تقوا و مصونیت از فراموشی (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آراستگی به
تقوا، مایه مصونیت
متقین از
خدا و خود فراموشی میشود.
تقوا، مایه مصونیت از
خدا فراموشی
انسان است:
یـایها الذین ءامنوا اتقوا الله ولتنظر نفس ما قدمت لغد واتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون• ولا تکونوا کالذین نسوا الله فانسـهم انفسهم اولـئک هم الفـسقون.
ای کسانی که
ایمان آوردهاید از (مخالفت) خدا بپرهیزید و هر کس باید بنگرد تا برای فردایش چه چیز از پیش فرستاده و از خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است!
و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد، آنها فاسقانند.
این
آیات روی سخن را به
مؤمنان کرده، به عنوان یک نتیجه گیری از ماجرای شوم و دردناک
بنی نضیر و
منافقان و
شیطان ، میفرماید: ای کسانی که ایمان آوردهاید از مخالفت خدا بپرهیزید، و هر انسانی باید بنگرد تا چه چیز را برای فردای
قیامت از پیش فرستاده است؟ (یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد). سپس بار دیگر برای تاکید میافزاید: از خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است (و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون). آری
تقوا و
ترس از خداوند سبب میشود که
انسان برای فردای قیامت بیندیشد، و اعمال خود را پاک و پاکیزه و خالص کند. تکرار امر به تقوی، چنان که گفتیم، برای تاکید است، چرا که انگیزه تمام
اعمال صالح و پرهیز از
گناه همین تقوی و
خدا ترسی است.
ولی بعضی احتمال دادهاند که امر اول به تقوی ناظر به اصل انجام اعمال است و امر دوم به
کیفیت خلوص آنها، یا اینکه اولی ناظر به انجام کارهای خیر است (به قرینه جمله ما قدمت لغد) و دومی ناظر به پرهیز از
گناهان و معاصی است، یا اینکه اولی اشاره به
توبه از
گناهان گذشته است و دومی تقوی برای آینده ولی در آیات قرینهای بر این تفسیرها وجود ندارد، و تاکید مناسبتر به نظر میرسد. تعبیر به غد (فردا) اشاره به قیامت است چرا که با توجه به مقیاس
عمر دنیا به
سرعت فرا میرسد، و ذکر آن به صورت
نکره برای اهمیت آن است. تعبیر به نفس (یک نفر) ممکن است در اینجا به معنی هر یک نفر بوده باشد، یعنی هر انسانی باید به
فکر فردای خویش باشد، و بدون آنکه از دیگران انتظاری داشته باشد که برای او کاری انجام دهند خودش تا در این
دنیا است آنچه را میتواند از پیش بفرستد. این
تفسیر نیز در مورد تعبیر فوق گفته شده که اشاره به کم بودن افرادی است که به
فکر فردای قیامتند، مثل اینکه میگوئیم یک نفر پیدا شود که به فکر نجات خویش باشد، ولی تفسیر اول مناسبتر به نظر میرسد، و خطاب: یا ایها الذین آمنوا، و عمومیت امر به تقوی، دلیل بر عمومیت مفهوم آیه است.
آیه بعد به دنبال دستور به تقوی و توجه به
معاد، تاکید بر یاد خدا کرده، چنین میفرماید: همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند، و خدا نیز آنها را به خود فراموشی گرفتار کرد (و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم).
اصولا خمیر مایه تقوی دو چیز است: یاد خدا یعنی توجه به مراقبت دائمی الله و حضور او در همه جا و همه حال، و توجه به
دادگاه عدل خداوند و نامه اعمالی که هیچ کار صغیر و کبیری وجود ندارد مگر اینکه در آن ثبت میشود، و به همین دلیل توجه به این دو اصل (
مبدأ و معاد) در سر لوحه برنامههای تربیتی
انبیاء و
اولیاء قرار داشته، و تاثیر آن در پاکسازی فرد و
اجتماع کاملا چشمگیر است.
قابل توجه اینکه
قرآن در اینجا صریحا میگوید: فراموش کردن خدا سبب خود فراموشی میشود، دلیل آن نیز روشن است، زیرا از یک سو فراموشی پروردگار سبب میشود که
انسان در لذات مادی و شهوات حیوانی فرو رود، و هدف
آفرینش خود را به دست فراموشی بسپارد و در نتیجه از ذخیره لازم برای فردای
قیامت غافل بماند. از سوی دیگر فراموش کردن خدا همراه با فراموش کردن صفات پاک او است که هستی مطلق و
علم بی پایان و غنای بی انتها از آن او است و هر چه غیر او است وابسته به او و نیازمند به ذات پاکش میباشد، و همین امر سبب میشود که انسان خود را مستقل و غنی و بی نیاز بشمرد، و به این ترتیب واقعیت و هویت انسانی خویش را فراموش کند. اصولا یکی از بزرگترین بدبختیها و مصائب انسان خود فراموشی است، چرا که ارزشها و استعدادها و لیاقتهای ذاتی خود را که خدا در او نهفته و از بقیه مخلوقات ممتازش ساخته، به دست فراموشی میسپرد، و این مساوی با فراموش کردن
انسانیت خویش است، و چنین انسانی تا سرحد یک
حیوان درنده سقوط میکند، و همتش چیزی جز
خواب و خور و
شهوت نخواهد بود! و اینها همه عامل اصلی
فسق و
فجور بلکه این خود فراموشی بدترین مصداق فسق و خروج از طاعت خدا است، و به همین دلیل در پایان آیه میگوید: چنین افراد فراموشکار فاسقند (اولئک هم الفاسقون).
