• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابراهیم ادهم

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اِبْراهیمِ اَدْهَم، ابواسحاق ابراهیم بن ادهم بن منصوربن یزید ابن جابر (یا عامربن اسحاق) تَمیمی عِجْلی، عارف و زاهد معروف سدۀ ۲ق/۸م می‌باشد.



ولادت ابراهیم ادهم را در حدود ۱۰۰ق/۷۱۸م نوشته‌اند
[۱] ذهبی، شمس‌الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۳۸۷-۳۸۸، به کوشش شعیب الارنووط و علی ابوزید، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.



در تذکره‌ها پدر او را از ملوک خراسان گفته‌اند.


دربارۀ علت و چگونگی پیوستن او به طریق زهد و تجرد داستان‌های مختلف نقل شده است،

۳.۱ - روایت اول

بنا بر یکی از این روایات ابراهیم در قصر شاهی بر تخت خفته بود. نیمه شب سقف خانه جنبید و آواز پای کسی که بر بام بود، شنیده شد. ابراهیم پرسید، کیست؟ جواب آمد که شتر گم کرده‌ام و گم‌شدۀ خود را می‌جویم. ابراهیم گفت ای نادان شتر بر بام می‌جویی؟ پاسخ آمد: پس تو بر تخت زرین و در جامۀ اطلس چگونه خدای را می‌جویی؟ این سخن موجب دگرگونی درونی او شد و وی زندگانی زاهدانه پیش گرفت.
[۲] عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۰۲-۱۰۳، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
[۳] مولوی، جلال‌الدین، مثنوی معنوی، ج۲(۴)، ص۳۲۱-۳۲۲، به کوشش رینولد ا نیکلسون، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۴] مولوی، جلال‌الدین، مثنوی معنوی، ج۲(۴)، ص۳۲۷-۳۲۸، به کوشش رینولد ا نیکلسون، تهران، ۱۳۶۳ش.


۳.۲ - روایت دوم

بنا بر روایت دیگر، روزی به قصد شکار بیرون رفته بود، در بیابان در پی صیدی اسب می‌تاخت. ناگهان آوازی به گوشش رسید که آیا تو را برای این کار آفریده‌اند و آیا بدین کار مأمور شده‌ای؟ به اطراف خود نگریست و کسی را ندید. گمان برد که شیطان با او سخن گفته است. بر او نفرین فرستاد و در پی صید خود روان شد. بار دیگر همان آواز به گوشش رسید، باز بر شیطان نفرین فرستاد و همچنان اسب می‌تاخت تا بار سوم همان آواز را از کوهۀ زین اسب خود بشیند. این‌بار حال او دگرگون شد. عنان باز کشید و به سوی شهر روان شد. در راه بازگشت به شبانی از شبانان پدر خود رسید. اسب و سلاح و جامۀ خود را به او داد و پوستین و کلاه او را پوشید و روی از دنیا برتافت و به زهد و تجرّد روی آورد.
[۵] سلمی، محمد، طبقات الصوفیه، ص۱۴-۱۵، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰.
[۶] ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللـه، حلیه الاولیاء، ج۷، ص۳۶۸، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
[۷] ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۶۸، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
[۸] عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۰۳-۱۰۴، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.


۳.۳ - روایت سوم

در روایت دیگری آمده است که روزی ابراهیم ادهم در قصر خود نشسته بود و ارکان دولت نزد او ایستاده بودند. ناگاه مردی با هیبت از در درآمد و به سوی تخت ابراهیم پیش رفت. ابراهیم از او پرسید که کیستی و چه می‌خواهی؟ گفت آمده‌ام تا در این رباط فرود آیم. ابراهیم گفت این رباط نیست، سرای من است. مرد پرسید که این سرای پیش از تو از آنِ که بود؟ گفت از آنِ پدرم. پرسید پیش از او از آنِ که بود؟ گفت از آنِ فلان کس. پرسید پیش از او؟ گفت از آن پدر فلان کس. پرسید آنان همه کجا رفتند؟ گفت همه مردند و رفتند، پرسید: آیا چنین جایی که در آن می‌آیند و می‌روند جز رباط است؟ مرد بیگانه پس از این سخن به شتاب از خانه بیرون رفت. ابراهیم در پی او دوید و از او پرسید تو کیستی؟ مرد گفت من خضرم و ناپدید شد
[۹] عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۰۳، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
این واقعه موجب انقطاع او از دنیا شد. دربارۀ ابتدای کار او داستانهای دیگری نیز نقل کرده‌اند که همگی حکایت از آن دارد که وی پیش از آن‌که به طریق زهد و ریاضت درآید، از امیرزادگان بلخ بوده و پدر و یا جدّ مادریش، طبق روایتی که به ابن بطوطه رسیده
[۱۰] ابن بطوطه، رحله، ص۷۸-۷۹، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م .
در آن ناحیه جاه و مقامی داشته است. ولی چنین به نظر می‌رسد که که پدرش ادهم اهل علم و محدث بوده، زیرا ابراهیم خود احادیثی از او نقل کرده است.
[۱۱] صفدی، خلیل‌بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۵، ص۳۱۸، به کوشش س دیدرینگ، بیروت، ۱۳۸۹ق.
[۱۲] یوسف مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۷.
[۱۳] کتبی، محمدبن شاکر، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، ج۱، ص۱۳، بیروت، ۱۹۷۳-۱۹۷۴م.
[۱۴] سلمی، محمد، طبقات الصوفیه، ص۱۳، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰.
[۱۶] ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۶۷، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.

بعضی از مستشرقان داستان آغاز کار او را متأثر از داستان زندگی بودا دانسته‌اند که سلطنت و لذات دنیایی را ترک کرد و به تجرد و زندگی زاهدانه روی آورد. گرچه این گونه مشابهتها لزوماً و همیشه برخاسته از تأثیر و تأثر نیست و می‌تواند «مشابهت نوعی» باشد، چنانکه داستان‌هایی از این گونه دربارۀ ابوالفوارس شاه بن شجاع کرمانی (صوفی سدۀ ۳ق/۹م) و بعضی ملوک دیگر نیز گفته شده است
[۱۷] ابن قدامه، عبداللـه بن احمد، کتاب التوّابین، ص۳۰-۵۶، به کوشش جرج مقدسی، دمشق، ۱۹۶۱م.
[۱۸] ابن قدامه، عبداللـه بن احمد، کتاب التوّابین، ص۱۳۱-۱۹۱، به کوشش جرج مقدسی، دمشق، ۱۹۶۱م.
[۱۹] یافعی، عبداللـه‌بن اسعد، روض الریاحین فی حکایات الصّالحین، ج۱، ص۱۸۹، قبرس، مؤسسه عمادالدین.
[۲۰] یافعی، عبداللـه‌بن اسعد، روض الریاحین فی حکایات الصّالحین، ج۱، ص۲۲۵-۲۳۳، قبرس، مؤسسه عمادالدین.
[۲۱] ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۶۷، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
[۲۲] پند پیران، به کوشش جلال متینی، ج۱، ص۵۷-۶۱، تهران، ۱۳۵۵ش

