بلوهر و بوذاسف
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بِلَوْهَر و یوداسَف (یا «
برلئام و یوزاف» و «
برلعام و یواصاف» /
بوذاسَف/
بوداسَف/
یوداسپ)، روایتی از زندگی
بودا به
زبان سانسکریت که در آن بلوهرِ
زاهد، وی را با حقایق زندگی آشنا میکند.
این روایت از منابعی همچون
للیتا ویستارا و
بودچریتا برگرفته شده؛ و نوشته
پیروان بودا در
هند یا
ایران است
.
این روایت به بسیاری از زبانها ترجمه و در اغلب کشورها منتشر شده است. ظاهراً نخستین ترجمه آن به
زبان خُتَنی، و سپس به زبانهای
سغدی و
پارتی بوده است.
احتمالاً
ترجمه پهلوی این داستان از سانسکریت، در دوره
انوشیروان (سده ششم میلادی) انجام گرفته و مترجم یا نگارنده آن بُرزویه
طبیب بوده است.
با اینکه تحریر پهلوی آن در دست نیست، بیشتر ترجمه های بعدی، مستقیم و غیرمستقیم، از آن گرفته شده است
.
ترجمه ترکی بسیار کهن این روایت رنگ
مانوی دارد و قطعهای از آن (ماجرای برخورد شاهزاده بودی سیف با پیرمردی ناتوان) در تورفان
چین کشف شده، و لوکوک آن را منتشر کرده است
. وی نسخه دیگری نیز منتشر کرده است که بخش دیگری از این داستان را دربر دارد و رادلف و الدنبرگ شرحی در باب آن نوشته اند
. احتمالاً این برگردان، همانی باشد که به عنوان ترجمه قطعه هایی از داستان بوذاسف به
زبان اویغوری شناخته شده و در متون مانوی تورفان به خط مانوی آمده است
و همچنین شاید با آنچه قبلاً به عنوان ترجمه داستان به زبان ختنی گفته شد، بیگانه نباشد.
ترجمه سریانی این متن نیز از روی ترجمه پهلوی انجام گرفته است.
دو
ترجمه گرجی آن، یکی از روی ترجمه سریانی
و دیگری از ترجمه پهلوی صورت گرفته است.
در پارهای مآخذ نیز به روایت گرجی مسیحی دیگری اشاره شده که نسخهای از آن در
بیت المقدس موجود و برگرفته از یک
ترجمه عربی است که اینک موجود نیست و خود از ترجمه پهلوی گرفته شده بود
. روایت
عبری این داستان به نام کتاب پسر پادشاه و
عابد، در قرن سوم با نام زندگانی
یوداسپ مقدس به گرجی ترجمه شده که از روی این متن، کتاب دیگری به نام خرد بَلْهَوْر نوشته شده است.
درباره
ترجمه های یونانی این داستان، نظریات گوناگونی وجود دارد و در منابع مختلف، هریک از ترجمه های پهلوی، عربی، گرجی و سریانی، مأخذ یکی از ترجمه های یونانی معرفی شده است. ظاهراً در آغاز
اسلام (پیش از ۱۶)،
راهبی یونانی به نام
یوحنا (یحیی) آن را به یونانی ترجمه کرده و با تغییراتی به صورت داستانی عیسوی درآورده است. با وجود این، هنوز پارهای از عبارات و مصطلحات آن کاملاً با متن سانسکریت للیتا ویستارا مطابق است.
روایت یونانی داستان از این قرار است که
منجمان به یکی از پادشاهان هند خبر میدهند که پسر او «یوزاف» به
دین مسیحیت خواهد گروید. برای اینکه پسر با بینوایی و بیچارگی حیات
بشر آشنا نشود،
پدر او را در قصری زندانی میکند. ولی نقشه او با شکست مواجه میشود و شاهزاده مردم بیمار و نابینا و فرتوت را میبیند و
مرگ مردم را مشاهده میکند، و ازاینرو کم کم به اندیشه بیهودگی حیات میافتد تا اینکه
خداوند عابدی به نام بَرلَئام نزد وی میفرستد و شاهزاده به
دین مسیح میگرود. پدر به عبث میکوشد که او را از این کار بازدارد ولی شاهزاده از تاج و تخت درمی گذرد و پدر و مردم کشورش را نیز
مسیحی میکند.
