• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

برداشت تکلیف اختصاصی از قیام عاشورا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یکی از دیدگاه‌های مهم درباره فلسفه قیام امام حسین (علیه‌السلام) ، این است که نهضت امام، عمل به یک دستور خصوصی و محرمانه از جانب خداوند، و جریان عاشورا قضیه و تکلیفی شخصی بوده که تنها شخص امام حسین (علیه‌السلام) مکلف به انجام آن بوده است. در این مقاله به بررسی این دیدگاه می پردازیم.



طبق این برداشت، مقتضای روایات آن است که حادثه کربلا جریانی بوده که از ابتدای خلقت رقم خورده بود و این تکلیف سیدالشهدا (علیه‌السلام) بود که بر اساس فرمان ازلی الهی، عمل کرده، خود را قربانی کند.
این دیدگاه، مبتنی بر این اصل است که امام به ظاهر، حرکتی برخلاف اصول و چهارچوب‌های فقهی و حقوقی انجام داده است؛ زیرا اقدام به امری پرخطر و هلاکت بار کرده است؛ اما مقام عصمت امام اقتضا می‌کند که در ورای چنین حرکتی، علت و سری باشد که موجب تکلیف برای آن حضرت شده باشد؛ اما برای دیگران تکلیفی ایجاد نمی‌کند. با توجه به همین ملاک‌ها و برخی ظواهر ادله بود که گروهی می‌کوشیدند تا حضرت را از این اقدام بازدارند و برخی نیز تا آنجا پیش رفتند که عمل امام را از مصادیق القا در تهلکه (خود را به هلاکت انداختن) شمردند.


باید توجه داشت که این نظریه با نظریه «قیام برای نیل به شهادت» تفاوت دارد؛ زیرا اگرچه تنها درباره امام حسین (علیه‌السلام) نتیجه این دو دیدگاه، در عمل یکی است که همان شهادت باشد، درباره دیگر ائمه نتیجه این دو نظریه مختلف است؛ چون بنا بر دیدگاه نخست، چنان که علامه حلی به آن تصریح کرده بود، شهادت به عنوان یک تکلیف شرعی برای حضرت مطرح نیست؛ بلکه عشق و خواست قلبی امام به دیدار معشوق و معبود خویش، وی را بر آن داشت تا شهادت در راه خدا را انتخاب کند که البته چنین انتخابی، کاملا منطبق و موافق با موازین کلی شرع نیز بوده است.
بنابراین نظریه مزبور، نگاهی عارفانه به واقعه کربلا دارد و نقش آفرین اصلی را، که امام باشد، عاشقی شوریده حال معرفی می‌کند که تنها به وصال معشوق می‌اندیشد و دنیا را همچون قفسی می‌پندارد. پس با ابزار شهادت آن را می‌شکند و به سوی معشوق پر می‌کشد. اما بنا بر این دیدگاه، امام خود را مکلف به نبرد و قیام خونین بر ضد نظام حاکم می‌دید و تنها او بود که باید چنین کاری را انجام می‌داد و مسلمانان دیگر، موظف به این تکلیف در آن زمان نبودند و در آینده نیز نخواهند بود بنابراین در دیدگاه «قیام برای نیل به شهادت»، سخن از به جا آوردن تکلیف و انجام وظیفه نیست؛ برخلاف نظریه «تکلیف ویژه» که این امر از مقومات آن است.

۲.۱ - دیدگاه علامه مجلسی

در این باره مرحوم علامه مجلسی بعد از نقد دیدگاه سید مرتضی درباره حادثه عاشورا، در پاسخ و نقد آن می‌نویسد: «در کتاب الامامه و کتاب الفتن اخبار بسیاری نقل شده که دلالت دارد بر اینکه هریک از امامان ماموریت‌های ویژه‌ای داشتند که در صحیفه‌های آسمانی نازل شده بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نوشته شده بود و آنان همان ماموریت‌ها را انجام دادند. بنابراین شایسته نیست که احکام مربوط به آنان را با معیارهای احکام خودمان بسنجیم...» .
و در جای دیگر می‌گوید: «احوال پیشوایان دین را به احوال خود قیاس نباید کرد و تکلیف ایشان، تکلیف دیگر است».
[۲] مجلسی، محمدباقر، مجموعه رسائل اعتقادی، تحقیق سیدمهدی رجایی، ص۱۹۹.


