تشبیه به آتش (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قرآن کریم از سر و صدا افتادن مردم شهرهای
عذاب شده با
عذاب استیصال، را به
آتش خاموش و بی فروغ
تشیبه کرده است.
در
سوره انبیاء آیه ۱۱ از سر و صدا افتادن مردم شهرهای
عذاب شده با
عذاب استیصال، به
آتش خاموش و بی فروغ تشبیه شده است:
وکم قصمنا من قریة کانت ظالمة... • قالوا یـویلنا انا کنا ظــلمین• فما زالت تلک دعوهم حتی جعلنـهم حصیدا خـمدین. «و چه بسیار شهرها را که (مردمش) ستمکار بودند در هم شکستیم و پس از آنها قومی دیگر پدید آوردیم؛ ... گفتندای وای بر ما که ما واقعا ستمگر بودیم؛ سخنشان پیوسته همین بود تا آنان را درو شده بی جان گردانیدیم.»
در آیه مزبور، دو نوع تشبیه به کار گرفته شده که یکی با لفظ «حصیدا» و دیگری با واژه «خامدین» است.
در آیات مورد بحث به دنبال گفتگوهایی که در باره
مشرکان و
کافران لجوج گذشت سرنوشت آنها را با مقایسه با سرنوشت اقوام پیشین، مشخص میکند.
نخست میگوید: " چه بسیار شهرها و آبادیهای ظالم و ستمگری را که درهم شکستیم" (و کم قصمنا من قریة کانت ظالمة).
" و بعد از آنها قوم و جمعیت دیگری را به روی کار و به میدان
آزمایش آوردیم" (و انشانا بعدها قوما آخرین).
با توجه به اینکه" قصم" به معنی شکستن توام با شدت است و حتی گاهی به معنی خرد کردن آمده، و با توجه به اینکه تکیه روی
ظلم و ستمگری این اقوام شده، نشان میدهد که خداوند شدیدترین انتقام و مجازات را در مورد اقوام ظالم و ستمگر قائل است.
ضمنا اشاره به این میکند که اگر تاریخ گذشتگان را مورد بررسی قرار دهید، خواهید دانست که تهدیدهای
پیامبر اسلام شوخی و بی حساب نیست، واقعیت تلخی است که باید دقیقا به آن بیندیشید.
آن گاه شرح حال آنها را به هنگامی که دامنه
عذاب در آبادی آنها گسترده میشد، و وضع بیچارگی آنان را در مقابل مجازات الهی مشخص میکند، میگوید:
" هنگامی که آنها احساس کردند
عذاب الهی میخواهد دامنشان را بگیرد، پا به فرار گذاردند" (فلما احسوا باسنا اذا هم منها یرکضون)
درست همانند یک لشگر شکست خورده که شمشیرهای
برهنه دشمن را پشت سر خود میبیند به هر سو پراکنده میشوند.
اما به عنوان
توبیخ و سرزنش به آنها گفته میشود: " فرار نکنید و بازگردید به سوی زندگانی پرناز و نعمتتان! و به سوی کاخها و قصرها و مسکنهای پرزر و زیورتان، شاید سائلان بیایند و از شما تقاضا کنند" (لا ترکضوا و ارجعوا الی ما اترفتم فیه و مساکنکم لعلکم تسئلون).
این عبارت ممکن است اشاره به آن باشد که همواره در این زندگی پرناز و
نعمتی که داشتند سائلان و تقاضاکنندگان بر در خانه هایشان رفت و آمد داشتند، با امید میآمدند و محروم بازمی گشتند به آنها میگوید: بازگردید و همان صحنههای نفرت انگیز را تکرار کنید، و این در حقیقت یک نوع
استهزاء و سرزنش است.
بعضی از مفسران نیز احتمال دادهاند که جمله" لعلکم تسئلون" اشارهای به دستگاه پر
زرق و
برق و کبریایی آنها است که خود شخصا در گوشهای مینشستند و مرتبا فرمان میدادند، و خدمتگزاران، پی در پی نزد آنها میآمدند و سؤال از امر و فرمانشان میکردند.
