• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تُوقِنون (لغات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





تُوقِنون: (رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ)
تُوقِنون: از ماده «يقن و يقن» (بر وزن رغم و رقم) به معنى «وضوح و ثبوت چيزى» آمده است (ثابت و روشن).



به موردی از کاربرد تُوقِنون در قرآن، اشاره می‌شود:

۱.۱ - تُوقِنون (آیه ۲ سوره رعد)

(اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاء رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ)
(خدا همان كسى است كه آسمان‌ها را، بدون ستون‌هايى كه بتوانيد آن‌ها را ببينيد، برافراشت، سپس بر عرش قدرت قرار گرفت و به تدبير جهان پرداخت و خورشيد و ماه را مسخّر ساخت، كه هر كدام تا زمان معيّنى حركت دارند. كارها را او تدبير مى‌كند؛ آيات را براى شما تشريح مى‌نمايد؛ شايد به لقاى پروردگارتان يقين پيدا كنيد.)

۱.۱.۱ - تُوقِنون در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: از ظاهر سياق برمى‌آيد كه مراد از آيات، همان آیات تكوينى است و بنا بر اين، مراد از تفصيل آيات اين مى‌شود كه بعضى از بعضى ديگر جدا و متمايز و بعد از جدا شدن، متمايز شود و اين خود از سنت‌هاى الهى است كه اشياء را از هم جدا و هر كدام را از ديگرى متمايز سازد و از هر كدام، آنچه كه در ذات و باطنش نهفته است بيرون آورد، در نتيجه نور از ظلمت، و حق از باطل و خیر از شر، و صالح از طالح و نيكوكار از مجرم متمايز گردد. و لذا مى‌بينيم دنبال جمله مورد بحث فرمود: (لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ)، زيرا روز لقاى پروردگار، همان روز ساعت و قيامت است كه آن را یوم الفصل هم ناميده و وعده داده كه در آن متقين را از مجرمين و فجار جدا سازد.

۱.۲ - تُوقِنون (آیه ۴ سوره بقره)

(و الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ)
(و كسانى كه به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو بر پيامبران پيشين نازل گرديده ايمان مى‌آورند و به سراى ديگر يقين دارند.)

۱.۱.۱ - تُوقِنون در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: الخ، قبلا اعتقاد راسخ به توحید و نبوت را به كلمه ايمان تعبير آورد و در اين جمله اعتقاد راسخ بخصوص به آخرت را به ايقان تعبير كرده و اين بدان جهت است كه بلازمه يقين، كه عبارت است از فراموش نكردن آخرت، نيز اشاره كرده باشد، چون بسيار ميشود انسان نسبت به چيزى ایمان دارد و هيچ شكى در آن ندارد، اما پاره‌اى از لوازم آن را فراموش مى‌كند و در نتيجه عملى منافى با ايمانش انجام می‌دهد، بخلاف يقين كه ديگر با فراموشى نمی‌سازد و ممكن نيست انسان، عالم و مؤمن بروز حساب باشد و همواره آن روز را در خاطر داشته و بياد آن باشد، بياد روزى باشد كه در آن روز به حساب كوچک و بزرگ اعمالش مى‌رسند و در عين حال پاره‌اى گناهان را مرتكب شود، چنين كسى نه تنها مرتكب گناه نمی‌شود، بلكه از ترس، به قرق‌گاه‌هاى خدا نزديک هم نمى‌گردد.

۱.۳ - تُوقِنون (آیه ۱۴ سوره نمل)

(وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ)
(و آن را از روى ظلم و تكبر انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند. پس بنگر سرانجام تبهكاران و مفسدان چگونه بود!)

۱.۱.۱ - تُوقِنون در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: راغب گفته است: كلمه جحد به معناى انكار چيزى است كه در دل ثبوتش مسلم شده و يا اثبات چيزی است كه در قلب نفى آن به ثبوت رسيده است‌ و كلمه استيقان و يقين هر دو به يک معناست.

۱.۴ - تُوقِنون (آیه ۲۴ سوره شعراء)

(قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا إن كُنتُم مُّوقِنِينَ)
(موسى گفت: «پروردگار آسمان‌ها و زمین و آنچه ميان آن دو است، اگر خواهان يقين هستيد.»)

