تعریف عدل الهی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
آیات قرآن کریم، عادل بودن و قیام به
عدل به عنوان یک
صفت مثبت برای
خداوند ذکر شده است یعنی در قرآن تنها به تنزیه خداوند از
ظلم و
ستم در آیات قرآن
قناعت نشده است بلکه به طور مستقیم نیز صفت
عدالت برای خداوند اثبات شده است چنانکه می فرماید: «شهدالله انه لا اله الا هو والملائکة واولوالعلم قائما بالقسط؛ خدا و
فرشتگان و دارندگان دانش گواهی می دهند که معبودی جز خدای یکتا که بپادارنده عدل است، نیست».
بنابراین از نظر
اسلام، عدل الهی حقیقی است و عدالت از صفاتی است که قطعا باید خداوند را به آن موصوف نمود.
در فرهنگهای لغت عربی برای عدل معانی یا کاربردهایی ذکر شده است که مهمترین آنها عبارتند از:
تعادل و تناسب، تساوی و برابری، اعتدال یا رعایت حد وسط در امور، استوار و
استقامت.
میتوان گفت: جامع معانی یا کاربردهای یاد شده این است که هر چیزی در جایگاه متناسب خود قرار گیرد به گونهای که
سهم مناسب و شایسته خود را از هستی و کمالات آن دریافت کند و به حق و سهم دیگران تجاوز نکند. بنابراین میتوان گفت: سخن
امام علی (علیهالسّلام) که در تعریف عدل فرموده است: «العدل یضع الامور مواضعها»
دقیقترین تعبیر در این باره است. عبارت: «وضع کل شیء فی موضعه و اعطاء کل ذی حق حقه» نیز که فلاسفه در تعریف عدل به کار بردهاند،
بیانگر معنای یاد شده است.
مولوی معنای مزبور را این گونه به
نظم آورده و به
تمثیل کشیده است:
عدل چه بود؟ وضع اندر موضعش ظلم چه بود؟ وضع در نا موضعش
عدل چه بود؟ آب ده اشجار را ظلم چه بود، آب دادن خار را
علامه طباطبایی در تحلیل
حقیقت عدل گفته است:
حقیقت عدل عبارت است از: «اقامة المساواة و الموازنة بین الامور بان یعطی کل من السهم ما ینبغی ان یعطاه. فیتساوی فی ان کلا منها واقع فی موضعه الذی یستحقه؛
حقیقت عدل عبارت است از برقراری تساوی و توازن میان امور به گونهای که سهم شایسته هر یک بدان داده شود. در نتیجه، همگی در این جهت که در جایگاه شایسته خود قرار گرفته است، یکسان و برابرند.»
آنگاه افزوده است:
«از آنچه گفته شد، روشن گردید که
عدل با حسن ملازمه دارد، زیرا حسن و زیبایی در امور به این است که هرچیزی به گونهای باشد که نفس
انسان آن را بپسندد و مجذوب آن شود. بدیهی است قرار گرفتن هر چیز در جایگاه مناسب آن، مستلزم چنان زیبایی خواهد بود».
موضوع عدل در
علم کلام، فعل خداوند است و حقیقت آن همان حسن و نیکویی است. یعنی افعال خداوند همگی حسن و پسندیده است، و خداوند هرگز فعل نازیبا و ناپسند انجام نمیدهد و آنچه را که
واجب و نیکوست ترک نمیکند، در این مورد به سخنان برخی از متکلمان میپردازیم:
قاضی
عبدالجبار معتزلی (متوفای ۴۱۵ هـ) گفته است:
«ما هر گاه خداوند را به عدل و
حکمت وصف میکنیم مقصودمان این است که
خداوند فعل ناروایی انجام نمیدهد، و آنچه را که واجب است ترک نمیکند، و همه کارهای او نیکوست» (نحن اذا وصفنا القدیم تعالی بانه عدل حکیم، فالمراد به انه لایفعل القبیح، او لا یختاره، و لا یخل بما هو واجب علیه، و ان افعاله کلها حسنة.).
شیخ
سدید الدین حمصی (قرن ششم هجری) در این باره گفته است:
«سخن درباره عدل، سخن در
افعال الهی است و این که همه افعال خداوند پسندیده و نیکوست و از قبایح پیراسته است و چیزی را که به مقتضای حکمت لازم است، ترک نمیکند. (الکلام فی العدل فی افعاله تعالی، و انها کلها حسنة، و تنزیهه عن القبائح و عن الاخلال بالواجب فی حکمته)»
حکیم لاهیجی نیز گفته است:
«مراد از عدل اتصاف ذات
واجب الوجود است به فعل حسن و جمیل و تنزه اوست از فعل ظلم و قبیح. بالجمله همچنان که
توحید، کمال واجب است در
ذات و صفات، عدل کمال واجب است در افعال».
دیگر متکلمان
عدلیه نیز نظیر این تعابیر را در تعریف عدل به کار بردهاند.
متکلمان عدلیه (اعم از
شیعه و
معتزله) اذعان دارند که در توحید و عدل وامدار [[|امام علی (علیهالسّلام)]] میباشند. تعریفی را که آنان برای عدل الهی ذکر کردهاند در
حقیقت برگرفته از سخنی است که امام علی (علیهالسّلام) در این باره دارند. از آن حضرت از توحید و عدل سؤال شد. در پاسخ فرمود:
التوحید الا تتوهمه، و العدل الا تتهمه؛
توحید آن است که درباره خداوند با وهم و پندار داوری نکنی، و عدل آن است که خداوند را به کارهای ناروا متهم نسازی». (شایسته است در شرح این سخن امام به شرح
ابن ابی الحدید، و شرح
ابن میثم بحرانی بر
نهج البلاغه رجوع شود.)