اما اینکه گوینده این سخن کیست؟ در آیه صریحا نیامده. ممکن است ندایی وسیله فرشتگان
خدا یا پیامبران و رسولانشان باشد یا از درون ضمیر مخفی و وجدانشان.
در حقیقت این ندای الهی بوده است که به آنها گفته میشد: " فرار نکنید و بازگردید" که از یکی از این سه طریق به آنها میرسیده است.
جالب اینکه در اینجا از میان تمام نعمتهای مادی بالخصوص روی"
مسکن " انگشت گذارده شده، شاید به خاطر اینکه نخستین وسیله آرامش
انسان وجود یک مسکن مناسب است، و یا اینکه
انسان غالبا بیشترین درآمد زندگی خود را صرف مسکنش میکند، و نیز بیشترین علاقه او به آن است.
به هر حال آنها در این هنگام بیدار میشوند، آنچه را قبلا شوخی میپنداشتند به جدیترین صورت در برابر خویش میبینند و فریادشان بلند میشود" میگویند:
ای وای بر ما که ظالم و ستمگر بودیم"! (قالوا یا ویلنا انا کنا ظالمین).
اما این بیداری اضطراری که در برابر صحنههای جدی
عذاب برای هر کس پیدا میشود بی ارزش است، و اثری در تغییر سرنوشت آنها ندارد، لذا
قرآن در آخرین آیه مورد بحث اضافه میکند: " و هم چنان این سخن را (وای بر ما ظالم و ستمگر بودیم) تکرار میکردند تا آنها را از ریشه، قطع کردیم و آنها را خاموش ساختیم" (فما زالت تلک دعواهم حتی جعلناهم حصیدا خامدین).
همچون زراعتی درو شده (حصید) بر
زمین میریزند، و شهر پر جوش و خروش و آبادشان به
قبرستان ویران و خاموشی مبدل میگردد (خامدین"خامد" در اصل از ماده"خمود" (بر وزن جنود) به معنی خاموش شدن آتش است، سپس به هر چیزی که از جوش و خروش و سر و صدا بیفتد اطلاق شده است.)
ان کانت الا صیحة واحدة فاذا هم خـمدون. «پاک (خدایی) که از آنچه
زمین میرویاند و (نیز) از خودشان و از آنچه نمیدانند همه را
نر و
ماده گردانیده است.»
«خامدون» به معنای
آتش خاموش شده است که
عذاب شدگان به آن تشبیه شدهاند.
اما ببینیم سرنوشت آن قوم طاغی و
ستمگر به کجا رسید؟
گرچه در
قرآن سخنی از پایان کار آن سه نفر
پیامبر که به سوی این قوم
مبعوث شدند نیامده، ولی جمعی از مفسران نوشتهاند که آن قوم علاوه بر کشتن آن مرد مؤمن پیامبران خویش را نیز به
قتل رساندند، در حالی که بعضی دیگر تصریح کردهاند که آن مرد با ایمان
جمعیت را به خود مشغول ساخت تا پیامبران بتوانند از توطئهای که برای آنها چیده شده بود رهایی یابند و به نقطه امن تری منتقل شوند، ولی نزول عذاب دردناک الهی بر آنها که در آیات بعد به آن اشاره میشود قرینهای بر ترجیح قول اول است، هر چند تعبیر" من بعده" (بعد از
شهادت آن مرد با ایمان) در مورد نزول
عذاب نشان میدهد که قول دوم صحیحتر است (دقت کنید).
دیدیم که مردم شهر انطاکیه چگونه به مخالفت با پیامبران الهی قیام کردند اکنون ببینیم سرانجام کارشان چه شد؟
قرآن در این زمینه میگوید: " ما بر قوم او بعد از وی هیچ لشکری از
آسمان نفرستادیم، و اصولا
سنت ما چنین نیست که برای نابود ساختن این اقوام سرکش متوسل به این امور شویم (و ما انزلنا علی قومه من بعده من جند من السماء و ما کنا منزلین).
ما نیازی به این امور نداریم، تنها یک اشاره کافی است که همه آنها را خاموش سازیم و به دیار عدم بفرستیم و تمام زندگی آنها را در هم بکوبیم.
