حرص(اخلاق)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
انسان موجودی
حریص و بی طاقت آفریده شده، که به لذتهای دنیایی تمایل بسیار دارد و
جزع و کم صبری و بی حوصلگی از آثار آن است. ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه
الشر جزوعا واذا مسه
الخیر منوعا؛
همانا انسان، حریص و کم طاقت آفریده شده، وقتی بدی به او میرسد بی تابی میکند و هنگامی که خیری دریافت میکند، مانع دیگران میشود.
هلوع در لغت چهار معنا دارد؛حرص ،
جزع ،
کم صبری و بی حوصلگی. معنای هلوع همان تمایل و حرص به لذتهای دنیاست. جزع و کم صبری و بی حوصلگی از آثار آن است.
این آیه به کم طاقتی و ولع انسانها اشاره دارد. نیز آیاتی که در این سیاق وارد شده و
انسان را با صفت منفی وصف نموده، به بعد
غریزی و حیوانی او اشاره میکند. هم چنین است آیاتی که در مدح انسان وارد شده و از او با
کرامت و عظمت یاد میکند، اشاره به بعد
فطری و
عقلی دارد. انسان به حسب غریزی، حریص و به حسب فطری،
کریم است. از این آیه استفاده میشود حرص، سرچشمه
بخل و بیتابی است. طبع بشر فزون طلب است؛ هرچه کسب کند احساس کمبود میکند، اگر خود را
اصلاح و کنترل نکند، همواره احساس
ضعف و عقب ماندگی میکند.
مردی به شکایت نزد
امام صادق علیهالسّلام آمد و عرض کرد: من به دنبال مال
دنیا میروم، آن را به دست میآورم، ولی قانع نمیشوم و همواره نفسم با من در نزاع است و از آن بیشتر میخواهد. به من چیزی بیاموزید که از آن بهره برم. امام علیهالسّلام فرمود: «اگر آن مقدار درآمد که امر بر کفایت میکند، بی نیازت میسازد چیزی جزئی از مال تو را غنی مینماید و اگر درآمدی برای تو کافی است و بی نیازت نمیکند، تمام آنچه در دنیاست نیز تو را بی نیاز نخواهد کرد».
یعنی حرص، خطرناک است، اگر میخواهی از شر حرص خلاص شوی، هدف خود را از
کسب مال ، اداره زندگی سعادتمند قرار بده. حرص و فزون طلبی، بیماریهایی است که درمان جز مآل اندیشی و کنترل طغیان ندارد. قرآن میفرماید: «
تکاثر و فزون طلبی شما را به خود مشغول کرده، تا آن جا که به زیارت و شمردن قبور نرفتهاید».
۱. نشانه حریص بودن دو چیز است؛
جزع به هنگام سختی و
بخل به هنگام کام یابی.
۲. ریشه بسیاری از ناهنجاریها، حرص و بخل است.
۳. انسان کم ظرفیت است؛ با تماس سختی یا کام یابی، فریاد میزند یا بخل میورزد.
۴. راه نجات از
اخلاق ناپسند، مداومت به
نماز است.
۵. طبع مادی انسان به سوی حرص و بخل تمایل دارد و یاد
خدا آن را مهار میکند.
آخرت گریزی:
؛
استهزا :
؛
بخل :
؛ بی توجهی به مساکین:
؛
بی صبری :
؛
تحریف دین :
؛
ذلت :
؛
رسوایی :
؛
عیب جویی :
؛ مانع رستگاری: .
پندار جاودانگی:
؛
شیطان :
؛
ظلم :
؛ ناامیدی از آخرت: .
امانت داری:
؛
انفاق :
؛
ایمان :
؛
ترس از
عذاب :
؛ توجه به
رزق خدا:
؛
عفت :
؛ عقیده به
معاد :
؛ گواهی:
؛
نماز :
؛ وفای به عهد: .
سعدی میگوید: بازرگانی را شنیدم که ۱۵۰
شتر بار داشت و چهل بنده و خدمت کار، شبی در
جزیره کیش مرا به حجره خویش درآورد، همه شب نیارمید. از سخنهای پریشان گفتن، که فلان انبارم به ترکستان و فلان بضاعت به
هندوستان است و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان کس ضامن، گاه گفتی: خاطر
اسکندریه دارم که هوایی خوش است، باز گفتی: نه، که دریای مغرب مشوش است. سعدیا! سفری دیگرم در پیش است اگر کرده شود، بقیت عمر خویش به گوشهای بنشینم، گفتم: آن کدام سفر است؟ گفت:
گوگرد پارس خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و کاسه چینی به روم آرم و دیبای روم به
هند و فولاد هند به حلب، حلبی به
یمن و برد یمانی به پارس وز آن پس ترک تجارت کنم و به دکان بنشینم. بی انصاف از این ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند. گفت: ای سعدی! تو هم سخنی بگوی از آنها که دیدهای و شنیدهای، گفتم:
آن شنیدستی که در اقصای غور
بار سالاری بیفتاد از ستور
گفت: چشم تنگ دنیادوست را
یا قناعت پر کند یا خاک گور
سلطان محمود شاه مقتدر غزنوی، از دنیا رفت. پس از مدتی یکی از شاهان خراسان او را در خواب دید که همه اعضای او متلاشی شده و ریخته بود و خاک شده بود جز چشمانش که میگردید، نگاه میکرد! حکیمان از تعبیر خواب او فرو ماندند، جز درویشی که گفت: تعبیرش این است که هنوز نگران
سلطنت و ملک خود است که در دست دیگران افتاده است.
مرحوم حاج شیخ
عبدالکریم حائری رحمه اللهعلیه خادمی داشت به نام شیخ علی، او میگوید: شبی از شبهای
زمستان در بیرون منزل خوابیده بودم. صدای در بلند شد. برخاستم و در را باز کردم. دیدم زن فقیری است اظهار کرد شوهرم مریض است نه
دارو دارم نه غذا، نه زغال که خود را گرم کنیم. گفتم: خانم! این موقع شب کاری نمیشود کرد، زن ناامید برگشت آقا که حرفهای ما را میشنید مرا صدا زد و گفت: شیخ علی! اگر روز
قیامت خداوند از من و تو بازخواست کند که در این ساعت شب بنده من در خانه شما آمد، چرا او را ناامید کردی؟ چه جوابی بدهیم؟ آیا منزل او را بلدی؟ گفتم: آری، اما میان این گل و برف مشکل است. فرمود: بلند شو برویم، با هم رفتیم. دیدیم آن
زن راست میگفت، همسرش مریض بود و چیزی در خانه نبود. به دستور آقا رفتم دکتر صدر الحکماء را آوردم، نسخه داد، رفتم، گرفتم. سپس فرمود: برو منزل فلان علاف بگو: یک گونی زغال به حساب من بدهد. غذا آوردیم، فردای آن روز فرمود: روزی چه قدر
گوشت برای منزل ما میگیری؟ عرض کردم: هفت سیر. فرمود: نصف آن را هر روز در خانه این زن ببر، نصف ما را بس است.
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، سایت بلاغ، برگرفته از مقاله«حرص».