تاهرت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تاهَرْت، یا تیهَرت، تیارِت، استان (ولایت) و شهری کهن در شمال
الجزایر و پایتخت دولت
اباضی مذهب رستمیان میباشد.
شهر تاهرت در گذشته از دو بخش مجزا به نامهای القدیمه (کهنه) و الحدیثه (نو) که در فاصلۀ ۹ کیلومتری از یکدیگر جای داشتهاند، تشکیل میشده است.
بنا بر یافتههای باستانشناسان، تاهرت قدیم از دورۀ پیش از تاریخ مسکونی بوده، و منطبق با شهر رومی تینگارتیاست که رومیان سالیان درازی بر آن فرمان راندهاند. این شهر در سدۀ ۵م از مراکز اسقفنشین در شمال
افریقا به شمار میرفته است.
تاهرت قدیم بر روی تپهای کم ارتفاع با برج و بارویی استوار ساخته شده بود و همواره مورد توجه فرمانروایان بربری، رومی و بیزانسی بوده، و قرنها به عنوان مرکز مغرب اوسط شناخته میشده است.
این شهر در ۶۲ق/۶۸۲م به دست
عقبة بن نافع فهری فاتح افریقیه، گشوده شد و ضمیمۀ قلمرو
امویان گردید.
برخی منابع تاهرت قدیم را به اشخاصی چون عبدالخالق و
ابن بخاته نسبت دادهاند که احتمالاً نام امیران آن دیار بودهاند.
دیرینگی تاهرت جدید (الحدیثه) به میانههای سدۀ ۲ق باز میگردد. پس از دست یافتن ابن
اشعث بر قیروان و سرکوب اباضیهای افریقیه، گروهی از
اباضیان به رهبری
عبدالرحمان بن رستم فارسی، از قیروان به مغرب اوسط گریختند و نزد قبایل بربری اباضی مذهب، از همپیمانان خود، ساکن کوهستان سوفجیج در نزدیکی تاهرت قدیم پناه جستند؛ آنگاه عبدالرحمان ابنرستم ــ که برخی منابع نسب او را به شاهان ساسانی میرسانند ــ درصدد بنای شهری در نزدیکی تاهرت برآمد
اما او در انجام دادن چنین کاری با موانعی سخت روبهرو بود. ناخشنودی بربرها و تخریب شبانۀ هر آنچه در روز ساخته میشد، در ابتدا او را از اینکار منصرف ساخت؛ اما سرانجام با مالکان قدیم آن اراضی، یعنی بربرهای بیدفاع (لِقَومٍ مستضعفین) مراسه و صنهاجه در ازای پرداخت سهمی از
خراج شهر به توافق رسید و بنای تاهرت نوین را آغاز کرد.
عبدالرحمان بن رستم با در نظر گرفتن جوانب مختلف سیاسی، اقتصادی و طبیعی، موضعی جنگلی در جنوب غربی تاهرت را برای بنای شهر جدید برگزید که بعدها به نام تاهرت سفلی یا حدیثه یا جدیده معروف گردید.
بربرها تاهرت نو را تَقدِمت یاتگدمت میخواندند که در
زبان آنان شیر ماده یا دفِ مستطیلشکل معنا میدهد.
معنای اول که برگرفته از افسانۀ پیدایی
شهر قیروان است، به زیستگاه شیرماده اشاره دارد که فلاتی پر درخت بود و جانوران وحشی در آن زندگی میکردند، اما به طرز اسرارآمیزی یکباره آنجا را ترک کردند.
معنای دوم به ساختار مستطیلـی ـ شکل شهر اشاره دارد. برپایۀ نتایج کاوشهای باستانشناسان، این شهر در آغاز به شکل مستطیل غیر منتظمی به درازای ۱۰۰‘۱ متر و پهنای ۷۰۰ تا ۸۰۰ متر بوده است که یک شاهراه در امتداد شرقی ـ غربی آن را به دو نیم بخش میکرد و توسط دیواری سنگی به پهنای ۵/۱ متر که در ۴ نقطۀ مهم آن ۴ دروازه وجود داشت، محصور میشد.
