• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جوانی پیامبر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در ترتیب حوادث مهم دوران جوانی رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تا بعثت، کم و بیش، بین مورخان، اختلاف است؛ اما من حیث مجموع، همگی در اینکه این موارد، عمده‌ترین حوادث دوران جوانی تا بعثت حضرت را تشکیل می‌دهند، اتفاق نظر دارند. از جمله: سفر اول به شام، حلف الفضول، و غیره می باشد.



گرچه در ترتیب حوادث مهم دوران جوانی رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تا بعثت، کم و بیش، بین مورخان، اختلاف است؛ اما من حیث مجموع، همگی در اینکه این موارد، عمده‌ترین حوادث دوران جوانی تا بعثت حضرت را تشکیل می‌دهند، اتفاق نظر دارند. این حوادث با در نظر گرفتن ترتیب و فاصله تاریخی آنها، عبارتند از:



رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دوازده یا سیزده ساله بودند که همراه عموی خود، ابوطالب با کاروانی از قریش که هر ساله برای تجارت، به شام می‌رفت، رهسپار شام شد؛ این سفر در دهم ربیع‌الاول سال سیزدهم واقعه فیل، اتفاق افتاد. چون کاروان به بصری رسید، راهبی بحیری نام، از دانایان کیش مسیحی، از روی آثار و علائم، رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را شناخت و از نبوت او خبر داد.
[۷] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابر اهیم، دارالترات، چاپ د وم، ۱۹۶۷، ج۲، ص۲۷۸.
و ابوطالب را از کید یهود، نسبت به شناسایی و قتل او ترساند و به مراقبت و نگهداری از او سفارش کرد؛ البته در این باره بحث‌ها و نظرات گوناگونی وجود دارد که سید‌جعفر مرتضی‌ عاملی در کتاب خود الصحیح من سیرة النبی الاعظم به تعدادی از آنها اشاره کرده است.
[۱۲] عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، بیروت، دار الهادی – دار السیره، چهارم، ۱۴۱۵، ج۲، ص۹۴- ۹۵.




پس از بازگشت، قریش از جنگ فجار که در ماه شوال به انجام رسید، در ماه ذی‌القعده همان سال،
[۱۴] مسعودی، علی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دلر الهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ص۲۷۰.
پیمانی با نام حلف‌الفضول بین بنی‌هاشم و بنی‌مطلب بن عبدمناف و بنی‌زهره بن کلاب و بنی‌تمیم بن مره و بنی‌حارث بن فهر، در خانه عبدالله بن جدعان تمیمی، منعقد شد.
[۱۶] مسعودی، علی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دلر الهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ص۲۷۱.
آنان پیمان بستند که تا دریایی هست که پشمی را خیس می‌کند، همواره مظلوم را برای رسیدن به حق، یاری دهند و در امور زندگی با آنها مواسات کنند. سبب این پیمان این بود که مردی از بنی‌زبد، از یمن، به مکه آمد و کالایی به عاص بن وائل سهمی فروخته بود، عاص در پرداخت آن تعلل می‌کرد، به نحوی که مرد مایوس شد، آن مرد به قریش پناهنده شد و از آنان یاری خواست؛ اما کسی حق او را نگرفت؛ ناچار، هنگامی که قریش در اطراف کعبه در انجمن‌های خویش بودند، بالای کوه ابوقبیس رفته و شکایت خود را، ضمن شعری اعلام نمود.
[۱۹] مسعودی، علی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دلر الهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ص۲۷۱.
عده‌ای از قریشیان از این واقعه شرمنده شده به فکر چاره افتادند. اول کسی که در این کار پیش قدم شد، زبیر بن عبدالمطلب بود.
[۲۱] مسعودی، علی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دلر الهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ص۲۷۱.
او طوائف قریش را در دارالندوه فراهم ساخت و از آنجا به خانه عبدالله بن جدعان رفتند و آنجا پیمان بستند که برای یاری هر ستمدیده و گرفتن حق وی همداستان باشند و اجازه ندهند که در مکه بر احدی ستم شود، قریش این پیمان را، حلف‌الفضول نامید.