لیکن در این مورد خاص احتمال این‌که روایات بودایی با داستان ابراهیم ادهم درآمیخته باشد، بی‌وجه نیست، زیرا بلخ در آن روزگار یکی از مراکز مهم تعلیمات و تبلیغات بودایی بوده و سرگذشت بودا، چنانکه از روایات سغدی و ترکی و فارسی و عربی داستان بلوهر و بوذاسف بر می‌آید، در شرق ایران و در میان بوداییان، مانویان و مسلمانان آن نواحی شهرت تمام داشته است. آنچه مؤید این احتمال است و تاکنون بدان توجه نشده، یکی داستان ملاقات ابراهیم با پسر خود در مکه است که عطار
[۲۳] عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۰۸-۱۰۹، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش
و دیگران آن را نقل کرده‌اند و آن نیز به داستانملاقات بودا با پسرش راهولا بی‌شباهت نیست. دیگری گفت و گوی او با ابلیس است.
[۲۴] عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۲۲، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
که روبه‌رو شدن بودا را با مارا به یاد می‌آورد.


نسب‌نامۀ او در اکثر تذکره‌ها و منابع تاریخی
[۲۵] ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ص۱۶۷، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
[۲۶] ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۱، ص۳۱، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۶۸-۱۹۷۲م.
به صورتی است که در آغاز این گفتار نقل شد (با تفاوتهای اندکی که در نقل و کتابت روی داده است) و غالباً او را از اعراب دانسته‌اند، ولی این احتمال نیز هست که اجداد وی از موالی بوده و به بکربن وائل منسوب بوده‌اند
[۲۸] بستی، محمدبن حبِّان، مشاهیر علماء الامصار، ص۱۸۳، قاهره، ۱۹۵۹م.
ابویوسف بسوی در کتاب المعرفه و التاریخ
[۳۰] بسوی، یعقوب بن سفیان، کتاب المعرفه و التاریخ، ج۲، ص۴۵۵، به کوشش اکرم ضیاءالعمری، بغداد، ۱۹۷۵م.
گفته است که وی از اعرابی بوده که به خراسان نزد لیث (ظاهراً لیث بن نصر سیار ) رفته و در آن‌جا اقامت گزیده است. البته این خبر را سند دیگری تأیید نمی‌کند و بعید نیست که در نقل روایت خلط و اشتباهی روی داده باشد. ولادت او در بلخ بوده است
[۳۱] بستی، محمدبن حبِّان، مشاهیر علماء الامصار، ص۱۸۳، قاهره، ۱۹۵۹م.
، ولی بعضی از مورخان نوشته‌اند که هنگامی که پدر و مادرش به حج رفته بودند، ابراهیم در مکه تولد یافت
[۳۴] ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللـه، حلیه الاولیاء، ج۷، ص۳۷۱، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
[۳۵] یوسف مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۳۰.
[۳۶] ذهبی، شمس‌الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۳۸۸، به کوشش شعیب الارنووط و علی ابوزید، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
[۳۷] ابن ملقّن، عمربن علی، طبقات الاولیاء، ص۵، به کوشش نورالدین شریته، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۴م.



دربارۀ علت خروج او از بلخ نیز روایات مختلف است. اغلب مورخان و تذکره‌نویسان نوشته‌اند که وی در پی دگرگونی روحی و ترک اغراض دنیوی به عراق عرب و شام رفت تا زندگانی زاهدانه در پیش گیرد و رزق حلال از دسترنج خویش حاصل کند، ولی طبق روایتی که ابن عساکر نقل کرده است
[۳۸] ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۶۸ به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
وی از ترس ابومسلم از خراسان گریخت و به نواحی مرزی شام و روم (ثغور) رفت
[۳۹] ذهبی، شمس‌الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۳۸۸، به کوشش شعیب الارنووط و علی ابوزید، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
[۴۰] یوسف مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۹.
بنابر روایت دیگری که ابونعیم اصفهانی آورده است، عبدالله بن مبارک گفته است که من و ابراهیم ادهم و گروهی دیگر در طلب علم از خراسان بیرون شدیم .
ابراهیم پس از خروج از بلخ به عراق عرب و از آن‌جا به حجاز و شام رفت و سالیان دراز در شهرهای آن نواحی به سیر آفاق و تزکیۀ نفس مشغول بود و طبق روایات در جنگ‌های مسلمانان با روم نیز شرکت می‌جست، چنانکه گفته‌اند که حتّی در وقت مرگ خواسته بود که تیر و کمانش را به دستش بدهند.
[۴۱] ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۹۹، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
[۴۲] کتبی، محمدبن شاکر، فوات الوفیات، ج۱، ص۱۳، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۳-۱۹۷۴م.

