خوارج (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خَوارج (به فتح خاء) از
واژگان نهج البلاغه به معنی شورشيان و متمرّدان است. اين لفظ از ماده خروج به معنى سركش و طغيان گرفته شده است. لفظ خوارج تنها يکبار در
نهج البلاغه آمده است بقيّه موارد در رابطه با آنها است بدون ذكر لفظ خوارج. آنها همان نادانها و بیخردان بودند كه در
صفّین به يارى منافقان برخاسته و صلح درخواستى
معاویه را به
امام علی (صلواتاللهعلیه) تحميل كردند، بعد به مخالفت با آن حضرت برخاستند كه چرا
صلح را قبول كردى و شعار «لا حكم الّا للّه» را سر دادند.
خَوارج به معنی شورشيان و متمرّدان است. اين لفظ از ماده خروج به معنى سركش و طغيان گرفته شده. «خرجَت الرعيَّةُ على الملك: تمرَّدت»
آنها همان نادانها و بیخردان بودند كه در صفّين به يارى منافقان برخاسته و صلح در خواستى معاويه را به امام علی (صلواتاللهعليه) تحميل كردند، بعد به مخالفت با آن حضرت برخاستند كه چرا صلح را قبول كردى و شعار «لا حكم الّا للّه» را سر دادند و گفتند: حكم خدا درباره معاويه آن بود كه يا كشته شود و يا با امام بيعت نمايد «انّ الله قد امضى حكمه فى معاوية و اصحابه ان يقتلوا او يلحقوا فى حكمنا». آنها را
مارقین به معنی (از دين بيرون رفتگان) نيز گويند كه
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به امام علی (صلواتاللهعليه) فرمودند: «ستقاتل بعدى الناكثين و القاسطين و المارقين»
منظور از
ناکثین (بيعت شكنان) اهل بصره و منظور از
قاسطین (سركشان) اهل شام و منظور از مارقين، خوارج است. به تدريج آنها داراى افكار گوناگون شده و از جمله مرتكب كبيره را
کافر دانستند، آنها به دست آن حضرت تار و مار شدند ولى روح خوارج كه روح عصبيت و لجاجت و خشكه مقدسى و نافهمى و آشتى ناپذيرى و پاىبند به منطق نبودن است باقى ماند. درباره آنها در نهج البلاغه مطالب زيادى آمده كه به آنچه به دست آوردهايم ذيلا اشاره مىكنيم.
۱: آنجا كه امام علی (صلواتاللهعليه) فرموده:
«لاَ تَقْتُلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِي، فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ، كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ» «بعد از من خوارج را نكشيد زيرا آنكه حق را طلبيد و در يافتن آن به خطا رفت مانند كسى نيست كه طلب باطل كرد و آنرا يافت.»
(شرحهای خطبه:
) يعنى: ياران معاويه از اوّل در پى باطل بودند و به آن رسيدند ولى خوارج در طلب حق بودند امّا به باطل رسيدند.
ابن میثم فرموده: منظور امام آن است كه اگر بعد از من در عقيده خود باشند و شورش نكنند، كارى به كارشان نداشته باشد و گرنه بايد كشته شوند. امام نيز تا آنها آرام بودند كارى به كارشان نداشت و يا منظور حضرت آن است كه بعد از وى حكومتهاى ناحق به وجود خواهد آمد، كه خوارج قيامشان در مقابل آنها خوب است،
محمد عبده احتمال اخير را اختيار كرده است.
۲: خوارج محضر آن حضرت آمده و گفتند: همه با قبول حكميّت كافر شدهايم ما
استغفار و توبه كرديم شما نيز اوّل
اقرار به كفر كنيد (نعوذ بالله) و بعد توبه نمایید تا باز در ركاب تو با معاويه بجنگيم. امام (صلواتاللهعليه) به آن نافهمان چنين فرمود:
«أَصَابَكُمْ حَاصِبٌ، وَلاَ بَقِيَ مِنْكُمْ آبرٌ، أَبَعْدَ إِيمَاني بِاللهِ وَجِهَادِي مَعَ رَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله)أَشْهَدُ عَلَى نَفْسِي بِالْكُفْرِ! لَقَدْ (ضَلَلْتُ إِذاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ)!» «طوفانى سهمگين شما را بگيرد، زخم زبانزنى از شما نماند. آيا بعد از ايمان آوردن به خدا و
جهاد در ركاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، اقرار كنم كه كافر شدهام، اگر چنين گويم، گمراه شدهام و از هدايت يافتگان نيستم.»
