• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

باجلان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



باجَلان (باجْلان /بَجْلان) از عشایر کُرد ایران و عراق است.

فهرست مندرجات

۱ - محل سکونت باجلان‌ها در ایران
۲ - محل سکونت باجلان‌ها در عراق
۳ - اختلاف خاستگاه قومی باجلان‌ها
       ۳.۱ - نظر برخی پژوهشگران
       ۳.۲ - نظر مکنزی
       ۳.۳ - نظر سوان
       ۳.۴ - نظر پری
۴ - زبان باجلان‌ها
۵ - نظر پژوهشگران درباره‌ی زبان باجلان‌ها
       ۵.۱ - نظر ادموندز
       ۵.۲ - نظر سلطانی
       ۵.۳ - نظر مینورسکی
       ۵.۴ - نظر میرزا ابراهیم
۶ - مبادله گویش باجلان‌ها در زمان شاه عباس اول
۷ - نظر مکنزی درباره‌ی مبادله گویش باجلان‌ها
۸ - زبان باجلان‌ها پس از گویش مادری
۹ - مذهب باجلان‌ها
۱۰ - سازمان ایلی باجلان‌ها در حال حاضر
۱۱ - سازمان ایلی باجلان‌ها درگذشته
۱۲ - طایفه‌های باجلان‌ در ایران
       ۱۲.۱ - طایفه باجلان در قزوین
       ۱۲.۲ - طایفه باجلان در خرم اباد
       ۱۲.۳ - طایفه باجلان در کرمانشاه
۱۳ - طایفه‌ باجلان در عراق
۱۴ - کوچ طایفه‌های باجلان
۱۵ - محل سکونت اولیه باجلان‌ها
       ۱۵.۱ - نظر مینورسکی
       ۱۵.۲ - نظر سوان
۱۶ - برخورد نادرشاه با باجلان‌ها
۱۷ - جمعیت باجلان‌ها
       ۱۷.۱ - نظر رابینو
       ۱۷.۲ - نظر اوبن
       ۱۷.۳ - نظر مردوخ
       ۱۷.۴ - نظر میرزا ابراهیم
       ۱۷.۵ - نظر رجاوند
۱۸ - امار جمعیت طایفه باجلان
۱۹ - شیوه معیشت باجلان‌ها
       ۱۹.۱ - باجلان‌های کوچنده
       ۱۹.۲ - باجلان‌های یک‌جانشین
۲۰ - پیشینه باجلان‌ها
۲۱ - قدیمی‌ترین سند تاریخی باجلان
۲۲ - بیعت باجلان‌ها با شاه صفی
۲۳ - شکست احمد‌خان باجلان در برابر نادر قلی افشار
۲۴ - قلمرو باجلان در زمان نادر
۲۵ - اقدامات عبدلله خان در برابر تهدید محمد‌خان
۲۶ - اقدامات عبدلله خان در برابر نظر علی خان زند
۲۷ - باجلان‌ها بعد از مرگ کریم‌خان زند
۲۸ - نام سران باجلان در تاریخ قاجار
۲۹ - شورش افراسیاب خان در زمان احتشام الدوله
۳۰ - باجلان‌ها در زمان ناصر الدین شاه
۳۱ - سران باجلان در زمان ناصر الدین شاه
۳۲ - سرپرست باجلان‌ها قزوین
۳۳ - اخرین سر‌پرست باجلان‌ها
۳۴ - عزیز‌خان در زمان ظلال‌سلطان
۳۵ - علت فروپاشی باجلان‌ها
۳۶ - فهرست منابع
۳۷ - پانویس
۳۸ - منابع



محل سکونت طوایف باجلان عبارت است از، دهستان‌های قُورَتُو و جِگرلوی ،
[۱] محمد مردوخ، تاریخ مردوخ، ج ۱، ص۸۶، (بی جا، بی تا).
از بخش قصر شیرین وخود آن شهرستان، نواحی هُورین و شِیْخان ، از دهستان اورامان لُهون بخش پاوه سنندج، قازانیه مَنْدَلی ، درمحال دَرگَزین ، کوه‌های آلمَه قُلاغ در ناحیه اسدآباد همدان، رودبار
[۲] محمد مردوخ، تاریخ مردوخ، ج ۱، ص۷۵،(بی جا، بی تا).
[۳] محمد مردوخ، تاریخ مردوخ، ج ۱، ص۸۶، (بی جا، بی تا).
و آباد‌ی‌های اسماعیل آباد و نادرآبادِ قزوین
[۴] پرویز ورجاوند، سرزمین قزوین، ج۱، ص۴۶۰، تهران ۱۳۴۹ ش.
سان رستم و هُلِیْلان در کِرِند کرمانشاه،
[۵] بهمن کریمی، جغرافیای مفصل تاریخی غرب ایران، ج۱، ص۱۶۱، تهران ۱۳۱۶ ش.
و بخش‌هایی از سرزمین مشترک میان ایلام و کرمانشاه و لرستان، همراه با طایفه‌های هم‌گروه قومی خود کَلْهُر و زَنْگنه و مافی است.
[۶] جان رپری، کریم خان زند، تاریخ ایران بین سالهای ۱۷۴۷ـ۱۷۷۹، ص۴۴، حاشیه، ترجمه علی محمد ساکی، تهران ۱۳۶۵ ش.