۲.۲ - دیدگاه صاحب جواهر

مرحوم صاحب جواهر نیز می‌نویسد: «آنچه از امام حسین (علیه‌السلام) واقع شد، با آنکه (باید پذیرفت) از اسرار پروردگار و علم غیب الهی است، شاید روش امام، تنها راه (برای انجام تکلیف الهی) بود.... البته تکلیف ویژه حضرت نیز بود که به آن عمل کرد و مبادرت به پذیرش آن کرد و امام مصون و پاک از خطاست. از این رو بر گفتار و کردارش خرده نمی‌توان گرفت...» .
آنچه از بیان صاحب جواهر برداشت می‌شود، این است که:
۱. حرکت امام و حادثه کربلا از اسرار الهی و گنجینه علم پنهان است؛
۲. امام تکلیف ویژه‌ای داشت که به آن عمل کرد و چون معصوم از خطاست، بر گفتار و کردارش، نمی‌توان خرده گرفت؛
۳. شاید امام جز این راهی نداشته است.
محمدتقی سپهر نیز، گویا به پیروی از سخنان دانشمندان پیشین شیعه، دراین باره نگاشته است: «حسین عالما ادراک شهادت را تصمیم عزم داد، به حکم مصلحتی که سر آن را جز خدا کسی نداند... و نتوان گفت که چرا دانسته خود را به تهلکه افکند؛ زیرا که تکلیف امام بیرون تکالیف خاص و عام است».
[۴] سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ (در احوالات حضرت سیدالشهدا)، بازنویسی و تکمیل و تهذیب محمد محمدی اشتهاردی، ج۱، ص۲۶۶.

و نیز در جای دیگری می‌گوید: «تکلیف پیامبران و امامان، بیرون از تکالیف دیگر مردم است».
[۵] سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ (در احوالات حضرت سیدالشهدا)، بازنویسی و تکمیل و تهذیب محمد محمدی اشتهاردی، ج۱، ص۲۶۵.


۲.۳ - دیدگاه علامه طباطبایی

علامه طباطبایی در این باره می‌نویسد:
سیدالشهدا (علیه‌السلام) نظر به رعایت مصلحت اسلام و مسلمین، تصمیم قطعی بر امتناع از بیعت و کشته شدن گرفت و بی محابا مرگ را بر زندگی ترجیح داد و تکلیف خدایی وی نیز، امتناع از بیعت و کشته شدن بود، و این است معنای آنچه در برخی از روایات وارد است که رسول خدا در خواب به او فرمود: خدا می‌خواهد تو را کشته ببیند و نیز آن حضرت به بعضی از کسانی که از نهضت منعش می‌کردند، فرمود: خدا می‌خواهد مرا کشته ببیند.
[۶] طباطبایی، سید محمد حسین، «بحثی کوتاه درباره علم امام»، در: رضا استادی، بیست مقاله، ص۴۴۲.

اندیشمند بزرگ دیگری در این زمینه نگاشته است:
برحسب اخبار معتبره، برنامه کار و دستورالعمل دوران امامت هریک از امامان، قبلا تعیین شده و توسط پیغمبر به آنها سپرده شده و هر کدام در عصر خود مکلف به وظایفی بودند و تعهداتی داشتند که طبق آن رفتار کردند.... تکلیف این بزرگواران علی التحقیق غیر از روش و تکلیف مردم عادی است. اینها حجج و بینات و صنایع پروردگارند و کسی از این امت با ایشان قیاس نمی‌شود.
[۷] صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخشن اسلام، ص۲۶.

و در جای دیگر مینگارد: «از نظر اصول مذهب شیعه و احادیث معتبره، هریک از امامان موظف به اجرای برنامه‌ای بودند که از طرف خدا به وسیله پیغمبر به آنها رسیده بود و به صریح این اخبار، برنامه امام حسین (علیه‌السلام) این نبود که قیام کند و حکومت اسلامی را تاسیس نماید؛ بلکه برنامه او قیام و شهادت بود و امام، عالم به این برنامه بود».
[۸] صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخشن اسلام، ص۸۰.
[۹] صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخشن اسلام، ص۳۳.
[۱۰] صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخشن اسلام، ص۱۰۵.
[۱۱] صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخشن اسلام، ص۱۹۱.
[۱۲] صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخشن اسلام، ص۱۸۳.
[۱۳] صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخشن اسلام، ص۱۹۹.
[۱۴] صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخشن اسلام، ص۲۳۷.