در علت این نامگذاری، دو مطلب عنوان شده:
۱- از آنجا که میان قریش، پیمان‌های بسیاری بر اساس دفاع و توانمندی هر چه بیشتر این قبیله، بسته می‌شد؛ همچون مطیبون که در آن قبایل قریش هم‌پیمان شدند که «تا کوه حراء و کوه شبیر، باقی است و تا دریایی است که پشمی را خیس کند، کعبه را وا نگذارند.»، از این رو، قریش این پیمان را پیمان زائدی دانسته و به آن حلف الفضول اطلاق کردند.
۲- گفته شده که در گذشته دور، گروهی از قبیله جرهم و قطورا به نام‌های فضیل بن حارث و فضیل بن وداعه و مفضل بن فضاله، هم ‌قسم شدند که تا ستمگری در مکه است در شهر اقامت نکنند.از این رو، به واسطه وجود این سه نفر فضل در این پیمان، به این نام، معروف شده است؛ اما این پیمان، میان قریش منسوخ شده، جز نام چیزی از آن باقی نمانده بود، پس قریش، برای تجدید آن یکدیگر را فرا خوانده و در خانه عبدالله بن جدعان که از سن و سال بیشتری، نسبت به دیگران برخوردار بود، جمع شده و دوباره پیمان بستند و سوگند یاد کردند.
حضرت بیست ساله و به قول یعقوبی از بیست سال گذشته بود که در حلف‌الفضول شرکت کرد. از رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، روایت شده است که پس از بعثت و هجرت به مدینه، فرمودند: «لقد شهدت خلفا فی دار عبدالله بن جدعان لو دعیت الی مثله لاجبت و ما زاده الاسلام الا تشدیدا؛ در سر‌ای عبدالله بن جدعان، در پیمانی حضور یافتم که اگر در اسلام هم، به مانند آن دعوت می‌شدم، اجابت می‌کردم و اسلام جز استحکام، چیزی بر آن نیفزوده است.»



رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دوران نوجوانی را در منزل عموی خویش، ابوطالب گذراندند و ضمن کمک به ایشان، در امور تجاری نیز اشتغال می‌ورزیدند؛ گفته شده حضرت، با سائب بن ابی‌السائب شریک تجاری بوده و با هم به تجارت می‌پرداختند.
[۳۱] سمهودی، نور الدین، الوفا باحوال المصطفی، تصحیح محمد زهر النجار، ریاض، سعیدیه، ج۱، ص۲۳۴.




از ائمه معصومین (علیه‌السّلام) نقل نشده که حضرت چوپانی کرده باشند؛ مگر روایتی را که شیخ صدوق در علل‌الشرایع نقل کرده‌اند؛ ایشان از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت کردند که: «خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد؛ مگر آنکه مدتی او را به چوپانی مشغول کرد، تا رفتار با مردم را بیاموزد.» از اهل سنت نیز روایتی مشابه این روایت نقل گردیده، افزون بر آن، نقل کرده‌اند که اصحابشان گفتند: آیا تو هم چوپانی کرده‌ای؟ فرمودند: «بله، گوسفندان اهل مکه را می‌چرانیدم.»
[۳۵] سمهودی، نور الدین، الوفا باحوال المصطفی، تصحیح محمد زهر النجار، ریاض، سعیدیه، ج۱، ص۲۳۳.
سید جعفر مرتضی عاملی در کتاب خود الصحیح من سیرة النبی الاعظم، در این گزارش، به شدت تشکیک کرده و برایش معارضاتی را برشمردند.
[۳۶] سمهودی، نور الدین، الوفا باحوال المصطفی، تصحیح محمد زهر النجار، ریاض، سعیدیه، ج۱، ص۱۰۱.
با این حال شبانی حضرت قابل انکار نیست گویا چوپانی ایشان همانگونه که به روایت ابن سعد، خود حضرت فرموده: «انا ارعی غنم اهلی» محدود و برای خاندان خود بوده است.



حضرت ۲۵ ساله بودند، در حالی که در تمام قریش مردی خوش خلق‌تر، محترم‌تر، بردبارتر، راستگوتر، امانت‌دارتر، نرم‌خوتر، کریم‌تر، دلسوزتر، نیکوکارتر، متعهدتر، باوفاتر و درستکارتر از او وجود نداشت. مردم مکه به جهت صفات شایسته و خصال پسندیده‌اش، او را امین می‌گفتند؛ از این‌رو اموال و دارایی‌های خود را نزدش به امانت می‌گذاشتند و این کار را پس از نبوت آن حضرت هم، ادامه می‌دادند؛ بعد هجرت به امام علی (علیه‌السّلام) دستور دادند که در مکه بماند و ودایع مردم را به آنها پس بدهد.