بانیان شهر، نخست مسجدِ جامعِ شهر را ساختند و آن گاه دارالاماره، و سپس خانههای مردم و کاخهای بزرگان بنا شد.
مسجد جامع که تا اواخر سدۀ ۵ق/۱۱م پابرجا بود، از چوبهای جنگل پیرامون شهر ساخته شده بود و ۴ راهرو داشت.
تاهرت مدتی طولانی معسکر (اردوگاه) عبدالرحمان بن رستم خوانده میشد.
از اینرو، برخی از مورخان بر این باورند که این شهر در آغاز همانند قیروان صرفاً اردوگاهی کوچک بوده است که بعدها رو به توسعه نهاد.
با آنکه تاهرت در شمال مغرب اوسط و در کنار
دریای مدیترانه و بین تِلِمْسان و قلعۀ
بنیحماد جای داشت، برخی به خطا آن را جزو افریقیه دانستهاند.
تاهرت به سبب داشتن وضع مناسب آب و هوایی، خاک حاصلخیز،
آب فراوان و چراگاههای سرسبز، از مراکز مهم کشاورزی، دامداری و پرورش اسب در مغرب اوسط به شمار میرفت.
در روزگار فرمانروایی
رستمیان، تاهرت که در منتهیالیه شمالی یکی از راههای کاروانروِ ماوراء صحرا جای داشت، از لحاظ مادی و اقتصادی به اوج شکوفایی خود رسید. این شهر دارای دو مسجد جامع بود که از سنگ بنا شده بودند و در کنار بازارهای شهر جای داشتند
کاخهای متعدد آن، از جمله قصر عبدالواحد، قصر اِبان و قصر حمویه،
و دیگر بناهای شکوهمند شهر به تاهرت چهرۀ شهری پرشکوه بخشیده بود.
حمامها، کاروانسراها و مسافرخانههای پرآمد و شد و همچنین بازارهای متعدد آنکه هر یک به عرضۀ کالایی معیّن اختصاص داشت و سرآمد آنها بازار ابنوردۀ فارسی بود، مؤید رونق اقتصادی و اعتبار این شهر در دورۀ شکوفایی آن است.
قصبه یا قلعۀ مرکزی شهر موسوم به معصومه، مشرف بر
بازار بود
برخی آن را، کتابخانۀ عظیم اباضیها دانسته، و گفتهاند که در آن ۳۰۰ هزار جلد کتاب نگهداری میشد که به هنگام فتح شهر به دست
فاطمیان بیشتر آن کتابها در آتش سوخت و ذخایرش به تاراج رفت.
عمران و آبادانی تاهرت، موجب شده بود که گروههای قومی و نژادی گوناگونی از دیگر نقاط جهان بدان سوی روی نهند. در آن میان، عنصر ایرانی و مسیحی در خور ملاحظه بود.
قبایل و طوایف مختلفی از بربرها، مانند بربرهای
لواته،
هواره،
زَناته،
مکناسه و
کتامه و گروهی از ایرانیان
و عربهای مهاجر
و مردمانی از
اندلس،
بصره و
کوفه و نیز گروههایی از
شیعیان،
سنیان،
معتزلیان،
مسیحیان،
یهودیان و پیروان دیگر فرق و مذاهب در تاهرت اقامت داشتند.
شهر تاهرت بر حسب تقسیمبندی گروههای قومی و نژادی به محلات مستقلی (جزایر) تقسیم میشد و هر یک از گروههای قومی در محلات خاص خود به سر میبردند.
شهر تاهرت در اندک زمانی، چنان عظمتی یافت که به یک شهر پرجاذبه بدل گشت
و شعرا در ستایش و سپس در تأسف بر ویرانی آن، اشعاری سرودند.
