• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

توحید صفاتی (فلسفه)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



توحيد صفاتى يعنى، اعتقاد به اين‌كه صفات خداوند عين ذات او و عين يك‌ديگرند؛و همان‌گونه كه ذات او ازلى و ابدى است، صفات ذاتى او همچون علم و قدرت نيز ازلى و ابدى مى‌باشد و اين چنين نيست كه اين صفات، زائد بر ذاتش بوده و جنبه عارض و معروض داشته باشد، بلكه عين ذات اوست. به طور مثال، اگر مى‌گوييم خدا عالم است، به اين معنا نيست كه علم خدا بر ذاتش عارض شده، بلكه به اين معناست كه خدا عين علم است؛ اما درباره موجودى مانند انسان، صفات علم و قدرت، خارج از ذات و حقيقت وجود او مى‌باشد؛ زيرا در زمانى فاقد اين صفات و در زمانى ديگر واجد آن‌ها مى‌شود. از سوى ديگر، صفات خدا نيز از يك‌ديگر جدا نبوده، بلكه هر يك از صفات او عين ديگرى است؛ يعنى حقيقت علم او غير از قدرتش نيست؛ بلكه سراسر وجود او علم و قدرت و ديگر صفات ذاتى او مى‌باشد و تمام صفات او عين يكديگرند.



توحید در لغت مصدر باب تفعیل و به معنای یکی کردن و یگانه کردن چیزی است؛ اما در اصطلاح فلاسفه و متکلمین به معنای یگانه دانستن و یگانگی خداوند است.


توحید صفاتی ممکن است حداقل به دو معنا به کار رود:

۲.۱ - یگانه بودن خداوند در صفات

خداوند در صفات خودش بی‌همتا و یگانه است و هیچ‌کس صفات خدا را آن‌گونه که خدا دارد، دارا نیست.

۲.۲ - نفی مغایرت صفات با ذات

به معنای نفی مغایرت صفات با ذات است؛ یعنی صفاتی که به خدای متعال نسبت داده می‌شوند مانند صفات مادیات از قبیل اعراضی نیستند که در ذات وی تحقق یابند و به اصطلاح «زاید بر ذات» نیستند؛ بلکه این صفات اگرچه هم از نظر مفهوم و هم ار نظر حقیقت با هم متفاوت‌اند و ما معنایی که از علم داریم، غیر از معنایی است که از حیات یا سایر صفات داریم؛ اما در ذات مقدس الهی، مصداق این صفات، همان ذات خداست و همگی صفات خداوند از نظر مصداق هم عین همدیگر و هم عین ذات هستند؛ یعنی چنین نیست که بخشی از ذات خدا را صفت علم و بخش دیگر را صفت حیات یا غیر آن تشکیل دهند بلکه خداوند به نحو بساطت مصداق همۀ صفات می‌باشد و «الله تعالی علمٌ کلّه و قدرةٌ کلّه و حیاةٌ کل»؛ یعنی خداوند همه‌اش علم، همه‌اش قدرت و همه‌اش حیات است و هکذا در سایر صفات خداوند نیز چنین است.
[۲] مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، ج۲، ص۱۰۲-۱۰۱.
[۳] آموزش فلسفه، مصباح یزدی، ج۳، ص۳۴۸.



اگرچه توحید صفاتی به معنای دوم در حقیقت بیان‌کنندۀ نحوه وجود صفات خدا در او می‌باشد، ولی این معنا (معنای دوم) در بین فلاسفه به عنوان توحید صفاتی، مصطلح شده است؛ به‌گونه‌ای که وقتی گفته ‌می‌شود «توحید صفاتی در اصطلاح فلاسفه»، همین معنای دوم به ذهن می‌آید توحید صفاتی مانند توحید ذاتی، از اصول معارف اسلامی و عالی‌ترین اندیشه‌های بشری است که به‌خصوص در مکتب شیعه تبلور یافته است.
[۴] مجموعه آثار، مطهری؛ ج۲، ص۱۰۱.



فلاسفه ادلۀ زیادی برای توحید صفاتی واجب اقامه کرده‌اند. (در برخی براهین بر توحید ذاتی به‌گونه‌ای استدلال شده است که دیگر مراتب توحید را نیز شامل می‌شود).
[۵] الاشارات و التنبیهات، ابن سینا، نشر البلاغه، ج۳، ص۱۲۹ و ۴۷.
[۶] المشارع و المطارحات مجموعه مصنفات، شیخ اشراق، ج۱، ص۳۹۵ ـ ۳۹۲.


