حمادیان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حَمّادیان، از خاندانهای حکومتگر بربر در
مغرب اوسط در
قرن پنجم و ششم، و دومین دولت مستقل پس از
رستمیان بودند.
مشهورترین امیران این خاندان عبارتاند از :
۱) حمّادبن بُلُقّین/ بُلُکّین (یوسف) بن زیری صنهاجی:
در آغاز، فرمانروای زیریان،
منصوربن بلقین (حک: ۳۷۳ـ۳۸۵)، اداره شهرهای اَشیر و مُسَیله را بهطور مشترک در اختیار برادرانش، حماد و یَطُّوفَت، و عمویش ابیالبهار گذاشت. حماد در
صفر ۳۸۷ و تنها چند
ماه پس از به حکومت رسیدن برادرزادهاش، بادیسبن منصوربن بلقین، به فرمان او حاکم شهر
اشیر شد و بههمراه سپاه و اموال بسیار راهی محل مأموریتش گردید.
در ۳۹۵، حمادبن بلقین با تحمیل شرایط خود به
بادیسبن منصور ، به
جنگ قبایل بربری
زناته و سرکوبی مخالفان دولت بادیس رفت. از جمله شرایط حماد عبارت بودند از: آزادی عمل در کار و حکومت یافتن بر تمام مناطقی که از چنگ قبایل زناته خارج میساخت، حق انتخاب مرکز حکومتش در مغرب اوسط، و اینکه به مغرب اَدنی (تونس فعلی)، مرکز حکومت
زیریان ، فراخوانده نشود، که همگی تمهیداتی برای برپایی دولتی مستقل بودند.
حمادبن بلقین پس از سرکوب قبایل زناته بر مغرب اوسط چیره شد و مقدمات برپایی دولت حمادیان را، که شاخهای از دولت زیریان محسوب میشود، مهیّا ساخت.
حماد که در اندیشه تأسیس پایگاهی برای حفظ و استحکام
قدرت خود بود، در ۳۹۸ شهرِ قلعه (قلعه حماد یا قلعه ابیطویل) را در شمال شرقی مَسیله در دامنه کوه کتامه ساخت.
او برای سرعت بخشیدن به روند توسعه شهر قلعه، دو شهر مسیله و سوق حمزه (یا البوَیره) را ویران کرد و اهالی آنها را در شهر جدید ساکن گردانید. شهرِ قلعه در مدت کوتاهی رو به آبادانی گذاشت و جمعیت انبوهی در آن مستقر شدند. عدهای نیز از
حجاز ،
عراق ،
شام ،
مصر و دیگر بلاد مغرب به آن مهاجرت کردند.
در ۴۰۵، بادیسبن منصور که از قدرت روزافزون عمویش حماد در مغرب اوسط بیمناک شده بود، از او خواست شهرهای تِیْجِس و قصرِ افریقی و قُسَنْطینه را به معز، فرزند و ولیعهد
بادیس ، تحویل دهد. آنگاه سپاهی به سرکردگی هاشمبن جعفر تدارک دید و به سوی حماد فرستاد.
ابراهیمبنبلقین، کهاز آغاز قصد سرکشی داشت، به برادرش حماد ملحق شد. آن دو از دستور بادیسبن منصور سر باز زدند و با لشکری سی هزار نفره هاشمبن جعفر را شکست دادند و اردوگاهش را به تاراج بردند.
حماد به منظور مخالفت با بادیس مذهب
تسنن را پذیرفت. سپس دستور
قتل عام
شیعیان آنجا را صادر و اطاعت
فاطمیان را ترک کرد و به عباسیان پیوست. آنگاه به توسعه متصرفات خود پرداخت و مردم
تونس را وادار نمود برضد فاطمیان قیام کنند.