درباره مترجم این روایت اختلاف نظر هست، و برخی نیز آن را اثری از سن ـ اُتیم لاژیوریت دانسته اند
. مؤلفان وابسته به [[|کلیسا]] مسیحیان، در قرون متمادی، این روایت را اثری تاریخی، و دو قهرمان آن را دو قدّیس رواج دهنده
مسیحیت در هند دانسته اند، به طوری که در ۱۵۸۳ میلادی نامشان در تذکره شهدای رومی نوشته شد و ۲۷ نوامبر، روز بزرگداشت آنان تعیین گردید.
در سده یازدهم میلادی ترجمه یونانی داستان بلوهر تهذیب و اصلاح گردید که بیشتر ترجمه های داستان زندگی بودا به زبانهای اروپایی مأخوذ از آن است. در این ترجمه ها که برای مسیحیان انجام گرفت، چارچوب و محتویات داستان، به صورتی متناسب با دین مسیح درآمد.
دو ترجمه از این اثر، یکی به
ارمنی و دیگری به
لاتین، مستقیماً از پهلوی، و دو ترجمه دیگر به لاتین، یکی در سده های ششم و هفتم میلادی بر پایه روایت یونانی و دیگری در سده دوازدهم میلادی، تحریر شد و از زبان لاتین به زبانهای عمده اروپایی راه یافت.
ترجمه عبری هم یک بار در سده های ششم و هفتم میلادی بر پایه روایت یونانی و بار دیگر در حدود ۵۹۶/ سده دوازدهم میلادی به قلم ابراهام بن حسدای/ چسدای از روی ترجمه عربی و با عنوان کتاب پسر پادشاه انجام گرفته است که روایت چندان دقیقی نیست
. در سده شانزدهم میلادی این داستان بر پایه روایت عربی
نصرانی به حبشی ترجمه شد و همراه با
ترجمه انگلیسی و دیباچهای درباره تاریخ این داستان به قلم والیس باج در ۱۹۲۳ میلادی در کمبریج به چاپ رسید.
ترجمه انگلیسی دیگری هم در ۱۹۱۴ به قلم ج. ر. وودوارد و ه. ماتین گی منتشر شد.
این داستان در سده های ششم و هفتم میلادی از یونانی به فرانسوی کهن ترجمه شد و در سده سیزدهم میلادی یک شاعر دوره گرد فرانسوی آن را به فرانسوی
و رودلف فن امس آلمانی به آلمانی برگرداند که موضوع شعر قرار گرفت
و در آثار بسیاری از ادیبان اروپایی انعکاس یافت؛ از جمله در نمایشنامه تاجر ونیزی شکسپیر، منظومه اعتراف عاشق اثر گاور، و در مجموعه حکایاتی به نام شبهای خوش از استراپارلاُ.
ترجمه نروژی در همین قرن به دستور هاکن هاکنسن، پادشاه اسکاندیناوی، به زبان نروژی قدیم انجام گرفت و مانند ترجمه آلمانی از آن استقبال بسیار شد
و ترجمه ایتالیایی حدود سده چهاردهم میلادی انجام گرفت.
ترجمه روسیِ روزن (چاپ مسکو ۱۹۴۷) ظاهراً برگرفته از روایت عربی مفصلی است که در آن، داستان بلوهر و یوداسف، با کتاب البُد آمیخته شده، و عنوان آن داستان وارلام گوشه نشین و شاهزاده ژوزف هندی است
تحریری قدیمی به زبان مجارستانی هم موجود است که مارگرت کویس، استاد زبان مجارستانی دانشگاه
جواهر لعل نهرو، آن را با متن سُغدی کهنی در باب تعلیمات بودا مقایسه کرده است. در زبانهای قبطی، اسپانیایی، لهستانی، رومانیایی، هلندی، سوئدی، سویسی، ایسلندی و زبانهای مختلف اسلاوی نیز ترجمه ها و روایات یا اقتباسهایی از این داستان موجود است.
