حق و باطل (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حق و باطل: (يَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْباطِلَ) حَقّ
به معنی ثابت و ضدّ باطل است.
راغب گوید: اصل حقّ به معنی مطابقت و موافقت است.
در
قاموس ضدّ باطل، صدق، وجود ثابت و غیره گفته است.
در
مجمع البیان ذیل «آیه ۷ از
سوره انفال»
گوید: حقّ آن است که شیء در موقع خود واقع شود.
از آنجا كه روش قرآن، به عنوان يک كتاب
تعلیم و
تربیت، متكى به مسائل عينى است، براى نزديک ساختن مفاهيم پيچيده به ذهن انگشت روى مثلهاى حسى و جالب و زيبا در زندگى روزمره مردم مىگذارد. آيه مورد بحث براى مجسم ساختن حقايقى پيرامون
توحید و
شرک،
ایمان و
کفر و حق و باطل مثل بسيار رسايى بيان مىكند که در ادامه به توضیح آن پراخته خواهد شد.
به موردی از کاربرد حق و باطل در
قرآن، اشاره میشود:
(أَنزَلَ مِنَ السَّماء ماء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رّابِيًا وَ مِمّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ في النّارِ ابْتِغاء حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاء وَ أَمّا ما يَنفَعُ النّاسَ فَيَمْكُثُ في الأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثالَ) «
خداوند از آسمان آبى فرو فرستاد؛ و از هر درّه و رودخانهاى به اندازه آنها سيلابى جارى شد؛ سپس سيلاب بر روى خود كفى حمل كرد؛ و همچنين از آنچه در كورهها، براى به دست آوردن زينت آلات يا وسايل زندگى، آتش بر آن مىافروزند، كفهايى مانند آن به وجود مىآيد -خداوند براى، حق و باطل چنين مثالى مىزند- سرانجام كفها به بيرون پرتاب مىشوند، ولى آنچه به مردم سود مىرساند (آب يا فلزّ خالص) در زمين مىماند؛ خداوند اينچنين مثال مىزند»
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: آيه كريمه مورد بحث از آيات برجسته قرآنى است كه در باره
طبیعت حق و باطل بحث نموده، و بدو
تکون و كيفيت ظهور و آثار خاصه هر يک از آن دو را خاطرنشان مىسازد و
سنت خداى سبحان را كه در وصفش فرموده:
(فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْديلًا وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْويلًا) در خصوص حق و باطل بيان مىكند. خداى تعالى اين بيان را در ضمن مثلى مىآورد -و البته مثل مزبور يک
مثل است نه دو مثل كه بعضى گمان كردهاند، و نه سه مثل كه بعضى ديگر پنداشتهاند- آرى يک مثل است كه به چند مثل منحل مىشود، و آن اين است كه فرموده:
(أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً) و اينكه فرموده انزل فعلى است كه فاعلش خداى سبحان است، و به خاطر وضوح، اسم نبرده. و كلمه ماء: آبى اگر بطور نكره و بدون الف و لام آمده، براى اين است كه بر نوع دلالت كند، كه عبارت است از آبى خالص و صاف، يعنى خود آب، بدون اينكه با چيزى مخلوط و يا دچار دگرگونى شده باشد.
و اگر اودية را هم نكره آورده براى اين است كه بر اختلاف آن وادىها، از نظر بزرگى و كوچكى، بلندى و كوتاهى، و كمى و زيادى ظرفيت آنها دلالت كند. و اگر جريان را به خود واديها نسبت داده با اينكه آب جارى مىشود نه وادى، از باب
مجاز در
اسناد است، نظير اينكه مىگوييم ناودان جارى شد. و اگر زبد را به كلمه رابى توصيف نموده، بدين جهت است كه رابى به معناى گردنده است، و كف همواره بر روى سيل مىچرخد و بالا مىآيد، و همه اينها كه گفتيم
سیاق دلالت بر آن دارد. و اگر به سيل مثل زده بدين جهت است كه كف انداختن، در سيل روشنتر است از آبهاى معمولى.
با توجه به مثال پرمعنى ذکر شده در این آیه كه با الفاظ و عبارات موزونى ادا شده و منظرۀ «حق و باطل» را به عالىترين صورتى ترسيم كرده، مىبينيم كه حقايق فراوانى در آن نهفته است. در اين جا به قسمتى از آن اشاره مىكنيم:
شناخت حق و باطل كه همان شناخت واقعيتها از پندارهاست، گاهى براى
انسان چنان مشكل و پيچيده مىشود كه حتما بايد به سراغ نشانه رفت و از نشانهها، حقايق را از اوهام و حق را از باطل شناخت. قرآن در مثال بالا اين نشانهها را چنين بيان كرده است:
الف) «حق» هميشه مفيد و سودمند است، همچون آب زلال كه مايه
حیات و زندگى است، اما «باطل» بىفايده و بيهوده است، همواره
مستکبر، بالانشين، پرسروصدا و در عين حال تو خالى و بىمحتواست و به عكس، «حق»
متواضع، كمسروصدا، اهل عمل و پرمحتوا و سنگينوزن است.
ب) «حق» هميشه متكى به
نفس است، اما «باطل» از آبروى حق مدد مىگيرد و سعى مىكند خود را به لباس او در آورد و از حيثيت او استفاده كند، همان گونه كه «هر دروغى از راست فروغ مىگيرد» كه اگر سخن راستى در جهان نبود، كسى هرگز دروغى را باور نمىكرد، و اگر جنس خالصى در جهان نبود، كسى فريب جنس قلابى را نمىخورد، بنابراين حتى فروغ زودگذر باطل و نيز آبرو و حيثيت موقت او به
برکت حق است، اما حق همه جا متكى به خويشتن است و آبرو و اثر خويش است.
•
شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله « حق و باطل »، ص ۵۴۹.