حکمت متشابهات
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حکمت متشابهات، نارسایی تعبیرات و الفاظ، محدودیت اندیشه
انسان، توجه دادن به مفسر الهی میباشد.
متشابهات در
قرآن به دو گروه
تشابه عرضیی و
تشابه اصلی تقسیم میشوند. که این تقسیم از آیه ۷
سوره آل عمران به دست میآید که
خداوند میفرماید: «اوست کسی که این کتاب را بر تو فرو فرستاد. پارهای از آن
آیات محکم (صریح و روشن) است. آنها اساس کتابند، و (پارهای) دیگر متشابهانند (صریح نبوده و تاویل پذیرند).
آیات قرآن مجید در یک نوع تقسیمبندی به دو دسته تقسیم میشوند. یک سری از آیات، آیههایی هستند که معنی آنها روشن و واضح است و برای فهمیدن مقصود این آیات نیازمند دانستن مفهوم آیات دیگر یا
احادیث دیگری نمیباشیم؛ اما در مقابل این آیات، یک سری آیات دیگری وجود دارند که مفهوم این آیات، به خودی خود روشن نبوده و ما به خاطر اینکه مفهوم این قبیل آیات را به دست آوریم، نیازمند سایر آیات قرآنی، یا
سنت معصوم و یا نظرات متخصصین و دانشمندان علوم قرآنی و طبقات مفسرین هستیم که این موضوع را تحت عنوان
محکم و
متشابه در قرآن بررسی مینمایند.
متشابهات به دو گروه تقسیم میشوند:
یک گروه از متشابهات،
تشابه عرضی است که بر قرآن تحمیل شده است. این گروه از آیه
های متشابهه برابر با اسلوب و شیوه
های متعارف عرب بیان شده و خالی از هرگونه غموض و پیچیدگی بوده، در آغاز هرگز ایجاب شبهه نمیکرده است؛ سپس در پی درگیری
های عقیدتی و فکری که در میان گروه
های مختلف مسلمانان رخ داد، فاجعه «تشابه» دامنگیر بسیاری از آیات قرآن گردید.
وجود گروه دوم متشابهات، تشابه اصلی، کاملا طبیعی مینماید؛ زیرا اینگونه تشابه در اثر بیان معانی ژرف توسط الفاظ متداول عرب که برای معانی سطحی ساخته شده، پدید آمد. قرآن در افاده معانی عالیه راهی پیموده که هم برای عامه مردم جنبه اقناعی داشته باشد و هم
علما و دانشمندان را متقاعد سازد؛ لذا در بیانات خود، بیشتر فن خطابه و برهان را به هم آمیخته، از مشهورات و یقینیات، هر دو یک واحد منسجم ساخته است. با آنکه در ظاهر این دو فن از هم متنافرند، میان آنها سازش داده است، و این خود، یکی از دلایل
اعجاز قرآن به شمار میرود.
ابن رشد اندلسی دانشمند و فیلسوف معروف (متوفای سال ۵۹۵) در این زمینه میگوید: مردم، در برخورد با تعالیم عالیه شریعت سه دستهاند:
دسته اول، کسانیاند که از
حکمت متعالیه برخوردار بوده،
فکر و اندیشهاند، در برخورد با حوادث استوار و با متانت رفتار میکنند.
دسته دوم، عامه مردم هستند که طبقه جمهور را تشکیل میدهند. اینان ممکن است چندان با علم و دانش سروکاری نداشته باشند؛ اما طبعی سلیم، نیتی پاک و دلی تابناک دارند.
دسته سوم، میانه این دو قرار دارند، نه از طبقه علمای راستین به شمار میروند و نه خود را از جمهور مردم به حساب میآورند. خود را از سطح همگانی برتر، و در ردیف دانشمندان میدانند؛ در صورتی که صلاحیت عرض اندام در آن عرصه والا را ندارند.
گوید: «تشابه، صرفاً درباره دسته سوم است؛ زیرا دانشمندان در سایه دانش سرشار خود و با اندیشه و متانت شایسته خویش که در راه رسیدن به حقایق مبذول میدارند، هرگز تشابهی بر سر راه آنان قرار نمیگیرد. طبقه جمهور، با ذهن صاف و سادهای که دارند، هیچگاه شبههای در تعالیم
شریعت احساس نمیکنند؛ زیرا به ظاهر الفاظ و تعابیر بسنده کرده، نگرانی به خود راه نمیدهند».