۱.۱.۱ - تُوقِنون در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: پاسخ موسی (علیه‌السلام) از سؤال اوست كه پرسيد رب العالمين چيست؟ و جمله، خبرى است از مبتدايى كه حذف شده و حاصل معنايش- بطورى كه از سياق مطابقت بين سؤال و جواب بر مى‌آيد- اين است كه: رب العالمين همان رب آسمان‌ها و زمين و آنچه بين آن دو است مى‌باشد كه تدبير موجود در آن‌ها به خاطر اينكه تدبيرى است متصل و واحد و مربوط به هم، دلالت مى‌كند بر اينكه مدبر و ربش نيز واحد است و اين همان عقيده‌اى است كه اهل يقين و آن‌هايى كه غير اعتقادات يقينى و حاصل از برهان و و جدان را نمى‌پذيرند بدان معتقدند.
و به تعبير ديگر، مراد من از عالمين، آسمان‌ها و زمين و موجودات بين آن دو است، كه با تدبير واحدى كه در آن‌ها است دلالت مى‌كنند بر اينكه رب و مدبرى واحد دارند و مراد از رب العالمين، همان رب واحدى است كه تدبير واحد عالم بر او دلالت دارد و اين دلالت يقينى است، كه و جدان اهل يقين آن را درک مى‌كند، اهل يقينى كه جز با برهان و و جدان سر و كارى ندارند.
حال اگر بگويى فرعون از موسى جز اين را نخواست كه رب العالمين را برايش معرفى كند كه حقيقت او چيست؟- چون در نظر او اين كلمه معناى معقولى نداشت- پس او تنها مى‌خواست معناى اين كلمه را تصور كند، با اين حال چه معنا دارد كه موسى (علیه‌السلام) در پاسخش بفرمايد: (إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ‌)- اگر اهل يقين باشيد؟ چون يقين علم تصديقى است، كه تصور، هيچ توقفى بر آن ندارد، و (حال آنكه) موسى (علیه‌السلام) در پاسخ خود، تصور رب العالمين را مشروط و موقوف بر يقين كرد.
علاوه بر اين آن جناب در پاسخ فرعون مطلبى نفرمود، جز اينكه لفظ عالمين را برداشته (سماوات و الارض و ما بينهما) را به جايش نهاد و به جاى رب العالمين كه فرعون نفهميده بود.

۱.۵ - تُوقِنون (آیه ۳۲ سوره جاثیه)

(وَ إِذَا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ السَّاعَةُ لَا رَيْبَ فِيهَا قُلْتُم مَّا نَدْرِي مَا السَّاعَةُ إِن نَّظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ مَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ)
(و هنگامى كه گفته مى‌شد: «وعده خداوند حق است و در قيامت هيچ شكى نيست»، شما مى‌گفتيد: «ما نمى‌دانيم قيامت چيست؟ ما تنها گمانى داريم و به هيچ وجه به آن يقين نداريم.»)

۱.۱.۱ - تُوقِنون در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: اين است كه اين دعوى شما چيزى است كه ما بدان يقين نداريم، بلكه تنها درباره آن گمانى داريم، گمانى كه نمى‌توانيم به آن اعتماد كنيم. پس در اينكه دنبال آياتى كه بر آنان تلاوت مى‌شد مى‌گفته‌اند: ما ندرى ما الساعة منتهى درجه و زشت‌ترين لجبازى را در برابر حق كرده‌اند.