پس از مدتی مخالفان حماد به سپاه بادیس محلق شدند و بادیس عدهای را برای تعقیب حماد فرستاد. دو لشکر در اول
جمادیالاولی ۴۰۶، در کنار وادی شَلَف با یکدیگر روبهرو شدند. پس از نبرد سختی حماد شکست خورد و در ۷ جمادیالاولی به قلعهاش پناه برد. وی شش ماه در این قلعه محاصره بود تا اینکه با فوت بادیسبن منصور در آخر
ذیقعده ۴۰۶ رهایی یافت. در ۴
ذیحجه ، حماد از آشفتگی اوضاع بهره جست و با ۱۵۰۰ نفر اشیر را تصرف کرد.
حماد در ۴۰۶ سلسله حمادیان را تأسیس کرد که حدود یک
قرن و نیم دوام آورد.
در حالیکه حمادبن بلقین شهر
باغایه را محاصره کرده بود،
معزبن بادیس در ۴
ربیعالاول ۴۰۸ با لشکریان حماد در حومه این شهر به مصاف پرداخت و آنان را شکست داد. حماد مجروح و فراری شد و برادرش ابراهیم به اسارت درآمد. پس از آن، حماد که به قلعهاش بازگشتهبود، از معزبن بادیس درخواست بخشش کرد و خواستار صلح شد. آنان در
شعبان ۴۰۸ صلح کردند و معزبنبادیس حکومت شهرهای مسیله، طُبنه، مَرْسیالدَجاج، زَواوه، و بُلِزْمه را به قائد (فرزند حماد) سپرد و بدینترتیب عملا مغرب اوسط استقلال یافت.
صلح حماد و معزبن بادیس با
ازدواج خواهر معز با دیگر فرزند حماد، عبداللّه، در رجب ۴۱۵، محکمتر شد.
حماد سالهای واپسین عمرش را به آرامش گذراند تا اینکه در ۴۱۷ و به روایتی در ۴۱۹ وفات یافت و در قلعه حماد مدفون شد و حکومت به قائدبن حماد رسید.
۲) قائدبن حماد:
در ۴۳۰، مرزهای غربی دولت حمادیان در معرض یورش قبایل زناته به رهبری
حمامةبن معزبن زیریبن عطیه ، امیر مَغْراوه، قرار گرفت. قائد به مصاف وی رفت و با پرداختن اموالی به سپاهیان زناتی، آنان را با خود همراه کرد. این امر باعث نگرانی امیر مغراوه و عقبنشینی وی به فاس گردید.
در ۴۳۲، بار دیگر میان معزبن بادیس و فرزندان حماد اختلاف پیش آمد. معزبن بادیس با لشکر انبوهی به قلمرو بنیحماد حملهور شد و قلعه حماد را محاصره کرد. پس از دو
سال میان طرفین صلح برقرار شد و معز به
قَیْروان بازگشت.
در پی حملات اعراب
بنیهلال از
مصر به
افریقیه در ۴۴۳ و درخواست کمک معزبن بادیس از پسر عمویش، قائدبن حماد، او هزار تن از بهترین جنگجویانش را فرستاد که در نبرد حیدران شرکت کردند اما شکست خوردند.
قائد پس از ۲۷
سال حکومت و تعیین فرزندش، محَسِّن، به جانشینی خویش و وصیت کردن بر لزوم نیکی کردن به عموزادگانش، در
رجب ۴۴۶ وفات یافت.
۳) محسِّنبن قائد:
او برخلاف وصیت پدرش، همه عموزادگانش را از مقامهایشان عزل کرد و راه کشتار را در پیش گرفت. او پسرعمویش، بلقینبن محمدبن حماد، فراخواند و توطئه
قتل او را چید، اما بلقین با خبر شد و به قلعه حماد لشکر کشید و محسّن را در نزدیکی قلعه کشت و در
ربیعالاول ۴۴۷ پیروزمندانه وارد مرکز حکومت حمادیان شد و حکومت حمادیان را بهدست گرفت.