این نکته نیز قابل توجه است که نمیگوید خدا را فراموش نکنید، بلکه میگوید: مانند کسانی که خدا را فراموش کردند و خدا آنها را به خود فراموشی گرفتار ساخت نباشید، و این در
حقیقت یک مصداق روشن حسی را نشان میدهد که میتوانند عاقبت فراموش کردن خدا را در آن ببینند.
تقواپیشگی، عامل مصونیت از خود فراموشی انسان است:
یـایها الذین ءامنوا اتقوا الله ولتنظر نفس ما قدمت لغد واتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون• ولا تکونوا کالذین نسوا الله فانسـهم انفسهم اولـئک هم الفـسقون.
ای کسانی که ایمان آوردهاید از (مخالفت) خدا بپرهیزید و هر کس باید بنگرد تا برای فردایش چه چیز از پیش فرستاده و از خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است!
و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد، آنها فاسقانند.
کلمه نسیان که
مصدر فعل نسوا است به معنای زایل شدن صورت معلوم از صفحه خاطر است، البته بعد از آنکه در صفحه خاطر نقش بسته بود. این معنای اصلی نسیان است، ولی در استعمال آن توسعه دادند، و در مطلق روگردانی از چیزی که قبلا مورد توجه بوده نیز استعمال نمودند. آیه شریفه: و قیل الیوم ننساکم کما نسیتم لقاء یومکم هذا و ماواکم النار و ما لکم من ناصرین، در معنای دوم استعمال شده.
آیه شریفه مورد بحث به حسب لب معنا، به منزله تاکیدی برای مضمون آیه قبلی است، گویا فرموده: برای
روز حساب و جزاء
عمل صالح از پیش بفرستید، عملی که جانهایتان با آن زنده شود، و زنهار زندگی خود را در آن روز فراموش مکنید. و چون سبب فراموش کردن نفس فراموش کردن خدا است، زیرا وقتی
انسان خدا را فراموش کرد اسمای حسنی و صفات علیای او را که صفات ذاتی انسان ارتباط مستقیم با آن دارد نیز فراموش میکند، یعنی
فقر و
حاجت ذاتی خود را از یاد میبرد، قهرا انسان
نفس خود را مستقل در هستی میپندارد، و به خیالش چنین میرسد که
حیات و
قدرت و
علم، و سایر کمالاتی که در خود سراغ دارد از خودش است، و نیز سایر اسباب طبیعی عالم را صاحب
استقلال در تاثیر میپندارد، و
خیال میکند که این خود آنهایند که یا تاثیر میکنند و یا متاثر میشوند.
اینجا است که بر نفس خود
اعتماد میکند، با اینکه باید بر پروردگارش اعتماد نموده، امیدوار او و ترسان از او باشد، نه امیدوار به اسباب ظاهری، و نه ترسان از آنها، و به غیر پروردگارش تکیه و
اطمینان نکند، بلکه به پروردگارش اطمینان کند.
و کوتاه سخن اینکه: چنین کسی پروردگار خود و بازگشتش به سوی او را فراموش میکند، و از توجه به خدا اعراض نموده، به غیر او توجه میکند، نتیجه همه اینها این میشود که خودش را هم فراموش کند، برای اینکه او از خودش تصوری دارد که آن نیست. او خود را موجودی مستقل الوجود، و مالک کمالات ظاهر خود، و مستقل در
تدبیر امور خود میداند.
موجودی میپندارد که از اسباب طبیعی
عالم کمک گرفته، خود را اداره میکند، در حالی که انسان این نیست، بلکه موجودی است وابسته، و سراپا
جهل و
عجز و
ذلت و فقر، و امثال اینها. و آنچه از
کمال از قبیل وجود، علم، قدرت،
عزت، غنی و امثال آن دارد کمال خودش نیست، بلکه کمال پروردگارش است، و پایان زندگی او و نظائر او، یعنی همه اسباب طبیعی عالم، به پروردگارش است.
حاصل اینکه: علت فراموش کردن خویش فراموش کردن خدا است. و چون چنین بود آیه شریفه نهی از فراموشی خویشتن را به نهی از فراموش کردن خدای تعالی مبدل کرد، چون انقطاع مسبب به انقطاع سببش بلیغتر و مؤکدتر است، و به این هم اکتفاء نکرد که از فراموش کردن خدا نهیی کلی کند، و مثلا بفرماید: و لا تنسوا الله فینسیکم انفسکم، زنهار خدا را فراموش نکنید، که اگر بکنید خدا خود شما را از یادتان میبرد، بلکه مطلب را به بیانی اداء کرد که نظیر اعطای
حکم به وسیله مثال باشد، و در نتیجه مؤثرتر واقع شود، و به قبول طرف نزدیکتر باشد، لذا ایشان را نهی کرد از اینکه از کسانی باشند که خدا را فراموش کردند. و در این تعبیر اشارهای هم به سرنوشت یهودیانی کرد که قبل از این آیه سرگذشتشان را بیان نموده بود، یعنی
یهودیان بنی النضیر، و
بنی قینقاع. و نیز منافقینی که حالشان در دشمنی و مخالفت با خدا و رسولش حال همان یهودیان بود.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «مصونیّت از فراموشی».