بوسیدن شکم پیامبر کرد. حسن می‌گوید: اسلام، او را از این کار بازداشت.
[۲۴] ابن حجرعسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، ج۲، ص۹۵-۹۶، شماره ۳۵۸۲.

این داستان را ابن جوزی به همین شکل که صدق نقل کرده است از ابونعیم اصفهانی ذکر کرده است. او هم داستان را با تمام طول و تفصیل از وهب بن منبه (از داستان‌سرایان معروف است و از پایه‌گذاران اسرائیلیات و جعل حدیث محسوب می‌شود.) از جابر بن عبدالله و ابن عباس نقل کرده ولی به جای سوادة بن قیس از فردی به نام عکاشه یاد کرده است. داستان، آنگونه که ابن جوزی آورده است، طولانی از نقل صدوق و مشتمل بر غرایب بیشتری است.
ابن جوزی پس از آنکه قصه را به طور کامل نقل می‌کند می‌گوید: این حدیث جعلی است. خدا جعل‌کننده آن را عقوبت کند و لعنت بر آنان، که با گفته‌هایی چنین به هم آمیخته و بی محتوا بر چهره نورانی اسلام خدشه وارد می‌کنند؛ سخنانی که هرگز نه لایق پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و نه شایسته صحابه آن حضرت است. کسی که متهم به جعل این حدیث است عبدالمنعم بن ادریس است. احمد بن حنبل می‌گوید: او بر وهب دروغ می‌بست و یحیی می‌گوید: او کذابی خبیث است.
[۲۵] ابن جوزی، عبدالرحمن، الموضوعات، ج۱، ص۲۹۵ - ۳۰۱.
این داستان را به همین شکل، جلال‌الدین سیوطی نیز آورده است.
[۲۶] سیوطی، جلال‌الدین، اللئالی المصنوعة فی الاحادیث الموضوعه، ج۱، ص۲۸۲ - ۲۷۷.



۱. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۵، ص۲۲۹.    
۲. ذهبی، شمس‌الدین، میزان الاعتدال، ج۲، ص۱۳ - ۱۲، شماره ۲۶۳۲.    
۳. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۲۰.    
۴. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۵، ص۳۱۱.
۵. تین/سوره۹۵، آیه۸ ۱.    
۶. ذهبی، شمس‌الدین، میزان الاعتدال، ج۳، ص۴۹۳.    
۷. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۵، ص۳۲۰.
۸. عصر/سوره۱۰۳، آیه۳ ۱.    
۹. قرطبی، محمد، تفسیر قرطبی، ج۲۰، ص۱۸۰.    
۱۰. حجر/سوره۱۵، آیه۴۷.    
۱۱. صفوری، عبدالرحمن، نزهة المجالس، ج۲، ص۱۶۶.    
۱۲. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱۰، ص۱۳۶ - ۱۳۴.    
۱۳. واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول، ص۱۵۹.
۱۴. قمر/سوره۵۴، آیه۱۳ ۱۴.    
۱۵. صفوری، عبدالرحمن، نزهة المجالس، ج۲، ص۲۱۴.
۱۶. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱۰، ص۱۳۶.    
۱۷. انسان/سوره۷۶، آیه۳۰.    
۱۸. ابن جوزی، عبدالرحمن، الموضوعات، ج۱، ص۳۱۵ و ۳۱۶.
۱۹. ابن حجرعسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۴، ص۳۶۳، شماره ۱۰۶۱.    
۲۰. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۵، ص۲۴۹.    
۲۱. ابن جوزی، عبدالرحمن، الموضوعات، ج۱، ص۲۹۴.
۲۲. شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، مجلس ۹۲، ص۵۶۷ ۵۶۸، شماره ۶.    
۲۳. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، المناقب، ج۱، ص۲۳۴ ۲۳۵.    
۲۴. ابن حجرعسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، ج۲، ص۹۵-۹۶، شماره ۳۵۸۲.
۲۵. ابن جوزی، عبدالرحمن، الموضوعات، ج۱، ص۲۹۵ - ۳۰۱.
۲۶. سیوطی، جلال‌الدین، اللئالی المصنوعة فی الاحادیث الموضوعه، ج۱، ص۲۸۲ - ۲۷۷.



معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۲، ص۶۱.    



جعبه ابزار