۴) بلقینبنمحمد:
امیری سرسخت، خشن، خونریز و مصمم بود.
او در حدود
سال ۴۵۰ قیام کارگزار شهر بَسْکَره، جعفربن ابیرُمّان، را سرکوب کرد.
در پی سقوط شهر مهم سِجِلْماسه بهدست
مرابطون در ۴۵۳
و احساس خطر شدید از تسلط مرابطون بر جاده اصلی ارتباطی با
سودان ، بلقین در
صفر ۴۵۴ بهمغرب لشکرکشی کرد و بدونمقاومت وارد فاس شد. مرابطون نیز، به سرکردگی یوسفبن
تاشفین ، ترجیح دادند به صحرا عقبنشینی کنند.
بلقین پس از چند
ماه اقامت در
مغرب اقصا، راهی قلعه حماد شد که در اول
رجب ۴۵۴ در راه بازگشت در تِساله، واقع در جنوب وهران، پسر عمویش ناصربن عَلَنّاس وی را کشت. ناصر در نیمه
شعبان همان سال به عنوان فرمانروای جدید حمادیان، وارد قلعه حماد گردید.
۵) ناصربن عَلَنّاس:
ناصربن عَلَنّاس ، پنجمین و مشهورترین و قدرتمندترین حاکم بنیحماد. او در دوران حکومتش، دست به کارهای نیکو و اصلاحاتی زد و پیروزیهایی نیز بهدست آورد و سعی کرد دولتی مقتدر وپیشرفته همسان دیگر دولتهای مغرب اسلامی برپا دارد.
در دورانحکومت وی، مردم
بسکره بهرهبری بنوجعفر علیه وی
قیام کردند و او نیز سپاهی به فرماندهی خلفبن ابیحیدره، به آنجا فرستاد و آنان را سرکوب و رهبران قیام را دستگیر کرد و بعد به دستور وی همگی را کشتند.
پس از آن، ناصر برای سرکشی به مناطق غربی قلمروش از قلعه خارج شد. هنوز از مرکز حکومتش دور نشده بود که علیبن رَکان، از رؤسای قبایل بربر، و برادرانش بر قلعه چیره شدند ولی ناصر به سرعت بازگشت و آنان را سرکوب نمود. علیبن رکان نیز خودکشی کرد.
در ۴۵۷، ناصربن علنّاس در رأس سپاهی متشکل از عربها و بربرهای
صنهاجه و
زناته ، به قصد جنگ با تمیمبن المعز و قبایل بنیریاح و تصرف شهر مهدیه حرکت کرد و در دشت سبیبه، واقع میان قیروان و تِبِسّه، با دشمن جنگید، اما براثر خیانت برخی گروههای بربری که ادعای همپیمانی با وی کرده بودند، شکست سنگینی خورد و ۰۰۰، ۲۴ تن از قبایل صنهاجه و زناته کشته شدند. ناصر بر اثر فداکاریهای برادر بزرگترش، قاسمبن علنّاس، بههمراه ده سوار از میدان نبرد فرار کرد و اردوگاهش به یغما رفت. پس از آن، ناصر با پسرعمویش تمیم صلح کرد.
در ۴۶۰، ناصربن علنّاس شهرهای أُرْبُس و سپس
قیروان (هر دو در مغرب ادنی) را فتح کرد و از بیم قبایل بنیریاح، سال بعد به سرعت به قلعه حماد بازگشت.
در ۴۷۰، توافقنامه صلح میان ناصربن علنّاس و پسرعمویش، تمیمبن معز، تجدید شد و در پی آن، معز دخترش (بَلَّارَه) را به عقد ناصر درآورد.
در ۴۸۱، ناصربن علنّاس وفات یافت و پسر خردسالش منصور (حک: ۴۸۱ـ ۴۹۸) جانشین وی شد و همان روش حکومت پدر را در پیش گرفت.