۲.۴ - دیدگاه مرحوم آیتی

مرحوم آیتی بیرجندی با استناد به کلام امام که فرمود: و خیرلی مصرع انا لاقیه «(از طرف خدا) برای من شهادتگاهی انتخاب شده است و من به آنجا می‌روم» می‌گوید: «از این جمله باید فهمید که این نقشه، نقشه‌ای خدایی است و نقشه‌ای نیست که با دست حسین (علیه‌السلام) طرح شده باشد؛ یعنی خدای جهان از ازل برای چنین انحرافی و در چنین فساد و اجتماع خطرناکی و برای این وضع ناهنجار و نامساعد، رسم شهادت و راه جانبازی را در عهده من نهاده است».
[۱۶] آیتی بیرجندی، محمدابراهیم، بررسی تاریخ عاشورا، مقدمه علی اکبر غفاری، ص۸۵.
[۱۷] آیتی بیرجندی، محمدابراهیم، بررسی تاریخ عاشورا، مقدمه علی اکبر غفاری، ص۱۴.

و نیز در تفسیر و توضیح سخن حضرت که فرمود: لامحیص عن یوم خط بالقلم می‌گوید: «باز سخن همان است. این نقشه‌ای خدایی است و اوست که علاج و وسیله اصلاح این وضع موجود را شهادت من دانسته است. از آنچه با قلم تقدیر نگارش یافته است، چاره‌ای نیست». (میرزا ابوالفضل زاهدی قمی در این باره کتابی با عنوان مقصد الحسین در رد کتاب شهید جاوید نوشته است: وی معتقد است که در اطراف واقعه کربلا به جز تکلیف شخصی، کلام دیگری نمی‌شود گفت»)
[۱۹] آیتی بیرجندی، محمدابراهیم، بررسی تاریخ عاشورا، مقدمه علی اکبر غفاری، ص۸۲.
[۲۰] زاهدی قمی، میرزا ابوالفضل، مقصد الحسین، ص۱۰.



منشا این دیدگاه درباره قیام کربلا، برخی از اخبار و نیز سخنان امام حسین (علیه‌السلام) درباره انگیزه حرکت و سفر خویش است که نمونه‌ای از آنها چنین است:
امام حسین (علیه‌السلام) در پاسخ عبدالله بن جعفر و یحیی بن سعید که می‌خواستند وی را از سفر به عراق بازدارند، فرمود: «من خوابی دیدم که در آن رسول خدا مرا مامور به امری کرد که به انجام خواهم رساند؛ چه به ضرر من و چه به نفع من باشد». آن دو به حضرت گفتند: آن خواب چه بوده؟ حضرت فرمود: «(تاکنون) برای کسی نقل نکرده‌ام و تا زمانی که پروردگارم را ملاقات نکنم، (برای کسی) نقل نخواهم نکرد».
[۲۵] ابن عساکر، ترجمة الامام الحسین من تاریخ مدینه دمشق، تحقیق محمدباقر محمودی، ص۲۰۲.
آن حضرت در جمع فرستادگان کوفیان و نیز در پاسخ عبدالله بن عباس و عبدالله بن زبیر نیز همین مطلب را فرمود. (همچنین شیخ صدوق، ابن اعثم و خوارزمی، تفصیل خوابی را در کتاب هایشان آورده اند) البته گزارش این سه منبع اخیر را نمی‌توان پذیرفت؛ چرا که در برخی از روایات معتبر دیگر (چنان که نوشته شد) حضرت تصریح می‌کند درباره ماموریتی که جدش در خواب به او داده است، سخن نخواهد گفت، در حالی که سه منبع اخیر از محتوای خواب، خبر داده‌اند.