برخی آنرا با
قرطبه و
دمشق مقایسه میکردند
و جمعی نیز به آن القابی چون عراق المغرب،
و بلخ المغرب
و تاهرتالطیبه
میدادند و دشمنان رستمیان آنرا به دارالمشرکین، مأوی الملحدین، کهف یا دار الفاسقین ملقب میساختند.
شهر تاهرت در عصر دولت رستمیان در سدۀ ۳ق شاهد نهضت ادبی و علمی چشمگیری شد
و آوازۀ بسیار یافت و در رویدادهای سیاسی آن
سده نقش مهمی ایفا کرد.
از بدو تأسیس شهر تاهرت در ۱۴۴ق/۷۶۱م، عبدالرحمان بن رستم و جانشینانش، یعنی
امامان اباضیمذهب رستمی بر آن حکومت داشتند، تا آنکه در ۲۹۶ق/۹۰۹م، سپاهیان فاطمی به فرماندهی
ابوعبدالله داعی بر تاهرت دست یافتند و حکومت رستمیان را برانداختند
و ابوحُمَید دَوّاس ابنصولات (صولان) لَهیصی، ملقب به السید الصغیر از جانب فاطمیان به حکومت تاهرت گماشته شد.
در ۲۹۷ق محمد بن خزر بن صولات زناتی رئیس قبیلۀ
مغراوه برضد فاطمیان
قیام کرد و به تاهرت حمله برد، اما در برابر کارگزار فاطمیان در تاهرت شکست خورد.
در ۲۹۸ق مردم تاهرت برضد فاطمیان شوریدند و عامل آنها ناگزیر از شهر گریخت و به قلعۀ ابن بخاته پناه برد و حکومت تاهرت به
محمد بن خزر زناتی رسید و اندکی بعد مردم برضد او نیز قیام کردند و مجدداً از
ابوحمید دواس خواستند به تاهرت باز گردد.
مردم تاهرت بار دیگر در ۲۹۹ق/۹۱۲م برضدکارگزار فاطمیان دست به شورشی نافرجام زدند که در نتیجۀ آن، ۸هزار تن از مردم شهر کشته شدند و فرمانروایی تاهرت به
مصالة بن حبوس مکناسی واگذار گردید. ابوحمید دواس به رقاده احضار، و همانجا کشته شد و مصاله از جانب فاطمیان به حکومت تاهرت رسید.
در ۳۱۲ق/۹۲۴م مصاله به دستور عبیدالله مهدی به قصد سرکوب محمد بن خزر مغراوی و قبایل بربری زناته و هواداران امویان اندلس از تاهرت خارج شد و در نبردی که درگرفت، بسیاری از بربرها را کشت، ولی خود او نیز در ۲۰
شعبان همان سال کشته شد.
در ۳۱۴ق محمد بن خزر بار دیگر به قصد تسخیر تاهرت آمد، اما این بار نیز ناکام ماند.
این جنگها میان ابنخزر و
عبیدیان چندبار اتفاق افتاد که البته نتیجۀ قطعی دربرنداشت.
مغرب اوسط و از آن میان، شهر تاهرت در دورۀ حاکمیت فاطمیان، دستخوش ناآرامیهایی بود و آسیبهای بسیاری دید. در این میان در ۳۴۸ق/ ۹۵۹م، حکومت تاهرت از جانب فاطمیان به
زیری بن مناد صنهاجی واگذار شد.
در ۳۶۰ق/۹۷۱م زیری بن مناد در جنگ با بربرهای زناته و مغراوه ــ از متحدان امویان اندلس ــ کشته شد
و پس از وی پسرش بُلُّقین (بلکین) بن زیری به حکومت تاهرت رسید و او از جانب خود عاملی بر این شهر گمارد.
در ۳۶۲ق مردم تاهرت بر عامل بلقین شوریدند و او را از شهر بیرون راندند. بلقین برای سرکوب شورش به تاهرت آمد و پس از درهم شکستن مقاومت مردم، شهر را ویران ساخت.
