حکم اکراه (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حکم اکراه
۸۳۰. برداشته شدن تکلیف و مؤاخذه، در صورت اکراه:
«من کفر بالله من بعدایمـنه الا من اکره وقلبه مطمـئن بالایمـن ولـکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله ولهم عذاب عظیم؛
کسانی که بعد از
ایمان کافر شوند - به جز آنها که تحت فشار واقع شدهاند در حالی که قلبشان آرام با ایمان است - آری آنها که سینه خود را برای پذیرش کفر گشودهاند غضب خدا بر آنها است و عذاب عظیمی در انتظارشان!»
«... ولا تکرهوا فتیـتکم علی البغاء ان اردن تحصنـا لتبتغوا عرض الحیوة الدنیا ومن یکرههن فان الله من بعد اکرههن غفور رحیم؛
...و کنیزان خود را برای تحصیل
متاع دنیا مجبور به خودفروشی نکنید اگر آنها میخواهند پاک بمانند، و هر کس آنها را بر این کار اکراه کند (سپس پشیمان گردد) خداوند بعد از این اکراه غفور و رحیم است (توبه کنید و برای همیشه این عمل ننگین را ترک گوئید).»
۱. اکراه بر پرداخت زکات
۸۳۱. جواز اکراه مردم به پرداخت زکات، از سوی امام مسلمانان:
«خذ من امولهم صدقة...؛
از اموال آنها صدقهای (زکات) بگیر ...»
(از [[|امام صادق (علیهالسّلام)]] روایت شده است:
امام ، مردم را مجبور میکند که از اموال آنان
زکات گرفته شود، زیرا خدای ـ عزوجل ـ فرموده: «از اموال آنان
صدقه بگیر.»
)
۲. اکراه بر دین
۸۳۲. روا نبودن اکراه و
اجبار مردم بر دین:
«لا اکراه فی الدین...؛
در قبول دین، اکراهی نیست...»
مفسر معروف اسلامی طبرسی در
مجمع البیان در
شأن نزول آیه نقل میکند: مردی از اهل
مدینه بنام ابو حصین دو پسر داشت برخی از بازرگانانی که به مدینه کالا وارد میکردند هنگام برخورد با این دو پسر آنان را به عقیده و آیین مسیح دعوت کردند، آنان هم سخت تحت تاثیر قرار گرفته و به این کیش وارد شدند و هنگام مراجعت نیز به اتفاق بازرگانان به
شام رهسپار گردیدند.
ابو حصین از این جریان سخت ناراحت شد و به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اطلاع داد و از حضرت خواست که آنان را به مذهب خود برگرداند و سوال کرد آیا میتواند آنان را با اجبار به مذهب خویش باز گرداند؟
آیه فوق نازل گردید و این حقیقت را بیان داشت که : در گرایش به مذهب اجبار و اکراهی نیست.
در
تفسیر المنار نقل شده که ابو حصین خواست دو فرزند خود را با اجبار به
اسلام باز گرداند، آنان به عنوان شکایت نزد پیغمبر آمدند ابو حصین به پیامبر عرض کرد من چگونه به خود
اجازه دهم که فرزندانم وارد آتش گردند و من ناظر آن باشم آیه مورد بحث به همین منظور نازل شد.
رشد از نظر لغت عبارت است از راهیابی و رسیدن به واقع، در برابر غی که به معنی
انحراف از حقیقت و دور شدن از واقع است.
از آنجا که دین و مذهب با
روح و فکر مردم سر و کار دارد و اساس و شالوده اش بر ایمان و یقین استوار است خواه و ناخواه راهی جز منطق و
استدلال نمیتواند داشته باشد و جمله «لا اکراه فی الدین» در واقع اشارهای به همین است.
به علاوه همانگونه که از شأن نزول آیه استفاده میشود، بعضی از ناآگاهان از پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخواستند که او همچون حکام جبار با زور و فشار اقدام به تغییر عقیده مردم (هر چند در ظاهر) کند، آیه فوق صریحا به آنها پاسخ داد که
دین و آیین چیزی نیست که با اکراه و اجبار تبلیغ گردد، به خصوص اینکه در پرتو دلائل روشن و معجزات آشکار، راه حق از
باطل آشکار شده و نیازی به این امور نیست.
این آیه پاسخ دندان شکنی است به آنها که تصور میکنند اسلام در بعضی از موارد جنبه تحمیلی و اجباری داشته و با زور و
شمشیر و قدرت نظامی پیش رفته است.
جایی که اسلام اجازه نمیدهد پدری فرزند خویش را برای تغییر عقیده تحت فشار قرار دهد،
تکلیف دیگران روشن است، اگر چنین امری مجاز بود، لازم بود این اجازه، قبل از هر کس به پدر درباره فرزندش داده شود، در حالی که چنین حقی به او داده نشده است.
و در جمله : «لا اکراه فی الدین»، دین اجباری نفی شده است، چون دین عبارت است از یک سلسله معارف علمی که معارفی عملی به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف، یک کلمه است و آن عبارت است از اعتقادات، و
اعتقاد و ایمان هم از امور قلبی است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد، چون کاربرد
اکراه تنها در اعمال ظاهری است، که عبارت است از حرکاتی مادی و بدنی (مکانیکی)، و اما اعتقاد قلبی برای خود، علل و اسباب دیگری از سنخ خود اعتقاد و
ادراک دارد و محال است که مثلا جهل،
علم را نتیجه دهد، و یا مقدمات غیر علمی، تصدیقی علمی را بزاید.
