• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

زندگی و سرگذشت ابن‌سینا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اِبْن‌ِ سینا، ابوعلی‌ حسین‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ سینا (۳۷۰- ۴۲۸ق‌/۹۸۰- ۱۰۳۷م‌)، بزرگ‌ترین‌ فیلسوف‌ مشایی‌ و پزشک‌ نامدار ایران‌ در جهان‌ اسلام‌ است.

فهرست مندرجات

۱ - نوشته‌های جوزجانی‌
۲ - کهن‌ترین‌ متن زندگینامه
۳ - منبع‌ مشترک‌ دو گزارش‌
۴ - بهره از روایت بیهقی
۵ - بهترین‌ متن زندگینامه
۶ - تولد
۷ - پدر
۸ - قرآن آموزی
۹ - رد دعوت‌ آیین‌ اسماعیلیان‌
۱۰ - آموختن حساب هندی
۱۱ - آموختن فلسفه
۱۲ - آموختن فقه
۱۳ - آموزشهای ناتَلی‌
۱۴ - گرایش به دانش پزشکی
۱۵ - درخواست حل مسائل از خداوند
۱۶ - روی آوری به الهیات‌
۱۷ - استفاده از کتابخانه نوح‌ بن‌ منصور
۱۸ - درگذشت پدر
۱۹ - اوضاع سیاسی
۲۰ - سفر به گرگانج‌
       ۲۰.۱ - ترک گرگانج‌
۲۱ - انگیزه اصلی‌ ترک‌ گرگانج‌
۲۲ - پیوستن ابوعُبَید جوزجانی‌
۲۳ - سرگذشت‌ ابن‌ سینا از زبان جوزجانی
۲۴ - سفر به ری
۲۵ - درمان شمس‌الدوله‌
۲۶ - تألیف‌ کتاب‌ شفا
۲۷ - کناره گیری از دولت آل‌بویه
۲۸ - مکاتبه‌ با علاءالدوله‌
۲۹ - زندانی شدن
۳۰ - سکونت در منزل مردی‌ علوی‌
۳۱ - سفر به اصفهان
۳۲ - پایان کتاب شفا
۳۳ - تألیف‌ کتاب‌ الانصاف‌
۳۴ - درگذشت
۳۵ - اتوبیوگرافی‌
۳۶ - فهرست منابع
۳۷ - پانویس
۳۸ - منبع


ما درباره زندگی‌ و سرگذشت‌ ابن‌ سینا آگاهی‌ بس‌ بیشتری‌ داریم‌ تا درباره هر فیلسوف‌ مسلمان‌ دیگر. این‌ نیز به‌ برکت‌ زندگی‌ نامه‌ای‌ است‌ که‌ ابوعُبید جوزجانی‌ (د ۴۳۸ق‌/۱۰۴۶م‌) شاگرد وفادار وی‌ به‌ نوشته‌ آورده‌ است‌ و بخش‌ نخست‌ آن‌ تقریر ابن‌ سینا و بخش‌ دوم‌ آن‌ گزارش‌ و نوشته خود جوزجانی‌ است‌. این‌ نوشته‌ها بعدها به‌ «سرگذشت‌» یا « سیره‌ » مشهور شده‌ است‌.


کهن‌ترین‌ متنی‌ که‌ از این‌ سرگذشت‌ در دست‌ است‌، کتاب‌ تَتِمة صِوان‌ الحکمه اثر ظهیرالدین‌ ابوالحسن‌ علی‌ بن‌ زید بیهقی‌ است‌ که‌ همچنین‌ مطالب‌ تازه‌ای‌ درباره ابن‌ سینا در بر دارد.


در کنار این‌ گزارش‌ ، ما دو گزارش‌ دیگر را از زندگی‌ ابن‌ سینا نزد ابن‌ ابی‌اصیبعه‌ در عیون‌ الانباء وی‌ و در تاریخ‌ الحکماء اثر ابن‌ ابی‌ قفطی‌ می‌یابیم‌. گزارشهای‌ هر یک‌ از این‌ دو منبع‌ دارای‌ اختلافاتی‌ است‌. هر چند منبع‌ مشترک‌ آنها همان‌ روایت‌ جوزجانی‌ به‌ نقل‌ از خود ابن‌ سینا و سپس‌ بقیه گزارش‌ جوزجانی‌ از سرگذشت‌ است‌.