دوشاخه از باجلان‌ها در عراق به سر می‌برند، شاخه اصلی در ناحیه بُنْقُدْره و قُورَتو در شمال خانقین، و شاخه دیگر به نام‌های بَجْلان یا باجْوان یا بیجْوان در شَبَک ، ناحیه‌ای در کرانه دجله، مقابل موصل قرار دارد.
[۷] جهان اسلام، ذیل «باجولوند» (نوشته علی محمد ساکی).
[۸] اوژن اوبن اوژن اوبن، ایران امروز، ۱۹۰۶ـ۱۹۰۷، ایران و بین النهرین، ص۳۶۳ ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران ۱۳۶۲ ش.
از باجلان‌های خانقین با نام باجلو یاد کرده است.



درباره خاستگاه قومی باجلان‌ها میان پژوهشگران اختلاف وجود دارد.

۳.۱ - نظر برخی پژوهشگران


برخی آنان را لر واز لُرهای فیلی
[۹] محمد کاظم مروی، عالم آرای نادری، ج۱، ص۲۵۲، چاپ محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ ش.
[۱۰] عبدالکریم بن علی الرضا شهاوری شیرازی، تاریخ زندیّه، ج۱، ص۱۲۱، چاپ ارنست بئیر، تهران ۱۳۶۵ ش.
یا لَک،
[۱۱] زین العابدین بن اسکندر شیروانی، بستان السیّاحه، ج۱، ص۵۲۲، تهران (۱۳۱۵ ش).
[۱۲] محمد مردوخ، تاریخ مردوخ، ج۱، ص۷۸، ج ۱، (بی جا، بی تا).
و برخی دیگر کرد واز کُردهای جاف
[۱۳] مرکز عشایری ایران، مجموعه اطلاعات و آمار ایلات و طوایف عشایری ایران، ج۱، ص۶۳، ۱۳۶۱ ش.
دانسته اند.

۳.۲ - نظر مکنزی


مکنزی کُرد بودن باجلان‌ها را به این اعتبار که چادرنشینان ناحیه زاگرس، از جمله گورانی‌ها و لرها، را همسایگانشان کُرد می‌شمارند، درست انگاشته است.
[۱۴] مرکز عشایری ایران، مجموعه اطلاعات و آمار ایلات و طوایف عشایری ایران، ج۱، ص۶۳، ۱۳۶۱ ش.


۳.۳ - نظر سوان


سوان باجلان‌ها را، به گفته خودشان، از قوم کُرد دانسته، اما آن‌ها را جدا از کُردهای اصیل کُرمانج ، طبقه‌بندی و معرفی کرده است. به گفته او، باجلان‌ها زمانی شاخه‌ای از ایل جاف بودند اما به سبب پاره‌ای دشمنی‌ها از آن جدا و مستقل شدند.

۳.۴ - نظر پری


پری، بنابر طبقه‌بندی پژوهشگران ایرانی و خارجی، باجلان‌ها و طایفه‌های کَلْهُر و زنگنه و مافی و زَنْد را مانند همسایگانشان آمیخته ای از دو قوم کُرد و لُر به شمار آورده و سبب این درآمیختگی را محل سکونتشان دانسته است. این طایفه‌ها در نوار شرقی مرز کرمانشاه، که لرستان را از کردستان جدا می‌کند، زندگی می‌کنند، در آنجا فرهنگ و آداب و گویش‌های کُردی و لُری با هم درآمیخته است
[۱۵] جان رپری، کریم خان زند، تاریخ ایران سال۱۹۷۹، ص۱۷، ترجمه علی محمد ساکی، تهران ۱۳۶۵ ش.




باجلان‌ها به گویشی از زبان کردی و شاید وابسته به شاخه گورانی، از دسته زبان‌ها و گویش‌های کُردی غرب ایران سخن می‌گویند که میان شاخه بزرگی از کردهای ایران و عراق رایج است. بعضی آن را زبانی ایرانی، لیکن غیر کردی دانسته اند
[۱۶] جان رپری، کریم خان زند، تاریخ ایران سال۱۹۷۹، ص۱۷، ترجمه علی محمد ساکی، تهران ۱۳۶۵ ش.
و برخی نیز آن را زبانی مستقل در دسته زبان‌های کردی یا کرمانجی به شمار آورده اند.
[۱۷] احسان یارشاطر، «زبان‌ها و لهجه‌های ایرانی»، ج۱، ص۳۵، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال ۵، ش ۱ و۲ (مهر و دی ۱۳۳۶ ش).





۵.۱ - نظر ادموندز


به گفته ادموندز، باجلان‌های نزدیک خانقین، که در روستاهای شمال شرقی موصل زندگی می‌کنند، هنوز به زبان گورانی سخن می‌گویند .

۵.۲ - نظر سلطانی


سلطانی گویش ایل باجلان یا باجَلَند را، که شاخه‌ای از آن در دشت زَهاب و شاخه‌ای دیگر در حوالی خانقین می‌نشینند، اورامی دانسته است.
[۱۸] محمدعلی سلطانی، جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصل کرمانشاهان، ج۱، ص۲۶۶، تهران ۱۳۷۰ ش.


۵.۳ - نظر مینورسکی


مینورسکی زبان باجلان‌ها را گویشی از زبان کرمانجی می‌داند.

۵.۴ - نظر میرزا ابراهیم


و میرزا ابراهیم زبان باجلان‌های قزوین را کُردی می‌داند .میرزا ابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان، ص۱۷۷، چاپ مسعود گلزاری، تهران ۱۳۵۵ ش.



