بعضی از صحابه مانند ابن عباس و ابن مسعود در تفسیر، اجتهاد و روش ویژهای داشتهاند؛ لذا بانی و مؤسس مکاتب تفسیری شمرده شدهاند؛ اما اجتهاد و روش آنها در تفسیر قرآن با یکدیگر هماهنگ، و با تفسیر و تقریر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم موافق بود.
برخی دیگر مانند نووی (م ۶۷۶ ق) و استادش ابن صلاح شهرزوری (م ۶۴۳ ق) تفسیر صحابه را درباره اسباب نزول معتبر میدانند؛ زیرا در آن، مجالی برای ارائه رای نبوده است.
در مقابل، علمای امامیه، صحابه را مانند مردم دیگر میدانند که میان ایشان عادل، فاسق، منافق و… یافت میشود، و حدیث مجعول "اصحابی کالنجوم… " را از مفتریات، و بسیاری از اصحاب رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلّم که پس از وفات آن حضرت با بیعت نکردن با علی علیهالسّلام و ضایع کردن حق، به او ظلم کردند، از جاده عدالت منحرف میدانند. بنابراین از نظر شیعه، قول صحابه چه در تفسیر و چه غیر تفسیر، اعتباری ندارد؛ مگر آن که به صورت روایت از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نقل شده باشد.
۱. در زمان صحابه همه قرآن تفسیر نشده بود؛ بلکه آن بخش که تا آن زمان، نیازمند توضیح بود، تفسیر شد. و مسلمانان هرچه از عهدرسالت دورتر شدند، حجم پرسشها و کنجکاویهای آنان بیشتر و گسترده تر شد؛ لذا دامنه تفسیر هم تا زمان تدوین تفسیر گسترش یافت. ۲. اختلاف نظر تفسیری میان صحابه کم بود. ۳. صحابه به معنای اجمالی آیاتاکتفا میکردند و قرآن به شکلی ساده تفسیر میشد. ۴. به توضیح معانی لغوی و احیانا یادکردن سبب نزول بسنده میشد. ۵. گاهی از قرآن مجید، استنباط فقهی شده است. ۶. هنوز تفسیر به صورت مدون در نیامده بود. البته برخی از صحابه پارهای از مطالب تفسیری را در مصاحف خود گنجاندند. ۷. تفسیر، بخشی از حدیث بود و شکل منظم و مستقلی نداشت. ۸. به دلیلاطمینان و شناخت سند روایت، تحقیقی صورت نمیگرفت و گاهی به شهادتشهود، استناد میشد. ۹. در تفسیر صحابه به جز درباره جانشینی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم درباره آرا و عقایدمختلفمذاهب، هیچ تفسیری یافت نمیشود. ۱۰. در عهد صحابه از روش تفسیری قرآن به قرآن نیز استفاده شده است.