۳.۱ - روایت امام باقر

امام باقر (علیه‌السلام) در پاسخ به حمران بن اعین که درباره قیام امام علی (علیه‌السلام) و حسنین (علیهماالسلام) از حضرت پرسیده بود: «چگونه آنان برای یاری دین خدا خروج و قیام کردند، در حالی که ستمگران در حق آنان مصیبت‌های فراوان روا داشتند تا آنجا که بر آنان پیروز شدند و امامان کشته و مغلوب شدند»، فرمود: «ای حمران! خدای متعال آن مصیبت‌ها را برای آنان مقدر فرمود و از مرحله قضا و امضا و حتمیت گذراند و آنان را در پذیرش آن مخیر ساخت و چون آنان، مصائب را اختیار کردند، خدا هم آن را اجرا کرد».

۳.۲ - روایت امام صادق

روایاتی از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده که حضرت فرموده است: «جبرئیل از طرف خدا یک نامه آسمانی برای رسول خدا آورد که در آن برای هر امامی یک مهر وجود داشت تا هر امامی مهر مربوط به خود را باز کند و به آنچه زیر آن نوشته شده بود، عمل نماید. وقتی نوبت به امام حسین (علیه‌السلام) رسید و مهر را گشود، زیر آن نوشته شده بود: قاتل فاقتل و تقتل و اخرج باقوام للشهادة لا شهادة لهم الا معک؛ جنگ کن و بکش و کشته خواهی شد و با مردمی برای شهادت برون برو که شهادت آن جز با تو نخواهد بود».

۳.۳ - نقل سید بن طاووس

طبق نقل سید بن طاووس، امام حسین (علیه‌السلام) در شبی که بامداداش می‌خواست از مکه به سوی کوفه حرکت کند، در گفت و گو با برادرش محمد بن حنفیه، به وی فرمود: «... رسول خدا نزدم آمده، فرمود: ‌ای حسین! بیرون برو چون خدا خواسته است تو را کشته ببیند». (ان الله شاء ان یراک قتیلا)
چنانکه ملاحظه می‌شود، گرچه در برخی از این روایات، ماموریتی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به امام حسین (علیه‌السلام) داده، مشخص نشده، ولی از مجموع روایات معلوم می‌شود که ماموریت آسمانی حسین بن علی (علیه‌السلام)، قیام و شهادت بوده و چنین کاری در آن مقطع زمانی تنها وظیفه آن حضرت بوده است و هیچ یک از امامان بعدی و حتی پیروان آنان در زمان‌های بعد، مکلف به انجام چنین امری نبوده‌اند و نخواهند بود. از این رو تکلیف آن حضرت از باب «قضیة فی واقعة» بوده است که قابل تکرار و الگوگیری برای پیروان و شیفتگان آن حضرت نیست!


این نگرش در نگاه نخست به دلایل ذیل، درست و تمام به نظر نمی‌رسد:

