تجارت برده (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تجارت،
خرید و
فروش و تصرف در اصل
سرمایه برای دستیابی به سود است.
در آیات مختلف
قرآن کریم به تجارت
برده اشاره شده است.
با توجه به
آیه۲۱
سوره یوسف تجارت برده در
مصر، در زمان
یوسف -علیه السلام- متداول بوده است:
وشروه بثمن بخس درهم معدودة... «و او را به بهای ناچیزی چند
درهم فروختند و در آن بی رغبت بودند.»
از ظاهر سیاق برمی آید که ضمیر جمعی که در جمله" شروه" و در جمله" کانوا" میباشد به رهگذران برمی گردد، و معنایش این باشد که: رهگذران یوسف را به
پولی اندک فروختند، چون از این معنا حذر داشتند که اگر بر سر قیمت ایستادگی به خرج دهند حقیقت مطلب روشن شده صاحبانش پیدا شده از چنگ ایشان بیرونش میکنند.
ولی بیشتر مفسرین گفتهاند: ضمیر مذکور به
برادران یوسف برمی گردد و معنای جمله این است که: برادران یوسف بعد از آنکه فریاد رهگذران بلند شد که"
بشارت! پسر بچهای" خود را به کنار
چاه رسانده ادعا کردند که این پسر بچه از ایشان است که در چاه افتاده و اینک آمدهاند او را بیرون بیاورند، و در نتیجه همانجا یوسف را به پولی اندک فروختند، و از
ترس اینکه حقیقت حال معلوم نشود در قیمتش پافشاری نکردند.
بعضی دیگر گفتهاند: ضمیر اول به برادران و ضمیر دوم به رهگذران برمی گردد، و معنای آیه این است که: برادران، یوسف را به پولی اندک فروختند، و رهگذران از خریدنش اظهار بی میلی میکردند که فروشندگان
قیمت را بالا نبرند، و یا واقعا نسبت به خریدنش بی میل بودند برای اینکه حدس میزدند حقیقت مطلب غیر اینست، و حتما مکر و نقشهای در کار است، چون از سیمای پسر بچه پیداست که از بردگان نیست.
و لیکن سیاق آیات با هیچیک از این دو وجه سازگاری ندارد، چون هر چه ضمیر جمع در آیه قبلی بود همه به رهگذران برمی گشت و در آیه بعدی هم اسمی از برادران به میان نیامده تا بگوییم ضمیر در" شروه" و ضمیر در" کانوا" و یا یکی از آن دو به برادران برمی گردد.
علاوه بر اینکه ظاهر
آیه بعدی که میفرماید: " و قال الذی اشتراه من مصر" این است که آن خریدن با فروختن در این آیه تحقق یافته (و خلاصه خریداران در آن آیه خریداران این آیهاند).
و اما اینکه در روایات آمده که" برادران یوسف خود را به آنجا رسانیده، یوسف را از دست ایشان گرفتند و ادعا کردند که این برده ماست که در چاه افتاده و در آخر او را به
ثمن بخسی فروختند" مطلبی است تاریخی که نه با ظاهر سیاق آیات
تدافع دارد، و نه ظاهر آیه آن روایات را دفع میکند.
و چه بسا گفته شده که"
شراء " در آیه مورد بحث به معنی خریدن است، چون به این معنا هم از
زبان عرب شنیده شده، ولی سیاق آیه این احتمال را هم مانند دو احتمال قبلی دفع میکند.
و قال الذی اشتراه من مصر لامراته اکرمی مثواه عسی ان ینفعنا او نتخذه ولدا ... «و آن کس که او را از
مصر خریده بود به همسرش گفت نیکش بدار شاید به حال ما
سود بخشد یا او را به فرزندی اختیار کنیم و بدین گونه ما
یوسف را در آن سرزمین مکانت بخشیدیم تا به او تاویل خوابها را بیاموزیم و
خدا بر کار خویش چیره است ولی بیشتر مردم نمیدانند.»
از سیاق آیات استفاده میشود که قافله نامبرده
یوسف را با خود به
مصر بردند و در آنجا به معرض فروش گذاشتند، و مردی از
اهل مصر او را خریداری نموده به خانه اش برد.
راستی آیات این
سوره به چه نحو شگفت آوری این شخص را معرفی میکند: اولا در کلمه" من مصر" میفهماند خریدار یوسف، مردی از
اهل خود
مصر بوده، و ثانیا در آیه" و الفیا سیدها لدی الباب" میفهماند که او مردی بزرگ و مرجع حوائج مردم بوده، و ثالثا در آیه" و قال نسوة فی المدینة امرات العزیز تراود فتاها عن نفسه" میفهماند که او عزیزی در مصر بوده که مردم مصر برای او
عزت و مقامی منیع قائل بودهاند. و نیز او را معرفی میکند که دارای
زندان بوده، پس معلوم میشود ریاستی در بین مردم داشته، زیرا داشتن زندان از شؤون ریاست است، و خلاصه از همه این آیات برمی آید که
یوسف از همان اول به خانه عزت و
کاخ سلطنتی درآمده بوده.
و کوتاه سخن،
قرآن کریم در تعریف این شخص در هر نوبت آن مقدار را که مورد حاجت بوده بیان کرده، چون در اولین مرتبه که سخن از او به میان میآید لازم نیست تمامی خصوصیاتش گفته شود، و لذا در این مقام تنها فرموده: " و قال الذی اشتراه من مصر" و به هر حال آیه مورد بحث با همه اختصار و کوتاهیش میرساند که
قافله، یوسف را به مصر برده و در آنجا او را به یکی از سکنه آن شهر فروختند، و او هم یوسف را به خانه اش برد، و به همسرش سفارش کرد که" اکرمی مثواه عسی ان ینفعنا او نتخذه ولدا".
با اینکه عادت بر این جریان دارد که
موالی نسبت به امر بردگان خود اهمیتی ندهند، مگر در جایی که از سیمای برده آثار اصالت و رشد را
تفرس کنند و به نظرشان سیمای
خیر و
سعادت بیاید، مخصوصا پادشاهان و سلاطین و رؤسا که هر لحظه دهها و بلکه صدها
برده و
کنیز میگیرند، چنین اشخاصی عادتا نسبت به آن همه غلام و
کنیز ولع و اشتیاق نشان نمیدهند، و چنان نیست که تا یک برده و یا کنیز به دستشان بیاید و اله و شیدایش شوند، با این حال این سفارشی که عزیز مصر در باره
یوسف کرده که" او را احترام کند، باشد که از او انتفاع ببرند و یا فرزند خود بخوانند" حتما معنای عمیقی دارد، و مخصوصا از این جهت که این سفارش را به شخص همسر و بانوی خانه اش میکند (نه به کارکنان
خانه)، بلکه به او میگوید که شخصا مباشر جزئیات امور یوسف باشد، و این سابقه ندارد که ملکهها در امور جزئی و کوچک مباشرت کنند، و خانمی با چنین مقامی منیع به امور بردگان و غلامان رسیدگی نماید.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «تجارت برده».