یک ترجمه در سده ششم و هفتم میلادی از یونانی به عربی نصرانی انجام گرفت
ترجمهای دیگر از
ابن مقفّع است که بروکلمان
به آن اشاره میکند. چون ابن مقفّع متهم به
مانویگری است،
و با توجه به پیوند مانویگری با
بوداییگری، و اینکه ترجمه پهلوی سرگذشتِ بودا رنگ مانوی داشته، بعید نیست که همو این روایت را به عربی برگردانده باشد. در پرسش و پاسخهای میان بلوهر و یوداسف، پارهای از سخنان حکیمانه بلوهر، یادآور گفتگوهای رای و برهمن در کلیله و دمنه (ترجمه ابن مقفع) است و عنوان بلوهر نیز به عنوان «بلار»، وزیر دانایی که سلطان را با مواعظ و سخنان حکیمانه خود راهنمایی میکند، نزدیک است.
از فهرست
ابن ندیم برمی آید که در نیمه دوم سده دوم یعنی در دوره منصور و
هارون عباسی، سه داستان بودایی از پهلوی به عربی ترجمه شده و در دسترس بوده است : «افسانه بُد» (بودا)، «بوتاسف و بلوهر» و «بوتاسف مفرد»
که هر سه، تا زمان ما باقیمانده است، اما معلوم نیست که شکل اصلی آنها محفوظ مانده باشد. «افسانه بُد» در طول زمان با «بلوهر و بوذاسف» درآمیخته و در چاپ بمبئی (۱۳۰۶) به آن پیوند شده است. چون آمیزنده این دو داستان متوجه نشده است که بوداسف و بُد یک تن بیش نیستند، به آسانی میتوان اجزای آنها را از هم جدا کرد. داستان «بوتاسف مفرد» در فصلی از نهایةُالاَرَب فی اخبارِالفرس والعرب باقیمانده است. نولدکه به این
روایت اشاره میکند و ادوارد براون خلاصه آن را به انگلیسی منتشر کرده است.
این فصل عبارت است از داستان شخصی به نام فرّخان که اسکندر او را به شاهی نهاوند گماشت، و او، از راه
دعا، پسری یافت که خویشتن را بوذاسف نامید و چون بزرگ شد، همه علوم را آموخت
.
ابان لاحقی از شاعران عرب در سده دوم نیز داستان بلوهر را به نظم عربی درآورد.
در رسائل اخوان الصّفا
نیز حکایاتی همانند داستان بوذاسف و بلوهر هست. در این حکایات، یک بار از بلوهر و بوذاسف، به صورت «ا بن ملک الهند والحکیم» یاد شده و یک بار نیز از بلوهر نقل قول شده است.
روایت غَلاّ بی بصری (متوفی ۲۹۸) از داستان زندگی بودا، از مفصلترین و متداولترین تحریرهای این داستان است و در اکمال الدین تألیف
ابن بابویه (متوفی ۳۸۱) نقل شده است.
سند ابن بابویه از این داستان چنین است:
ابوعلی احمد بن حسن قطّان رازی شیعی، استاد صدوق، و او از
حسن بن علی سکری، و او از
محمد بن زکریا غلابی بصری که برخی میان وی و
محمد بن زکریای رازی خلط کرده و پنداشتهاند که صدوق این داستان را از متن فارسی تألیفِ محمد بن زکریای رازی آورده و سند وی از اوست.
برخی نیز سکری را عسکری خوانده و روایت را به
امام یازدهم علیهالسلام رسانده اند.
به موجب روایت صدوق (ابن بابویه)، پادشاهی عیاش و شهوت پرست در هندوستان فرمانروایی میکرد که همه فرزندان او
دختر بودند.
پس از سالها صاحب پسری شد به نام یوذاسف که در حسن و جمال بی مانند بود، دانشمندی پیشگویی کرد که وی پیشوای اهل
دین خواهد شد.