«ولو شاء ربک لامن من فی الارض کلهم جمیعـا افانت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین؛
و اگر پروردگار میخواست تمام آنها که در روی
زمین هستند همگی (از روی اجبار) ایمان میآوردند، آیا تو میخواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟ (ایمان اجباری چه سودی دارد؟! )»
۳. اکراه بر زنا
۸۳۳. حرام بودن اکراه کنیزان عفیف بر زنا:
«... ولا تکرهوا فتیـتکم علی البغاء ان اردن تحصنـا لتبتغوا عرض الحیوة الدنیا...؛
و کنیزان خود را برای تحصیل متاع
دنیا مجبور به خودفروشی نکنید اگر آنها میخواهند پاک بمانند...»
۴. اکراه بر کفر
۸۳۴. جواز اظهار کفر از سوی مؤمن، در صورت اجبار او به آن:
«من کفر بالله من بعدایمـنه الا من اکره وقلبه مطمـئن بالایمـن ولـکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله ولهم عذاب عظیم؛
کسانی که بعد از ایمان کافر شوند - به جز آنها که تحت فشار واقع شدهاند در حالی که قلبشان آرام با ایمان است - آری آنها که سینه خود را برای پذیرش
کفر گشودهاند غضب خدا بر آنها است و
عذاب عظیمی در انتظارشان!»
۵. اکراه در معاملات
۸۳۵. اکراه در معاملات، موجب بطلان آن:
«یـایها الذین ءامنوا لا تاکلوا امولکم بینکم بالبـطـل الا ان تکون تجـرة عن تراض منکم...؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اموال یکدیگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخورید مگر اینکه تجارتی باشد که با رضایت شما انجام گیرد...»
(طبق آیه یاد شده، تصرف در مال دیگران تنها در صورتی صحیح است که
تجارت و از روی رضایت باشد بنابراین معاملهای که رضایت در آن نباشد بلکه هر دو یا یکی مکره باشند معامله صحیح نخواهد بود مگر این که پس از وقوع معامله اکراهی رضایت و اجازه حاصل شود.
)
۶. اکراه زنان
۸۳۶. عدم جواز اکراه زنان، با هدف به دست آوردن
مهریه پرداخت شده به آنان:
«یـایها الذین ءامنوا لا یحل لکم... ولا تعضلوهن لتذهبوا ببعض ما ءاتیتموهن الا ان یاتین بفـحشة مبینة...؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! برای شما حلال نیست که... آنان را تحت فشار قرار ندهید که قسمتی از آنچه به آنها پرداختهاید (از مهر)، تملک کنید! مگر اینکه آنها عمل زشت آشکاری انجام دهند ...»
۸۳۷. مشروع نبودن اکراه زنان بر عدم ازدواج، برای تصرف ارثیه آنها:
«یـایها الذین ءامنوا لا یحل لکم ان ترثوا النساء کرهـا...؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! برای شما
حلال نیست که از زنان، از روی اکراه (و ایجاد ناراحتی برای آنها)
ارث ببرید! ...»
۸۳۸. عدم جواز اکراه زنان مطلقه بر ازدواج نکردن با شوهران قبلی خود:
«واذا طـلقتم النساء فبلغن اجلهن فلا تعضلوهن ان ینکحن ازوجهن اذا ترضوا بینهم بالمعروف...؛
و هنگامی که زنان را طلاق دادید و عده خود را به پایان رسانیدند، مانع آنها نشوید که با همسران (سابق) خویش، ازدواج کنند! اگر در میان آنان، به طرز پسندیدهای تراضی برقرار گردد...»
۸۳۹. جواز اکراه زنان، برای واگذاشتن مهریه خود، در صورت ارتکاب فحشا از سوی آنان:
«یـایها الذین ءامنوا لا یحل لکم... ولا تعضلوهن لتذهبوا ببعض ما ءاتیتموهن الا ان یاتین بفـحشة مبینة...؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! برای شما حلال نیست ... آنان را تحت فشار قرار ندهید که قسمتی از آنچه به آنها پرداختهاید (از مهر)، تملک کنید! مگر اینکه آنها عمل زشت آشکاری انجام دهند...»
۷. اکراه مدیون
۸۴۰. عدم جواز اکراه بدهکار غیر متمکن، برای پرداخت بدهی خود:
«وان کان ذو عسرة فنظرة الی میسرة وان تصدقوا خیر لکم ان کنتم تعلمون؛
و اگر (بدهکار،) قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانایی، مهلت دهید! (و در صورتی که به راستی قدرت پرداخت را ندارد،) برای خدا به او ببخشید بهتر است، اگر (منافع این کار را) بدانید!»
۸۴۱. جواز اکراه مدیون متمکن از سوی طلبکار، برای پرداخت بدهی خود:
«وان کان ذو عسرة فنظرة الی میسرة وان تصدقوا خیر لکم ان کنتم تعلمون؛
و اگر (بدهکار،) قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانایی، مهلت دهید! (و در صورتی که به راستی قدرت پرداخت را ندارد،) برای خدا به او ببخشید بهتر است، اگر (منافع این کار را) بدانید!» ( از مفهوم آیه که میگوید: اگر متمکن نبود مهلت دهید میتوان استفاده کرد که در صورت تمکن میشود او را به ادای دین، حتی اجبار هم کرد.)
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حکم اکراه ».