می‌توان گفت اکثر یا همۀ ادله بر این محورند که اختلاف ذات با صفات و اختلاف صفات با یک‌دیگر (در واجب از نظر مصداق)، لازمۀ محدودیت وجود است و برای وجود غیر متناهی و نامحدود همچنان‌که دومی قابل تصور نیست، کثرت و ترکیب و اختلاف ذات و صفت نیز متصور نیست. (در برخی براهین بر توحید ذاتی به‌گونه‌ای استدلال شده است که دیگر مراتب توحید را نیز شامل می‌شود).
[۸] مجموعه آثار، مطهری؛ ج۲، ص۱۰۱.
[۹] الاشارات و التنبیهات، ابن سینا، نشر البلاغه، ج۳، ص۲۸.
[۱۰] المشارع و المطارحات مجموعه مصنفات، شیخ اشراق، ج۱، ص۳۹۵ ـ ۳۹۲.



یکی از استدلال‌هایی که هر دو معنای فوق از توحید صفاتی را اثبات می‌کند، به روش منطقی از این قرار است:

۱. در جای خود ثابت شده است که واجب تعالی، علت تامه همه موجودات ممکن است. (حال یا بدون واسطه، چنان که در صادر اول چنین است و یا با واسطه یا وسایطی، چنان‌که درباره سایر معلولات این‌گونه است.)
۲. هر علتی باید کمالات معلول خود را به نحو اعلی و اشرف داشته باشد؛ چون در جای خود ثابت شده است که معطی الشیء لا یکون فاقداً له ( عطا کننده یک کمال، نمی‌تواند فاقد آن کمال باشد) و حتی آن کمال را باید بیشتر و کامل‌تر و به نحو اشرف داشته باشد تا بتواند آن را افاضه کند.
۳. پس خداوند تعالی هر کمال وجودی را به نحو اعلی و اشرف داراست. (چون هر کمال وجودی‌ای معلولی است و هر معلولی ممکن است و ممکن، با وسطه یا بی‌واسطه باید به واجب ختم شود).
۴. خداوند تعالی وجود صرف است.
۵. وجود صرف، هیچ‌گونه ترکیبی در او راه ندارد؛ بلکه بسیط و واحد است (به وحدة حقیقیة حقّه؛ یعنی وحدتی که عین ذات واجب است).
۶. از آنجا که وجود صرف هیچ ترکیبی در او راه ندارد، پس نمی‌شود هیچ جهت تغایر و تعددی هم در او فرض کرد. (چون فرض هرگونه جهت یا حیثیت مستلزم ترکیب ذات واجب است).
۷. پس هر کمالی که در واجب فرض می‌شود، عین ذات او و عین کمال دیگری است.
۸. پس صفات ذاتیه خداوند، عین ذات متعالی او هستند و هرکدام از آنها عین دیگری نیز هست؛ هرچند از نظر مفهوم با یکدیگر متفاوت هستند.
[۱۱] نهایة الحکمه، علامه طباطبایی، ج۴، ص۱۱۱۶ ـ ۱۱۱۵.



نکته‌ای را هم که نباید از نظر دور داشت این است که این برهان چنان‌که برخی اساتید
[۱۲] نهایة الحکمه، غلام رضا فیاضی، ج۴، تعلیقه ۶.
بیان کرده‌اند مبنی بر نظر مشهور و مشّائین بیان شده است که وجودات دیگر را وجود رابط نمی‌دانند، و بر همین اساس برای وجودات دیگر جهت فاعلی نیز قائل‌اند. اما طبق نظر ملاصدرا که همه وجودات دیگر را وجود رابط دانسته و تنها وجود واجب را مستقل می‌داند، استدلال به نحو بسیار روان‌تری قابل بیان است. بلکه با همان دلیل اثبات واجب و برهان صدیقین ملاصدرا توحید صفاتی و افعالی واجب نیز قابل اثبات است؛ چنان‌که ملاصدرا خود به این مطلب تصریح می‌کند.

۶.۱ - دیدگاه ملاصدرا

ملاصدرا می‌گوید: از آنجا که واجب الوجود، صرف الوجود و حقیقت الوجودی است که بالاتر از آن فرض نمی‌شود و او تنها وجود مستقل است، پس ماسوای او که همان افعال و آثار (و صفات) او هستند، هیچ قوامی بدون وجود مستقل ندارد؛ بلکه از تعینات و تجلیات آن وجود کامل و مستقل هستند.

۶.۲ - بیاناتی از امام علی

علاوه بر ادله متفاوت عقلی، جملاتی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز بر این نکته تأکید می‌کنند و فلاسفه نیز در موارد متعدد به این سخنان استشهاد کرده و آنها را شرح و بسط داده‌اند؛ از جمله وقتی حضرت، خدا را توصیف می‌کند می‌فرماید:

ـــ «...الذی لیس لصفته حدٌ محدودٌ ولا نعتٌ موجودٌ»؛ یعنی ستایش می‌کنم خدایی را که... صفات او را حد و نهایت و توصیفی نیست.