اما پدرش که با دین باوران مخالف بود، کوشید تا وی سخنی از عبادت و دین و جهان دیگر نشنود و با بیماری و پیری و مرگ روبرو نشود تا به دین و دینداران نگرود. ازینرو شهری را از برای یوذاسف خالی کرد و او را با جمعی از خدمتگزاران در آن شهر جای داد. ولی او علی رغم خواست پدر، از حصاری که گردش کشیده بودند، بیرون آمد و از آمیختگی زندگی با رنجها و ناپایداری آن آگاه شد. سرانجام پارسایی خردمند به نام بلوهر، او را به
آیین خود جذب کرد و او پنهان از پدر و به راهنمایی و تعلیم
فرشتگان، از تاج و تخت چشم پوشید و سفری دور و دراز در پیش گرفت تا به صحرایی رسید و چون میوه درخت عظیمی را چشید، از تمامی میوه ها شیرینتر یافت و درخت را نشانهای از بشارت نبوت دانست. خداوند احوال
عالم ارواح،
عالم ابدان،
قیامت و احوال امور آینده را بر او ظاهر گرداند. پس به دعوت و هدایت مردم پرداخت و به این منظور سفرهای بسیار کرد و در لحظات پایانی زندگی نیز یکی از شاگردان نزدیک خود به نام یابد را به دل نبستن به زندگی مادی و ملازمت حق برانگیخت.
این مطالب، با اندک تفاوتی، با اتکا به منابع دست اول بودایی، در کتابهای معاصران سده اخیر یافت میشود.
در این داستان نیز مانند
کلیله و دمنه در ضمن داستان اصلی حکایاتی فرعی بر وجه تمثیل ذکر شده است.
از بسیاری تعبیرات موجود در این روایت میتوان دریافت که یوذاسف در نظر صدوق و همه کسانی که آن را پذیرفته و ترویج کرده اند، مقام
نبوت داشته است. چنانکه مجلسی، ذیل روایتی که در آن
امام علی علیه السّلام به «بوداسکفت» تشبیه شده، آورده است: و گفتهاند که آن، نام شاهزادهای است که بلوهر به سراغ وی آمد و
پیامبر شد.
اقبال لاهوری نیز نبوت بودا را تصدیق کرده و محمدحسین آل کاشف الغطا
او را با عنوان «النبی الهندی» یاد کرده و برخی مانند فرید وجدی
نبوت بودا را بعید ندانسته اند.
اما دلیل صدوق برای آوردن این داستان آن بوده که روشن شود غیبت و اختفا و استتار اهل
ایمان در هنگام غلبه ستمگران و دشمنان دین، و
انتظار فرج، تنها در اعتقادات
شیعه وجود نداشته، بلکه در زندگی بسیاری از
پیامبران و صالحان، از جمله عابدانی که در حوزه حکومت پدر یوداسف میزیستند، سابقه داشته است. مجلسی (متوفی ۱۱۱۰) نیز این داستان را ستوده است.
و البته نمیگوییم که این گزارش بلند براستی از زبان
معصوم بازگو شده و «
حدیث صحیح» است، اما بی گمان
صدوق و
مجلسی و دیگر عالمان
متشرّع شیعی، محتویات آن را با آموزشها و دستورهای دینی خود سازگار یافته و آن را ارج نهاده اند.
و ظاهراً برخی پیروان ادیان الهی این داستان را نمونهای از معارضه با شرک نیز تلقی میکرده اند. روایت مفصل صدوق را مجلسی نیز به تمامی در
بحارالانوار نقل کرده است و سیدمصطفی نقوی (متوفی ۱۳۲۳) و سیدهاشم میلانی (از معاصران) هم در دو ترجمه عین الحیاة مجلسی به عربی، تمام این داستان را از روی آن کتاب به عربی برگردانده اند.
سیدنا حسن بن نوح هندی بهروچی (متوفی ۹۷۳)، از دانشمندان
اسماعیلیه در روزگار داعی حسن بن ادریس، در جلد سوم الازهار و مجمع الانوار الملقوطة من بساتین الاسرار تمثیلهایی را که در کتاب بلوهر و بوذاسف در باب چگونگی همدستی مردم برای دشمنی با اهل حق آمده، یاد کرده است.