در زمان شاه عباس اول (حک :۹۹۶ـ۱۰۳۸) دسته‌ای از طایفه‌ها و تیره‌های باجلان پس از مهاجرت از موصل به پیشکوه لُرستان
[۱۹] میرزاابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان، ص۱۷۷، چاپ مسعود گلزاری، تهران ۱۳۵۵ ش.
و اقامت در میان لَکْ ، گویش کرمانجی خود را با گویش لَکی مبادله کردند.
[۲۰] میرزاابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان، ص۱۷۷، چاپ مسعود گلزاری، تهران ۱۳۵۵ ش .




مکنزی آن را وابسته به گویش‌های ایرانی دانسته است. با این حال، شناخت دقیق زبان باجلان که در طول سده‌های گذشته و در پی مهاجرت باجلان‌ها به سرزمین‌های گوناگون دگرگونی‌های واژگانی و آوایی بسیار یافته، تنها با تحقیقات میدانی امکان پذیر است.



پس از گویش مادری کردهای سرزمین‌های جنوبی کردستان زبان فارسی و کردهای سرزمین‌های شمالی زبان ترکی و عربی را می‌آموزند چنانکه مجیدبیک یکی ازسران باجلان، را مردی چندزبانه معرفی کرده‌اند که به زبان‌های عربی و ترکی و فارسی صحبت می‌کرده است.
[۲۱] اوژن اوبن، ایران امروز، ۱۹۰۶ـ۱۹۰۷، ایران و بین النهرین، ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران ۱۳۶۲ ش.




بیشتر باجلان‌ها سنّی حنفی یا شافعی مذهب‌اند، اما گروهی از آنان شیعه امامیه و گروهی دیگر در طایفه‌ها و تیره‌های مختلف علی اللهی‌ هستند.
[۲۲] زین العابدین بن اسکندر شیروانی، بستان السیّاحه، ج۱، ص۲۹۲، تهران (۱۳۱۵ ش).
پدرمری و احمد حمید صراف نیز در شرح مذهب کردهای بَجُران یا باجلان از همسایگان شبک‌های عراق، به سنّی بودن و وابستگی این گروه به فرقه علی اللهی اشاره کرده اند، اما مذهب باجُولْوند (باجلان) لرستان را شیعی نوشته اند.



دقیقاً روشن نیست که باجلان‌های کنونی با زندگی روستانشینی و اقتصاد مبتنی بر زراعت، ساخت نظام ایلی عشیره ای خود را حفظ کرده و به گروه بندی‌های نَسَبی ـ اقتصادی ایلی پایبند مانده‌اند یا نه. گزارش‌های کوتاه و شتابزده تاریخیِ پژوهشگران ایرانی و خارجی درباره باجلان نیز ساخت نظام اجتماعی و اقتصادی و سیاسی سازمان این ایل را درگذشته و حال نشان نمی‌دهد، ازینرو دراین بخش از مقاله ناگزیر از اطلاعات موجود در منابع تاریخی بهره خواهیم برد.



باجلان که درگذشته عشیره‌ای مستقل و بزرگ و با سازمان ایلی و شیوه زندگی کوچ نشینی بوده، در چند سده گذشته بتدریج به صورت طایفه‌ها و تیره‌های ازهم گسسته و پراکنده در مناطق گوناگون درآمده است.



در منابع موجود تنها به نام بعضی از طایفه‌ها و تیره‌های باجلان اشاره شده است. سوان از طایفه‌هایی به نام‌های جُموُر، شیروَند،حاجیلَر، غرْیبه‌وند، زَنْدَوَند و قازانلو یاد می‌کند، که در آغاز قرن چهاردهم در قلمرو خاک ایران و جنوب زیستگاه عشایر شَرفْ بِیانی، در پایین رود سیران یا دیاله زندگی می‌کردند. جمورها در ناحیه زَهاب و قازانلوها در نزدیکی بُنْقَدْرَه سکونت داشتند. گرچه بعضی جمورها را طایفه ای مستقل از باجلان دانسته‌اند و
[۲۳] علی رزم آرا، جغرافیای نظامی ایران، کرمانشاهان، ج۱، ص۲۳، تهران ۱۳۲ ش.
[۲۴] مرکز آمار ایران، سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده ۱۳۶۶، ج۱، ص۱۳، نتایج تفصیلی استان باختران، تهران ۱۳۶۹ ش.
از طایفه جمور یا جمیر نیز در زمره طایفه‌های ساکن در همدان نام برده شده است.
[۲۵] ت فیروزان، ج۱، ص۱۹، «درباره ترکیب و سازمان ایلات و عشایر ایران» در ایلات و عشایر، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۲۶] ت فیروزان، ج۱، ص۲۴، «درباره ترکیب و سازمان ایلات و عشایر ایران» در ایلات و عشایر، تهران ۱۳۶۲ ش.


۱۲.۱ - طایفه باجلان در قزوین


در نمودارهایی از ایل‌ها و طایفه‌های شهرستان قزوین، غیاثوند طایفه‌ای از ایل باجلان و کُماسی، محمدبیگی، درویش‌وند و سِلخوری(سیلاخوری) چهار تیره از این طایفه به شمار آمده‌اند.
[۲۷] مرکز عشایری ایران، مجموعه اطلاعات و آمار ایلات و طوایف عشایری ایران، ۱۳۶۱ ش.
سِلخوری‌ها احتمالاً از طایفه باجولوند ساکن در سیلاخور بروجرد هستند که در قرون گذشته به قزوین کوچیده‌اند.