به گفتۀ فریدالدین عطار، ابراهیم ادهم پس از ترک بلخ به نیشابور رفت و در آن‌جا در غاری مسکن گزید و مدت ۹ سال در آن غار به عبادت و ریاضت مشغول شد، ولی هنگامی که مردمان از احوال او باخبر شدند، آن محل را ترک کرد و به مکه روی نهاد.
[۴۳] عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۰۴-۱۰۵، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
، این روایت پیش از عطار هم در خراسان معروف بوده و محمدبن منوّر در اسرارالتوحید از رفتن ابوسعید ابوالخیر به آن ناحیه (که آن را «زندرزن» می‌گوید) برای زیارت غار و صومعۀ ابراهیم ادهم، و همراه شدن ابوعلی‌سینا با ابوسعید سخن گفته است.
[۴۴] محمدبن منوّر، اسرارالتوحید، ج۴، ص۱۹۴-۱۹۵.
سکنی گزیدن زاهدان و عابدان در غارها امری معمول بوده است و در کتب دیگر نیز اشارات بسیار بدان دیده می‌شود. به گفتۀ کلاباذی در کتاب التعرف این گروه از زاهدان را «شکفتیّه»، یعنی ساکنان شکفتها و غارها، می‌نامیده‌اند.
[۴۵] کلاباذی، ابوبکربن محمد، التعرف لمذهب اهل التصوف، ص۲۱، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
و بعید نیست که ابراهیم ادهم پیش از رفتن به عراق و حجاز و شام چندی در این محل انزوا و تجرد اختیار کرده باشد.
ابراهیم ادهم در مکّه با سفیان ثوری و فضیل بن عیاض و ابویوسف غسولی صحبت داشت.
[۴۶] سلمی، محمد، طبقات الصوفیه، ص۱۳، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰.
[۴۷] انصاری، خواجه عبداللـه، طبقات الصوفیه، ص۶۸، به کوشش سرور مولایی، تهران، ۱۳۶۲ش.
[۴۸] ابن ملقّن، عمربن علی، طبقات الاولیاء، ص۶، به کوشش نورالدین شریته، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۴م.
و گفته‌اند که وی شاگرد ابوحنیفه بود.
[۴۹] هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ج۱، ص۱۱۳، به کوشش و ا ﮊوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
[۵۰] هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ج۱، ص۱۲۸، به کوشش و ا ﮊوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
ابوحنیفه در حق او می‌گفت که «او به خدمت خداوند مشغول شد و ما به خدمت تنها خود»
[۵۱] هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ج۱، ص۵۱، به کوشش و ا ﮊوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
[۵۲] عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۰۲، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
بنا بر گفتۀ اکثر مورخان وی در جنگ با رومیان بیمار شد و درگذشت.


وفات او را ابن عساکر
[۵۳] ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۹۶، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
از قول محمدبن اسماعیل بخاری ۱۶۱ق/۷۷۸م گفته و بستی،
[۵۴] بستی، محمدبن حبِّان، مشاهیر علماء الامصار، ج۱، ص۱۸۳، قاهره، ۱۹۵۹م.
سمعانی
[۵۵] سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج۲، ص۳۰۵، به کوشش عبدالرحمن بن یحیی المعلمی، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
، ذهبی ، ابن ملقّن
[۵۷] ابن ملقّن، عمربن علی، طبقات الاولیاء، ص۶، به کوشش نورالدین شریته، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۴م.
، ابن اثیر و کتبی
[۵۹] کتبی، محمدبن شاکر، فوات الوفیات، ج۱، ص۱۴، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۳-۱۹۷۴م.
نیز همین سال را ذکر کرده‌اند، ولی ابوالفداء ، مزّی
[۶۱] یوسف مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۳۷.
، ابن کثیر ، ابن عماد
[۶۳] ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۱، ص۲۵۵، قاهره، ۱۳۵۰ق/۱۹۳۱م.
و ابن حجر
[۶۴] ابن حجر، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۰۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵ق.
مرگ او را در ۱۶۲ق/۷۷۹م دانسته‌اند. ابن عساکر نیز
[۶۵] ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۹۶، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
سال اخیر را درست دانسته است. سال ۱۴۰ که ابن خلکان
[۶۶] ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۱، ص۳۲، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۶۸-۱۹۷۲م.
ذکر کرده و سال‌های ۱۶۳ و ۱۶۶ که کسان دیگر گفته‌اند
[۶۷] یوسف مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۳۷.
[۶۸] ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۹۶، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
[۶۹] ابن حجر، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۰۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵ق.
این نظر اخیر را می‌توان با گفتۀ محمدبن کناسه ( شاعر عصر عباسی) خواهرزادۀ ابراهیم ادهم مربوط دانست که در قصیده‌ای در مدح خال خود به «جَدَث الغربی» یعنی گورستان ناحیۀ «غربی» که در شمال مصر و غرب دلتای رود نیل واقع است، اشاره می‌کند. در سدۀ ۷ و ۸ق/۱۳ و ۱۴م مردمان شام و فلسطین مقبرۀ ابراهیم ادهم را در شهر جبله می‌دانستند و ابن بطوطه، ابوالحسن هروی در کتاب الاشارات الی معرفه الزیارات قبر او را در جبله لبنان زیارت کرده است
[۷۰] ابن بطوطه، رحله، ص۷۸، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
[۷۱] ابن بطوطه، رحله، ص۸۳، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
[۷۲] ابن بطوطه، رحله، ص۲۸۳، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م .

پیش از ابن بطوطه، ابوالحسن هروی در کتاب الاشارات الی معرفه الزیارات قبر او را در جبله بر ساحل دریا گفته
[۷۳] ابن بطوطه، رحله، ص۲۳، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
و در جای دیگر از همین کتاب، به قریۀ کَفَر بَریک که تربت لوط را نیز در آن می‌دانستند، اشاره کرده، ولی گفته است که درست همان جبله است
[۷۴] ابن بطوطه، رحله، ص۲۹، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م،
به گفتۀ ابن بطوطه
[۷۵] ابن بطوطه، رحله، ص۳۸۲، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
در شهر بلخ تا زمان او خانۀ ابراهیم ادهم را مردمان می‌شناخته‌اند و او خود به زیارت آن رفته است
[۷۶] ابن بطوطه، رحله، ص۲۹، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
به گفتۀ ابن بطوطه
[۷۷] ابن بطوطه، رحله، ص۳۸۲، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
در شهر بلخ تا زمان او خانۀ ابراهیم ادهم را مردمان می‌شناخته‌اند و او خود به زیارت آن رفته است. این اختلافات ظاهراً از همان اوائل پیدا شده و موجب گردیده است که ابن جوزی به وجود دو ابراهیم ادهم قائل شود
[۷۸] ابن حجر، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۰۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵ق.
و در زمان فریدالدین عطار به نوعی بوده است که وی می‌گوید: «نقل است که چون عمرش به آخر رسید ناپیدا شد، چنانکه به تعیین، خاک او پیدا نیست. بعضی گویند در بغداد است و بعضی گویند در شام است، و بعضی گویند آنجاست که شهرستان لوط پیغمبر ـ علیه‌السیلام ـ به زمین فرو رفته است و او در آن‌جا گریخته است از خلق و هم آن‌جا وفات کرده است»
[۷۹] عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۲۷، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.