۴.۱ - وظیفه همگانی‌بودن قیام از دیدگاه امام

جملاتی از امام حسین (علیه‌السلام) در دست است که به صراحت نشان می‌دهد آن حضرت، قیام بر ضد حکومت اموی را وظیفه ویژه خویش ندانسته، بلکه آن را تکلیف هر مسلمانی می‌دانسته است. از این رو همه مسلمانان را به این امر فرامی‌خواند. برای نمونه، حضرت هنگام خروج از مکه، در نامه‌ای به بنی هاشم نوشت: و من لم یلحق بی لم یدرک الفتح؛ «هر که به من نپیوندد، به پیروزی و رستگاری نرسیده است».
و هنگامی که با سپاه هزار نفری حر رودررو شد، در سخنانی فرمود:
ایها الناس! ان رسول الله قال: من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله، ناکثا لعهدالله، مخالفا لسنة رسول الله، یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان، فلم یغیر علیه بفعل ولا قول، کان حقا علی الله ان یدخله مدخله...! (ابن اعثم و خوارزمی، این خطبه را با اندکی تفاوت در عبارات، در قالب نامه‌ای که حضرت، خطاب به اشراف و بزرگان کوفه نوشته‌اند، آورده‌اند) «ای مردم، رسول خدا فرمودند: کسی که فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهی را شکسته و با سنت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) مخالفت ورزیده و در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگری رفتار می‌کند، ولی در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، بر خدا است که او را در جایگاه (عذاب‌آور) آن ستمگر قرار دهد».
خطاب ایها الناس و استشهاد به کلام رسول خدا که به طور مطلق فرمودند: من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله... دلالت بر عمومیت تکلیف مبارزه و مخالفت با حکومت اموی، و عدم اختصاص آن به امام و اولیای دین می‌کند.
ایشان همچنین در منزل ذو حسم ضمن سخنانی فرمود: الاترون ان الحق لایعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه لیرغب المؤمن فی القاء الله محقا...؛ آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل بازداشته نمی‌شود؟ (در چنین شرایطی) باید مؤمن (نه فقط امام و بزرگان دین)، به حق خواهان دیدار خدا باشد».
بنا بر سخن فوق، امام قیام و مبارزه را وظیفه هر مؤمنی می‌داند؛ نه فقط وظیفه خویش، از آن رو که امام است. به همین دلیل نفرموده است: لیرغب الحسین اولیرغب الامام؛ بلکه فرموده: لیرغب المؤمن.
همچنین وقتی مروان در مدینه از حضرت خواست که با یزید بیعت کند، وی در پاسخ مروان فرمود: فمثلی لا یبایع لمثله؛ «مانند من با مثل یزید بیعت نمی‌کند»؛ یعنی شخصیتی مانند من با شخصی پلید و آلوده‌ای مثل یزید بیعت نمی‌کند. گویا مقصود امام این بود که تنها من نیستم که با یزید بیعت نمی‌کنم؛ بلکه هر کسی که در اعتقاد به مبانی اصیل دینی، مانند من باشد، زیر بار بیعت افرادی مانند یزید نمی‌رود.
افزون بر این، دعوت امام از افراد مختلف برای اینکه با او همراه شوند نیز، مؤید این مطلب است که او قیام را وظیفه همه مسلمانان می‌دانست، نه تکلیف اختصاصی خود و اولیای دین؛ به ویژه آنکه برخی از افراد دعوت شده مثل «[[|عبیدالله بن حر جغفی]]) نه تنها جزء بزرگان دین نبودند، بلکه سابقه بدی داشتند. (ابن حبیب می‌نویسد: عبیدالله اموال سواد (عراق) را غارت می‌کرد. ابن حزم می‌نگارد: عبیدالله از هواداران عثمان بود که از کوفه خارج شد و با پیوستن به معاویه، به خدمت وی درآمد. او در جنگ صفین، در صف لشکریان معاویه، با علی (علیه‌السلام) جنگید)

۴.۲ - قابلیت الگوگیری و پیروی از قیام عاشورا

اگر بپذیریم که قیام امام حسین (علیه‌السلام) تکلیف خاص آن حضرت بوده است، دیگر قیام حسینی نمی‌تواند الگودهنده و سازنده باشد؛ زیرا آنچه ویژه امام است، نمی‌تواند حتی در ضمیر و وجدان معاصران او تاثیر گذارد، چه رسد به آنکه اثر آن تا قرنها بعد باقی بماند. به تعبیر دیگر، اگر مردم فهم عقلانی و بشری از قضیه‌ای نداشته باشند، خود را مشمول خطاب آن نخواهند دانست، و حق دارند که بپرسند به چه دلیل باید با آن همسو و همنوا شوند یا آن جریان چگونه میتواند بر آنان تاثیرگذار باشد. (در نگارش این بخش، از مقاله «نهضت سیدالشهدا؛ اهداف و انگیزهها» نوشته عبدالله امینی استفاده کردیم.)
[۵۴] فصلنامه حکومت اسلامی، سال هفتم، ش ۲۵، پاییز ۱۳۸۱ ش، ص۳۹۳-۳۹۵.