ابن‌ خلّکان‌ نیز در وفیات‌ الاعیان‌
[۱] ابن‌ خلکان‌، وفیات‌، ج ۲، ص۱۵۷- ۱۶۲.
گویا از روایت‌ بیهقی‌ بهره‌ گرفته‌ و نکاتی‌ را آورده‌ است‌ که‌ در آثار ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌ و ابن‌ قفطی‌ یافت‌ نمی‌شود.


متنی‌ هم‌ از سرگذشت‌ ابن‌ سینا، سالها پیش‌ از سوی‌ احمد فؤاد اهوانی‌ در حاشیه دست‌ نوشته‌ای‌ از نُزهَه الارواح‌ شهرزوری‌ کشف‌ شده‌ بود که‌ به‌ دست‌ یحیی‌ بن‌ احمد کاشی‌ در ۷۵۴ق‌/ ۱۳۵۳م‌ نوشته‌ شده‌ بوده‌ است‌. اهوانی‌ این‌ سرگذشت‌ را نوشته کاشی‌ پنداشته‌ است‌ و آن‌ را به‌ مناسبت‌ هزاره تولد ابن‌ سینا در مجموعه ذِکری‌ ابن‌ سینا در ۱۹۵۲م‌ در قاهره‌، با عنوان‌ «نُکَت‌ٌ فی‌ احوال‌ الشیخ‌ الرئیس‌ ابن‌ سینا» منتشر کرده‌ است‌. در۱۹۷۴م‌ ویلیام‌ گُلمَن این‌ سرگذشت‌ را بر پایه چندین‌ دست‌ نوشته‌ به‌ شیوه‌ای‌ انتقادی‌ تدوین‌ و با عنوان‌ «زندگانی‌ ابن‌ سینا» با ترجمه انگلیسی‌ آن‌ منتشر ساخت‌. این‌ متن‌ تاکنون‌ بهترین‌ متنی‌ است‌ که‌ از سرگذشت‌ ابن‌ سینا در دست‌ است‌، هر چند در آن‌ لغزشها و اشتباهاتی‌ در خواندن‌ و ترجمه برخی‌ عبارات‌ یافت‌ می‌شود که‌ مانفِرِد اولمان‌ آنها را در نقدی‌ که‌ بر آن‌ کتاب‌ در مجله آلمانی‌ « اسلام‌ » (۱۹۷۵م‌)، ‌ نوشته‌، یادآور شده‌ است‌.
ما در اینجا زندگانی‌ ابن‌ سینا را برپایه روایت‌ خودش‌ و سپس‌ دنباله آن‌ را به‌ روایت‌ جوزجانی‌ می‌آوریم‌.


ابن‌ سینا در حدود ۳۷۰ق‌/۹۸۰م‌ در بخارا زاییده‌ شد.


پدرش‌ از اهالی‌ بلخ‌ بود و در دوران‌ فرمانروایی‌ نوح‌ ابن‌ منصور سامانی (‌۳۶۶-۳۸۷ق‌/۹۷۷-۹۹۷م‌) به‌ بخارا رفت‌ و در آن‌جا در یکی‌ از مهم‌ترین‌ قریه‌ها به‌ نام‌ خَرمَیثَن‌ در دستگاه‌ اداری‌ به‌ کار پرداخت‌، او از قریه‌ای‌ در نزدیکی‌ آنجا، به‌نام‌ اَفشَنَه‌ زنی‌ (ستاره‌ نام‌) را به‌ همسری‌ گرفت‌ و در آن‌جا اقامت‌ گزید. ابن‌ سینا در آن‌جا به‌ جهان‌ چشم‌ گشود. ۵ سال‌ پس‌ از آن‌ برادر کهترش‌ به‌ نام‌ محمود به‌ دنیا آمد.


ابن‌ سینا نخست‌ به‌ آموختن‌ قرآن‌ و ادبیات‌ پرداخت‌ و ۱۰ ساله‌ بود که‌ همه قرآن‌ و بسیاری‌ از مباحث‌ ادبی‌ را فراگرفته‌ و انگیزه شگفتی‌ دیگران‌ شده‌ بود.