در فهرست کتابهای اسماعیلیان به اثری با نام قصّة الداعیین بلوهر و بوذاسف اشاره شده که در آن، این دو از مردمان روزگار حضرت عیسی علیه السّلام معرفی شدهاند و بخشهایی دارد که در روایت صدوق نیست.
سیدمحمد عیناثی، از علمای سده یازدهم و
نبیره شهید ثانی، نیز بخشی از کتاب خود (آداب النفس) را به سرگذشت بلوهر و بوذاسف و پارهای حکمتهای مندرج در آن اختصاص داده است.
تهذیبُ قصّه بلوهرالحکیم مَعَ یوذاسف سیدمحسن امین عاملی (۱۲۸۴ـ۱۳۷۱) ظاهراً بر پایه روایت ابن بابویه فراهم آمده است. این داستان ضمن یکی از آثار وی، معادنُ الجواهر و نزهةُالخواطر فی علومِ الاوائِل والاواخر
در بیروت چاپ شده است.
ظاهراً این داستان در
دوره سامانیان (۲۶۱ـ۳۹۰) به فارسی ترجمه شده و نسخه هایی از آن در ماوراءالنهر وجود داشته است.
به نوشته برخی منابع، ترجمهای منظوم از این داستان به فارسی کهن فراهم آمده که به گمان محققان از رودکی است و قطعهای از آن به
خط مانوی، مشتمل بر ۲۷ بیت، در مجموعهای خطی از نیمه اول سده چهارم/ نیمه اول سده دهم، در برلن موجود است و نام دو قهرمان داستان به صورت بیلوهر و بودیسف آمده
و نشان دهنده تکامل این داستان در آسیای میانه و به یکی از زبانهای دوره میانه ایرانی است.
هنینگ این قطعه را در مونیخ (۱۹۵۷) به چاپ رساند
الیشا بن شموئیل تحریر عبری ابراهام از این داستان را با عنوان شاهزاده و صوفی به فارسی برگرداند.
ابونصر بن ابی العلا بن گرشاسف نیز در دوره
طغرل بن ارسلان سلجوقی (حک :۵۷۳ـ۵۹۰) این اثر را به فارسی ترجمه کرده است که نسخه خطی آن با تاریخ کتابت ۱۲۵۹در کتابخانه بنیاد خاورشناسی فرهنگستان تفلیس محفوظ است.
ترجمه فارسی دیگری از این داستان در دوره مغول با نثری بسیار مصنوع و پر تکلّف صورت گرفت که در پایان سده هشتم،
نظام تبریزی، مؤلّف ظفرنامه، آن را
تهذیب و
تلخیص کرد و تحریری نسبتاً ساده و شیوا از داستان را به
سلطان احمد جلایری تقدیم داشت، نسخه های خطی متعددی از آن موجود است. مواد اصلی این روایت با روایت صدوق یکی است جز نام پدر بوذاسف که در آن، جنیش ضبط شده و قصه هایی افزون بر آن نیز دارد
نسخه فارسی دیگری از این داستان موجود است که ترجمه آن را هم به نظام الدین پانی پتی، مترجم جوگ باشست، نسبت داده و گفتهاند که آن را همراه ترجمه جوگ باشست به سلطان احمد اول، از سلاطین گجرات، تقدیم کرده است.
ممکن است این ترجمه همان تحریر نظام الدین تبریزی باشد که به سلطان احمد جلایری تقدیم شده است. نسخه فارسی دیگری با نثری سادهتر از تحریر نظام الدین تبریزی، از اواسط دوره صفوی بر پایه روایت صدوق وجود دارد که سروده های فارسی از جمله اشعار صائب (متوفی ۱۰۸۱ یا ۱۰۸۶) در آن آمده است.
محمدمسیح حسینی، از علمای شیعی سده یازدهم، نیز روایت صدوق را ترجمه و شرح کرده و به
شاه سلیمان صفوی (حک: ۱۰۷۷ـ ۱۱۰۵) تقدیم کرده است.