۱۲.۲ - طایفه باجلان در خرم اباد


ساکی، باجولوند را هم صورت دیگر کلمه باجلان و از همین گروه عشایر دانسته و آن را ایلی مرکب از پنج طایفه معرفی کرده است، که
[۲۸] جهان اسلام، ذیل «باجولوند» (نوشته علی محمد ساکی).
ظاهراً شاخه ای از باجولوند در بخش زاغه در شرق خرم آباد زندگی می‌کنند که از فارس به لرستان مهاجرت کرده‌اند.
[۲۹] ت فیروزان، «درباره ترکیب و سازمان ایلات و عشایر ایران» در ایلات و عشایر، ج۱، ص۲۲، تهران ۱۳۶۲ ش.


۱۲.۳ - طایفه باجلان در کرمانشاه


طایفه جَلالْوَند نیز که در کِرند کرمانشاه سکونت دارند، به دو تیره باجلان و همدان تقسیم می‌شوند.
[۳۰] بهمن کریمی، جغرافیای مفصل تاریخی غرب ایران، ج۱، ص۱۶۱، تهران ۱۳۱۶ ش.




گروه‌هایی از ایل باجلان نیز در اوایل قرن چهاردهم، در ناحیه قورتو عراق گرد آمدند.
[۳۱] بهمن کریمی، جغرافیای مفصل تاریخی غرب ایران، ج۱، ص۱۶۱، تهران ۱۳۱۶ ش.
برای باجلان‌های عراق بیش از پانزده شاخه ذکر کرده‌اند که برخی از آن‌ها از طایفه‌های قازانلو، غریبه‌‌وند، و شیروند از ایل باجلان هستند.



کوچ طایفه‌ها و تیره‌های ایل باجلان، که همراه عشایر دیگر کرد و لرو لک و ترک، از نخستین زیستگاه‌های خود از دوره صفویان آغاز شد و در دوره افشاریان و قاجاریان ادامه یافت، اساساً معلول سیاست حکومت‌های وقت و به قصد تضعیف قدرت ایلی و برقراری نظم و آرامش بود.




۵.۳ - نظر مینورسکی


مینورسکی احتمال می‌دهد که ایل باجلان ابتدا در نواحی موصل زندگی می‌کرده‌اند، سپس به مرز میان ایران و ترکیه عثمانی مانند زَهاب و مناطقی از لرستان
[۳۲] بهمن کریمی، جغرافیای مفصل تاریخی غرب ایران، ج۱، ص۱۶۱، تهران ۱۳۱۶ ش.
کوچ کرده‌اند.

۳.۳ - نظر سوان


سوان که باجلان را شاخه‌ای از ایل جاف می‌داند، می نویسد که جاف‌ها در آغاز در دَرْنَه واقع در جوانرود کهنه زندگی می‌کردند، اما گوران‌ها آن‌ها را از درنه، که شهری مهم و دارای استحکامات نظامی بود، به مناطق مرزی راندند، ازینرو باجلان‌ها از این ایل جدا شدند و هنگامی که ترک‌ها زَهاب را اشغال کردند، استقلال و اهمیت یافتند . باجلان‌ها از این نواحی نیز بتدریج کوچ کردند و به لرستان، کرمانشاه، همدان، قزوین و خراسان رفتند.



نادرشاه پس از شکست دادن احمدخان، سرپرست ایل باجلان و پاشای زَهاب، او را اسیرکرد و همه ایل‌ها و طایفه‌های زیرفرمان او را به نقاط دیگر پراکنده کرد. آنگاه گروهی از اسیران باجلان و قرابیات و زنگنه را با سرکردگانشان به خراسان کوچانید که در محال هرات اقامت گزیدند.
[۳۳] محمد کاظم مروی، عالم آرای نادری، ج۱، ص۲۵۴، چاپ محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ ش.




شمار باجلان‌ها در نوشته‌های پژوهشگران بسیار مختلف است.

۱۷.۱ - نظر رابینو


رابینو تعداد آن‌ها را ششصد خانوار و راولینسون دوهزار خانوار و شیروانی در شرح قصبه زَهاب کردستان، همه مردم آن را کُرد و شمار آن‌ها را نزدیک پانصد خانوار نوشته است.
[۳۴] زین العابدین بن اسکندر شیروانی، بستان السیّاحه، ص۲۹۲، تهران، ۱۳۱۵ ش.


۱۷.۲ - نظر اوبن


اوبن از۴۵۰۰ تن جمعیت شهر خانقین، ۲۵۰۰ تن را کُرد و بیش‌تر کُردها را از طایفه باجلو (باجلان) ذکر کرده است .

۱۷.۳ - نظر مردوخ


مردوخ جمع خانوارهای تیره‌های جُمُور و قازانلو از طایفه‌های باجلان را نزدیک ۱۳۰۰ خانوار گزارش داده و گفته است که هفتاد خانوار از باجلان‌ها هم در رودبار قزوین زندگی می‌کنند
[۳۵] محمد مردوخ، تاریخ مردوخ، ج ۱، ص۷۸، (بی جا، بی تا).
جمعیت جُمُورهای آبادی‌های پیرامون اسدآباد، نواحی میان همدان و کرمانشاه را بعضی پانصد خانوار
[۳۶] محمد مردوخ، تاریخ مردوخ، ج ۱، ص۷۸، (بی جا، بی تا).
و بعضی هزار خانوار
[۳۷] علی رزم آرا، جغرافیای نظامی ایران، کرمانشاهان، ج۱، ص۲۳، تهران ۱۳۲ ش.
ذکر کرده‌اند. در سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده استان باختران، جمعیت ایل جُمهورِ (جمور) این استان نود خانوار، شامل ۶۲۱ تن آمده است .
[۳۸] مرکز آمار ایران، سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده ۱۳۶۶، نتایج تفصیلی استان باختران، ص۱۳، تهران ۱۳۶۹ ش.


