توب (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تَوْب و
تَوْبه (به فتح تاء و سکون واو) و
مَتاب (به فتح میم) از
واژگان قرآن کریم به معنای
رجوع و
برگشتن است.
تَوْب و
تَوْبه و
مَتاب:
همه به معنی
رجوع و
برگشتن است.
در
قاموس و
صحاح و
اقرب الموارد، قید معصیت را اضافه کرده و گفتهاند: رجوع از
معصیت؛
ولی رجوع مطلق صحیح است زیرا این کلمه درباره خدای تعالی نیز به کار رفته و در او رجوع از معصیت معنی ندارد، مثل:
(لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْاَنْصارِ) (به يقين
خداوند رحمت خود را شامل حال
پیامبر و
مهاجران و
انصار نمود).
در
مجمع ذیل
آیه ۳۷ بقره (فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ) (سپس
آدم از پروردگارش كلماتى دريافت داشت؛ و با آنها
توبه كرد و خداوند توبه او را پذيرفت؛ زيرا او توبهپذير و مهربان است)
فرموده: اصل توبه رجوع از عمل گذشته است. گویا مجمع نیز توبه عبد را در نظر داشته است.
در
المیزان در جاهای متعدد آن را مطلق رجوع فرموده و این کاملا صحیح و به استعمال قرآن اوفق است.
معنای توبه همانطور که گفته شد رجوع است، النهایة، توبه خدا با توبه عبد فرقش آنست که توبه عبد برگشتن به سوی خداست با
ترک معصیت و تصمیم عدم ارتکاب به آن، و توبه خدا بازگشت به بنده است با رحمت و
مغفرت و با موفّق کردن به توبه.
باید دانست: باز گشت خدای مهربان به سوی بنده از بازگشت بنده بیشتر است، لذا
صیغه مبالغه توّاب همه جای قرآن
صفت خداوند آمده است:
(هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ) (او توبهپذير و مهربان است)
و آیات دیگر، ولی درباره بندگان
اسم فاعل آمده است، نظیر:
(التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ...) (توبهكنندگان، عبادت كنندگان، ...)
فقط در یک محل آمده:
(اِنَّ اللَّهَ یُحِبُ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ) (
خداوند، هم توبهكنندگان را دوست دارد، و هم پاكان را).
اینجا لازم است در باره چند
آیه سخن گوئیم:
(اِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَاُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ...) «مگر آنکه توبه کند و
ایمان آورد و
عمل صالح انجام دهد، پس خدا سیّئات آنها را به حسنات مبدّل میکند».
ظاهر آیه آنست که ایمان و عمل و توبه سبب تبدیل
سیّئات به حسناتاند. مثلا آنکه
شرک ورزیده و
قتل نفس کرده و
زنا نموده، در صورت توبه و ایمان و عمل صالح روز
قیامت خواهد دید که شرک مبدّل به
توحید و قتل نفس مبدّل به احیاء نفس و زنا مبدّل به یک عمل خوب و مفید شده است، او خار کشته بود ولی گل میچیند.
مَثَل روشنِ آن همان کثافات و زبالههاست که پس از تحوّلات بسیار در مزرعهها به صورت کود ریخته میشوند و به میوههای شیرین و حبوبات لذیذ مبدّل میگردند، عجبا وقت
تنقیه مستراح همه ناراحت و مشمئز هستیم ولی تصوّر نمیکنیم که این همه قازورات تنفّر آور، روزی مبدّل به میوههای شیرین گشته و تحویل ما خواهد شد!!!.
مَثَل دیگر آنست: در بعضی جاها ریشه خار را شکافته و تخم هندوانه را داخل آن میکنند و روی آن را با خاک میپوشند، تخم در آنجا روئیده و از ریشه خار آب گرفته میوه بس عالی و شیرین میدهد، تصور کنید سیّئه چطور به
حسنه مبدّل شده است، ریشه خار ولی میوه هندوانه است، این است معنای
(یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ).
از ظاهر آیه نمیتوان دست برداشت. خوشا به حال آنان که از بدیها توبه کرده و در ایمان و عمل
استقامت میورزند که زهرها از برای آنها مبدّل به شهدها خواهد شد. ساعتی چند که با
لهو و
لعب گذراندهاند، خواهند دید که خدا آن را به
نماز و
تلاوت قرآن مبدّل کرده است. راجع به تمام مطلب رجوع کنید به «سیّئه».