از این رو بیرون بردن برخی از فعالیتهای اجتماعی معصومان، همچون قیام سیدالشهدا، از حوزه درک بشر عادی و محال شمردن فهم آن، با استناد به برخی از روایات و چهارچوب‌های دیگری که در مذهب تشیع وجود دارد، ادعایی است که فهم و پذیرش آن دشوار است. به تعبیر دیگر، لازمه چنین برداشتی آن است که قیام، منحصر به امامیه باشد و نتوان از نهضت عاشورا، هیچ آموزه عام دیگری از قبیل امر به معروف و نهی از منکر، شهادت‌طلبی و ستم‌ستیزی را استنتاج کرد. آری؛ ممکن است انسان متاثر بشود و بر امام حسین (علیه‌السلام) بگرید؛ اما از قیام وی درس عبرت نمی‌آموزد و نمی‌تواند آن را الگوی رفتاری خویش قرار دهد، و درک نمی‌کند که خودش هم مسئولیتی دینی - اجتماعی دارد؛ چراکه می‌پندارد آنچه امام انجام داده، تکلیف ویژه آن حضرت بوده است. در حالی که نهضت حسینی در طول تاریخ، از بزرگترین عوامل تاثیرگذار و سازنده بر جوامع اسلامی بوده و هنوز نیز هست و خواهد بود؛ به ویژه در جنبه سیاسی که پذیرش هرگونه ذلت و سلطه ظالمانه را که حاکمان ستمگر برای مردم و جامعه می‌خواستند، برنمی‌تابد. بنابراین تاکید بر این نکته که «امام را تکلیفی خاص بوده است و دیگران را تکلیفی دیگر»، پذیرفتنی به نظر نمی‌رسد.

۴.۳ - نقد شهید مطهری

علامه شهید مرتضی مطهری در رد این نظریه می‌گوید:
یکی از اموری که موجب می‌گردد داستان کربلا از مسیر خود منحرف گردد و از حوزه استفاده و بهره برداری عامه خارج شود و بالاخره از آن هدف کلی که از امر به عزاداری آن حضرت در نظر است منحرف گردد، این است که می‌گویند حرکت سیدالشهدا (علیه‌السلام) معلول یک دستور خصوصی و محرمانه به نحو قضیه شخصیه بوده است و دستوری خصوصی در خواب یا بیداری به آن حضرت داده شده است؛ زیرا اگر بنا باشد که آن حضرت یک دستور خصوصی داشته که حرکت کرده، دیگران نمی‌توانند او را مقتدا و امام خود قرار دهند و نمی‌توان برای حسین (علیه‌السلام)، مکتب قایل شد؛ برخلاف اینکه بگوییم حرکت امام حسین (علیه‌السلام) از دستورهای کلی اسلام، استنباط و استنتاج شد و امام حسین تطبیق کرد با رای روشن و صائب خودش که هم حکم و دستور اسلام را خوب می‌دانست و هم به وضع زمان و طبقه حاکمه زمان خود، آگاهی کامل داشت؛ تطبیق کرد آن احکام را بر زمان خودش و وظیفه خودش را قیام و حرکت دانست.... ولی معمولا گویندگان برای اینکه به خیال خودشان مقام امام حسین را بالا ببرند، می‌گویند دستور خصوصی برای شخص امام حسین (علیه‌السلام) برای مبارزه با شخص یزید و ابن زیاد بود و در این زمینه از خواب و بیداری هزارها چیز می‌گویند....
در نتیجه قیام امام حسین (علیه‌السلام) را از حوزه عمل بشری قابل اقتدا و اقتفا که لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة خارج می‌کنند و به اصطلاح از زمین به آسمان می‌برند.... هر اندازه در این زمینه خیال‌بافی بیشتر بشود، از جن و ملک و خواب و بیداری و دستورهای خصوصی زیاد گفته شود، این نهضت را بی مصرف تر می‌کند...
و در جای دیگر می‌نویسد:
احتیاجی به دستور خصوصی نیست. آخر دستور خصوصی را در جایی می‌گویند که دستورهای عمومی وافی نباشد. امام حسین در کمال صراحت فرمود: اسلام دینی است که به هیچ مؤمنی (حتی نفرمود به امام) اجازه نمی‌دهد که در مقابل ظلم، ستم، مفاسد و گناه بی تفاوت بماند. امام حسین (علیه‌السلام) مکتب به وجود آورد؛ ولی مکتب عملی اسلامی؛ مکتب او همان مکتب اسلام است.... ما این حادثه را از مکتب بودن خارج کردیم. وقتی از مکتب بودن خارج شد، دیگر قابل پیروی نیست.... آیا خیانتی از این بالاتر هم در دنیا وجود دارد؟