گوید: «تعالیم شریعت، همچون غذای سالم و پاکیزه برای بدن
های سالم و طبع
های ناآلوده، نافع و مفید خواهد بود که بیشترین مردم را تشکیل میدهند؛ گرچه برای برخی که در اقلیتاند، زیان آفرین میگردد؛ چنانچه خداوند فرموده: « وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلا الْفَاسِقِینَ؛
یعنی در سایه تعالیم الهی گمراه نمیگردد، جز کسانی که از مرز طبیعی مردمی بیرون زدهاند.» این حالت، صرفا در برخی از آیات برای برخی
مردم رخ میدهد و در آیاتی است که از عالم ماورای حس سخن گفته، که در عالم شهود همانندی ندارد؛ لذا برای تقریب به اذهان، از نزدیکترین چیزی که بتواند شاهد و مثالی باشد تا واقع را ارائه دهد، استفاده کرده است. همین امر سبب گردیده تا برخی به ظاهر مثال اخذ کرده، تصور کنند آنچه در تعبیر آمده عین واقع است؛ ازاینرو در حیرت و
شک باقی میمانند متشابهات که موجب شبهه میگردند، از این قبیل هستند؛ ولی نه برای دانشمندان و نه برای طبقه جمهور؛ زیرا اینان از سلامت طبع و صحت نفس برخوردارند، غذای سالم برایشان کاملا نافع و مفید میافتد؛ ولی بیرون از این دو دسته کسانیاند مریض، که نفسی ناسالم دارند، غذا هرچند کامل و سالم باشد، بر
مذاق اینان لذتبخش و نافع نخواهد بود؛ لذا خداوند فرموده: «فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ؛
اما کسانی که در دلهایشان
انحراف است، برای فتنهجویی و طلب تأویل آن (به دلخواه خود) از متشابه آن پیروی میکنند».
گوید: «اینان، همان ارباب جدل و صاحبان مکتب
های کلامی میباشند» و نیز میگوید: «شریعت در
تقوا و
تعالیم و برنامه
های خویش، روشی در پیش گرفته تا طبقه جمهور بهرهمند شده و هم دانشمندان پذیرا باشند؛ ازاینرو قرآن الفاظ و عبارتهایی به کار برده که برای هر دو گروه قابل درک باشد، عامه مردم به ظاهر مثال بسنده کرده، گمان میبرند مورد مثال چیزی همانند آن و نزدیک به آن میباشد و به همین اندازه
قناعت کرده و پیشتر نمیروند و دانشمندان نیز حقیقتی را که در طی مثال نهفته دریافت میکنند.
مثلاً چون «نور» رفیعترین موجود در عالم حس به شمار میرود، آن را مورد مثال قرار داده و گفته است: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ»؛
و با اینگونه تصور برای طبقه جمهور امکان درک موجودات ماورای حس فراهم گردیده است، به این معنا که از آنچه هست با کمک قوه متخیله خود سنجیده، برایشان قابل پذیرش خواهد بود. آنگاه که شریعت در صفات باری تعالی سخن بگوید، راه شک و
شبهه را بسته است؛ پس هرگاه بگوید خدا نور است، حجابی از نور دارد،
مؤمنان او را در
آخرت نظاره کنند؛ همچون
آفتاب در بلندای روز برای جمهور هیچگونه شک و شبههای رخ نمیدهد و به ظاهر این تعابیر گرفته بیتردید میپذیرند.
همچنین برای علما شبههای دست نمیدهد؛ زیرا میدانند که مقصود از اینگونه تعابیر تنها مزید
علم و
یقین است؛ چهبسا اگر به عامه مردم گفته شود که این تعابیر، ظاهری بیش نیست و حقیقت جز این است، در آن صورت نپذیرفته، اصلا زیر بار نروند؛ زیرا پیش خود چنین تصور میکنند که هرچه قابل حس نباشد، وجود ندارد و هر نامحسوسی با عدم مساوی است؛ مثلا اگر گفته شود: در آنجا موجودی هست که دارای جسم نیست و هرچه از لوازم جسمیت میدانند در او نیست، امکان تخیل از آنان برداشته شده و چنین چیزی را معدوم مطلق میپندارند؛ مخصوصا اگر به آنان گفته شود نه از جهان بیرون است و نه در درون جهان جایی دارد، نه بالا است و نه پایین؛ لذا هرگز شریعت تصریح به نفی جسمیت نفرموده، صرفا گفته: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»
و «لا تُدْرِکُهُ الأبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ».
گوید: «و اگر تأمل کنی، خواهی یافت که شریعت با آنکه برای مردم در افاده اینگونه معانی به مثال پرداخته و راهی جز این وجود نداشت تا آنان را به پذیرش وادارد، در عین حال
علما را بر دقایق و اسرار اینگونه تعابیر واقف ساخته، حقایق را بر ایشان مکشوف نموده است».