در
تفسیر برهان ذیل آیه شریفه، ۱۲
حدیث در این زمینه نقل شده است.
(ثُمَ تابَ عَلَیْهِمْ اِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِیمٌ • وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّی اِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْاَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ اَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا اَنْ لا مَلْجَاَ مِنَ اللَّهِ اِلَّا اِلَیْهِ ثُمَ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا اِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ) آیه شریفه کاملا صریح و روشن است که توبه بنده میان دو توبه خداوند است، یعنی اوّل خدا به بنده میگردد و به او
توفیق توبه میدهد، سپس بنده توبه میکند آنگاه خدا توبه کرده و آن را میپذیرد و بنده را مورد بخشودگی و مرحمت قرار میدهد
(ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا)، پس توبه بنده محفوف به دو توبه خداست. معنی آیه چنین است: «پس به آنها بازگشت که خدا به آنها مهربان و
رحیم است و نیز بر آن سه تن بازگشت که مانده بودند تا وقتی که زمین با همه وسعت بر آنها تنگ شد و از خویش به تنگ آمدند و بدانستند که از خدا جز به سوی او پناهی نیست پس به آنها بازگشت تا آنها باز گردند (و توبه کنند) که اوست
توّاب و مهربان».
(اِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَاُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً • وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی اِذا حَضَرَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ اِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ اُولئِکَ اَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً اَلِیماً) (پذيرش توبه از سوى خدا، تنها براى كسانى است كه كار بد را از روى
جهالت انجام مىدهند، سپس به زودى توبه مىكنند. خداوند، توبه چنين كسانى را مىپذيرد؛ و خدا
دانا و
حکیم است؛ ولى توبه كسانى كه كارهاى بد انجام مىدهند، تا هنگامى كه
مرگ يكى از آنها فرا مىرسد مىگويد: «الان توبه كردم.» پذيرفته نيست؛ و نه كسانى كه در حال
کفر از دنيا مىروند؛ اينها كسانى هستند كه
عذاب دردناكى برايشان فراهم كردهايم).
این دو آیه از چند جهت جای دقتاند:
اوّل اینکه مراد از جهالت آنست که کسی ندانسته گناهی بکند سپس بداند که آن کار
گناه و
حرام است و یا کسی که گناه بودن کاری را میدانسته، ولی روی
هوی و هوس و غلبه
مشتهیات نفسانی که خود یک نوع جهالت است آن کار را بکند؛ چنین کسی بعد از به خود آمدن و دانستن معصیت باید فورا توبه کند،
(ثُمَ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ).
عیّاشی در تفسیر خود از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل میکند: هر گناهی که بنده میکند هر چند عالم باشد آنگاه که قصد معصیت کند جاهل است، خدا در حکایت قول
یوسف به برادرانش فرموده:
(هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ اَخِیهِ اِذْ اَنْتُمْ جاهِلُونَ) (آيا دانستيد، آنگاه كه جاهل بوديد، با يوسف و برادرش چه كرديد؟!)
به آنها نسبت
جهل داده چون قصد عصیان کرده بودند.
دوّم آنکه: بعد از
یقین به مرگ توبه قبول نیست و نیز برای آنان که کافرند و در آن حال که میمیرند اگر توبه کنند، توبه نیست. ظاهر این است که اگر
مسلمان پیوسته مرتکب گناه بشود و هنگام یقین به مرگ توبه کند و یا کافری مادام العمر کافر باشد و چون وقت مرگش رسید و به آن یقین کرد، ایمان آورد و به سوی خدا برگردد از هیچ یک توبه و ایمان قبول نیست. این مطلب از دو آیه ذیل نیز روشن میشود:
(حَتَّی اِذا اَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا اِسْرائِیلَ وَ اَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ • آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ) (تا زمانى كه غرقاب دامن او را گرفت، گفت: «ايمان آوردم كه هيچ معبودى، جز كسى كه
بنیاسرائیل به او ايمان آوردهاند، وجود ندارد؛ و من از مسلمين هستم.» امّا به او خطاب شد: الآن؟! در حالى كه قبلًا نافرمانى كردى، و از مفسدان بودى!)
میبینیم که
فرعون مادام العمر در کفر و
عناد بود، «تا اینکه وقت غرق شدن گفت: به معبودی که بنیاسرائیل ایمان آوردهاند، ایمان آوردم، (ولی از وی قبول نشد و خدا در جواب فرمود:) آیا اکنون ایمان میآوری؟ حال آنکه تو از پیش عصیان ورزیده و از تبهکاران بودهای».