اگر طرفداران این دیدگاه بر این باور باشند که تکلیف امام حسین (علیه‌السلام) این بود که به دنیا بیاید و بعد کشته شود و به هدف و آرزوی خویش، یعنی شهادت و رسیدن به بالاترین درجات قرب الهی برسد، بدون آنکه پیروی و درس گرفتن از حرکت آن حضرت، برای مسلمانان ممکن باشد، این تفسیر پذیرفتنی نخواهد بود؛ اما به نظر می‌رسد بسیاری از طرفداران این نظریه، درصدد نفی بعد الگوگیری از حادثه عاشورا و اسوه بودن نهضت حضرت نبوده‌اند؛ بلکه هدفشان از طرح چنین دیدگاهی، درواقع اثبات نادرستی نظریه‌ای است که هدف آن حضرت را از قیام، تنها تشکیل حکومت اسلامی معرفی می‌کند و اخباری را که دلالت بر علم تفصیلی امام به زمان حادثه کربلا دارند، ضعیف و مجعول می‌داند؛ همچنان که برخی همانند صاحب جواهر در کنار قایل شدن به تکلیف ویژه امام حسین (علیه‌السلام)، یکی از دستاوردهای نهضت حضرت را، حفظ شریعت، و فاش شدن کفر دشمنان می‌داند (چنان که می‌نویسد: ... مضافا الی ما ترتیب علیه من حفظ دین جده و شریعته و بیان کفرهم لدی المخالف والمؤالف) که بی شک اعتقاد به این قدر ثمره برای قیام کربلا، منطقی بودن حرکت امام و انطباق آن را بر اصول و ظواهر ادله، اثبات می‌کند.
البته این مطلب را نیز نمی‌توان انکار کرد که بر اساس برخی از اخبار، برنامه کار و دستورالعمل دوران امامت هریک از امامان، قبلا از طرف خداوند تعیین، و توسط رسول خدا به آنها ابلاغ شده بود و هر کدام از ائمه در عصر خود، مکلف به وظایفی بودند که می‌بایست انجام دهند؛ چنان که در کتاب کافی بابی است با عنوان «ان الائمة لم یفعلوا شیئا ولایفعلون الا بعهد من الله عزوجل و امر منه لایتجاوزونه». (امامان هیچ کاری را نکردند و نمی‌کنند، جز بر اساس امر خدا و پیمانی که با او دارند و هرگز از آن تجاوز نمی‌کنند) اما باید توجه داشت که اینکه هر امامی آگاه به تکلیف و فرجام کار خویش باشد و در نتیجه با توجه به اوضاع و شرایط روزگار امامت خویش، مامور به اجرای یک برنامه خاص باشد، منافاتی ندارد. با اینکه عمل آن امام، برای پیروانش الگو باشد؛ چنان که در طول تاریخ چنین بوده است؛ بلکه اینها، دو روی یک سکه هستند؛ یعنی هر امامی برای ارائه الگویی خاص به جامعه اسلامی، متناسب با اوضاع جامعه و روزگار، مکلف به امری بوده است، و در مجموع، ائمه الگوهای مناسبی برای شرایط مختلف، ارائه کرده‌اند.


۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۹۸.    
۲. مجلسی، محمدباقر، مجموعه رسائل اعتقادی، تحقیق سیدمهدی رجایی، ص۱۹۹.
۳. نجفی، محمد حسن، جواهرالکلام، ج۲۱، ص۲۹۵.    
۴. سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ (در احوالات حضرت سیدالشهدا)، بازنویسی و تکمیل و تهذیب محمد محمدی اشتهاردی، ج۱، ص۲۶۶.
۵. سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ (در احوالات حضرت سیدالشهدا)، بازنویسی و تکمیل و تهذیب محمد محمدی اشتهاردی، ج۱، ص۲۶۵.
۶. طباطبایی، سید محمد حسین، «بحثی کوتاه درباره علم امام»، در: رضا استادی، بیست مقاله، ص۴۴۲.
۷. صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخشن اسلام، ص۲۶.
۸. صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخشن اسلام، ص۸۰.
۹. صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخشن اسلام، ص۳۳.
۱۰. صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخشن اسلام، ص۱۰۵.
۱۱. صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخشن اسلام، ص۱۹۱.
۱۲. صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخشن اسلام، ص۱۸۳.
۱۳. صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخشن اسلام، ص۱۹۹.
۱۴. صافی گلپایگانی، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخشن اسلام، ص۲۳۷.
۱۵. سیدبن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، ص۱۲۶.    
۱۶. آیتی بیرجندی، محمدابراهیم، بررسی تاریخ عاشورا، مقدمه علی اکبر غفاری، ص۸۵.
۱۷. آیتی بیرجندی، محمدابراهیم، بررسی تاریخ عاشورا، مقدمه علی اکبر غفاری، ص۱۴.
۱۸. سیدبن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق فارسی تبریزیان، ص۱۲۶.    
۱۹. آیتی بیرجندی، محمدابراهیم، بررسی تاریخ عاشورا، مقدمه علی اکبر غفاری، ص۸۲.
۲۰. زاهدی قمی، میرزا ابوالفضل، مقصد الحسین، ص۱۰.
۲۱. ابن سعد بغدادی، محمد، «ترجمة الحسین و مقتله»، تحقیق سید عبدالعزیز طباطبایی، تراثنا، سال سوم، ۱۴۰۸ق، ش۱۰، ص۵۹.    
۲۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۴، ص۲۹۲.    
۲۳. شیخ مفید، الارشاد، تحقیق مؤسسه آل البیت، ج۲، ص۶۹.    
۲۴. ابن اعثم کوفی، احمد، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵، ص۶۷.    
۲۵. ابن عساکر، ترجمة الامام الحسین من تاریخ مدینه دمشق، تحقیق محمدباقر محمودی، ص۲۰۲.
۲۶. ابن کثیر دمشقی، البدایه والنهایة، تحقیق مکتب تحقیق التراث، ج۸، ص۱۷۶.    
۲۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۶۶.    
۲۸. ابن اعثم کوفی، احمد، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵، ص۳۰.    
۲۹. سیدبن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، ص۱۰۱.    
۳۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۶۴.    
۳۱. شیخ صدوق، الامالی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة مؤسسة البعثة، مجلس سی‌ام، ص۲۱۷، ح۱.    
۳۲. ابن اعثم کوفی، احمد، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵، ص۱۹.    
۳۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوی، ج۱، ص۲۷۰.    
۳۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تصحیح نجم الدین عاملی، ج۱، ص۲۲۱-۲۲۲.    
۳۵. کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تصحیح نجم الدین عاملی، ج۱، ص۲۸۰.    
۳۶. نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبه، ص۵۲-۵۳.    
۳۷. سیدبن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، ص۱۲۸.    
۳۸. سیدبن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، ص۱۲۹، پاورقی.    
۳۹. قمی، ابن قولویه، کامل الزیارات، تحقیق نشر الفقاهه، ص۷۶.    
۴۰. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۴۲، ص۸۱.    
۴۱. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۳۰.    
۴۲. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۸۷.    
۴۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۰۳.    
۴۴. ابن اعثم کوفی، احمد، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵، ص۸۱-۸۲.    
۴۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوی، ج۲، ص۳۰۵.    
۴۶. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۱-۳۸۲.    
۴۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۴، ص۳۰۵.    
۴۸. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۷.    
۴۹. سیدبن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، ص۱۳۸.    
۵۰. ابن اعثم کوفی، احمد، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵، ص۱۴.    
۵۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۱، ص۲۷۸.    
۵۲. بغدادی، محمدبن حبیب، المحبر، تصحیح ایلزه لیختن شتیتر، ص۲۳۰.    
۵۳. ابن حزم الاندلسی، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۰.    
۵۴. فصلنامه حکومت اسلامی، سال هفتم، ش ۲۵، پاییز ۱۳۸۱ ش، ص۳۹۳-۳۹۵.
۵۵. احزاب/سوره۳۳، آیه۲۱.    
۵۶. مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، ج۳، ص۸۴-۸۶.    
۵۷. منطبق مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، ج۱، ص۷۸.    
۵۸. نجفی، محمدحسن، جواهرالکلام، ج۲۱، ص۲۹۵-۲۹۶.    
۵۹. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۷۹.    



پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱،ص۲۸۱-۲۹۳.



جعبه ابزار