خدیجه (سلام‌الله‌علیها) دختر خویلد، زنی تاجر پیشه و شرافتمند و ثروتمند بود، او مردان را برای بازرگانی اجیر می‌کرد و سرمایه‌ای از مال خود را، برای تجارت، در اختیارشان می‌گذاشت. او چون از راستگویی و امانتداری و مکارم اخلاق رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، خبر یافت، کس نزد وی فرستاد و به او پیشنهاد کرد که با سرمایه او، همراه غلام وی مسیره، برای تجارت، رهسپار شام شود؛ رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پذیرفت و با مسیره رهسپار شام شد؛ این سفر، چهار سال و نه ماه و شش روز، پس از فجار چهارم، روی داد.
[۵۱] مسعودی، علی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دلر الهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ص۲۷۱.
حضرت چون به بصری، رسیدند، نسطور راهب، وی را دید و میسره را به پیامبری او مژده داد.
[۵۴] ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا وابراهیم الابیاری وعبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ص۱۸۸.
بعد از بازگشت به مکه، او این خبر و نیز کراماتی را که، خود از حضرت، در این سفر، مشاهده کرده بود به اطلاع خدیجه (سلام‌الله‌علیها) رساند.



بعد از گزارش مسیره، خدیجه در ازدواج با حضرت، رغبت نمود؛ خدیجه زنی خردمند و دوراندیش بود، او شریف‌ترین و ثروتمندترین زنان قریش بود و در جاهلیت، طاهره خوانده می‌شد. قومش برای ازدواج با او بسیار حریص بودند، خواستگاری‌ها کرده بودند و حاضر شده بودند، مهریه‌های سنگین‌، بپردازند. او در پی رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، فرستاد و علاقمندی خود را جهت ازدواج با ایشان اظهار داشت. حضرت با عموهای خود مشورت کردند، سپس به همراه عموهایشان ابوطالب و حمزه و دو تن دیگر از عموهایشان،
[۶۴] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابر اهیم، دارالترات، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۲، ص۲۸۶.
برای خواستگاری، نزد عمرو بن خویلد، عموی خدیجه (سلام‌الله‌علیها) رفتند. ابوطالب او را از عمرو بن خویلد، خواستگاری کردند؛ سپس عموی خدیجه (سلام‌الله‌علیهم)، ‌اندکی سخن گفت، بعد خدیجه (سلام‌الله‌علیها)، نیز صحبت آغاز کرد؛ بعد از این سخنان، ابوطالب خطبه عقد جاری کرد و بیست ماده شتر جوان صداق او کرد. بعد مراسم خواستگاری، ابوطالب، ناقه‌ای کشت و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) همراه همسرش، وارد خانه شدند. تاریخ ازدواج، دو ماه و بیست و پنج روز پس از بازگشت، رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، از سفر شام بود.
[۶۹] کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ شمسی، ج۵، ص۳۷۵.
مهر خدیجه‌ (سلام‌الله‌علیهم)، ۱۲ اوقیه و نشّ بود، هر اوقیه‌ای معادل ۴۰ درهم و هر نشّ، نصف اوقیه و برابر با ۲۰ درهم، می‌شود که روی هم رفته، ۵۰۰ درهم می‌شود.
[۷۱] مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دار الصاوی بی تا، ص۹۷.
سیره‌ نویسان در اینکه حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، در زمان ازدواج ۲۵ سال داشته‌اند، اتفاق نظر دارند؛ اما در رابطه با سن خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) در زمان ازدواج اقوال مختلف است، مورخان سن شریفی را که در کتب خود برای حضرتش نقل کرده‌اند، ۲۵،
[۷۳] بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، ج۲، ص۷۱.
[۷۴] حنبلی، ابن عماد، شذرات الذهب، تحقیق ارناؤوط، دمشق – بیروت، دار ابن کثیر، چاپ اول، ۱۹۸۶، ج۱، ص۱۳۴
۲۸،
[۷۷] مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دار الصاوی بی تا، ص۹۹.
۳۰،
[۷۹] سیره مغطای، ص۱۲
۳۵،
[۸۰] ابن کثیر، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۶، ج۲، ص۲۹۵.