تنها یک اشاره کافیست که عوامل
حیات آنها
تبدیل به عامل مرگشان شود، و در لحظهای کوتاه و زودگذر
طومار زندگانیشان را درهم پیچد! سپس میافزاید: " تنها یک
صیحه آسمانی تحقق یافت، صیحهای تکان دهنده و مرگبار، ناگهان همگی خاموش شدند"! (ان کانت الا صیحة واحدة فاذا هم خامدون).
آیا این صیحه صدای
صاعقهای بود که از ابری برخاست و بر
زمین نشست، لرزهای بر همه چیز افکند، و تمام عمارتها را ویران ساخت، و آنها از شدت وحشت تسلیم
مرگ شدند؟
یا صیحهای بود که بر اثر یک زمین لرزه شدید از دل زمین برخاست و در فضا طنین افکند و موج انفجارش همه را به کام
مرگ کشید؟!
هر چه بود یک صیحه، آن هم در یک لحظه زودگذر، بیش نبود، فریادی بود که همه فریادها را خاموش کرد، و تکانی بود که همه را بی حرکت ساخت، و چنین است
قدرت خداوند، و چنان است سرنوشت یک قوم گمراه و بی ثمر!
ناپایداری ادعای
ایمان منافقان، مانند روشنایی ناپایدار آتش است:
مثلهم کمثل الذی استوقد نارا فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظـلمـت لایبصرون «»
(از آیات قبلی استفاده میشود، این آیه درباره منافقان است.)
در این آیات بعد از بیان صفات و ویژگیهای
منافقان، قرآن مجید، برای مجسم ساختن وضع آنها دو
تشبیه گویا در آیات فوق بیان میکند:
در مثال اول میگوید: " آنها مانند کسی هستند که آتشی (در
شب ظلمانی) افروخته (تا در پرتو
نور آن راه را از بیراهه بشناسد و به منزل مقصود برسد) (مثلهم کمثل الذی استوقد نارا).
" ولی همین که این شعله
آتش اطراف آنها را روشن ساخت، خداوند آن را خاموش میسازد، و در ظلمات رهاشان میکند، به گونهای که چیزی را نبینند" (فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون).
آنها فکر میکردند با این
آتش مختصر و نور آن میتوانند با ظلمتها به پیکار برخیزند، اما ناگهان بادی سخت بر میخیزد و یا
باران درشتی فرو میریزد، و یا بر اثر پایان گرفتن مواد آتش افروز، آتش به سردی و خاموشی میگراید و بار دیگر در تاریکی وحشتزا سرگردان میشوند.
سپس اضافه میکند: " آنها کر هستند و گنگ و نابینا، و چون هیچیک از وسائل اصلی درک حقایق را ندارند از راهشان باز نمیگردند" (صم بکم عمی فهم لا یرجعون).
در زندگی انسان بیراههها فراوان است، اما خط مستقیم که به سر منزل مقصود به پیش میرود یکی بیش نیست، ولی خطوط انحرافی بی نهایت است، و از آن گذشته پردههای ظلمت و طوفانهای وحشتناک و حوادث گوناگون در طول این راه فراوان خواهد بود، چراغ پرفروغی که از این حوادث مصون باشد لازم است که این پردههای
ظلمت را بشکافد و در برابر طوفانها
مقاومت کند، و آن چیزی جز چراغ
عقل و
ایمان و خورشید
وحی نیست.
مختصر شعلهای که
انسان ، موقتا میافروزد چه کاری در این راه طولانی و پر از طوفان از آن ساخته است؟! " منافقان" با انتنفاقخاب راه
نفاق چنین میپنداشتند که میتوانند در همه حال موقعیت خویش را حفظ کنند و از هر خطر احتمالی مصون بمانند، از منافعی که به دو طرف میرسد، استفاده کرده، و هر دسته غالب شوند آنها را از خود بدانند اگر مؤمنان پیروز شوند در صف مؤمنان، و اگر غلبه با کافران باشد با آنها باشند.
آنها خود را افرادی
زیرک و باهوش میپنداشتهاند و در پرتو روشنایی این شعله ضعیف و ناپایدار، میخواستند راه زندگی خود را ادامه دهند و به نوایی برسند.
اما
قرآن پرده از روی کار آنها برداشت، و
دروغشان را آشکار کرد.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «تشبیه به آتش».