(هَلْ یَنْظُرُونَ اِلَّا اَنْ تَاْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ اَوْ یَاْتِیَ رَبُّکَ اَوْ یَاْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَاْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً اِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ فِی اِیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ) (آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان به سراغشان آيند، يا پروردگارت خودش به سوى آنها بيايد، يا بعضى از آيات پروردگارت و نشانههاى
رستاخیز؟! امّا آن روز كه بعضى از آيات پروردگارت نشانههاى مرگ و عذاب ظاهر شود، ايمان آوردن كسى كه قبلًا ايمان نياورده، يا در ايمانش عمل نيكى انجام نداده، سودى به حالش نخواهد داشت. بگو: « (اكنون كه شما چنين انتظارات نادرستى داريد،) انتظار بكشيد! ما هم انتظار
کیفر شما را مىكشيم!»).
مراد از اتیان بعض آیات، تمام شدن مهلت و رسیدن عذاب و اخذ خدائی و نظیر آن است، ظهور آیه در آنست که ایمان آوردن در آنوقت مفید نیست و همچنین آنکه از پیش ایمان آورده و قدرت داشته که عمل بکند ولی نکرده است، ایمان او فائده ندارد امّا آنکه پیش از رسیدن مرگ ایمان آورده ولی مجال عمل نداشته است، آیه به حال او شامل نیست.
در هر حال از این آیات به خوبی روشن است که توبه و ایمان در حین مشاهده مرگ بیاثر و بیبهره است ولی پیش از یقین به مرگ اگر کسی توبه کند، توبه او قبول است و لو مجال عمل هم نداشته باشد؛ چنانکه در روایت
کافی از امام صادق (علیهالسّلام) از
حضرت رسول (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل است که فرمود: هر که یک
سال پیش از مرگش توبه کند خدا میپذیرد؛ بعد فرمود، یک سال زیاد است، هر که یک
ماه قبل از مرگ خود توبه کند، خدا قبول میکند، بعد فرمود، یک ماه زیاد است، هر که یک هفته پیش از مرگش توبه نماید حق تعالی میپذیرد؛ سپس فرمود، یک هفته زیاد است، هر که یک روز قبل از مرگ توبه کند، خدا توبه او را قبول میکند؛ بعد فرمود، یک روز زیاد است، هر که پیش از معاینه مرگ توبه کند، خدا میپذیرد.
این روایت به چند وجه در کافی نقل شده و در المیزان نظیر آن را از فقیه نقل کرده
و در کتب
اهل سنّت نیز منقول است
و در
تفسیر ابن کثیر چند حدیث در این زمینه آمده است.
چرا توبه در آن حال قبول نیست؟
در المیزان فرموده: علّت عدم قبول اینگونه توبه آنست که
یاس از زندگی و
ترس قیامت او را به توبه و
ندامت مجبور کرده و آنگاه که نه حیات دنیوی هست و نه عمل خیری، توبه و رجوع واقعیت نخواهد داشت، یعنی آن در واقع توبه و برگشت حقیقی نیست.
در
المنار گوید: ... استاد گفت مراد آنست که توبه صحیح از آنها واقع نمیشود... آنوقت در توجیه این سخن میگوید، سنّت خدائی بر آن جاری است که اعمال بد در نفوس مرتکبین اثر بگذارد و اعمال بد بر آنها احاطه کرده، مجالی برای انخلاع و توبه نمیماند و آنگاه که مرگ را معاینه کرد و از لذات زندگی مایوس شد میگوید: توبه کردم! او تائب نیست بلکه مدّعی و کاذب است.
و در استظهار این مطلب گوید در آیه اوّل آمده
(یَعْمَلُونَ السُّوءَ) و در دوم
(یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ) جمع در اینجا، همه افراد گناه را که توام با اصرار و تکرار است، شامل میشود... و اصرار در بعضی موجب ارتکاب بعضی دیگر میشود... در آیه اوّل آمده
(یَتُوبُونَ) و توبه را به آنها اسناد داده و در دومی آمده:
(قالَ اِنِّی تُبْتُ الْآنَ)، روشن میشود که مدّعی توبه است در وقت عجز از گناه، یعنی دلش گناه را ترک نکرده و نفسش از آن اعراض ننموده؛ مثل کسی که در ملک دیگری
فساد میکند و صاحب ملک او را گرفته و تیغ بر گردن نهاده میخواهد او را سر ببرد، چون حال را چنین دیده میگوید: دیگر این کار را نمیکنم! ولی دلش از آن کار برنگشته و آن را قبیح ندانسته است.