۶) منصور:
وی تعدادی کاخ، زرادخانه، باغ، بوستان و ساختمان در شهر قلعه و نیز در شهر بِجایه احداث کرد.
این امیر جوان در ۴۹۶ به
تلمسان لشکرکشی کرد ولی با
مرابطون آنجا
صلح کرد و بازگشت.
وی در ۴۹۸ درگذشت.
۷) بادیسبن منصور:
وی حکمرانی ستمگر و ناشایست بود که به مدت شش
ماه فرمانروایی کرد. گفتهاند که مادرش وی را مسموم نمود و به
قتل رسانید.
پس از او، برادرش
عزیزبن منصوربن ناصربن علناس (حک: ۴۹۸ـ۵۱۸) به حکومت رسید.
۸) عزیزبن منصور:
در دوران حکومت او امنیت و آرامش برقرار بود. او در مجالس ادبا و علما حضور مییافت. وی به جزیره جوبه لشکرکشی کرد و قلمرو بنیحماد را توسعه داد. بعد از مرگ او در ۵۱۸، پسرش یحیی جانشینش شد.
۹) یحییبن عزیزبن منصور:
واپسین حاکم بنیحماد، تمام مدت حکومتش را به عیاشی و شهوترانی و شکار سپری کرد. او تنها حاکم این خاندان بود که در ۵۴۳
سکه ضرب کرد.
یحیی در ۵۴۵ عملا از حکومت ساقط و آواره شد و در ۵۴۷ با
عبدالمؤمن ، فرمانروای
موحدی ،
بیعت کرد و در شهرهای
مراکش و
سِلا در سایه موحدان زیست و سرانجام در ۵۵۸ در سلا وفات یافت و دولت بنیحماد نیز منقرض گردید.
(۱) ابناثیر، الکامل فی التاریخ.
(۲) ابنخطیب، اعمال الاعلام فیمن بویع قبل الاحتلام من ملوک الاسلام و مایتعلّق بذلک من الکلام، چاپ سید کسروی حسن، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳.
(۳) ابنخلدون.
(۴) ابنعذاری، البیان المُغرِب فی اخبار الاندلس و المَغرِب، ج ۱، چاپ ژ س کولن و ا لوی ـ پرووانسال، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
(۵) اسماعیلبن علی ابوالفداء، المختصر فی اخبارالبشر: تاریخ ابیالفداء، بیروت: دارالمعرفة للطباعة و النشر، (بیتا).
(۶) عبداللّهبن محمد تجانی، رحلةالتجانی، چاپ حسن حسنی عبدالوهاب، تونس ۱۳۷۷/ ۱۹۵۸.
(۷) عبدالرحمان جیلالی، تاریخالجزائر العام، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
(۸) محمدبن عبداللّه حِمْیَری، الروضالمعطار فی خبر الاقطار، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۸۴.
(۹) ذهبی.
(۱۰) شارل آندره ژولین، تاریخ افریقیا الشمالیة، تعریب محمد مزالی و بشیربن سلامه، (تونس) ۱۹۸۵.
(۱۱) اسماعیل عربی، عواصم بنیزیری، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۱۲) عبدالفتاح مقلد غنیمی، موسوعة تاریخالمغربالعربی، قاهره ۱۴۱۴/۱۹۹۴.
(۱۳) کتاب الاستبصار فی عجائب الامصار، چاپ سعد زغلول عبدالحمید، (بغداد: دارالشؤون الثقافیة العامة، ۱۹۸۶).
(۱۴) احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره (۱۹۲۳) ـ۱۹۹۰.
(۱۵) یاقوت حموی.
(۱۶) Edward von Zambaur, Manvel de genealogie et de chronologie pour l'histoire de l'Islam, Hannover ۱۹۲۴, repr Osnabruck ۱۹۷۶.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «حمادیان»، شماره۶۵۰۰. br /zwnj;خلدون، ج۶، ص۲۲۸. tag dark_tag