۴۰،
[۸۵] ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التار یخ، بیروت، دار صادر- دار بیروت، ۱۹۶۵، ج۲، ص۴۰
۴۴،
[۸۶] ابن عساکر، تاریخ دمشق، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵، چاپ اول، ج۳، ص۱۸۴و۱۹۱.
۴۵
[۸۷] ابن منظور، مختصرالتاریخ دمشق، ج۲، ص۲۷۵.
و ۴۶ سال،
[۸۹] مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دار الصاوی بی تا، ص۹۸ و حیاة النبوی، پیشین، ص۹۸.
عنوان کرده‌اند که قول به ۲۵ ساله بودن ایشان
[۹۰] حنبلی، ابن عماد، شذرات الذهب، تحقیق ارناؤوط، دمشق – بیروت، دار ابن کثیر، چاپ اول، ۱۹۸۶، ج۱، ص۱۳۴.
و ۲۸ سال، بیشتر تقویت شده است.
[۹۱] مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دار الصاوی بی تا، ص۹۹.
علامه مرتضی عاملی، نیز در کتاب خود، قول به ۲۸ ساله بودن ایشان در زمان ازدواج را اصح قول‌ها بر شمرده‌اند
[۹۲] عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، بیروت، دار الهادی – دار السیره، چهارم، ۱۴۱۵، ج۲، ص۱۱۶.
و باکره بودن ایشان را اثبات کرده‌اند.
[۹۳] عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، بیروت، دار الهادی – دار السیره، چهارم، ۱۴۱۵، ج۲، ص۱۲۲-۱۲۳.




حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ۳۵ ساله بودند [۶۷]     که قریش در صدد بر آمدند، خانه کعبه را از نو بسازند و روی آن سقفی بزنند؛ سبب این تصمیم آن بود که خانه کعبه تا به آن زمان سقف نداشت و ارتفاع آن نیز کمی بیش از قامت یک انسان بود. همین امر موجب شد که سرقتی در خانه کعبه صورت گیرد و جواهرات و اموال مکه را که در چاهی درون کعبه بود، بدزدند. از سوی دیگر، به جهت اشراف کوه‌های اطراف مکه بر این شهر سیل از نواحی بالای مکه جاری شده، وارد خانه کعبه می‌شد؛ در جریان سیلی که در آن زمان واقع شد، کعبه به شدت آسیب دیده بود،
[۱۰۰] مسعودی، علی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دلر الهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ص۲۷۱.
از این رو قریش تصمیم گرفتند، خانه کعبه را از نو بسازند. قریش کار خرابی و ساخت دیوارهای کعبه را بین خود تقسیم کردند؛ دیوار طرف در خانه بر عهده بنی‌عبدالمناف و بنی‌زهره میان رکن حجرالاسود و رکن یمانی بر عهده بنی‌مخزوم و قبایلی از قریش طرف پشت کعبه به عهده بنی‌جمح و بنی‌سهم و دیوار طرف حجر اسماعیل، یعنی حطیم به عهده بنی‌عبدالدار و بنی‌اسد و بنی‌عدی بن کعب نهاده شد؛ اما هنگامی که خواستند، شروع به کار کنند و بنای سابق را ویران کنند، ترس و وحشت آنان را فرار گرفت و چیزی که بر این ترس افزود، این بود که مار سیاهی از چاه درون کعبه بیرون آمده و روی دیوار خانه کعبه، چمبره زده بود و هر که به کعبه نزدیک می‌شد، به او حمله می‌کرد. چند روز این جریان ادامه داشت؛ گفتند: چه باید کرد؛ ابوطالب گفت: «شایسته نیست که هزینه این کار، جز از درآمدهای پاکیزه پرداخته شود، پس مالی را که از راه ستم و تجاوز، به دست آورده باشید، در آن داخل نکنید.» پس آنچه را بی‌شک، از مال‌های پاکیزه خویش، می‌دانستند، آوردند و دست‌ها را به آسمان برداشتند و دعا کردند پرنده‌ای آمد و مار را با منقار خود، از دیوار کعبه گرفت و برد؛
[۱۰۸] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار الصادر، چاپ دوم، ۱۹۸۸، ص۱۹..