ابراهیم ادهم را در شمار محدّثین نیز آورده‌اند.
[۸۰] بخاری، محمدبن اسماعیل، التاریخ الکبیر، ج۱ (۱)، ص۲۷۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۱-۱۳۶۴ق.
[۸۱] ابن ابی حاتم رازی، محمدبن ادریس، الجرح و التعدیل، ج۱ (۱)، ص۸۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م.
[۸۳] ابن حجر، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۰۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵ق.
[۸۴] یوسف مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۷-۲۸.
[۸۵] ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللـه، حلیه الاولیاء، ج۸، ص۵۱-۵۸، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
و راویان حدیث احادیثی از او نقل کرده‌اند
[۸۶] سلمی، محمد، طبقات الصوفیه، ص۱۴، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰.
[۸۷] یوسف مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۳۸-۳۹.
[۹۰] ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۶۷-۱۶۸،به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
و نسخه‌ای نیز از کتابی به نام جزء فیه مسند احادیث ابراهیم بن ادهم الزاهد در دارالکتب قاهره موجود است، ولی ظاهراً در اواخر عمر نقل و روایت حدیث را رها کرد. از قول او آورده‌اند که گفت: ۳ چیز مرا از این کار بازداشت، یکی شکر نعمت، دیگر استغفار از معصیت، سه دیگر آماده شدن برای مرگ




۸.۱ - در منابع شیعی

در بعضی از منابع متأخر شیعی آمده است که ابراهیم ادهم در مکه به خدمت امام محمد باقر (ع) رسید و از برکات و انفاس او بهره گرفت.
[۹۲] شوشتری، قاضی نوراللـه، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۲۴، تهران، ۱۳۶۵.
و طبق روایاتی که نقل کرده‌اند وی در کوفه، هنگامی که امام صادق (ع) از آن شهر عازم مدینه بود، همراه با جمعی از علما به مشایعت آن حضرت رفت
[۹۳] ابن فهد حلی، احمدبن محمد، عده الداعی، ص۷۰، تهران، ۱۳۳۸ش.
[۹۴] خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج۱، ص۱۴۵، تهران، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م.
خروج او از بلخ طبق اغلب روایات در روزگار جوانی بوده و اگر گریختن او از پیش ابومسلم، چنانکه قبلاً اشاره شد، درست باشد، باید در حدود ۱۳۰ تا ۱۳۲ق از بلخ بیرون رفته باشد. به هر حال ارتباط او با امام باقر (ع) که در ۱۱۴ق، ص۷۳۲م وفات یافته دور از احتمال است، هرچند که نام او را در شمار راویان حدیث از آن حضرت آورده‌اند
[۹۵] یوسف مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۷.
[۹۶] کتبی، محمدبن شاکر، فوات الوفیات، ج۱، ص۱۳، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۳-۱۹۷۴م.
[۹۷] صفدی، خلیل‌بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۵، ص۳۱۸، به کوشش س دیدرینگ، بیروت، ۱۳۸۹ق.
با این‌ همه دور نیست که با امام صادق (ع) ملاقات کرده باشد. بودن او در کوفه و مکه و مدینه، در زمان حیات امام صادق (د ۱۴۸ق/۷۶۵م) و مشابهت برخی از سخنان او با اقوالی که از آن حضرت نقل شده
[۹۸] ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللـه، حلیه الاولیاء، ج۸، ص۱۱، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
[۹۹] الشیبی، کامل مصطفی، الصله بین التصوف و التشیع، ج۱، ص۲۰۵، بیروت، ۱۹۸۲م.
[۱۰۰] الشیبی، کامل مصطفی، الصله بین التصوف و التشیع، ج۱، ص۲۰۸، بیروت، ۱۹۸۲م.
، انتساب او به قبیلۀ بنی عجل که به دوستی اهل بیت شهرت داشتند و نیز انتساب او به قبیلۀ بکربن وائل که گروهی از آنان پیروان علی (ع) بودند، می‌تواند از نوعی ارتباط یا ارادت او به خاندان نبوت حکایت کند، ولی هیچ‌یک از این اشارات دلیل بر تشیع ابراهیم ادهم نیست و در کتبی که قدما در رجال نوشته‌اند، نام او در شمار پیروان ائمۀ اطهار نیامده است.

۸.۲ - در ادبیات عرفانی

در ادبیات عرفانی، ابراهیم ادهم یکی از برترین نمونه‌های زهد و ترک و تجرّد به‌شمار رفته است. ابوحنیفه او را «سیدنا» خطاب می‌کرد، و جنید او را «مفاتیح العلوم» لقب داده است
[۱۰۱] هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص۱۲۹، به کوشش و ا ﮊوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
[۱۰۲] عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۰۲، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
چنانکه یوسف مزّی در تهذیب الکمال
[۱۰۳] مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۳۶.
از قول عبدالوهاب میدانی نقل کرده است، ابوالعباس احمدبن محمد بَرْدَعی کتابی دربارۀ ابراهیم ادهم تألیف کرده بود به نام زهد ابراهیم، از این کتاب امروز اثری در دست نیست، لیکن از کتاب دیگری دربارۀ او به نام الروض النسیم و الدّر الیتیم فی مناقب السّلطان ابراهیم و یا سیره‌السلطان ابراهیم بن ادهم نسخه‌هایی موجود است که به قلم احمدبن یوسف سنان القَرَمانی (د ۱۰۱۹ق/۱۶۱۱م) نوشته شده و ترجمه و تلخیصی است از کتاب دیگری به نام الطرازالمعلم (فی قصه) السلطان ابراهیم ادهم که به زبان ترکی و به قلم درویش حسن رومی (سدۀ ۱۰ق/۱۶م) نوشته شده بود.
[۱۰۴] العش، یوسف، فهرس مخطوطات دارالکتب الظاهریه، ص۲۹۴، دمشق، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م.
این شرح حال شامل داستان‌هایی است دربارۀ ابراهیم ادهم، پدرش و جدش، و مترجم مطالبی از کتب دیگر نیز بر اصل کتاب افزوده است در کتابخانۀ گوتا (در آلمان) نیز نسخه‌ای از منظومه‌ای با عنوان قصه ولی‌اللـه ادهم به زبان عربی هست به زبان فارسی نیز داستانهای عامیانۀ دیگری دربارۀ او نوشته‌اند
[۱۰۵] بدوی، عبدالرحمن، تاریخ التصوف الاسلامی، ص۲۲۸-۲۲۹، کویت، ۱۹۷۸م.
ابوالحسن محمد شاعر هندی داستان زندگانی ابراهیم ادهم را به نام گلزار ابراهیم به زبان اردو به نظم درآورده که چندبار به چاپ رسیده است، داستان ترک سلطنت ابراهیم در افسانه‌های عامیانۀ ایرانی هم دیده می‌شود و در روایتی از آن‌که در کاشان معروف است، سبب تنبّه و توبۀ او سخنی است که از یکی از کنیزکان خود می‌شنود
[۱۰۶] م م.، «ابراهیم ادهم»، سخن، س۱۵، شم‌ ۱، ص۱۱۳، ۱۳۴۳ش.