(شرحهای خطبه:
) آنها طغيان و بىشرمى را به جایى رساندند كه چنان جسارتى نمودند.
۳: آن حضرت آنگاه كه خواست به جنگ خوارج برود، گفتند: خوارج از جسر نهروان گذشتهاند. فرمود:
«مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ، وَاللهِ لاَ يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ، وَلاَ يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ.» «قتلگاه آنها كنار نهر است به خدا قسم از آنها ده نفر نجات نمىيابد و از شما ده نفر كشته نمىشود.»
(شرحهای خطبه:
) و چون جنگ در گرفت از خوارج فقط ۹ نفر نجات يافت و از ياران آن حضرت فقط هشت نفر
شهید گرديد. گفتن اين سخن بزرگتر از كهكشانها است ولى چون رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به آن حضرت از اين واقعهها خبر داده بود، لذا بىدغدغه از آنها خبر داد.
ابن ابیالحدید گويد: اين سخن از اخبارى است كه در اثر
اشتهار نزديک به
تواتر است و همه از آن حضرت نقل كرده است و آن از معجزات امام و از خبرهاى مفصّل غيب است.
۴: آنگاه كه خوارج كشته شدند، گفتند يا
امیر المومنین همه خوارج به هلاكت رسيدند فرمود:
«كَلاَّ وَالله، إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي أَصْلاَبِ الرِّجَالِ، وَقَرَارَاتِ النِّسَاءِ، كُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ، حَتَّى يَكُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلاَّبِينَ.» «نه و اللّه، آنها نطفهها هستند در اصلاب مردان و ارحام زنان، هر وقت رئيسى از آنها قيام كند، كشته مىشود، تا آخر الامر به شكل دزدان و غارتگران در آيند.»
(شرحهای خطبه:
بىآنكه حكومتى و مملكتى و تشكيلاتى داشته باشند، نظير دزدان گردنه كه غارتگر و گرسنهاند. منظور امام علی (صلواتاللهعليه) آن است كه روح خارجيگرى از بين رفتنى نيست.
نَجم (به فتح نون) به معنى ظاهر شدن و
قَرْن (به فتح قاف و سکون راء) به معنى شاخ است.
استعاره كاملى است از ظاهر شدن بعضى از سران خوارج و قتل آنها، ابن ابىالحديد در شرح اين سخن، كلامى مفصل و شواهد زيادى آورده و از جمله گويد: اين خبر از آن حضرت به وقوع رسيد كه دعوت خوارج مضمحلّ و مردان آن فانى شدند تا كار به جائى كشيد كه به صورت قطاع الطريق درآمده و متظاهر به
فسق و
فساد شدند.
۵: آنگاه كه خوارج را تار و مار كرد، در تعريف خويش و صحت عملش فرمود:
«أَمَّا بَعْد، أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ، وَلَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِىءَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَيْهَبُهَا، وَاشْتَدَّ كَلَبُهَا.» «مردم بدانيد اين من بودم كه چشم فتنه را كندم، كسى جز من جرئت آن را نداشت، آن را آنگاه كردم كه تاريكى فتنهاش بالا رفت و هاريش شدت يافت.»
(شرحهای خطبه:
) استدلالى عجيب و بيانى شگفتآورى است
غَيْهَب (به فتح غین و سکون یاء و فتح هاء) به معنى ظلمت و تاريكى است.
كَلَب (به فتح کاف و لام) هارى سگ است.