حاصل مطلب المیزان و المنار آنست که علّت عدم قبول، نبودن توبه حقیقی است و این رجوع، رجوع واقعی که توام با ندم و تقبیح گذشتهها باشد، نیست.
مجمع البیان فرموده: علّت عدم قبول آنست که بنده در آن حال به فعل
حسنات و ترک قبائح مجبور شده و از حدّ
تکلیف خارج میگردد، زیرا که مستحق مدح و ذمّ نیست و آنگاه تکلیف وجود ندارد.
حاصل مطلب
طبرسی آنست که توبه آنها توبه واقعی است و علّت عدم قبول، گذشتن ظرف عمل و زمان تکلیف و همچنین مجبور بودن است.
ناگفته نماند چنانکه در «ایمان» گذشت آن تسلیم واقعی است، ولی هنگام مرگ و عذاب، شخص بالاجبار تسلیم میشود و چون ایمان واقعی نیست و ظرف تکلیف و عمل گذشته است، توبه قبول نمیشود، زیرا خدا خواسته مردم با تدبّر در آیات کون و طبیعت به اختیار خود ایمان بیاورند و مجالی برای عمل و اصلاح ما قبل داشته باشند،
مثلا آیه:
(فَلَمَّا رَاَوْا بَاْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ • فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ اِیمانُهُمْ لَمَّا رَاَوْا بَاْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ) (امّا هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند، ايمانشان براى آنها سودى نداشت. اين
سنّت خداوند است كه همواره در ميان بندگانش جارى شده، و در آن جا كافران زيانكار شدند)
روشن میکند که تسلیم میشوند ولی در ظاهر، فائدهای به حالشان ندارد؛ همچنین دو آیه ذیل:
(رَبَّنَا اطْمِسْ عَلی اَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلی قُلُوبِهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْاَلِیمَ) ( پروردگارا! اموالشان را نابود كن؛ و به جرم گناهانشان، دلهايشان را سخت و سنگين ساز، كه ايمان نياورند تا عذاب دردناك را ببينند)
و اِ
(نَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ • وَ لَوْ جاءَتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْاَلِیمَ) (و بدان كسانى كه فرمان پروردگار تو بر آنان تحقّق يافته، و به جرم اعمالشان، توفيق
هدایت را از آنها گرفته، هرگز ايمان نمىآورند، هرچند تمام آيات ونشانههاى الهى به آنان برسد، تا زمانى كه عذاب دردناك را ببينند! زيرا تاريكى گناه، قلبهايشان را فراگرفته است)
میفهمانند که کافران ایمان اختیاری که با
تفکّر در نظام عالم بهدست میآید، نمیآورند و چون
عذاب الیم را دیدند تسلیم میشوند، و این غیر از آیه ذیل است که فرموده:
(وَ اِنْ مِنْ اَهْلِ الْکِتابِ اِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً) (و هيچ يك از
اهل کتاب نيست مگر اينكه پيش از مرگش به او
[
حضرت مسيح
]
ايمان مىآورد؛ و روز قيامت، عليه آنها گواه خواهد بود).
آیه شریفه درباره
حضرت عیسی (سلاماللهعلیه) است و مفهومش آنست که تمام اهل کتاب پیش از مرگ خود به حضرت عیسی ایمان میآورند و میدانند که خدا و پسر خدا نبوده است و ظاهر آیه آنست که ضمیر «بِهِ» به عیسی و ضمیر «مَوْتِهِ» به اهل الکتاب راجع است.
المیزان و المنار در تفسیر آیه گفتهاند: هر یک از اهل کتاب در وقت مرگ و دیدن عالم شهود وضعشان عوض شده و یقین پیدا میکنند که عیسی پیغمبر و بنده خدا بوده است، نه خدا و یا پسر خدا و یا دروغگو، در نتیجه
حجّت خدا درباره عیسی بر
یهود و
نصاری تمام میشود، ولی باز پیداست که این ایمان فائدهای به حالشان نخواهد داشت.