پس قریش به خراب کردن آن پرداختند، تا اینکه به پایه‌های ساخت ابراهیم (علیه‌السّلام) رسیدند؛ سپس شروع به ساخت دیوارهای کعبه کردند، تا اینکه به محل نصب حجرالاسود رسیدند؛ پس در نصب حجرالاسود اختلاف کردند و هر طایفه‌ای می‌خواست، افتخار نصب حجرالاسود نصیب وی شود. کار سه چهار روز تعطیل بود، تا اینکه بالاخره روز چهارم، پنجم، در مسجدالحرام جمع شده تصمیم گرفتند که اولین نفری که از مسجد وارد شد، در این کار حکمیت کند و هر آنچه او گفت همگی بپذیرند. در این زمان حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وارد شدند، همگی گفتند: «هذا الامین رضینا، هذا محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم). » حضرت فرمودند: پارچه‌ای بیاورید، آوردند؛ رکن را در میان آن قرار داده، فرمودند هر دسته‌ای یک گوشه از آن را بگیرد و بلند کند. چنین کردند؛ تا اینکه به محل نصب آن آوردند، حضرت خود سنگ را به دست خویش در محل رکن قرار داد.


۱. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.ج۱، ص۹۷.    
۲. ابن جوزی، المنتظم، تحقیق محمد عبد القاد ر عطاء و مصطفی عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۲، ج۲، ص۲۹۲.    
۳. مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دار الصاوی بی تا، ص۱۹۷.    
۴. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۹، ج۱، ص۱۵.    
۵. ابن اسحاق، محمد بن اسحاق، السیرة النبویه، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۴۱۰، چاپ اول، ص۷۴.    
۶. ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا وابراهیم الابیاری وعبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ص۱۸۱.    
۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابر اهیم، دارالترات، چاپ د وم، ۱۹۶۷، ج۲، ص۲۷۸.
۸. ابن اسحاق، محمد بن اسحاق، السیرة النبویه، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۴۱۰، چاپ اول، ص۷۵.    
۹. ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا وابراهیم الابیاری وعبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ص۱۸۲.    
۱۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابر اهیم، دارالترات، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۲، ص۳۳.    
۱۱. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.ج۱، ص۹۷.    
۱۲. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، بیروت، دار الهادی – دار السیره، چهارم، ۱۴۱۵، ج۲، ص۹۴- ۹۵.
۱۳. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.ج۱، ص۱۰۳.    
۱۴. مسعودی، علی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دلر الهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ص۲۷۰.
۱۵. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.ج۱، ص۱۰۳.    
۱۶. مسعودی، علی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دلر الهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ص۲۷۱.
۱۷. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار الصادر، چاپ دوم، ۱۹۸۸، ج۲، ص۱۷.    
۱۸. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار الصادر، چاپ دوم، ۱۹۸۸، ج۲، ص۱۷.    
۱۹. مسعودی، علی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دلر الهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ص۲۷۱.
۲۰. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار الصادر، چاپ دوم، ۱۹۸۸، ص۱۷.    
۲۱. مسعودی، علی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دلر الهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ص۲۷۱.
۲۲. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار الصادر، چاپ دوم، ۱۹۸۸، ج۲، ص۱۸.    
۲۳. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار الصادر، چاپ دوم، ۱۹۸۸، ج۲، ص۱۸    
۲۴. ابن جوزی، المنتظم، تحقیق محمد عبد القاد ر عطاء و مصطفی عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۲، ج۲، ص۳۱۰.    
۲۵. ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التار یخ، بیروت، دار صادر- دار بیروت، ۱۹۶۵، ج۲، ص۴۱.    
۲۶. ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التار یخ، بیروت، دار صادر- دار بیروت، ۱۹۶۵، ج۲، ص۴۱.    
۲۷. يَوْمَئِذٍ ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.ج۱، ص۱۰۳.    
۲۸. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار الصادر، چاپ دوم، ۱۹۸۸، ج۲، ص۱۷.    
۲۹. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار الصادر، چاپ دوم، ۱۹۸۸، ص۱۷.    
۳۰. مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دار الصاوی بی تا، ص۱۸۰.    
۳۱. سمهودی، نور الدین، الوفا باحوال المصطفی، تصحیح محمد زهر النجار، ریاض، سعیدیه، ج۱، ص۲۳۴.
۳۲. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۹، ج۱، ص۱۶.    
۳۳. شیخ صدوق، علی بن محمد، علل الشرایع، قم، مکتبة الداوری، ج۱، ص۳۲.    
۳۴. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۱۰۱.    
۳۵. سمهودی، نور الدین، الوفا باحوال المصطفی، تصحیح محمد زهر النجار، ریاض، سعیدیه، ج۱، ص۲۳۳.