مجلسی نیز روایت صدوق را در عین الحیاه خود به فارسی ساده و روانی ترجمه کرده و به جای آنکه مانند صدوق از این داستان در یک مبحث کلامی و اعتقادی استفاده کند، به پندهای اخلاقی آن توجه کرده و آن را مشتمل بر حکم شریفه
انبیا علیهمالسلام و مواعظ لطیفه حکما دانسته است.
این ترجمه بارها در ضمن عین الحیاة یا به صورت رساله جداگانه رونویسی یا چاپ و منتشر شده و سیدقریش حسینی از علمای شیعی سده سیزدهم نیز در کتاب حیات الابرار خود آن را آورده است.
میرزاشکرالله مشکاة الحکما، از فضلای سده های سیزدهم و چهاردهم، هم ترجمهای از داستان بوذاسف و بلوهر را تدوین کرد که در ۱۳۲۱ به طبع رسید.
سیدعلیرضا ریحان یزدی (متوفی ۱۳۶۳ ش) ترجمهای از روایت ابن بابویه به فارسی سره به قلم آورده که بارها چاپ شده است. از ترجمه های فارسی و منظوم این روایت میتوان از اینها نام برد: کلید بهشت میرزامحمدحسین تبریزی متخلص به «نجات» در ۱۳۱۰، ظاهراً برپایه روایت صدوق،
مدرسه الحکمة ضیاءالدین محمدحسین آیتی خراسانی قائنی، از علمای سده چهاردهم که در ۱۳۷۷ به تصحیح محمدابراهیم آیتی به چاپ رسیده است
و منطق عارفان سیدعلینقی امین، از علمای معاصر، در قالب مثنوی چاپ قم ۱۳۷۵ ش. بسیاری دیگر از علمای
شیعه نیز که اکمال الدین صدوق را ترجمه کردهاند ـ مانند
سیدعلی امامی حسینی اصفهانی (سده دوازدهم)، سیدشمس آبادی اصفهانی (سده سیزدهم و چهاردهم) و شیخ محمدباقر کمرهای (متوفی ۱۳۷۵ ش) ـ و نیز کسانی که مجلد هفدهم بحارالانوار را ترجمه کردهاند ـ مانند محمدمهدی خوانساری (سده سیزدهم) و شیخ محمدتقی اصفهانی معروف به آقا نجفی (متوفی ۱۳۳۲) و شیخ عباس خوانساری (سده چهاردهم) و میرزامحمد اخباری (سده سیزدهم) ـ همگی این داستان را از روی روایت صدوق به صورت کامل ترجمه کرده اند.
برخی از فضلا و علمای شبه قاره، عین الحیاة مجلسی را که داستان بلوهر و یوذاسف بخشی از آن است به اردو ترجمه کرده اند، از جمله ترجمهای به نام چشمه نجات
و ترجمه های مولانا محمدباقر (متوفی ۱۳۳۳)
و مولاناسیدعلی حسن اختر امروهی (متوفی ۱۳۶۸ ش) با عنوان روح الحیاة.
همچنین سیدعبدالغنی استهانوی داستان بلوهر و بوذاسف را به اردو ترجمه کرده است.
حاج غلامعلی بهاونگری از فضلای شیعی هند در سده چهاردهم نیز آن را ظاهراً بر پایه روایت صدوق به گجراتی ترجمه کرده است.
فرقه قادیانیّه در هند،
حضرت مسیح را با یوذاسف یکی میدانند و افسانه هایی به یوذاسف احمدیه نسبت میدهند که در واقع گزیده هایی از کتاب بلوهر و یوذاسف است و در آنها کشمیر را جایگزین کوسینارا کردهاند که بر طبق روایات، محل درگذشت بودا بوده است
.
افزون بر کسانی که تمامی داستان بلوهر و یوداسف را ترجمه یا تحریر یا نقل کرده اند، بسیاری از عالمان و عارفان نیز
تمثیلهای مندرج در آن را در آثار خود آورده اند
داستان زندگی یوداسف در ایران و سپس در جهان
اسلام، سرمشق بعضی از بزرگزادگان شد، از جمله ولیعهد یکی از شاهان اشکانی و افرادی از شاهزادگان و ناموران این خاندان، بوداصفت، مناصب دنیوی و وابستگیهای مادی را رها کردند و سالهای طولانی به
زهد و
ریاضت و
عبادت و
سفر در طلب حقیقت پرداختند و در نشر و ترویج
آیین بودایی در چین و دیگر جاها و تعلیم و ترجمه متون آن، از جمله به زبان چینی، اهتمام نمودند.