در این‌ میان‌ پدر وی‌ دعوت‌ یکی‌ از داعیان‌ مصری‌ اسماعیلیان‌ را پذیرفته‌ بود و از پیروان‌ ایشان‌ به‌ شمار می‌رفت‌. برادر ابن‌ سینا نیز از آنان‌ بود. پدرش‌ ابن‌ سینا را نیز به‌ آیین‌ اسماعیلیان‌ دعوت‌ می‌کرد، اما وی‌ هر چند به‌ سخنان‌ آنان‌ گوش‌ می‌داد و گفته‌هایشان‌ را درباره عقل‌ و نفس‌ می‌فهمید، نمی‌توانست‌ آیین‌ ایشان‌ را بپذیرد و پیرو آنان‌ شود.


پدرش‌ رسائل‌ اخوان‌ الصفاء را مطالعه‌ می‌کرد و ابن‌ سینا نیز گاه‌ به‌ مطالعه آن‌ها می‌پرداخت‌. سپس‌ پدرش‌ وی‌ را نزد سبزی‌ فروشی‌ به‌ نام‌ محمود مَسّاحی‌ که‌ از حساب‌ هندی‌ آگاه‌ بود، فرستاد و ابن‌ سینا از وی‌ این‌ فن‌ را آموخت‌.


در این‌ هنگام‌ دانشمندی‌ به‌ نام‌ ابوعبدالله‌ (حسین‌ بن‌ ابراهیم‌ الطبری) ‌ ناتِلی‌ که‌ مدعی‌ فلسفله‌دانی‌ بود، به‌ بخارا آمد. پدر ابن‌ سینا وی‌ را در خانه خود جای‌ داد و ابن‌ سینا نزد او به‌ آموختن‌ فلسفه‌ پرداخت‌.


وی‌ پیش‌ از آمدن‌ ناتِلی‌ به‌ بخارا، نزد مردی‌ به‌ نام‌ اسماعیل‌ زاهد فقه‌ آموخته‌ و در این‌ زمینه‌ سخت‌ پویا و با همه شیوه‌های‌ اعتراض‌، به‌ روش‌ فقیهان‌ آشنا شده‌ بود.


آنگاه‌ ابن‌ سینا نزد ناتَلی‌ به‌ خواندن‌ «مدخل‌ منطق‌ ارسطو» (اَیساگوگِه‌ = ایساغوجی) ‌ اثر پُرفوریوس‌ فیلسوف‌ نوافلاطونی‌ (۲۳۴-۳۰۱ یا ۳۰۵م‌) پرداخت‌ و در این‌ راه‌ تا بدانجا پیش‌ رفت‌ که‌ نکات‌ تازه‌ای‌ کشف‌ می‌کرد و سبب‌ شگفتی‌ بسیارِ استادش‌ می‌شد. چنانکه‌ وی‌ پدر ابن‌ سینا را وادار ساخت‌ که‌ فرزندش‌ را یکباره‌ و تنها در راه‌ دانش‌ مشغول‌ کند. ابن‌ سینا بخشهای‌ ساده منطق‌ را نزد ناتَلی‌ فراگرفت‌، اما او را درباره دقایق‌ این‌ دانش‌ ناآگاه‌ یافت‌، از این‌ رو به‌ خواندن‌ کتابهای‌ منطق‌ ارسطو و مطالعه شرحهای‌ دیگران‌ بر آن‌ها پرداخت‌، تا اینکه‌ در این‌ دانش‌ چیره‌ دست‌ شد. وی‌ همزمان‌ کتاب‌ «عناصر یا اصول‌ هندسه‌» اثر اُقلیدس‌ (یوکلایدِس‌) ریاضی‌دان‌ مشهور یونانی‌ (سده ۴و ۳ق‌ م‌) را اندکی‌ نزد ناتلی‌ خواند و سپس‌ بقیه مسائل‌ کتاب‌ را نزد خود خواند و آن‌ها را حل‌ کرد. سپس‌ خواندن‌ کتاب‌ معروف‌ المجسطی‌ (مِگیسته‌ سونتاکسیس‌) اثر بطلمیوس‌ (کلاودیوس‌ پتولِمایوس‌) ستاره‌شناس‌ بزرگ‌ یونانی‌ (ثلث‌ دوم‌ سده ۲ق‌ م‌) را نزد ناتلی‌ آغاز کرد و پس‌ از خواندن‌ مقدمات‌ و رسیدن‌ به‌ شکلهای‌ هندسی‌ آن‌، ناتلی‌ به‌ وی‌ گفت‌ که‌ بقیه کتاب‌ را خودش‌ بخواند و مسائل‌ آن‌ را حل‌ کند و مشکلات‌ را از وی‌ بپرسد، اما به‌ این‌ کار نپرداخت‌ و ابن‌ سنیا نزد خودش‌ مسائل‌ آن‌ را حل‌ کرد، چنانکه‌ بسیاری‌ از مشکلها را ناتِلی‌ نمی‌دانست‌، مگر پس‌ از آنکه‌ ابن‌ سینا آن‌ها را برای‌ وی‌ توضیح‌ می‌داد.