۳۶. سمهودی، نور الدین، الوفا باحوال المصطفی، تصحیح محمد زهر النجار، ریاض، سعیدیه، ج۱، ص۱۰۱.
۳۷. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۱۰۱.    
۳۸. ابن اسحاق، محمد بن اسحاق، السیرة النبویه، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۴۱۰، چاپ اول، ص۷۸.    
۳۹. ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا وابراهیم الابیاری وعبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج۱، ص۱۸۳.    
۴۰. ابن کثیر، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۶، ج۲، ص۲۸۷.    
۴۱. ابن اسحاق، محمد بن اسحاق، السیرة النبویه، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۴۱۰، چاپ اول، ص۷۸.    
۴۲. ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا وابراهیم الابیاری وعبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج۱، ص۱۸۳.    
۴۳. ابن کثیر، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۶، ج۲، ص۲۸۷.    
۴۴. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.ج۱، ص۱۲۳.    
۴۵. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.ج۳، ص۱۵.    
۴۶. شیخ طوسی، محمد بن حسن، امالی، قم، دلر الثقافه، ۱۴۱۴، ص۴۶۸.    
۴۷. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۱.    
۴۸. ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا وابراهیم الابیاری وعبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج۱، ص۱۸۷.    
۴۹. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، ۱۹۸۶، ج۲، ص۳۰۲.    
۵۰. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، ۱۹۸۶، ج۲، ص۳۰۲.    
۵۱. مسعودی، علی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دلر الهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ص۲۷۱.
۵۲. ابن اسحاق، محمد بن اسحاق، السیرة النبویه، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۴۱۰، چاپ اول، ص۸۱.    
۵۳. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.ج۲، ص۱۰۴.    
۵۴. ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا وابراهیم الابیاری وعبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ص۱۸۸.
۵۵. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.ج۱ ص۱۰۴.    
۵۶. ابن اسحاق، محمد بن اسحاق، السیرة النبویه، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۴۱۰، چاپ اول، ص۸۱.    
۵۷. شافعی، ابو الفرج، سیره حلبیه، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۲۷، ج۱، ص۱۹۹.    
۵۸. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب الارنؤوط، بیروت، الرساله، چلپ نهم، ۱۹۹۳، ج۲، ص۱۱۱.    
۵۹. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.ج۱، ص۱۰۵.    
۶۰. ابن اسحاق، محمد بن اسحاق، السیرة النبویه، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۴۱۰، چاپ اول، ص۸۲.    
۶۱. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.ج۱، ص۱۰۵.    
۶۲. ابن اسحاق، محمد بن اسحاق، السیرة النبویه، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۴۱۰، چاپ اول، ص۸۲.    
۶۳. مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دار الصاوی بی تا، ص۱۹۷.    
۶۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابر اهیم، دارالترات، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۲، ص۲۸۶.
۶۵. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.ج۱، ص۱۰۶.    
۶۶. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ شمسی، ج۵، ص۳۷۵.    
۶۷. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار الصادر، چاپ دوم، ۱۹۸۸، ص۲۰.    
۶۸. ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا وابراهیم الابیاری وعبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج۱، ص۱۹۰.    
۶۹. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ شمسی، ج۵، ص۳۷۵.
۷۰. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ شمسی، ج۵، ص۳۷۶.    
۷۱. مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دار الصاوی بی تا، ص۹۷.
۷۲. مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دار الصاوی بی تا، ص۱۹۷.    
۷۳. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، ج۲، ص۷۱.
۷۴. حنبلی، ابن عماد، شذرات الذهب، تحقیق ارناؤوط، دمشق – بیروت، دار ابن کثیر، چاپ اول، ۱۹۸۶، ج۱، ص۱۳۴
۷۵. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب الارنؤوط، بیروت، الرساله، چلپ نهم، ۱۹۹۳، ج۲، ص۱۱۱    .
۷۶. شافعی، ابو الفرج، سیره حلبیه، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۲۷، ج۱، ص۲۰۴.    
۷۷. مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دار الصاوی بی تا، ص۹۹.
۷۸. دیار بکری، شیخ حسین، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، بیروت، دار الصادر، ج۱، ص۲۶۴.    
۷۹. سیره مغطای، ص۱۲
۸۰. ابن کثیر، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۶، ج۲، ص۲۹۵.