خلاصه اینکه: از مجموع آیات روشن میشود ایمان و
تسلیم، واقعی و از ته
قلب نیست و نظیر:
(قالَتِ الْاَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا اَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْاِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ) (اعراب باديهنشين گفتند: «ايمان آوردهايم»، بگو: «شما ايمان نياوردهايد، ولى بگوييد
اسلام آوردهايم، هنوز
ایمان وارد قلوب شما نشده است)
است.
سوم: شخص گناهکار که هنگام مرگ میگوید:
(اِنِّی تُبْتُ الْآنَ) توبهاش قبول نیست و بیتوبه از دنیا میرود، ولی معذّب بودنش مانند کافر حتمی نیست احتمال دارد بهوسیله
شفاعت یا
رحمت خدا، بخشوده شود، ذیل آیه که میگوید:
(اَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً اَلِیماً) حکم اوّلی است و احتمال شفاعت و غیره را از بین نمیبرد؛ بلی اگر شفاعت و رحمت خدا شامل حالش نشود، معذّب خواهد بود، در المیزان نیز به آن اشاره شده است.
چهارم: تفسیر المیزان باستناد «علی» و «لام» در
(اِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ) توبه را در صدر آیه و همچنین در
(وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ...) به شهادت قید
(وَ هُمْ کُفَّارٌ) توبه خدا گرفته است نه توبه عبد، یعنی رجوع خدا برای کسانی است که چنان باشند و برای کسانی نیست که وقت مرگ توبه کنند و یا از کفر برگردند. در
صافی نیز چنین فرموده است.
مخفی نماند توبه خدا بر بنده در تمام قرآن با «علی»
متعدی شده است، مثل:
(فَتابَ عَلَیْکُمْ) (سپس
خداوند توبه شما را پذيرفت)
و
(فَاِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ) (خداوند
توبه او را مىپذيرد)
و
(لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِ) (به يقين خداوند رحمت خود را شامل حال
پیامبر نمود)
و امثال آنها؛ و توبه بنده به سوی خدا در تمام قرآن با «الی» متعدی آمده، نظیر:
(فَاِنَّهُ یَتُوبُ اِلَی اللَّهِ مَتاباً) (به سوى خدا بازگشت مىكند و
پاداش خود را از او مىگيرد)
و
(فَتُوبُوا اِلی بارِئِکُمْ) (توبه كنيد و به سوى آفريننده خود بازگرديد)
و
(تُوبُوا اِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً) (به سوى خدا توبه كنيد،
توبهای خالص)
و امثال ذلک؛ و این به مناسبت
استعلاء حق تعالی و کوچکی بندگان است.
«علی» در آیه
(عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ) گر چه از قبیل اوّل نیست ولی چون معنی تعهّد را میرساند به نظر قوی بلکه حتمی میرسد که مراد از توبه، توبه خداست، یعنی برگشتن خدا بر بنده به نفع کسانی است که زود توبه کنند و خلاصه این میشود که توبه خدا فقط برای کسانی است که زود توبه کنند نه بر آنانکه هنگام مرگ توبه کنند و یا بر حال
کفر بمیرند.
در این صورت آیاتی که درباره عدم قبول توبه
فرعون و کفّار دیگر آورده شد، از آیه دوّم اجنبی هستند، زیرا در آیه دوّم توبه کفّار مطرح نیست بلکه مضمونش این است که: خدا به کسانی که در وقت مرگ توبه کنند و به کسانی که به حال کفر از دنیا بروند توبه نمیکند، اللّهم اینکه بگوئیم: چون توبه خدا به معنی قبول توبه بنده است، بالملازمه بهدست میآید که از کافر در آن موقع، توبه هست ولی خدا قبول ندارد. در این صورت آیاتی که در خصوص فرعون و غیره نقل شد همه با این آیه در یک سیاقاند و این سخن قوی و بلکه حتمی است.
درباره آیه:
(اِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ اِیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ اُولئِکَ هُمُ الضَّالُّونَ) (كسانى كه پس از ايمان آوردن،
کافر شدند و سپس بر كفر خود افزودند، هيچ گاه توبه آنان، كه از روى ناچارى يا در آستانه مرگ صورت مىگيرد، پذيرفته نمىشود؛ و آنها گمراهان واقعىاند)
گفتهاند: چون توبه حقیقی از آنها سر نمیزند؛ در
مجمع فرموده: اگر توبه حقیقی داشته باشند
هدایت مییابند؛ آخر آیه مؤید قول اهل تفسیر است.
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "توب"، ج۱، ص۲۸۵.