زندگینامه داستانی
ابراهیم ادهم نیز که زادگاه وی، بلخ،
از مهمترین پایگاههای بوداییگری در سده های نخستین هجری بود، چندان همانندی به داستان زندگی بودا دارد که به نظر میرسد از روی آن نوشته شده است.
منابع :
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲) محمد حسین آل کاشف الغطا، المثل العلیا فی الاسلام، تهران ۱۴۰۳.
(۳) محمد حسین آیتی، بهارستان: در تاریخ و تراجم رجال قاینات و قهستان، مشهد ۱۳۷۱ ش.
(۴) ابن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ ش.
(۵) ابن بابویه، ترجمه محمد باقر کمرهای، تهران ۱۳۹۶.
(۶) ابن خاتون، شرح کتاب اربعین، چاپ سنگی تهران ۱۲۷۵، چاپ افست.
(۷) ابن ندیم، الفهرست، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۸) احمد بن عبدالله ابونعیم، حلیة الاولیاء و طبقات الأصفیاء، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۹) اخوان الصفا، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، قم ۱۴۰۵.
(۱۰) اردو دائرة معارف اسلامیّه، لاهور ۱۳۸۴ـ۱۴۱۰/ ۱۹۶۴ـ۱۹۸۹، ذیل «بلوهر و یوداسف» (از دم لنگ).
(۱۱) جاوید اقبال، جاویدانِ اقبال زنده رود: زندگینامه علامه محمد اقبال، ترجمه و تحشیه شهیندخت کامران مقدم (صفیاری)، لاهور ۱۹۸۶.
(۱۲) علینقی امین، منطق عارفان، قم ۱۳۷۵ ش.
(۱۳) محسن امین، معادن الجواهر و نزهة الخواطر، بیروت ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
(۱۴) اوستا، یشت ها، گزارش پورداود، تهران ۱۳۴۷ ش.
(۱۵) ادوارد گرانویل براون، تاریخ ادبی ایران، ج ۳: از سعدی تا جامی، ترجمه و حواشی علی اصغر حکمت، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۱۶) کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربی، نقله الی العربیة عبدالحلیم نجار، قاهره ۱۹۶۹.
(۱۷) بلوهر و بوذاسف، نسخه خطی کتابخانه ملک، ش ۴۱۸۷.
(۱۸) بلوهر و بوذاسف، به روایت صدوق و مجلسی، چاپ ابوطالب میرعابدینی، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۱۹) ع پاشائی، بودا، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۲۰) تاراچند، «پیوندهای تمدن و فرهنگ هند و ایران»، سخن، دوره ۱۵، ش ۱ (آبان ۱۳۴۳).
(۲۱) محمدعلی تربیت، دانشمندان آذربایجان، تهران ۱۳۱۴ ش.
(۲۲) نعمت الله بن عبدالله جزایری، الانوار النعمانیة، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۲۳) عبدالحی حسنی، الثقافة الاسلامیة فی الهند، چاپ ابوالحسن علی حسنی ندوی، دمشق ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲۴) مصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف، قم ۱۳۶۹ ش.
(۲۵) محمدباقر بن زین العابدین خوانساری، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، چاپ اسدالله اسماعیلیان، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲.
(۲۶) محمدتقی دانش پژوه، نسخه های خطی، دفتر هشتم، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۲۷) دانشگاه تهران، کتابخانه مرکزی، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ج ۳: فهرست کتابخانه اهدائی سیدمحمد مشکوة به کتابخانه دانشگاه تهران، نگارش محمدتقی دانش پژوه، بخش ۲، تهران ۱۳۳۲ ش، ج ۱۳، تهران ۱۳۴۰ ش.
(۲۸) دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران ۱۳۶۷ ش ـ، ذیل «ا بن مقفع II: عقاید و آثار» (از عباس زریاب).