۵.۴ - نظر میرزا ابراهیم


میرزا ابراهیم شمار باجلان‌های قزوین را در ۱۲۷۶ و ۱۲۷۷ شصت خانوار نوشته است که نیمی از آن‌ها در خانه‌های شهر و نیمی دیگر در چادرهایی در بیرونِ شهر زندگی می‌کنند.
[۳۹] میرزاابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان، ص۱۷۷، چاپ مسعود گلزاری، تهران ۱۳۵۵ ش.


۱۷.۵ - نظر رجاوند


رجاوند عده باجلان‌های ساکن در دهستان اقبال قزوین را در اواسط قرن چهاردهم ۴۵ خانوار آورده است .
[۴۰] پرویز ورجاوند، سرزمین قزوین، ص۴۶۰، تهران ۱۳۴۹ ش.




آمارهای جمعیت طایفه‌ها و تیره‌های باجلان، بیشتر تخمینی است و شمار دقیق تمام جمعیت و نیز طایفه‌ها و تیره‌های پراکنده آن را بدرستی نشان نمی‌دهد، با این‌همه برای آشنایی پژوهشگران با این گروه از کُردها سودمند خواهد بود.




۱۹.۱ - باجلان‌های کوچنده


در گذشته ایل باجلان کوچنده بودند و از راه دامداری گذران زندگی می‌کردند. اکنون نیز فعالیت‌های اصلی اقتصادی گروهی از طایفه‌ها و تیره‌های باجلان، مانند جُمُور‌های کرمانشاه که هنوز کوچ می‌کنند همچنان بر دامداری استوار است.

۱۹.۲ - باجلان‌های یک‌جانشین


اقتصاد طایفه‌ها و تیره‌های یک‌جانشین باجلان، بیشتر بر پایه کشاورزی، بویژه کشت گندم و جو است. آنان در کنار زراعت، به پرورش رمه‌های کوچک بز و گوسفند و تولید بعضی از محصولات صنایع دستی مانند گلیم، قالی، پلاس، جاجیم و جوراب نیز می‌پردازند.
[۴۱] میرزاابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان، ج۱، ص۱۷۷، چاپ مسعود گلزاری، تهران ۱۳۵۵ ش.




مورخان در گزارش‌های چهارقرن اخیر، به شورش‌ها و درگیری‌های باجلان‌ها با حکومت‌های مرکزی و محلی و شرکتشان در جنگ‌های ایران و عثمانی اشاراتی کرده‌اند وگاهی از سران قدرتمند و یاغی باجلان نیز نام برده‌اند.سران باجلان‌های سرزمین‌های غرب ایران، بویژه منطقه زَهاب، غالباً دست نشانده پاشاهای عثمانی و خراجگزار نمایندگان آنان در بغداد بودند.



قدیمترین اسناد تاریخی که از ایل باجلان نام می‌برد، متعلق به دوره صفوی است.



بنابر روایت تاریخ نعیما، بسیاری از چادرنشینان باجلان در سال ۱۰۳۹ همزمان با حکومت شاه صفی با وزیر اعظم عثمانی در موصل بیعت کرده بودند.
[۴۲] جهان اسلام، ذیل «باجولوند» (نوشته علی محمد ساکی).
چنانکه احمدخان باجلان، رئیس ایل باجلان و پاشای زَهاب و نواحی پیرامون در اواخر دوره صفویان، به سبب پشتیبانی از قوای «رومیه» و به توصیه احمد، پاشای بغداد و از سوی «سلطان محمود، فرمانروای اقلیم قیصری به منصب پاشایی همدان و طوایف الوار باجلان و کُرد یزیدی و قرابیات و کرکوت» منصوب شده بود.
[۴۳] محمد کاظم مروی، عالم آرای نادری، ج۱، ص۲۵۲، چاپ محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ ش.




او درپی سیاست هواداری دربار عثمانی، دربرابر نیروی نادرقلی افشار که در دوره حکومت شاه طهماسب دوم (۱۱۳۵ـ۱۱۴۴) به کرمانشاه لشکر کشید، مقاومت کرد و شکست خورد و نادرقلی سپاهش را قتل عام کرد.



درزمان نادر و تسلط عثمانی‌ها بر زَهاب، عثمانیان حکومت آن‌جا را به عبدالله خان باجلان دادند و او در آن‌جا عمارت حکومتی و مسجد و حمام ساخت و زَهاب را مرکز ناحیه و قلمرو باجلان کرد.
[۴۴] کرمانشاهان باستان، از آغاز تا آخر سده سیزدهم هجری قمری، (بی جا، بی تا).




عبدالله خان در سال ۱۱۶۸ از بیم تهدید فزاینده محمدخان سردار زند و برای مقابله با حمله ناگهانی او، به دستور پاشای بغداد سپاهی گردآورد و از همه «ایلات باجلان و جاف کمک طلبید».
[۴۵] ابوالحسن بن محمد امین گلستانه، مجمل التواریخ، ج۱، ص۳۰۰، تهران ۱۳۵۶ ش.
وی پیوسته نگران سپاهیان زند بود و رخدادها را به بغداد گزارش می‌داد. همچنین دستور داشت که جلو نیروهای تعقیب کننده پناهندگان را در مرز بگیرد و برای تنبیه طایفه‌های زنگنه و زند نیز سپاهی نظامی ترتیب دهد.
[۴۶] جان رپری، کریم خان زند، تاریخ ایران سال ۱۹۷۹، ص۵۶، ترجمه علی محمد ساکی، تهران ۱۳۶۵ ش.