سگ وقتى كه مرض هار گرفت هر كه را به دندان گزد او هم هار مىشود. سگ هار را فقط بايد كشت و گرنه ديگران را نيز هار خواهد كرد. مىفرمايد: من چشم فتنه را كندم و خوارج را كشتم، غير از من كسى جرئت آن را نداشت آرى خوارج چنان آراسته به تقدس و
زهد و عبادت بودند كه هيچ شخص معتقد به
خدا و رسول و
قیامت، جرئت نمىكرد بر روى آنها شمشير بكشد. ولى من دانستم كه حكم خدا قتل عام آنها است، زيرا كه تاريكى آنها موج زد، ديگران را نيز فرا مىگرفت و هارى خارجيگرى شدّت يافت، ديگران را نيز با خود همفكر كرده و به شورش و گمراهى وا مىداشتند.
۶: آنگاه كه خوارج از
کوفه خارج شده و در
نهروان اردو زدند امام علی (صلواتاللهعليه) براى اصلاح و
ارشاد به سوى آنها تشريف برد و كلامى فرمود كه ترجمه آن چنين است: آيا همه شما در صفين با ما بوديد گفتند: بعضى بودند و بعضى نبودند، فرمود پس دو گروه شويد صفين رفتهها و نرفتهها. تا با هر يک از دو گروه به طور مخصوص سخن گويم بعد فرمود: ساكت باشيد و به سخن من گوش بدهيد، قلوبتان متوجه من باشد از هر كه شهادت خواستم، با علم شهادت بدهد. بعد فرمود:
«أَلَمْ تَقُولُوا عِنْدَ رَفْعِهِمُ الْمَصَاحِفَ ـ حِيلَةً وَغِيلَةً وَمَكْراً وَخَدِيعَةً ـ: إِخْوانُنَا وَأَهْلُ دَعْوَتِنَا، اسْتَقَالُونَا وَاسْتَرَاحُوا إِلى كِتَابِ اللهِ سُبْحَانَهُ، فَالرَّأْيُ الْقَبُولُ مِنْهُمْ وَالتَّنْفِيسُ عَنْهُمْ؟» «آنگاه كه اهل شام از روى
حیله و فريب و مكر و خدعه، قرآنها را بلند كردند، آيا نگفتيد كه: اينها برادران ما و اهل اسلام هستند از ما مىخواهند دست برداريم و به كتاب خداى سبحان اعتماد كردهاند، نظر صحيح آن است كه از آنها قبول كنيم و دست برداريم.»
(شرحهای خطبه:
)
«فَقُلْتُ لَكُمْ: هذَا أَمْرٌ ظَاهِرُهُ إِيمَانٌ، وَبَاطِنُهُ عُدْوَانٌ، وَأَوَّلُهُ رَحْمَةٌ، وَآخِرُهُ نَدَامَةٌ، فَأَقِيمُوا عَلى شَأْنِكُمْ، وَالْزمُوا طَرِيقَتَكُمْ، وَعَضُّوا عَلَى الْجِهَادِ بِنَوَاجِذِكُمْ، وَلاَ تَلْتَفِتُوا إِلى نَاعِق نَعَقَ» ولى من به شما گفتم: «اين كارى است ظاهرش ايمان و باطنش كفر است اوّلش رحمت آخرش پشيمانى است در كار جنگ استوار باشيد و به كار خود ادامه دهيد و دندان به دندان در راه جنگ بفشاريد و به نعره نعره زنى اهميت ندهيد.»
(شرحهای خطبه:
) امام علی (صلواتاللهعليه) با اين بيان آنها را مجاب كرد كه من حاضر به قطع جنگ نبودم و اين شما بوديد كه مرا وادار كرد و الان از من چه مىخواهيد.
۷: خوارج كه مرتكب كبيره را كافر دانسته و مىكشتند امام علی (صلواتاللهعليه) در يک
احتجاج به آنها فرمود:
«فإنْ أَبَيْتُمْ إِلاَّ أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّي أَخْطَأْتُ وَضَلَلْتُ، فَلِمَ تُضَلِّلونُ عَامَّةَ أُمَّةِ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله)بِضَلاَلِي، وَتَأْخُذُونَهُمْ بِخَطَئِي، وَتُكَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوِبي! سُيُوفُكُمْ عَلَى عَوَاتِقِكُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ البَراءةِ وَالسُّقْمِ، وَتَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ يُذْنِبْ.» «اگر به زعم شما من در امر حكمين خطا كردهام چرا همه امّت
محمّد (صلیاللهعلیهوآله) را به علت خطاى من در ضلالت مىدانيد و به گناه من آنها را كافر مىشماريد شمشيرها بر شانههايتان آنها را بر هر محل صحيح و
سقیم فرود مىآوريد و گناهكار و بىگناه را به هم مخلوط میكنيد.»