۸۱. ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۵.    
۸۲. شافعی، ابو الفرج، سیره حلبیه، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۲۷، ج۱، ص۲۰۴.    
۸۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابر اهیم، دارالترات، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۲، ص۳۴.    
۸۴. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.ج۱، ص۱۰۵.    
۸۵. ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التار یخ، بیروت، دار صادر- دار بیروت، ۱۹۶۵، ج۲، ص۴۰
۸۶. ابن عساکر، تاریخ دمشق، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵، چاپ اول، ج۳، ص۱۸۴و۱۹۱.
۸۷. ابن منظور، مختصرالتاریخ دمشق، ج۲، ص۲۷۵.
۸۸. دیار بکری، شیخ حسین، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، بیروت، دار الصادر، ج۱، ص۲۶۴.    
۸۹. مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دار الصاوی بی تا، ص۹۸ و حیاة النبوی، پیشین، ص۹۸.
۹۰. حنبلی، ابن عماد، شذرات الذهب، تحقیق ارناؤوط، دمشق – بیروت، دار ابن کثیر، چاپ اول، ۱۹۸۶، ج۱، ص۱۳۴.
۹۱. مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دار الصاوی بی تا، ص۹۹.
۹۲. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، بیروت، دار الهادی – دار السیره، چهارم، ۱۴۱۵، ج۲، ص۱۱۶.
۹۳. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، بیروت، دار الهادی – دار السیره، چهارم، ۱۴۱۵، ج۲، ص۱۲۲-۱۲۳.
۹۴. ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا وابراهیم الابیاری وعبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ص۱۹۳.    
۹۵. ابن اسحاق، محمد بن اسحاق، السیرة النبویه، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۴۱۰، چاپ اول، ص۱۰۳.    
۹۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابر اهیم، دارالترات، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۲، ص۴۰.    
۹۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابر اهیم، دارالترات، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۲، ص۳۹.    
۹۸. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.ج۱، ص۱۱۶.    
۹۹. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار الصادر، چاپ دوم، ۱۹۸۸، ص۱۹.    
۱۰۰. مسعودی، علی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دلر الهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ص۲۷۱.
۱۰۱. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.ج۱، ص۱۱۶.    
۱۰۲. ابن اسحاق، محمد بن اسحاق، السیرة النبویه، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۴۱۰، چاپ اول، ص۱۰۵.    
۱۰۳. ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا وابراهیم الابیاری وعبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ص۱۹۶.    
۱۰۴. ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا وابراهیم الابیاری وعبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ص۱۹۵.    
۱۰۵. ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا وابراهیم الابیاری وعبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ص۱۹۳.    
۱۰۶. ابن اسحاق، محمد بن اسحاق، السیرة النبویه، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ص۱۰۴.    
۱۰۷. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار الصادر، چاپ دوم، ۱۹۸۸، ص۱۹.    
۱۰۸. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار الصادر، چاپ دوم، ۱۹۸۸، ص۱۹..
۱۰۹. ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا وابراهیم الابیاری وعبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ص۱۹۳.    
۱۱۰. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار الصادر، چاپ دوم، ۱۹۸۸، ص۱۹.    
۱۱۱. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.ج۱، ص۱۱۶.    
۱۱۲. ابن اسحاق، محمد بن اسحاق، السیرة النبویه، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ص۱۰۷.    
۱۱۳. ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا وابراهیم الابیاری وعبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ص۱۹۶.    
۱۱۴. ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا وابراهیم الابیاری وعبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ص۱۹۷.    
۱۱۵. ابن اسحاق، محمد بن اسحاق، السیرة النبویه، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ص۱۰۸.    
۱۱۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابر اهیم، دارالترات، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۲، ص۴۱.    
۱۱۷. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.ج۱، ص۱۱۶.    
۱۱۸. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.ج۱، ص۱۱۶.    
۱۱۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابر اهیم، دارالترات، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۲، ص۴۱.    
۱۲۰. ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا وابراهیم الابیاری وعبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ص۱۹۷.    
۱۲۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابر اهیم، دارالترات، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۲، ص۴۱.    
۱۲۲. ابن اسحاق، محمد بن اسحاق، السیرة النبویه، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ص۱۰۹.    
۱۲۳. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.ج۱، ص۱۱۶    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «جوانی پیامبر»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۵/۱۳.    



جعبه ابزار