در سال ۱۱۸۸ نظرعلی خان زند، میرزا محمد جعفر وزیر را برای وصول مالیات نزد عبدالله باجلان در زَهاب فرستاد. عبدالله خان که خود را در مقابل سپاه زند ناتوان می‌دید، چندی میرزا محمدجعفر را به قصد فراهم آوردن مردان جنگی سرگرم کرد. در این زمان خانواده و رمه‌های گوسفندش را پنهانی به حوالی بغداد فرستاد و خود به گردآوری سپاه پرداخت. میرزا محمد جعفر از قصد او آگاه شد و به نظرعلی خان زند، که در هارون آباد
[۴۷] ذیل «باجولوند» (نوشته علی محمد ساکی).
 اردو زده بود خبرداد. نظرعلی خان بی‌درنگ به زَهاب حمله کرد، اما عبدالله خان پیش از ورود سپاه زند به زَهاب، شهر را ویران کرد و گریخت. صبح روز بعد نظرعلی خان در نزدیکی خانقین عبدالله خان را دستگیر کرد و دوهزار تن از مردان او را کشت. پس از آن زَهاب به ایران بازگشت و سران باجلان خراجگزار ایران شدند.
[۴۸] جان رپری، کریم خان زند، تاریخ ایران بین سالهای ۱۷۴۷ـ۱۷۷۹، ص۱۷۸، ترجمه علی محمد ساکی، تهران ۱۳۶۵ ش.




باجلان‌ها در بعضی از آشوب‌ها و جنگ و ستیزهای پس از مرگ کریم‌خان زند شرکت داشتند. آنان در سال ۱۱۹۶ همراه طایفه‌های مافی و دیگر ایلات در گشودن دروازه شیراز با سپاهیان علی مرادخان چهارمین پادشاه زند همکاری کردند.
[۴۹] محمدصادق موسوی اصفهانی، تاریخ گیتی گشا، ج۱، ص۲۴۲، تهران ۱۳۶۳ ش.
[۵۰] عبدالکریم بن علی الرضا شهاوری شیرازی، تاریخ زندیّه، ج۱، ص۴۴ـ۴۵، چاپ ارنست بئیر، تهران ۱۳۶۵ ش.




درشرح رخدادهای تاریخی دوره قاجار ، نام و یادی از طایفه‌های باجلان و چندتن از سران آن مانند افراسیاب خان، قاسم خان، عثمان خان، مجیدخان، اللهوردی‌خان، عزیزخان و پسرش کریم خان، آمده است.



افراسیاب خان رئیس طایفه باجلان بروجرد، پس از درگذشت محمد شاه (حک :۱۲۵۰ـ۱۲۶۴) با بختیاری‌ها هم‌پیمان شد و شورش کرد تا این‌که خانلرمیرزا احتشام الدوله حاکم بروجرد او را حاکم باجلان کرد و آن‌ها مدتی آرام شدند اما چندی بعد باز بر حکومت شوریدند. این بار احتشام الدوله افراسیاب خان و قاسم خان و یکی دیگر از سران باجلان و محمدعلی خان بختیاری را گرفت و دربند کرد و آشوب را فرونشاند.
[۵۱] محمدتقی سپهر، ج۳، ص۲۲۳، ناسخ التواریخ، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ ش.
[۵۲] محمدتقی سپهر، ج۳، ص۳۱۸، ناسخ التواریخ، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ ش.




در سال ۱۲۶۴ نخستین سال سلطنت ناصرالدین شاه ، منطقه زَهاب به دو بخش تقسیم شد و در این زمان باجْلُوها (باجلان‌ها) بر ایل‌ها و طایفه‌های ساکن در منطقه زَهاب مسلّط بودند و سرپرست آن‌ها از میان باجلان‌ها برگزیده می‌شد.



عثمان پاشا و نوه‌اش مجیدبیگ از سران باجلان و از حکمرانان آن دوره بودند.
[۵۳] اوژن اوبن، ایران امروز، ج۱، ص۳۶۳، ۱۹۰۶ـ۱۹۰۷، ایران و بین النهرین، ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران ۱۳۶۲ ش.




اللهوردی خان سرپرست باجلان‌های قزوین در دوره ناصرالدین شاه بود. میرزا ابراهیم در احوال او در سال‌های ۱۲۷۶ـ۱۲۷۷ می‌نویسد که اللهوردی خان سی تن نوکر سواره و صد تومان مواجب داشت.
[۵۴] میرزاابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان، ج۱، ص۱۷۷، چاپ مسعود گلزاری، تهران ۱۳۵۵ ش.




مورخان عزیزخان (شجاع الممالک) را آخرین سرپرست برجسته و نیرومند باجلان نام برده‌اند که در اوایل قرن چهاردهم در اوج قدرت به سر می‌برد.



به نوشته رابینو، ظلّا‌ل‌سلطان در حدود سال ۱۳۰۰ عزیزخان را به اصفهان فراخواند و مأموریت حفظ خطوط مرزی قصرشیرین را به او سپرد. عزیزخان در بازگشت به محل، یک قلعه نظامی بر کنار رود زَهاب در قُورتو ساخت و چند دهکده نیز برای پسران و منسوبانش بناکرد.



در پایان فرمانرواییش، جنگ و نزاعی میان خانواده او و خانواده برادرش خلیفه اعظم خان درگرفت که در نتیجه آن و درپی مرگ عزیزخان در سال ۱۳۲۱ طایفه باجلان بسرعت ازهم پاشید .