در این‌ هنگام‌، ناتلی‌ بخارا را به‌ قصد گُرگانْج‌ْ و رسیدن‌ به‌ دربار ابوعلی‌ مأمون‌ بن‌ محمد خوارزمشاه‌، ترک‌ کرد. در این‌ میان‌ سینا نزد خود به‌ خواندن‌ و آموختن‌ متون‌ و شرحهای‌ کتابهایی‌ در طبیعیات‌ و الهیات‌ پرداخت‌ تا به‌ گفته خودش‌ «درهای‌ دانش‌ به‌ رویش‌ گشوده‌ شد». آنگاه‌ به‌ دانش‌ پزشکی‌ گرایش‌ یافت‌ و خواندن‌ کتابهایی‌ را در این‌ زمینه‌ آغاز کرد. وی‌ پزشکی‌ را دانشی‌ می‌شمارد که‌ دشوار نیست‌ و بدین‌سان‌ می‌گوید که‌ وی‌ در اندک‌ زمانی‌ در آن‌ مُبرّز شده‌، چنانکه‌ پزشکان‌ برجسته‌ نزد او آموختن‌ پزشکی‌ را آغاز کردند. خود ابن‌ سینا نیز به‌ درمان‌ بیماران‌ می‌پرداخت‌ و در این‌ رهگذر شیوه‌هایی‌ درمانی‌، برگرفته‌ از تجربه‌، بر وی‌ آشکار می‌شد که‌ به‌ گفته خودش‌ نمی‌توان‌ آنها را وصف‌ کرد. وی‌ همزمان‌ به‌ مطالعات‌ خود در فقه‌ و مناظره‌ با دیگران‌ در این‌ زمینه‌ ادامه‌ می‌داد.
وی‌ در این‌ هنگام‌ ۱۶ ساله‌ بوده‌ است‌.


پس‌ از آن‌، ابن‌ سینا یک‌ سال‌ و نیم‌ دیگر به‌ آموختن‌ و خواندن‌ پرداخت‌. بار دیگر خواندن‌ کتابهای‌ منطق‌ و همه بخشهای‌ فلسفه‌ را از سرگرفت‌. وی‌ در این‌ میان‌ حتی‌ یک‌ شب‌ را در سراسر آن‌ نمی‌خوابید و روزها نیز جز به‌ کار خواندن‌ و آموختن‌ نمی‌پرداخت‌. انبوهی‌ از دسته‌های‌ کاغذ در برابر خود می‌نهاد و مسائل‌ گوناگون‌ را برای‌ خود مطرح‌ می‌کرد و در هر مسأله‌ای‌ مقدمات‌ قیاس‌ و شروط آن‌ را در نظر می‌گرفت‌. هرگاه‌ نیز با قیاسی‌ روبه‌رو می‌شد که‌ نمی‌توانست‌ به‌ «حد اَوسط» آن‌ دست‌ یابد، برمی‌خاست‌ و به‌ مسجد می‌رفت‌ و نماز می‌گزارد و از خداوند حل‌ مشکل‌ِ خویش‌ را خواستار می‌شد تا بر وی‌ گشوده‌ می‌گشت‌. آنگاه‌ شب‌ هنگام‌ به‌ خانه‌ باز می‌گشت‌، چراغ‌ پیش‌ روی‌ می‌نهاد و به‌ خواندن‌ و نوشتن‌ مشغول‌ می‌شد؛ هرگاه‌ که‌ خواب‌ بر چشمانش‌ چیره‌ می‌شد یا احساس‌ ناتوانی‌ در تن‌ خود می‌کرد، پیاله‌ای‌ شراب‌ می‌نوشید (برخی‌ معتقدند که‌ در اینجا شراب‌ مطلق‌ نوشیدنی‌ است‌) و توان‌ خود را باز می‌یافت‌ و بار دیگر به‌ خواندن‌ می‌پرداخت‌. به‌ گفته خودش‌ «هرگاه‌ خوابش‌ می‌برد، خود آن‌ مسائل‌ را در خواب‌ می‌دید و بسیاری‌ از آن‌ها بر وی‌ روشن‌ و آشکار می‌شد».