نظیر این سخن از
امام صادق (علیهالسّلام) نیز
روایت شده است، چنان که فرموده است:
«اما التوحید فان لا تجوز علی خالقک ما جاز علیک، و اما العدل فان لا تنسب الی خالقک ما لامک علیه؛
توحید آن است که صفات نقص و حاجت را که بر تو رواست به خدا نسبت ندهی، و عدل آن است که آنچه
خداوند انجام آن را برای تو ناپسند دانسته است، به خداوند نسبت ندهی.»
در کاربردهای لغوی واژه
حکمت، استواری و منع از نقص و خلل و تباهی ماخوذ و مقصود است. چنان که لجام اسب را «حکمه» گویند، زیرا
اسب را از سرکشی و حرکتهای ناموزون باز میدارد، شارع را بدان جهت مولی و حاکم گویند که مکلف را از انجام کارهای ناروا باز میدارد.
قاضی را بدان جهت حاکم گویند که از ضایع شدن حق افراد و تعدی به
حقوق دیگران جلوگیری میکند. تصدیق علمی را از آن رو
حکم نامیدهاند که شک و تردید
ذهن را برطرف میسازد. هرگاه چیزی از استواری و استحکام برخوردار باشد، از اختلال مصون خواهد بود.
بنابراین، کلمه حکمت ملازم با خللناپذیری، استواری و استحکام است، خواه مربوط به علم باشد و خواه مربوط به عمل.
واژه حکمت در بحثهای کلامی در موارد ذیل به کار رفته است:
حکمت علمی: و آن عبارت است از برترین
علم به برترین معلوم، که مصداق آن علم خداوند به
ذات و افعال خویش است.
«ان الحکمة عبارة عن معرفة افضل المعلومات بافضل العلوم، فالحکیم بمعنی العلیم».
احکام و اتقاق در
آفرینش و تدبیر
جهان.
«حکیم فعیل بمعنی مفعل، کالیم بمعنی مؤلم، و معنی امر احکام فی حق الله تعالی فی خلق امر اشیاء اتقان التدبیر فیها و حسن التقدیر بها».
آیه کریمه «الذی احسن کل شیء خلقه»
ناظر به این معنای
حکمت است.
علامه حلی معنای یاد شده از حکمت را چنین بیان کرده است:
«حکمت گاهی به معنی معرفت اشیاء است، و گاهی به معنی انجام کاری به وجه تکمیل و احسن، و چون هیچ معرفتی برتر از معرفت خداوند نیست، پس خداوند به هر دو معنی حکیم است.»
تنزه و پیراستگی فاعل از افعال قبیح و ناروا:
فخر الدین رازی در این باره گفته است:
«الثالث: الحکمة عبارة عن کونه مقدسا عن فعل مالا ینبغی؛ سومین معنای حکمت عبارتست از تقدس خداوند از انجام آنچه نارواست».
آن گاه دو آیه ذیل را شاهد آورده است.
۱. «ا فحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون».
۲. «و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا».
غایتمند بودن افعال الهی. حکیم لاهیجی فصل پنجم از مباحث عدل الهی را به بیان حکمت الهی به معنی یاد شده اختصاص داده و گفته است:
«بدان که اگر افعال خدای تعالی راغرض نبودی، هر آینه عبث بودی، و صدور عبث از
واجب الوجود، ممتنع است».
از آنچه درباره حقیقت
عدل و حکمت در اصطلاح متکلمان بیان گردید این نتیجه به دست آمد که کاربردهای حکمت در کلام اعم از کاربردهای عدل است، زیرا حکمت شامل علم هم میشود، ولی عدل مربوط به افعال الهی است. و از طرفی، سومین کاربرد حکمت در کلام با معنای عدل در
علم کلام برابر است، زیرا مفاد هر دو این است که افعال خداوند از هر گونه قبح و زشتی منزه و پیراسته است. به عبارت دیگر، هر دو معنا مربوط به قلمرو عقل عملی است. یعنی حوزه بایدها و نبایدها را در بر میگیرد. بنابراین کاربردهای حکمت در حوزه افعال الهی نیز اعم از کاربردهای عدل در علم کلام است.
آری، میتوان حکمت به معنی احکام و اتقان در فعل را به گونهای به حکمت به معنی تنزه فعل از آنچه نارواست بازگرداند، زیرا عدم احکام و اتقان فعل نیز برای
فاعل دانا و توانا و حکیم پسندیده نیست. چنان که حکمت به معنی غایتمند بودن فعل نیز از مصادیق معنای سوم (تنزه از فعل قبیح است).
این ارتباط و پیوستگی عدل و
حکمت در علم کلام موجب شده است که متکلمان معمولا این دو واژه را با یکدیگر به کار برده و در بحث عدل الهی آن دو را با هم ذکر کنند. عبارت «العدل» در تعابیر متکلمان شایع و رایج است.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «تعریف عدل الهی»، تاریخ بازیابی۱۳۹۵/۰۲/۲۱.