یا در جایی دیگر می‌فرماید:

ـــ «کَمالُ الإخلاصِ لَهُ نَفیُ الصِّفاتِ عَنهُ لِشَهادَةِ کُلُّ مَوصُوفٍ أنّهُ غَیرُ الصّفةِ و شَهادةِ کلِّ صفةٍ انها غَیرُ الموصوفِ، فَمَنْ وَصَفَ الله فَقَدْ قَرَنَه و مَنْ قرنَه فقد ثنّاه و...»؛ یعنی اخلاص کامل نفی صفات از خداوند است؛ زیرا موصوف گواهی می‌دهد که ذاتش غیر از صفت است و صفت گواهی می‌دهد که او چیزی غیر از موصوف است، و هر کس خدا را به صفتی (زاید بر ذات) توصیف کند ذات او را مقارن چیز دیگر قرار داده است و...

ملاصدرا این روایت را متضمن اکثر براهین مسائل الاهیات می‌داند.
[۲۰] مجموعه آثار، مطهری، ج۲، ص۱۰۱.


۶.۳ - دیدگاه معصومان

اولیای معصوم الهی و پیشوایان دین نیز در مقام تعلیم صفات خدای سبحان و توحید صفاتی او، صفات را با قید تنزیه و تقدیس و تجرید از جهات نقص و نفی مشابهت به صفات مخلوقین به کار می‌برده‌اند. در روایات آمده است: «عالمٌ لا کعلم العلماء، قادرٌ لا لقدرة القادرین» و این به تعبیر برخی بزرگان همان معنای کلام خدای تعالی در قرآن است که «لیس کمثله شیء»
[۲۲] آموزش فلسفه، مصباح یزدی؛ ج۲، ص۳۷۰، (درس ۶۵).
، یعنی هیچ‌چیز مانند خدا نیست.


۱. اسفار، ملاصدرا، ج۶، ص۱۲۱ ۱۱۹، چ بیروت.    
۲. مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، ج۲، ص۱۰۲-۱۰۱.
۳. آموزش فلسفه، مصباح یزدی، ج۳، ص۳۴۸.
۴. مجموعه آثار، مطهری؛ ج۲، ص۱۰۱.
۵. الاشارات و التنبیهات، ابن سینا، نشر البلاغه، ج۳، ص۱۲۹ و ۴۷.
۶. المشارع و المطارحات مجموعه مصنفات، شیخ اشراق، ج۱، ص۳۹۵ ـ ۳۹۲.
۷. اسفار، ملاصدرا، ج۶، ص۱۴۹ ۱۳۳، چ بیروت.    
۸. مجموعه آثار، مطهری؛ ج۲، ص۱۰۱.
۹. الاشارات و التنبیهات، ابن سینا، نشر البلاغه، ج۳، ص۲۸.
۱۰. المشارع و المطارحات مجموعه مصنفات، شیخ اشراق، ج۱، ص۳۹۵ ـ ۳۹۲.
۱۱. نهایة الحکمه، علامه طباطبایی، ج۴، ص۱۱۱۶ ـ ۱۱۱۵.
۱۲. نهایة الحکمه، غلام رضا فیاضی، ج۴، تعلیقه ۶.
۱۳. اسفار، ملاصدرا، ج۶، ص۱۵ و ۱۴، چ بیروت.    
۱۴. اسفار، ملاصدرا، ج۶، ص۱۶ و ۱۵، چ بیروت.    
۱۵. نهج البلاغه ت حسون، شريف رضي، ص۲۶، خطبه۱.    
۱۶. نهج‌البلاغه، شرح دشتی، دفتر نشر الهادی، خطبه اول، ص۲.    
۱۷. نهج البلاغه ت حسون، شريف رضي، ص۲۷، خطبه۱.    
۱۸. نهج‌البلاغه، شرح دشتی، دفتر نشر الهادی، خطبه اول، ص۲.    
۱۹. اسفار، ملاصدرا، ج۶، ص۱۳۶، چ بیروت.    
۲۰. مجموعه آثار، مطهری، ج۲، ص۱۰۱.
۲۱. بحارالانوار، علامه مجلسی؛ ج۴، ص۲۴۵.    
۲۲. آموزش فلسفه، مصباح یزدی؛ ج۲، ص۳۷۰، (درس ۶۵).
۲۳. شوری/سوره۴۲، آيه۱۱.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «توحید صفاتی».    



جعبه ابزار