(۱) اوژن اوبن، ایران امروز، ۱۹۰۶ـ۱۹۰۷، ایران و بین النهرین، ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲) جان رپری، کریم خان زند، تاریخ ایران بین سالهای ۱۷۴۷ـ۱۷۷۹، ترجمه علی محمد ساکی، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۳) جهان اسلام، ذیل «باجولوند» (نوشته علی محمد ساکی).
(۴) علی رزم آرا، جغرافیای نظامی ایران، کرمانشاهان، تهران ۱۳۲ ش.
(۵) محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ ش.
(۶) محمدعلی سلطانی، جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصل کرمانشاهان، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۷) عبدالکریم بن علی الرضا شهاوری شیرازی، تاریخ زندیّه، چاپ ارنست بئیر، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۸) زین العابدین بن اسکندر شیروانی، بستان السیّاحه، تهران، ۱۳۱۵ ش.
(۹) ت فیروزان، «درباره ترکیب و سازمان ایلات و عشایر ایران» در ایلات و عشایر، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۰) سهراب فیروزیان، کرمانشاهان باستان، از آغاز تا آخر سده سیزدهم هجری قمری، (بی جا، بی تا).
(۱۱) بهمن کریمی، جغرافیای مفصل تاریخی غرب ایران، تهران ۱۳۱۶ ش.
(۱۲) مسعود کیهان، جغرافیای مفصّل ایران، تهران ۱۳۱۰ـ۱۳۱۱ ش.
(۱۳) ابوالحسن بن محمد امین گلستانه، مجمل التواریخ، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۱۴) محمد مردوخ، تاریخ مردوخ، ج ۱، (بی جا، بی تا).
(۱۵) مرکز آمار ایران، سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده ۱۳۶۶، نتایج تفصیلی استان باختران، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۱۶) مرکز عشایری ایران، مجموعه اطلاعات و آمار ایلات و طوایف عشایری ایران، ۱۳۶۱ ش.
(۱۷) محمد کاظم مروی، عالم آرای نادری، چاپ محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۱۸) محمدصادق موسوی اصفهانی، تاریخ گیتی گشا، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۱۹) میرزاابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان، چاپ مسعود گلزاری، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۲۰) پرویز ورجاوند، سرزمین قزوین، تهران ۱۳۴۹ ش.
(۲۱) احسان یارشاطر، «زبان‌ها و لهجه‌های ایرانی»، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال ۵، ش ۱ و۲ (مهر و دی ۱۳۳۶ ش).