پر روشن است در تشبیه غیر محسوس به محسوس، بهترین مثالی که میتواند کاملا نمودار ذات حق تعالی باشد، همان تشبیه به نور است. حقیقتی که: «الظاهر فی نفسه و المظهر لغیره؛ خود نمودار خود است، و نمود هر چیزی به او بستگی دارد». حقیقتی که: «فیعین الظهور، هو فی غایة الخفا؛ خود، پیداترین موجود در جهان هستی است، ولی در عین حال حقیقت و کنه آن در نهایت خفا و پنهان از دیدگان است، تاکنون کسی به حقیقت آن راه نیافته و نخواهد یافت».
اینگونه صفات و نعوت که خاص ذات
پرودگار است، مانندی برای آن در جهان حس و شهود جز نور نمیتوان یافت. در این زمینه
امام فخر رازی و
شیخ محمد عبده و
علامه طباطبایی، شیوه ابن رشد را دنبال کردهاند.
پرسش: برخی از آیات قرآن کریم، معنا و مفهوم صریح و روشنی ندارد که از آن به متشابهات نام میبرند، لطفا به نحو اجمال توضیح دهید فلسفه و حکمت این نوع آیات در قرآن چیست؟
پاسخ: آیات قرآن کریم در بیان معانی و مضامین خود به دو دسته تقسیم میشوند. محکم و متشابه. این تقسیم از آیه ۷
سوره آل عمران به دست میآید که خداوند میفرماید: «اوست کسی که این کتاب را بر تو فرو فرستاد. پارهای از آن
آیات محکم (صریح و روشن) است. آنها اساس کتابند، و (پارهای) دیگر متشابهانند (صریح نبوده و تاویل پذیرند).
در معنای محکم و متشابه مفسران و لغت شناسان چند تعریف ارائه دادهاند که در اینجا به یک تعریف شاخص و برجسته آن اکتفا میکنیم: ۱- محکم آیهای است که مراد از آن بدون قرینه و دلالت سخنی دیگر، از ظاهرش دانسته شود مانند این آیه که خداوند در
سوره یونس آیه ۴۴ میفرماید: «خداوند هیچ ستمی بر مردم روا نمیدارد، ولی مردم خودشان بر خود ستم میکنند.»
۲- متشابه آیهای است که معنی و مقصود آن از ظاهرش فهمیده نمیشود. مگر با قرینهای همراه شود که مراد و مقصود را برساند، مانند آیه شریفه ۱۰
سوره فتح که میفرماید: دست خدا بالای دست آنان است که در اینجا مقصود قدرت خدای متعال است نه دست به معنی عضو مخصوص بدن.
در جلد دوم
تفسیر نمونه صفحه ۳۲۱ در بیان این دو اصطلاح قرآنی آمده است: «منظور از «آیات محکمات» آیاتی است که مفهوم آن به قدری روشن و واضح است، که جای هیچگونه گفتوگو و بحثی در معنای آن نیست مثل
آیه قل هوا الله احد، لیس کمثله شیء این آیات
امالکتاب خوانده شدهاند، یعنی اصل و مرجع و
مفسر آیات دیگر هستند. واژه متشابه در اصل به معنی چیزی است که قسمتهای مختلف آن شبیه یکدیگر باشد، به همین جهت به جملهها و کلمههایی که معنی آنها پیچیده باشد و گاه احتمالات مختلف درباره آن داده شود متشابه میگویند.
آنچه که موجب تشابه آیات از یکدیگر میشود، در چندین مصداق تجلی پیدا میکند.
۱- متشابه از نظر لفظ: در جایی که کلمه دارای چند معنی است مانند کلمه «ید» یا «عین» که بنا به سیاق آیه و قراینی باید تشخیص داد که در آیه کدام معنی آنها اراده شده است.
۱- متشابه از نظر معنا: این وجه از متشابه به واسطه ایجاز آیه یا جابه جایی ارکان جمله پیش میآید.
۲- متشابه در اوصاف پروردگار یا
قیامت: این وجه از متشابهات در آیاتی که اوصاف پروردگار متعال یا قیامت را بیان میکند، تحقق پیدا میکند. به بیان دیگر اینها آیاتی هستند که تصور واقعی آنها برای ما ممکن نیست چون همانند محسوسات این عالم مادی نمیباشد.