در اندونزی داستان ابراهیم ادهم شهرت و رواج تمام داشته و با تصرفات و اضافات گوناگون به اغلب زبانهای این ناحیه نقل شده است.

۸.۳ - در ادبیات مالاکایی

در ادبیات مالاکایی علاوه بر روایات و داستان‌هایی که در کتاب بستان السلاطین فی ذکر الاولین و الآخرین، نوشته نورالدین الرّانیری (سدۀ ۱۱ق، ص۱۷م) درباره ابراهیم ادهم از کتابهایی چون روض الریاحین یافعی و تذکره‌های فارسی و عربی نقل و ترجمه شده است
[۱۰۷] م م.، «ابراهیم ادهم»، سخن، س۱۵، شم‌ ۱، ص۸-۱۱، ۱۳۴۳ش.
، کتاب افسانه‌آمیز مستقلی دربارۀ او موجود است به نام حکایه سلطان ابراهیم ادهم که تألیف آن به شخصی به نام ابوبکر حضرموتی نسبت داده شده و معلوم نیست که این شخص مؤلف کتاب به زبان عربی بوده یا مترجم و یا مؤلف آن به زبان مالاکایی. این داستان سراسر ساختگی است، ولی در برخی موارد مشابهت‌های دوری با روایات مشهور و قدیمی مربوط به ابراهیم ادهم دارد و نکات اخلاقی و عرفانی آن شایستۀ توجه است
[۱۰۸] م م.، «ابراهیم ادهم»، سخن، س۱۵، شم‌ ۱، ص۹-۲۰، ۱۳۴۳ش.
این داستانها هیچگونه ارزش تاریخی ندارند و تنها از دامنۀ وسیع شهرت و میزان تأثیر شخصیت این زاهد مسلمان در اذهان و افکار عامۀ مسلمانان در نقاط مختلف جهان حکایت می‌کنند. شهرت ابراهیم ادهم از حدود سرزمین‌های اسلامی فراتر رفته و در ادبیات اروپائی نیز آثاری بر جای نهاده است.
نیکولائومانوچی سیاح و مورخ ایتالیایی که در قرن ۱۱ق/۱۷م در دربار شاهان مغولِ هند بوده، یکی از داستان‌های مربوط به ابراهیم را در کتاب « تاریخ مغول » خود درج کرده و شاعر معروف انگلیسی لی‌هانت (۱۷۸۴-۱۸۵۹م) در قطعه‌ای بسیار شیوا به نام «ابو ابن ادهم» داستان خواب دیدن ابراهیم، جبرائیل را در حالی که نام دوستان حق را بر صحیفه‌ای می‌نوشت، به نوعی که در تذکره‌الاولیاءِ عطار
[۱۰۹] عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۲۳، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
دیده می‌شود، به زبان انگلیسی نظم کرده است.

۸.۴ - در تاریخ تصوف

شخصیت ابراهیم ادهم و احوال و اقوال او در تاریخ تصوف اسلامی و در نخستین مراحل شکل‌گیری آن تأثیر و اهمیت بسیار داشته است. ابهامات و آشفتگی‌هایی که در شرح احوال و ذکر وقایع زندگانی او دیده می‌شود، و نیز افسانه‌هایی که دربارۀ او ساخته شده، همگی برخاسته از شهرت او و دلیل بر تأثیری است که شخصیت و اقوال و رفتار او در افکار و اذهان مردم بر جای گذارده است. سلسلۀ چشتیه شجرۀ طریقت خود را از طریق شیخ ابواسحاق چشتی (معروف به شامی) به سلسلۀ ادهمیه و ابراهیم ادهم می‌رسانند
[۱۱۰] آریا، غلامعلی، طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان، ج۱، ص۶۹، تهران، ۱۳۶۵ش.
[۱۱۱] آریا، غلامعلی، طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان، ج۱، ص۷۴-۷۷، تهران، ۱۳۶۵ش.
و سلاطین فاروقیۀ دکن با جعل نسب‌نامه‌ای نسل خود را از طریق او به عمربن خطاب می‌پیوستند
[۱۱۲] فرشته، محمدقاسم هندوشاه، تاریخ فرشته، ج۲، ص۲۷۷، کانپور، ۱۲۹۰ق/۱۸۷۴م.

اهمیت ابراهیم ادهم در تاریخ تصوف اسلامی بیش‌تر از جهت سهمی است که وی در تحول زهد و تقوی و عبادت اولیۀ اسلامی به ریاضات و مجاهدات و افکار صوفیانه دوره‌های بعد داشته است. وی برجسته‌ترین نمایندۀ این جریان بوده و پیش از او حسن بصری و سفیان ثوری، و بعد از او کسانی چون شاگردش شقیق بلخی و رابعۀ عدویّه در ظهور و تکامل آن سهم اساسی داشته‌اند. مقدمات و مراحل اولیۀ بسیاری از اصول نظری و قواعد اخلاقی و عملی عرفان اسلامی را که از سده‌های ۳ و ۴ق/۹ و ۱۰م به بعد به عنوان مبانی و شرایط سیر و سلوک و منازل و مراحل طریقت شناخته شد، در اعمال و اقوال منسوب به او می‌توان یافت. بسیاری از معانی و مفاهیم رایج در میان متصوفه، چون خوف و رجا، صبر و رضا، توبه و زهد، اخلاص و شکر و توکّل، عزلت و خلوت، فقر و غنا، قرب و محبت و آداب مربوط به صحبت و خدمت و معیشت، پیش از آن‌که در کتب و رسالاتی که کسانی چون محاسبی، سرّاج، کلاباذی و قشیری نوشته‌اند، تعریف و تبیین شود و به عنوان معاملات و مکاسب و به صورت مقامات و احوال تنظیم و ترتیب یابد، در روایاتی که ابونعیم اصفهانی و مؤلفان و تذکره‌نویسان دیگر دربارۀ او نقل کرده‌اند، به تعابیر مختلف و غالباً در ضمن بیان موارد و مواقع آنها، به روشنی دیده می‌شود.
مخالفت او با نفس
[۱۱۳] ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللـه، حلیه الاولیاء، ج۷، ص۳۷۱، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
[۱۱۴] هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ج۱، ص۷۷-۷۹، به کوشش و ا ﮊوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
و پرهیزش از شهرت و گریزان بودنش از اقبال مردم
[۱۱۵] ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللـه، حلیه الاولیاء، ج۷، ص۳۶۹، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
[۱۱۶] ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللـه، حلیه الاولیاء، ج۷، ص۳۷۲، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
[۱۱۷] عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۰۵، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
[۱۱۸] عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۰۶-۱۰۷، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
گاهی رفتار و اعمال ملامتیّه را به یاد می‌آورد و روش وی در ایثار و انفاق در حق اصحاب و همراهان خود به روش و سیرت جوانمردان بی‌شباهت نیست. برخلاف فقیران بودایی و راهبان مسیحی که از کار و کوشش برای امرار معاش پرهیز داشتند، وی خواستار رزق حلال از دسترنج خود بود و برای این مقصود در کشتزارها کار می‌کرد، به باغبانی و نگهبانی مزارع می‌پرداخت و در جنگهای مسلمانان با امپراطوری بیزانس شرکت می‌کرد. گرچه خود در آغاز جوانی تأهل اختیار کرده و دارای فرزند شده بود، ولی تحمل بار تأهل را مانع سیر و سلوک می‌دانست و می‌گفت فقیری که زن بگیرد، چون کسی است که در کشتی نشیند و چون فرزند آورد چنان است که غرق شود
[۱۱۹] ابونصر سراج، عبداللـه بن علی، اللمع فی التصوف، ص۱۹۹، به کوشش رینولد نیکلسون، لیدن، ۱۹۱۴م.
[۱۲۰] عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۱۰-۱۱۱، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.