در ۳۷۶ق/۹۸۶م مردم تاهرت بار دیگر بر فاطمیان شوریدند و شهر دستخوش ناآرامی شد و در پی آن، سپاهیان فاطمی به شهر درآمدند و پس از سرکوب شورش، شهر را
غارت کردند.
در ۳۸۱ق زیری بن عطیۀ مغراوی زناتی از هواداران امویان اندلس، تاهرت را تصرف کرد.
در ۳۸۹ق/ ۹۹۹م
ابنابیعامر حاجب اندلسی پس از نبردهایی بر تاهرت چیره شد،
اما در ۳۹۱ق بار دیگر زیری بن عطیه بر این شهر دست یافت.
از ۴۰۹ق/ ۱۰۱۸م به بعد تاهرت بر قلمرو حمادیان افزوده شد،
اما در ۴۷۳ق/۱۰۸۰م این شهر به دست
مرابطون افتاد.
یحیی بن غانیه میورقی از ۶۰۴ تا ۶۰۶ق/۱۲۰۷ تا ۱۲۰۹م بارها بر تاهرت تاخت و مردم که از این حملات به ستوه آمده بودند، شهر را ترک کردند. تاهرت از ۶۲۰ق/۱۲۲۳م کاملاً متروک گردید و رو به ویرانی نهاد.
لئون افریقی که در سدۀ ۱۰ق/۱۶م از مغرب دیدن کرده، تاهرت را شهری ویران یافته، و تصویری مبهم از آن ارائه کرده است.
امیرعبدالله عبدالقادر جزایری در ۱۲۵۱ق/۱۸۳۵م پایتخت خود را در تاهرت قدیم (تگدمت) قرار داد و آنجا را مرکز فرماندهی خود ساخت و به نبرد با نیروهای فرانسوی پرداخت. در ۱۲۸۰ق/۱۸۶۳م ژنرال لاموریسیر، تیهرت (تیارت) امروزی را بنا کرد.
این شهر با جمعیتی حدود ۵۳۰‘۱۸۰ تن (۱۳۸۴ش/ ۲۰۰۵م)، مرکز استانی به همین نام در
کشور الجزایر، با وسعت ۵۵۶، ۱۹ کمـ ۲ و جمعیـتـی حدود ۷۳۰‘۸۱۰ تـن (۱۳۸۵ش/۲۰۰۶م) است.
در ۱۳۲۰ش/۱۹۴۱م دو باستان شناس فرانسوی در منطقۀ تاهرت به حفاری پرداختند و بخشهایی از دیوار و شهرِ تاهرتِ روزگار رستمیان را از دل خاک بیرون آوردند.
(۱) ابن ابـی دینار، محمد، المؤنس، بـه کوشش محمـد شمام، تونس، ۱۳۸۷ق.
(۲) ابناثیر، الکامل فی التاریخ.
(۳) ابن حوقل، محمد، صورةالارض، بیروت، ۱۹۷۹م.
(۴) ابنحیان، حیان، المقتبس، به کوشش چالمتا، مادرید، ۱۹۷۹م.
(۵) ابنخلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
(۶) ابنخلکان، وفیات الاعیان.
(۷) ابنصغیر، اخبار الائمة الرستمیین، به کوشش محمدناصر و ابراهیم بحاز، بیروت، ۱۹۸۶م.
(۸) ابن عذاری، احمد، البیان المغرب، به کوشش کولن ولوی پرووانسال، بیروت، ۱۹۸۳م.
(۹) ابوزکریا ورجلانی، یحیی، السیرة و اخبار الائمة، به کوشش عبدالرحمان ایوب، تونس، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۰) ابوعبیدبکری، عبدالله، المسالک و الممالک، به کوشش ادریان وان لِون و افِره، تونس، ۱۹۹۲م.
(۱۱) ابوالفدا، تقویم البلدان، به کوشش رنو و دوسلان، پاریس، ۱۸۴۰م.