در کتاب
های تفسیری به نحو مبسوط به این بحث پرداخته شده که در اینجا به اهم محورهای بحث اشاره میکنیم:
۱- نارسایی تعبیرات و الفاظ: کلمات و جملاتی که ما در زندگانی روزانه خود به کار میبریم، برای بیان نیازمندی
های مادی و امور این جهانی ما است، اما از موضوعات اصلی قرآن کریم معرفی
صفات جلال و
جمال آفریدگار
سبحان و ویژگیها و اوصاف
عالم برزخ و قیامت است، یعنی واقعیتی کاملا مجرد و غیرمادی و دور از حواس ظاهری. بنابراین چون الفاظ و عبارات در توضیح آن حقایق نارسا و قاصر است، از این رو خداوند از راه
تمثیل،
تشبیه،
استعاره، کنایه و انواع مجاز که در صناعت عرب سابقه داشته و لازمه سخن بلیغ است به بیان مطالب پرداخته است.
مانند: «الرحمن علی العرش استوی» خدای رحمان بر عرش استیلا یافته است.
که ظاهراً جسم بودن خدای
سبحان را میرساند، اما با در نظر گرفتن آیه شریفه «لیس کمثله شیء» چیزی مانند او نیست و دلالت عقل معلوم میشود مقصود دست جسمانی یا قرار گرفتن همانند استقرار انسان بر چیزی نمیباشد. بلکه منظور از
عرش خدا مجموعه جهان هستی است که تحت حکومت او به حساب میآید. بنابراین «استوای بر عرش» کنایه از تسلط پروردگار و احاطه کامل او نسبت به جهان هستی و نفوذ امر و فرمان و تدبیرش در سراسر عالم است.
۲- محدودیت اندیشه انسان: بخشی از آیات قرآن در معرفی و نمایاندن جهان ناپیدا یعنی غیب و امور ماوراء طبیعی و قیامت است که طبعاً برتر از افق آگاهی و درک ما است. معرفی آن عالم غیرمادی و روحانی برای خوگرفتگان به سرای طبیعت مادی و زندانیان زمان و مکان، با تعبیرهای معمولی دشوار و بلکه ناممکن است که هم ظرف الفاظ تنگ است و هم ظرفیت افهام. ناگزیر باید تعبیرات مانوس با زندگی مادی ما آورده شود تا دور نمایی از سرای حقیقت و
قیامت کبری در چشم جهان بین ما نمودار شود. مانند: آیه ۴۷
سوره انبیاء که سنجش اعمال را در آن روز با تصویری گویا بیان میکند: «و نضع الموازین القسط لیوم القیمه، فلاتظلم نفس شیئا»
و ترازوهای داد را
روز رستاخیز قرار میدهیم پس هیچ کس در چیزی ستم نمیبیند.
روشن است که «میزان» هر وسیله اندازهگیری است که متناسب با آنچه اندازهگیری و وزن میشود فرق میکند.
۳- واداشتن مسلمانان به تحقیق و بررسی: وجود آیات متشابه و تعبیرات چندوجهی یا مجمل و استعارات و امثال آن در قرآن مجید انگیزهای بوده تا مغزهای متفکر و شخصیتهای حقیقت جو را به کاوش و پژوهش واداشته است. نگاهی به تاریخ فرهنگ و ادب اسلامی نشان میدهد که علت به وجود آمدن تحقیقات ادبی و تاریخی و بخشهای کلامی و فقهی حل دشواری
های قرآن مجید بوده که بخشی از آنها مربوط به آیات متشابه میباشد.
۴- توجه دادن به مفسر الهی: همانطور که آثار علمی برای درک مطالبش نیاز به مفسر و استاد معلم دارد، کتاب خدا هم که متضمن حقایق دو جهان و امور پیدا و نهان است و احکامش برای همه زمانها و مکانها خاتم ادیان میباشد، به طریق اولی مفسر و معلمی در حد اعلای دانش و دور از خطا و لغزش میخواهد. بهویژه در توضیح مراد خدای متعال از آیات متشابه، گویی خداوند، خواسته است به این وسیله ارتباط علمی ما را با آورنده قرآن و خاندان معصومش پایدار کند. گواه این سخن آیه۷
سوره انبیاء است که میفرماید: فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون»
اگر نمیدانید از «پژوهندگان کتاب
های آسمانی» بپرسید. در اینجا خود
آیه مصداقی از آیات متشابه است به دلیل اجمالی که در تعبیر «اهل الذکر» و تعیین مصداق آن میباشد. بنابراین مفسران در این که «اهل الذکر» چهکسانی هستند اختلاف نظر دارند. از
علی (علیهالسّلام) روایت شده که فرمود: «نحن اهل الذکر» ما اهل ذکریم.
بنابراین علی (علیهالسّلام) و خاندان پاک و معصومش عالمان به تفسیر و تاویل قرآنند و کلید گشایش تاویلات و متشابهات قرآنی نزد آن بزرگواران است.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «حکمت متشابهات»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۲۴. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «فلسفه متشابهات»، تاریخ بازیابی ۹۵/۱۱/۲۸.