وی در برابر صاحبان مقام و قدرت بی‌باک و گستاخ بود و با لحن تند و انتقادآمیز آنان را از دنیاپرستی و دین‌فروشی برحذر می‌داشت
[۱۲۱] ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللـه، حلیه الاولیاء، ج۸، ص۱۰، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
[۱۲۲] یوسف مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۳۶.
[۱۲۳] ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۹۰، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
در اقوال منسوب به او سخنان شطح‌آمیز، از آنگونه که به بایزید بسطامی و حلاج نسبت داده‌اند، دیده نمی‌شود و از فنا و بقا، توحید شهودی و وجودی، محو و اثبات، صَحو و سُکر، غیبت و حضور و موضوعات دیگری که در آثار عرفای بعد از او آمده و مبانی نظری عرفان اسلامی را تشکیل داده است، نشان روشنی نیست. راه و روش او در تصوف، زهد و عبادت، ریاضت و مجاهدت، ذم دنیا و گریز از خواسته‌های دنیوی است، و پرهیز از هر چیز که انسان را از یاد خدا و عبادت او دور کند، محور و مرکز اقوال و افکار اوست. از همین جهت شخصیت او در تکامل اصول اخلاقی و تحکیم آداب و ضوابط سلوک صوفیانه بسیار مؤیر بوده است.


(۱) آریا، غلامعلی، طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۲) ابن ابی حاتم رازی، محمدبن ادریس، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م.
(۳) ابن ابی‌الحدید، عبدالحمیدبن هبه‌اللـه، شرح نهج‌البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م.
(۴) ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
(۵) ابن بطوطه، رحله، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
(۶) ابن جوزی، عبدالرحمن، صفه الصفوه، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۲ق/۱۹۷۲م.
(۷) ابن حجر، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵ق.
(۸) ابن خلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۶۸-۱۹۷۲م.
(۹) ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
(۱۰) ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۰ق/۱۹۳۱م.
(۱۱) ابن فهد حلی، احمدبن محمد، عده الداعی، تهران، ۱۳۳۸ش.
(۱۲) ابن قدامه، عبداللـه بن احمد، کتاب التوّابین، به کوشش جرج مقدسی، دمشق، ۱۹۶۱م.
(۱۳) ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، قاهره، ۱۳۵۱-۱۳۵۸ق.
(۱۴) ابن ملقّن، عمربن علی، طبقات الاولیاء، به کوشش نورالدین شریته، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۴م.
(۱۵) ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، دارالمعرفه.
(۱۶) باوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، بیروت، ۱۹۲۳-۱۹۷۴م.
(۱۷) ابونصر سراج، عبداللـه بن علی، اللمع فی التصوف، به کوشش رینولد نیکلسون، لیدن، ۱۹۱۴م.
(۱۸) ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللـه، حلیه الاولیاء، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
(۱۹) انصاری، خواجه عبداللـه، طبقات الصوفیه، به کوشش سرور مولایی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۲۰) بخاری، محمدبن اسماعیل، التاریخ الکبیر، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۱-۱۳۶۴ق.
(۲۱) بدوی، عبدالرحمن، تاریخ التصوف الاسلامی، کویت، ۱۹۷۸م.
(۲۲) بستی، محمدبن حبِّان، مشاهیر علماء الامصار، قاهره، ۱۹۵۹م.
(۲۳) بسوی، یعقوب بن سفیان، کتاب المعرفه و التاریخ، به کوشش اکرم ضیاءالعمری، بغداد، ۱۹۷۵م.
(۲۴) پند پیران، به کوشش جلال متینی، تهران، ۱۳۵۵ش
(۲۵) خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، تهران، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م.
(۲۶) ذهبی، شمس‌الدین محمد، العبر، به کوشش ابوهاجر محمد السعیدبن بسیونی، بیروت، ۱۰۴۵ق/۱۹۸۵م.
(۲۷) ذهبی، شمس‌الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب الارنووط و علی ابوزید، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۲۸) سلمی، محمد، طبقات الصوفیه، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰.
(۲۹) سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، به کوشش عبدالرحمن بن یحیی المعلمی، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
(۳۰) شوشتری، قاضی نوراللـه، مجالس المؤمنین، تهران، ۱۳۶۵.
(۳۱) الشیبی، کامل مصطفی، الصله بین التصوف و التشیع، بیروت، ۱۹۸۲م.
(۳۲) صفدی، خلیل‌بن ایبک، الوافی بالوفیات، به کوشش س دیدرینگ، بیروت، ۱۳۸۹ق.
(۳۳) العش، یوسف، فهرس مخطوطات دارالکتب الظاهریه، دمشق، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م.
(۳۴) عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۳۵) فرشته، محمدقاسم هندوشاه، تاریخ فرشته، کانپور، ۱۲۹۰ق/۱۸۷۴م.
(۳۶) کتبی، محمدبن شاکر، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۳-۱۹۷۴م.
(۳۷) کلاباذی، ابوبکربن محمد، التعرف لمذهب اهل التصوف، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
(۳۸) م م.، «ابراهیم ادهم»، سخن، س۱۵، شم‌ ۱، ۱۳۴۳ش.
(۳۹)محمدبن منور، تهذیب الکمال، به کوشش بشار عواد، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۴۰) مولوی، جلال‌الدین، مثنوی معنوی، به کوشش رینولد ا نیکلسون، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۴۱) هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، به کوشش و ا ﮊوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
(۴۲) هروی، علی بن ابی‌بکر، کتاب الاشارات الی معرفه الزیارات، به کوشش جانین سوردل، دمشق، ۱۹۵۳م.
(۴۳) یافعی، عبداللـه‌بن اسعد، روض الریاحین فی حکایات الصّالحین، قبرس، مؤسسه عمادالدین.
(۴۴) یاقوت، معجم البلدان، بیروت، ۱۳۷۶ق/۱۹۵۷م.
(۴۵)یوسف مزّی، تهذیب الکمال.