(شرحهای خطبه:
)
«وَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) رَجَمَ الزَّانِيَ الْـمُحْصَنَ ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ، وَقَتَلَ الْقَاتِلَ وَوَرَّثَ مِيرَاثَهُ أَهْلَهُ، وَقَطَعَ السَّارِقَ وَجَلَدَ الزَّانِيَ غَيْرَ الُْمحْصَنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَيْهِمَا مِنَ الْفَيْءِ وَنَكَحَا الْمُسْلِمَاتِ; فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) بِذُنُوبِهمْ، وَأَقَامَ حَقَّ اللهِ فِيهمْ، وَلَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الاِْسْلاَمِ، وَلَمْ يُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَيْنِ أَهْلِهِ.» «مىدانيد كه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)
زانی محصن را سنگسار كرد و سپس بر او نماز خواند، و
ارث او را به اهلش داد و آن حضرت
قاتل را كشت و ارث او را به وراثش تقسيم كرد و نيز آن حضرت دست دزد را بريد، و زانى غير محصن را تازيانه زد ولى از
غنیمت به آن دو سهم داد و آن دو زنان مسلمان را تزويج كردند، حضرت در رابطه با گناه آنها، حدود خدا را جارى كرد ولى سهم آنها را از
اسلام داد.»
(شرحهای خطبه:
)
آنگاه كه براى سركوبى خوارج به طرف آنها تشريف برد، آنها را از كشته شدن و به شقاوت رسيدن بر حذر كرد و فرمود: من شما را از اين حكميت منع كردم ولى شما مرا ناچار كرديد و چنين فرمود:
«فَأَنَا نَذِيرٌ لَكُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَى بِأَثْنَاءِ هذَا النَّهَرِ، وَبِأَهْضَامِ هذَا الْغَائِطِ، عَلَى غَيْرِ بَيِّنَة مِنْ رَبِّكُمْ، وَلاَ سُلْطَان مُبِين مَعَكُمْ، قَدْ طَوَّحَتْ بِكُمُ الدَّارُ، وَاحْتَبَلَكُمُ الْمِقْدَارُ، وَقَدْ كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ هذِهِ الْحُكُومَةِ فَأَبَيْتُمْ عَلَيَّ إِبَاءَ المخالفين، حَتَّى صَرَفْتُ رَأْيِي إِلَىْ هَوَاكُمْ، وَأَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الْهَامِ، سُفَهَاءُ الاَْحْلاَمِ، وَلَمْ آتِ ـ لاَ أَبَا لَكُمْ ـ بُجْراً، وَلاَ أَرَدْتُ لَكُمْ ضُرّاً.» «من شما را بر حذر مىدارم از اينكه به عصيان و طغيان خود ادامه دهيد در نتيجه جنگ درگيرد و نعشهاى شما در ميان اين نهر و در محلهاى اين وادى بيافتد. در حالیكه نه دليلى از خدا بر اين كشته شدن داريد و نه حجت آشكارى.
دنیا شما را به كنار انداخته و قضاى الهى شما را به دام كشيده است. من شما را از اين حكميت نهى كردم ولى شما امتناع كرديد و گفتيد: تو را ترک مىكنيم، تا رأى خويش را به هواى نفس شما برگردانيم، شما جماعت سبک مغز هستيد و عقولتان به
سفاهت مبدل شده است، من بلایى به سر شما نياورده و ضررى براى شما اراده نكردهام.»
(شرحهای خطبه:
)
لفظ خوارج تنها يكبار در «نهج» آمده است.
•
قرشی بنایی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «خوارج»، ص۳۳۰-۳۳۵.