ابن‌ سینا بدین‌ شیوه‌ پیش‌ می‌رفت‌ تا بر همه دانشها آگاهی‌ یافت‌ و به‌ اندازه توانایی‌ انسانی‌، بر آن‌ها چیره‌ گردید، چنانکه‌ خود می‌گوید: «آنچه‌ در آن‌ زمان‌ می‌دانستم‌، به‌ همان‌ گونه‌ است‌ که‌ اکنون‌ می‌دانم‌ و تابه‌ امروز چیزی‌ بر آن‌ نیفزوده‌ام‌». ابن‌ سینا در این‌ هنگام‌ نزدیک‌ به‌ ۱۸ سال‌ داشته‌، در منطق‌، طبیعیات‌ و ریاضیات‌ چیره‌ دست‌ بوده‌ است‌ و آنگاه‌ بر الهیات‌ روی‌ آورده‌ و به‌ خواندن‌ کتاب‌ متافیزیک‌ (مابعد الطبیعه) ارسطو پرداخته‌ و حتی‌ به‌ گفته خودش‌ ۴۰ بار آن‌ را خوانده‌ بوده‌، چنانکه‌ متن‌ آن‌ را از‌برداشته‌، اما هنوز محتوا و مقصود آن‌ را نمی‌فهمیده‌ است‌. وی‌ از خود ناامید شده‌ و به‌ خود می‌گفته‌ است‌ «این‌ کتابی‌ است‌ که‌ راهی‌ به‌ سوی‌ فهمیدن‌ آن‌ نیست‌» تا اینکه‌ روزی‌ در بازار کتاب‌ فروشان‌، مردی‌ کتابی‌ را به‌ بهای‌ ارزان‌ بر او عرضه‌ می‌کند که‌ وی‌ پس‌ از تردید آن‌ را می‌خرد؛ این‌ همان‌ کتاب‌ ابونصر فارابی‌ درباره اغراض‌ ما بعد الطبیعه بوده‌ است‌. پس‌ از خواندن‌ آن‌ مقصود و محتوای‌ آن‌ کتاب‌ بر وی‌ روشن‌ می‌شود.


فرمانروای‌ بخارا در این‌ زمان‌ نوح‌ بن‌ منصور سامانی‌ بوده‌ است‌. وی‌ دچار یک‌ بیماری‌ می‌شود که‌ پزشکان‌ در درمان‌ آن‌ درمانده‌ بودند. در این‌ میان‌ نام‌ ابن‌ سینا به‌ دانشوری‌ مشهور شده‌ بود. پزشکان‌ نام‌ او را نزد آن‌ بر نواحی‌ به‌ میان‌ آوردند و از او خواستند که‌ ابن‌ سینا را به‌ حضور بخواند. ابن‌ سینا نزد بیمار رفت‌ و با پزشکان‌ در مداوای‌ وی‌ شرکت‌ کرد و از آن‌ پس‌ در شمار پیرامونیان‌ و نزدیکان‌ نوح‌ بن‌ منصور درآمد. ابن‌ سینا روزی‌ از وی‌ اجازه‌ خواست‌ که‌ به‌ کتابخانه بزرگ‌ و مشهور وی‌ راه‌ یابد، این‌ اجازه‌ به‌ او داده‌ شد و ابن‌ سینا در آن‌جا کتابهای‌ بسیاری‌ را در دانشهای‌ گوناگون‌ یافت‌ که‌ نامهای‌ بسیاری‌ از آن‌ها را کسی‌ نشنیده‌ و خود وی‌ نیز، هم‌ پیش‌ و هم‌ پس‌ از آن‌، آنها را ندیده‌ بود. وی‌ به‌ خواندن‌ آنها پرداخت‌ و از آن‌ها بهره‌های‌ فراوان‌ گرفت‌. پس‌ از چندی‌ آن‌ کتابخانه‌ آتش‌ گرفت‌ و همه کتابها سوخته‌ شد. دشمنان‌ ابن‌ سینا می‌گفتند که‌ خود وی‌ عمداً آن‌ را به‌ آتش‌ کشیده‌ بود تا دیگران‌ از کتابهای‌ آن‌ بهره‌مند نشوند. ابن‌ سینا در این‌ هنگام‌، به‌ گفته خودش‌ به‌ ۱۸ سالگی‌ رسیده‌ و از آموختن‌ همه دانشهای‌ زمانش‌ فارغ‌ شده‌ بود. وی‌ می‌گوید: «در آن‌ زمان‌ حافظه بهتری‌ در علم‌ داشتم‌، اما اکنون‌ دانش‌ من‌ پخته‌تر شده‌ است‌، و گرنه‌ همان‌ دانش‌ است‌ و از آن‌ پس‌ به‌ چیز تازه‌ای‌ دست‌ نیافته‌ام».