۱. ذهبی، شمس‌الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۳۸۷-۳۸۸، به کوشش شعیب الارنووط و علی ابوزید، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
۲. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۰۲-۱۰۳، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
۳. مولوی، جلال‌الدین، مثنوی معنوی، ج۲(۴)، ص۳۲۱-۳۲۲، به کوشش رینولد ا نیکلسون، تهران، ۱۳۶۳ش.
۴. مولوی، جلال‌الدین، مثنوی معنوی، ج۲(۴)، ص۳۲۷-۳۲۸، به کوشش رینولد ا نیکلسون، تهران، ۱۳۶۳ش.
۵. سلمی، محمد، طبقات الصوفیه، ص۱۴-۱۵، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰.
۶. ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللـه، حلیه الاولیاء، ج۷، ص۳۶۸، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
۷. ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۶۸، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
۸. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۰۳-۱۰۴، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
۹. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۰۳، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
۱۰. ابن بطوطه، رحله، ص۷۸-۷۹، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م .
۱۱. صفدی، خلیل‌بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۵، ص۳۱۸، به کوشش س دیدرینگ، بیروت، ۱۳۸۹ق.
۱۲. یوسف مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۷.
۱۳. کتبی، محمدبن شاکر، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، ج۱، ص۱۳، بیروت، ۱۹۷۳-۱۹۷۴م.
۱۴. سلمی، محمد، طبقات الصوفیه، ص۱۳، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰.
۱۵. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۳۵، قاهره، ۱۳۵۱-۱۳۵۸ق.    
۱۶. ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۶۷، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
۱۷. ابن قدامه، عبداللـه بن احمد، کتاب التوّابین، ص۳۰-۵۶، به کوشش جرج مقدسی، دمشق، ۱۹۶۱م.
۱۸. ابن قدامه، عبداللـه بن احمد، کتاب التوّابین، ص۱۳۱-۱۹۱، به کوشش جرج مقدسی، دمشق، ۱۹۶۱م.
۱۹. یافعی، عبداللـه‌بن اسعد، روض الریاحین فی حکایات الصّالحین، ج۱، ص۱۸۹، قبرس، مؤسسه عمادالدین.
۲۰. یافعی، عبداللـه‌بن اسعد، روض الریاحین فی حکایات الصّالحین، ج۱، ص۲۲۵-۲۳۳، قبرس، مؤسسه عمادالدین.
۲۱. ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۶۷، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
۲۲. پند پیران، به کوشش جلال متینی، ج۱، ص۵۷-۶۱، تهران، ۱۳۵۵ش
۲۳. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۰۸-۱۰۹، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش
۲۴. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۲۲، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
۲۵. ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ص۱۶۷، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
۲۶. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۱، ص۳۱، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۶۸-۱۹۷۲م.
۲۷. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۳۵، قاهره، ۱۳۵۱-۱۳۵۸ق.    
۲۸. بستی، محمدبن حبِّان، مشاهیر علماء الامصار، ص۱۸۳، قاهره، ۱۹۵۹م.
۲۹. ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج۶، ص۵۶، بیروت، دارالمعرفه.    
۳۰. بسوی، یعقوب بن سفیان، کتاب المعرفه و التاریخ، ج۲، ص۴۵۵، به کوشش اکرم ضیاءالعمری، بغداد، ۱۹۷۵م.
۳۱. بستی، محمدبن حبِّان، مشاهیر علماء الامصار، ص۱۸۳، قاهره، ۱۹۵۹م.
۳۲. ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج۲، ص۹، بیروت، دارالمعرفه.    
۳۳. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل، ج۶، ص۵۶، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.    
۳۴. ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللـه، حلیه الاولیاء، ج۷، ص۳۷۱، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
۳۵. یوسف مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۳۰.
۳۶. ذهبی، شمس‌الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۳۸۸، به کوشش شعیب الارنووط و علی ابوزید، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
۳۷. ابن ملقّن، عمربن علی، طبقات الاولیاء، ص۵، به کوشش نورالدین شریته، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۴م.
۳۸. ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۶۸ به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
۳۹. ذهبی، شمس‌الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۳۸۸، به کوشش شعیب الارنووط و علی ابوزید، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
۴۰. یوسف مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۹.
۴۱. ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۹۹، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
۴۲. کتبی، محمدبن شاکر، فوات الوفیات، ج۱، ص۱۳، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۳-۱۹۷۴م.
۴۳. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۰۴-۱۰۵، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
۴۴. محمدبن منوّر، اسرارالتوحید، ج۴، ص۱۹۴-۱۹۵.
۴۵. کلاباذی، ابوبکربن محمد، التعرف لمذهب اهل التصوف، ص۲۱، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
۴۶. سلمی، محمد، طبقات الصوفیه، ص۱۳، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰.
۴۷. انصاری، خواجه عبداللـه، طبقات الصوفیه، ص۶۸، به کوشش سرور مولایی، تهران، ۱۳۶۲ش.
۴۸. ابن ملقّن، عمربن علی، طبقات الاولیاء، ص۶، به کوشش نورالدین شریته، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۴م.
۴۹. هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ج۱، ص۱۱۳، به کوشش و ا ﮊوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
۵۰. هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ج۱، ص۱۲۸، به کوشش و ا ﮊوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
۵۱. هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ج۱، ص۵۱، به کوشش و ا ﮊوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
۵۲. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۰۲، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
۵۳. ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۹۶، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
۵۴. بستی، محمدبن حبِّان، مشاهیر علماء الامصار، ج۱، ص۱۸۳، قاهره، ۱۹۵۹م.
۵۵. سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج۲، ص۳۰۵، به کوشش عبدالرحمن بن یحیی المعلمی، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
۵۶. ذهبی، شمس‌الدین محمد، العبر، ۱، ص۱۸۳، به کوشش ابوهاجر محمد السعیدبن بسیونی، بیروت، ۱۰۴۵ق/۱۹۸۵م.    
۵۷. ابن ملقّن، عمربن علی، طبقات الاولیاء، ص۶، به کوشش نورالدین شریته، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۴م.
۵۸. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل، ج۶، ص۵۶، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.    
۵۹. کتبی، محمدبن شاکر، فوات الوفیات، ج۱، ص۱۴، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۳-۱۹۷۴م.
۶۰. ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج۲، ص۹، بیروت، دارالمعرفه.    
۶۱. یوسف مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۳۷.