(۲۹) علیرضا ریحان، بلوهر، یزد ۱۳۲۰ ش.
(۳۰) عبدالحسین زرین کوب، جستجو در تصوف ایران، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۳۱) عبدالحسین زرین کوب، کارنامه اسلام، تهران ۱۳۴۸ ش.
(۳۲) عبدالحسین زرین کوب، نه شرقی، نه غربی ـ انسانی، تهران ۱۳۵۳ ش.
(۳۳) عبدالله شبّر، الاخلاق، قم ۱۴۰۸.
(۳۴) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ج ۱، ۱۳۴۷ ش، ج ۴، ۱۳۶۳ ش.
(۳۵) حسین عارف نقوی، تذکره علمای امامیه پاکستان، اسلام آباد ۱۳۶۳ ش.
(۳۶) حسین عارف نقوی، فهرست آثار چاپی شیعه در شبه قاره، بخش ۱: تفاسیر و علوم قرآنی، حدیث و عقاید (اردو)، اسلام آباد ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۳۷) محمد بن ابراهیم عطار، تذکرة الاولیاء، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۴۶ ش.
(۳۸) محمد بن محمد عیناثی، آداب النفس، تهران ۱۳۸۰.
(۳۹) محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۴۰) محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی، الحقایق فی محاسن الاخلاق، بیروت ۱۳۹۹.
(۴۱) محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی، با ترجمه و شرح محمد باقر ساعدی خراسانی، (تهران).
(۴۲) عباس قمی، سفینة البحار و مدینة الحکم و الا´ثار، بیروت.
(۴۳) کتابخانه عمومی حضرت آیة الله العظمی نجفی مرعشی، فهرست نسخه های خطی کتابخانه عمومی حضرت آیة الله العظمی نجفی مرعشی، نگارش احمد حسینی، قم ۱۳۵۴ـ۱۳۷۶ ش.
(۴۴) کتابخانه ملی ایران، فهرست نسخ خطی کتابخانه ملی، ج ۶، گردآوری عبدالله انوار، تهران ۱۳۵۴ ش.
(۴۵) اسماعیل بن عبدالرسول مجدوع، فهرسة الکتب و الرسائل، چاپ علینقی منزوی، تهران ۱۳۴۴ ش.
(۴۶) محمد باقر بن محمدتقی مجلسی، بحارالانوار، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۴۷) محمد جعفر محجوب، درباره کلیله و دمنه: تاریخچه، ترجمه ها، و دو باب ترجمه نشده از کلیله و دمنه، تهران ۱۳۴۹ ش.
(۴۸) خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی، تهران ۱۳۵۰ـ ۱۳۵۵ ش.
(۴۹) احمد منزوی، فهرست نسخه های خطی فارسی، تهران ۱۳۴۸ـ ۱۳۵۳ ش.
(۵۰) جلال الدین محمد بن محمد مولوی، کتاب مثنوی، ۱۳۷۴.
(۵۱) مجتبی مینوی، «برزویه حکیم و رودکی شاعر و نشو و نمای زبان فارسی»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد، سال ۷، ش ۴ (زمستان ۱۳۵۰).
(۵۲) مجتبی مینوی، پانزده گفتار درباره چند تن از رجال ادب اروپا: از اومیروس تا برناردشا، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۵۳) جان بویر ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۵۴) احمد بن مهدی نراقی، کتاب معراج السعاده، تهران.
(۵۵) مهدی بن ابی ذر نراقی، جامع السعادات، چاپ محمد کلانتر، نجف ۱۳۸۷/۱۹۶۷، چاپ افست بیروت.
(۵۶) محمد فرید وجدی، دائرة معارف القرن الرابع عشر العشرین، بیروت.
(۵۷) EI، sv "Bilawhar WA-یو | دا | SAF" (توسط D M لنگ).
(۵۸) دایره المعارف ایرانیکا، sv "Barlaam و Iosaph" (J P Asmussen).
(۵۹) I، و sv "Berle'am ایل یوداسف" (محمد فواد Koprulu).
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بلوهر و بوذاسف»، شماره۱۷۶۵.