 
۱. محمد مردوخ، تاریخ مردوخ، ج ۱، ص۸۶، (بی جا، بی تا).
۲. محمد مردوخ، تاریخ مردوخ، ج ۱، ص۷۵،(بی جا، بی تا).
۳. محمد مردوخ، تاریخ مردوخ، ج ۱، ص۸۶، (بی جا، بی تا).
۴. پرویز ورجاوند، سرزمین قزوین، ج۱، ص۴۶۰، تهران ۱۳۴۹ ش.
۵. بهمن کریمی، جغرافیای مفصل تاریخی غرب ایران، ج۱، ص۱۶۱، تهران ۱۳۱۶ ش.
۶. جان رپری، کریم خان زند، تاریخ ایران بین سالهای ۱۷۴۷ـ۱۷۷۹، ص۴۴، حاشیه، ترجمه علی محمد ساکی، تهران ۱۳۶۵ ش.
۷. جهان اسلام، ذیل «باجولوند» (نوشته علی محمد ساکی).
۸. اوژن اوبن اوژن اوبن، ایران امروز، ۱۹۰۶ـ۱۹۰۷، ایران و بین النهرین، ص۳۶۳ ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۹. محمد کاظم مروی، عالم آرای نادری، ج۱، ص۲۵۲، چاپ محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ ش.
۱۰. عبدالکریم بن علی الرضا شهاوری شیرازی، تاریخ زندیّه، ج۱، ص۱۲۱، چاپ ارنست بئیر، تهران ۱۳۶۵ ش.
۱۱. زین العابدین بن اسکندر شیروانی، بستان السیّاحه، ج۱، ص۵۲۲، تهران (۱۳۱۵ ش).
۱۲. محمد مردوخ، تاریخ مردوخ، ج۱، ص۷۸، ج ۱، (بی جا، بی تا).
۱۳. مرکز عشایری ایران، مجموعه اطلاعات و آمار ایلات و طوایف عشایری ایران، ج۱، ص۶۳، ۱۳۶۱ ش.
۱۴. مرکز عشایری ایران، مجموعه اطلاعات و آمار ایلات و طوایف عشایری ایران، ج۱، ص۶۳، ۱۳۶۱ ش.
۱۵. جان رپری، کریم خان زند، تاریخ ایران سال۱۹۷۹، ص۱۷، ترجمه علی محمد ساکی، تهران ۱۳۶۵ ش.
۱۶. جان رپری، کریم خان زند، تاریخ ایران سال۱۹۷۹، ص۱۷، ترجمه علی محمد ساکی، تهران ۱۳۶۵ ش.
۱۷. احسان یارشاطر، «زبان‌ها و لهجه‌های ایرانی»، ج۱، ص۳۵، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال ۵، ش ۱ و۲ (مهر و دی ۱۳۳۶ ش).
۱۸. محمدعلی سلطانی، جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصل کرمانشاهان، ج۱، ص۲۶۶، تهران ۱۳۷۰ ش.
۱۹. میرزاابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان، ص۱۷۷، چاپ مسعود گلزاری، تهران ۱۳۵۵ ش.
۲۰. میرزاابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان، ص۱۷۷، چاپ مسعود گلزاری، تهران ۱۳۵۵ ش .
۲۱. اوژن اوبن، ایران امروز، ۱۹۰۶ـ۱۹۰۷، ایران و بین النهرین، ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۲۲. زین العابدین بن اسکندر شیروانی، بستان السیّاحه، ج۱، ص۲۹۲، تهران (۱۳۱۵ ش).
۲۳. علی رزم آرا، جغرافیای نظامی ایران، کرمانشاهان، ج۱، ص۲۳، تهران ۱۳۲ ش.
۲۴. مرکز آمار ایران، سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده ۱۳۶۶، ج۱، ص۱۳، نتایج تفصیلی استان باختران، تهران ۱۳۶۹ ش.
۲۵. ت فیروزان، ج۱، ص۱۹، «درباره ترکیب و سازمان ایلات و عشایر ایران» در ایلات و عشایر، تهران ۱۳۶۲ ش.
۲۶. ت فیروزان، ج۱، ص۲۴، «درباره ترکیب و سازمان ایلات و عشایر ایران» در ایلات و عشایر، تهران ۱۳۶۲ ش.
۲۷. مرکز عشایری ایران، مجموعه اطلاعات و آمار ایلات و طوایف عشایری ایران، ۱۳۶۱ ش.
۲۸. جهان اسلام، ذیل «باجولوند» (نوشته علی محمد ساکی).
۲۹. ت فیروزان، «درباره ترکیب و سازمان ایلات و عشایر ایران» در ایلات و عشایر، ج۱، ص۲۲، تهران ۱۳۶۲ ش.
۳۰. بهمن کریمی، جغرافیای مفصل تاریخی غرب ایران، ج۱، ص۱۶۱، تهران ۱۳۱۶ ش.
۳۱. بهمن کریمی، جغرافیای مفصل تاریخی غرب ایران، ج۱، ص۱۶۱، تهران ۱۳۱۶ ش.
۳۲. بهمن کریمی، جغرافیای مفصل تاریخی غرب ایران، ج۱، ص۱۶۱، تهران ۱۳۱۶ ش.
۳۳. محمد کاظم مروی، عالم آرای نادری، ج۱، ص۲۵۴، چاپ محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ ش.
۳۴. زین العابدین بن اسکندر شیروانی، بستان السیّاحه، ص۲۹۲، تهران، ۱۳۱۵ ش.
۳۵. محمد مردوخ، تاریخ مردوخ، ج ۱، ص۷۸، (بی جا، بی تا).
۳۶. محمد مردوخ، تاریخ مردوخ، ج ۱، ص۷۸، (بی جا، بی تا).
۳۷. علی رزم آرا، جغرافیای نظامی ایران، کرمانشاهان، ج۱، ص۲۳، تهران ۱۳۲ ش.
۳۸. مرکز آمار ایران، سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده ۱۳۶۶، نتایج تفصیلی استان باختران، ص۱۳، تهران ۱۳۶۹ ش.
۳۹. میرزاابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان، ص۱۷۷، چاپ مسعود گلزاری، تهران ۱۳۵۵ ش.
۴۰. پرویز ورجاوند، سرزمین قزوین، ص۴۶۰، تهران ۱۳۴۹ ش.
۴۱. میرزاابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان، ج۱، ص۱۷۷، چاپ مسعود گلزاری، تهران ۱۳۵۵ ش.
۴۲. جهان اسلام، ذیل «باجولوند» (نوشته علی محمد ساکی).
۴۳. محمد کاظم مروی، عالم آرای نادری، ج۱، ص۲۵۲، چاپ محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ ش.
۴۴. کرمانشاهان باستان، از آغاز تا آخر سده سیزدهم هجری قمری، (بی جا، بی تا).
۴۵. ابوالحسن بن محمد امین گلستانه، مجمل التواریخ، ج۱، ص۳۰۰، تهران ۱۳۵۶ ش.
۴۶. جان رپری، کریم خان زند، تاریخ ایران سال ۱۹۷۹، ص۵۶، ترجمه علی محمد ساکی، تهران ۱۳۶۵ ش.
۴۷. ذیل «باجولوند» (نوشته علی محمد ساکی).
۴۸. جان رپری، کریم خان زند، تاریخ ایران بین سالهای ۱۷۴۷ـ۱۷۷۹، ص۱۷۸، ترجمه علی محمد ساکی، تهران ۱۳۶۵ ش.
۴۹. محمدصادق موسوی اصفهانی، تاریخ گیتی گشا، ج۱، ص۲۴۲، تهران ۱۳۶۳ ش.
۵۰. عبدالکریم بن علی الرضا شهاوری شیرازی، تاریخ زندیّه، ج۱، ص۴۴ـ۴۵، چاپ ارنست بئیر، تهران ۱۳۶۵ ش.
۵۱. محمدتقی سپهر، ج۳، ص۲۲۳، ناسخ التواریخ، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ ش.
۵۲. محمدتقی سپهر، ج۳، ص۳۱۸، ناسخ التواریخ، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ ش.
۵۳. اوژن اوبن، ایران امروز، ج۱، ص۳۶۳، ۱۹۰۶ـ۱۹۰۷، ایران و بین النهرین، ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۵۴. میرزاابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان، ج۱، ص۱۷۷، چاپ مسعود گلزاری، تهران ۱۳۵۵ ش.




دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «»، شماره۸۱.    



جعبه ابزار