۱.۵.۲ - تُوقِنون در تفسیر نمونه

چنان‌كه درباره پرهيزگاران مى‌خوانيم:
«آن‌ها كسانى هستند كه به آنچه بر تو و آنچه پيش از تو (بر پيامبران پيشين) نازل شده، ايمان مى‌آورند و به رستاخیز يقين دارند»
(وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ‌)
آن‌ها يقين دارند كه انسان، مهمل و عبث و بى‌هدف آفريده نشده، آفرينش براى او خط سيرى تعيين كرده است كه با مرگ هرگز پايان نمى‌گيرد، چرا كه اگر در همين‌جا همه‌چيز ختم مى‌شد مسلما اين همه غوغا براى اين چند روز زندگى، عبث و بيهوده بود.
در آيه ۱۴ سوره نمل به جمله «استيقنتها» برمى‌خوريم كه از «استيقان» به معنى «باور داشتن و يقين پيدا كردن» گرفته شده، آنجا كه فرعونيان
«معجزات موسى (علیه‌السلام) را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند»
(وَ اِسْتَيْقَنَتْهٰا أَنْفُسُهُمْ‌)
از اين تعبير بخوبى استفاده مى‌شود كه ايمان، واقعيتى غير از علم و يقين دارد و ممكن است کفر از روى جحود و انكار در عين علم و آگاهى سرزند.
كلمه «موقنين» جمع «موقن» اسم فاعل از باب افعال به معنى «باوردارندگان»، كسى كه چيزى را به يقين مى‌داند، چنان‌كه فرعون به موسى (علیه‌السلام) گفت: پروردگار عالميان چيست‌؟
«(موسى) گفت: او پروردگار آسمان‌ها و زمين و آنچه در ميان اين دو قرار گرفته است، مى‌باشد، اگر شما راه يقين مى‌پوييد»
(إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ‌)
جمله «إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ‌» ممكن است اشاره به اين مطلب باشد كه موسى مى‌خواهد تلويحا به فرعون و يارانش بفهماند كه من مى‌دانم هدف شما از اين سؤال، درک حقيقت نيست، امّا اگر در جستجوى حقیقت باشيد و صاحب عقل و شعور، همين استدلال كه كردم كافى است، كمى چشمتان را بگشاييد و ساعتى در اين آسمان‌هاى وسيع و زمين گسترده و آثارش بينديشيد تا دانستنی‌ها را بدانيد و جهان‌بينى خود را تصحيح كنيد.
و نيز كلمه «مستيقنين» به همان معنى «موقنين» يعنى «باوردارندگان و يقين‌كنندگان» است، آنجا كه قرآن به مستكبران كافر مى‌گويد:
«شما مى‌گفتيد: ما نمى‌دانيم قيامت چيست‌؟ ما تنها گمانى در اين باره داريم و به هيچ‌وجه يقين نداريم» يعنى باوردارندگان نيستيم،
(وَ مٰا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ‌)



۱. رعد/سوره۱۳، آیه۲.    
۲. بقره/سوره۲، آیه۴.    
۳. نمل/سوره۲۷، آیه۱۴.)    
۴. شعراء/سوره۲۶، آیه۲۴.    
۵. جاثیه/سوره۴۵، آیه۳۲.    
۶. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، دار القلم، ص۸۹۲.    
۷. طریحی نجفی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت-الحسینی، ج۶، ص۳۳۱.    
۸. رعد/سوره۱۳، آیه۲.    
۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۴۹.    
۱۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۳۹۵.    
۱۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۲۹۰.    
۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۸.    
۱۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۴۲۱.    
۱۴. بقره/سوره۲، آیه۴.    
۱۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲.    
۱۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ص۷۳.    
۱۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ص۴۶.    
۱۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ص۶۵.    
۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ص۱۲۳.    
۲۰. نمل/سوره۲۷، آیه۱۴.)    
۲۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۳۷۸.    
۲۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۴۹۱.    
۲۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۴۶.    
۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۸۵.    
۲۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۳۳.    
۲۶. شعراء/سوره۲۶، آیه۲۴.    
۲۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۳۶۸.    
۲۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۳۷۴.    
۲۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۲۶۸.    
۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۴.    
۳۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۲۹۳.    
۳۲. جاثیه/سوره۴۵، آیه۳۲.    
۳۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۵۰۱.    
۳۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۲۷۴.    
۳۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۱۷۹.    
۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۲، ص۳۷۲.    
۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۱۲۱.    
۳۸. بقره/سوره۲، آیه۴.    
۳۹. شعراء/سوره۲۶، آیه۲۴.    
۴۰. جاثیه/سوره۴۵، آیه۳۲.    
۴۱. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌، ط-دار الکتب الاسلامیه‌، ص۷۶.    
۴۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌، ط-دار الکتب الاسلامیه‌، ج۱۰، ص۱۱۳.    
۴۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌، ط-دار الکتب الاسلامیه‌، ج۱۵، ص۲۱۰.    
۴۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌، ط-دار الکتب الاسلامیه‌، ج۲۱، ص۲۸۶.    



شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «تُوقِنون»، ج۴، ص۷۷۴.    






جعبه ابزار