۶۲. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۳۵، قاهره، ۱۳۵۱-۱۳۵۸ق.    
۶۳. ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۱، ص۲۵۵، قاهره، ۱۳۵۰ق/۱۹۳۱م.
۶۴. ابن حجر، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۰۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵ق.
۶۵. ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۹۶، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
۶۶. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۱، ص۳۲، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۶۸-۱۹۷۲م.
۶۷. یوسف مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۳۷.
۶۸. ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۹۶، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
۶۹. ابن حجر، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۰۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵ق.
۷۰. ابن بطوطه، رحله، ص۷۸، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
۷۱. ابن بطوطه، رحله، ص۸۳، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
۷۲. ابن بطوطه، رحله، ص۲۸۳، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م .
۷۳. ابن بطوطه، رحله، ص۲۳، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
۷۴. ابن بطوطه، رحله، ص۲۹، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م،
۷۵. ابن بطوطه، رحله، ص۳۸۲، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
۷۶. ابن بطوطه، رحله، ص۲۹، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
۷۷. ابن بطوطه، رحله، ص۳۸۲، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
۷۸. ابن حجر، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۰۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵ق.
۷۹. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۲۷، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
۸۰. بخاری، محمدبن اسماعیل، التاریخ الکبیر، ج۱ (۱)، ص۲۷۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۱-۱۳۶۴ق.
۸۱. ابن ابی حاتم رازی، محمدبن ادریس، الجرح و التعدیل، ج۱ (۱)، ص۸۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م.
۸۲. ذهبی، شمس‌الدین محمد، العبر، ج۱، ص۱۸۳، به کوشش ابوهاجر محمد السعیدبن بسیونی، بیروت، ۱۰۴۵ق/۱۹۸۵م.    
۸۳. ابن حجر، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۰۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵ق.
۸۴. یوسف مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۷-۲۸.
۸۵. ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللـه، حلیه الاولیاء، ج۸، ص۵۱-۵۸، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
۸۶. سلمی، محمد، طبقات الصوفیه، ص۱۴، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰.
۸۷. یوسف مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۳۸-۳۹.
۸۸. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۳۵، قاهره، ۱۳۵۱-۱۳۵۸ق.    
۸۹. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۴۵، قاهره، ۱۳۵۱-۱۳۵۸ق.    
۹۰. ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۶۷-۱۶۸،به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
۹۱. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۳۷، قاهره، ۱۳۵۱-۱۳۵۸ق.    
۹۲. شوشتری، قاضی نوراللـه، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۲۴، تهران، ۱۳۶۵.
۹۳. ابن فهد حلی، احمدبن محمد، عده الداعی، ص۷۰، تهران، ۱۳۳۸ش.
۹۴. خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج۱، ص۱۴۵، تهران، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م.
۹۵. یوسف مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۷.
۹۶. کتبی، محمدبن شاکر، فوات الوفیات، ج۱، ص۱۳، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۳-۱۹۷۴م.
۹۷. صفدی، خلیل‌بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۵، ص۳۱۸، به کوشش س دیدرینگ، بیروت، ۱۳۸۹ق.
۹۸. ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللـه، حلیه الاولیاء، ج۸، ص۱۱، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
۹۹. الشیبی، کامل مصطفی، الصله بین التصوف و التشیع، ج۱، ص۲۰۵، بیروت، ۱۹۸۲م.
۱۰۰. الشیبی، کامل مصطفی، الصله بین التصوف و التشیع، ج۱، ص۲۰۸، بیروت، ۱۹۸۲م.
۱۰۱. هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص۱۲۹، به کوشش و ا ﮊوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
۱۰۲. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۰۲، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
۱۰۳. مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۳۶.
۱۰۴. العش، یوسف، فهرس مخطوطات دارالکتب الظاهریه، ص۲۹۴، دمشق، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م.
۱۰۵. بدوی، عبدالرحمن، تاریخ التصوف الاسلامی، ص۲۲۸-۲۲۹، کویت، ۱۹۷۸م.
۱۰۶. م م.، «ابراهیم ادهم»، سخن، س۱۵، شم‌ ۱، ص۱۱۳، ۱۳۴۳ش.
۱۰۷. م م.، «ابراهیم ادهم»، سخن، س۱۵، شم‌ ۱، ص۸-۱۱، ۱۳۴۳ش.
۱۰۸. م م.، «ابراهیم ادهم»، سخن، س۱۵، شم‌ ۱، ص۹-۲۰، ۱۳۴۳ش.
۱۰۹. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۲۳، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
۱۱۰. آریا، غلامعلی، طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان، ج۱، ص۶۹، تهران، ۱۳۶۵ش.
۱۱۱. آریا، غلامعلی، طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان، ج۱، ص۷۴-۷۷، تهران، ۱۳۶۵ش.
۱۱۲. فرشته، محمدقاسم هندوشاه، تاریخ فرشته، ج۲، ص۲۷۷، کانپور، ۱۲۹۰ق/۱۸۷۴م.
۱۱۳. ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللـه، حلیه الاولیاء، ج۷، ص۳۷۱، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
۱۱۴. هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ج۱، ص۷۷-۷۹، به کوشش و ا ﮊوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
۱۱۵. ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللـه، حلیه الاولیاء، ج۷، ص۳۶۹، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
۱۱۶. ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللـه، حلیه الاولیاء، ج۷، ص۳۷۲، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
۱۱۷. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۰۵، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
۱۱۸. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۰۶-۱۰۷، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
۱۱۹. ابونصر سراج، عبداللـه بن علی، اللمع فی التصوف، ص۱۹۹، به کوشش رینولد نیکلسون، لیدن، ۱۹۱۴م.
۱۲۰. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۱۰-۱۱۱، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
۱۲۱. ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللـه، حلیه الاولیاء، ج۸، ص۱۰، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
۱۲۲. یوسف مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۳۶.
۱۲۳. ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۹۰، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م.
۱۲۴. ابن ابی‌الحدید، عبدالحمیدبن هبه‌الله، شرح نهج‌البلاغه، ج۲، ص۹۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م.    



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۲، ص۶۳۰.    



جعبه ابزار