(۱۲) ادریسی، محمد، نزهة المشتاق، بیروت، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹م.
(۱۳) الاستبصار فی عجائب الامصار، به کوشش سعد زغلول عبدالحمید، بغداد، ۱۹۸۶م.
(۱۴) اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۲۷م.
(۱۵) بارونی، سلیمان، الازهار الریاضیة فی ائمة و ملوک الاباضیة، به کوشش محمدعلی صلیبی، عمان، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۱۶) بورویبه، رشید، مدن مندثرة، الجزایر، ۱۹۸۱م.
(۱۷) جیلالی، عبدالرحمان، تاریخ الجزائر العام، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۱۸) دبوز، محمدعلی، تاریخ المغرب الکبیر، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
(۱۹) درجینی، احمد، طبقات المشایخ بالمغرب، به کوشش ابراهیم طلای، الجزایر، ۱۹۷۴م.
(۲۰) دمشقی، محمد، نخبةالدهر، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۲۱) زیاده، نقولا، افریقیات، لندن، ۱۹۹۱م.
(۲۲) ژولین، ش ا، تاریخ افریقیا الشمالیة، ترجمۀ محمد مزالی و دیگران، تونس، ۱۹۸۳م.
(۲۳) سالم، عبدالعزیز، المغرب الکبیر، بیروت، ۱۹۸۱م.
(۲۴) سرور، محمد، تاریخ الدولة الفاطمیة، قاهره، ۱۹۹۴م.
(۲۵) سلاوی، احمد، الاستقصاء، به کوشش جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضاء، ۱۹۵۴م.
(۲۶) شماخی، احمد، السیر، به کوشش احمد بن سعود سیابی، عمان، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۲۷) طنجی، محمد بن تاویت، «دولة الرستمیین اصحاب تاهرت»، صحیفة معهد الدراسات الاسلامیة فی مدرید، مادرید، ۱۹۷۵م، ج ۵، شم ۱-۲.
(۲۸) عبدالحمید، سعد زغلول، تاریخ المغرب العربی، اسکندریه، ۱۹۷۹م.
(۲۹) عنان، محمد بن عبدالله، دولة الاسلام فی الاندلس، قاهره، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۳۰) قزوینی، زکریا، آثار البلاد، بیروت، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.
(۳۱) لقبال، موسی، دورکتامة فیتاریخ الخلافة الفاطمیة، الجزایر، ۱۹۷۹م.
(۳۲) لئون افریقی، حسن بن محمد وزان، وصف افریقیا، ترجمۀ محمد حجی و محمداخضر، بیروت، ۱۹۸۳م.
(۳۳) مارسه، ژرژ، بلاد المغرب و علاقاتها بالمشرق الاسلامی فی العصور الوسطی، ترجمۀ محمود عبدالصمد هیکل، اسکندریه، ۱۹۹۱م.
(۳۴) مالکی، عبدالله، ریاض النفوس، به کوشش بشیر بکوش، بیروت، ۱۹۹۴م.
(۳۵) مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۰۶م.
(۳۶) مقری، احمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر.
(۳۷) مقریزی، احمد، اتعاظ الحنفاء، به کوشش جمالالدین شیال، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
(۳۸) مونس، حسین، تاریخالمغرب و حضارته، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
(۳۹) میلی، محمد، تاریخ الجزائر فی القدیم و الحدیث، الجزایر، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
(۴۰) یاقوت، بلدان.
(۴۱) یعقوبی، احمد، «البلدان»، همراه الاعلاق النفیسۀ ابن رسته، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۳۰۹ق/۱۸۹۱م.
(۴۲) یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
(۴۳) Bosworth، C E، The Islamic Dynasties، Edinburgh، ۱۹۶۷.
(۴۴) EI۲.
(۴۵) Wikipedia، www en wikipedia org/wiki/Tiaret.
(۴۶) The World Gazetteer، www world–gazetteer com.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تاهرت»، شماره۵۷۳۳.