ابن‌ سینا به‌ ۲۲ سالگی‌ رسیده‌ بود که‌ پدرش‌ درگذشت. ‌
[۲] ابوالفضل‌ بیهقی‌، تاریخ‌ بیهقی‌، ج۱، ص۴۴، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر فیاض‌، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌.



وی‌ در این‌ میان‌ برخی‌ کارهای‌ دولتی‌ امیر سامانی‌ عبدالملک‌ دوم‌ را برعهده‌ گرفته‌ بود. از سوی‌ دیگر، در این‌ فاصله‌، سرکرده خاندان‌ قراخانیان‌ ایلَک‌ نصر بن‌ علی‌ به‌ بخارا هجوم‌ آورد و آن‌ را تصرف‌ کرد و در ذیقعده ۳۸۹/ اکتبر ۹۹۹ عبدالملک‌ بن‌ نوح‌، یعنی‌ آخرین‌ فرمانروای‌ سامانی‌ را زندانی‌ کرد و به‌ اوزگَند فرستاد. بدین‌سان‌ ابن‌ سینا بایستی‌ ظاهراً در حدود دو سال‌ در دربار عبدالملک‌ بن‌ نوح‌ به‌ سر برده‌ باشد، یعنی‌ از زمان‌ مرگ‌ نوح‌ بن‌ منصور (۳۸۷ق‌/۹۹۷م‌) تا پایان‌ کار عبدالملک‌.
این‌ دگرگونیهای‌ سیاسی‌ و سقوط فرمانروایی‌ سامانیان‌ در بخارا، انگیزه آن‌ شد که‌ ابن‌ سینا بار سفر بربندد و به‌ گفته‌ خودش‌ «ضرورت‌ وی‌ را بر آن‌ داشت‌ که‌ بخارا را ترک‌ گوید».


وی‌ در حدود ۳۹۲ق‌ در جامه فقیهان‌ با طیلسان‌ و تحت‌ الحَنَک‌ از بخارا به‌ گرگانج‌ در شمال‌ غربی‌ خوارزم‌ رفت‌ و در آن‌جا به‌ حضور علی‌ بن‌ مأمون‌ بن‌ محمد خوارزمشاه‌، از فرمانروایان‌ آل‌ مأمون‌ (تا ح‌ ۳۸۷- ۳۹۹ق‌/۹۹۷-۱۰۰۹م‌) معرفی‌ شد. در این‌ هنگام‌ ابوالحسین‌ سهیلی‌ که‌ به‌ گفته خود ابن‌ سینا «دوستدار اینگونه‌ دانشها» بوده‌ مقام‌ وزارت‌ را برعهده‌ داشته‌ است‌. نام‌ این‌ مرد در متن‌ گزارش‌ ابن‌ سینا و نیز متن‌ علی‌ بن‌ زید بیهقی‌
[۳] ابوالفضل‌ بیهقی‌، تاریخ‌ بیهقی‌، ج۱، ص‌ ۴۵، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر فیاض‌، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌.
ابوالحسین‌ آمده‌ است‌، اما ثعالبی‌ در یتیمةالدهر
[۴] ابومنصور ثعالبی‌، یتیمةالدهر، ج۴، ص۲۵۴، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌، قاهره‌، ۱۹۵۶م‌.
نام‌ وی‌ را ابوالحسن‌ احمد بن‌ محمد سهیلی‌ آورده‌ است‌ و می‌گوید وی‌ در ۴۰۴ق‌/۱۰۱۳م‌ به‌ بغداد رفت‌ و در آن‌جا در ۴۱۸ق‌/ ۱۰۲۷م‌ درگذشت‌. در گرگانج‌ حقوق‌ ماهیانه‌ای‌ برای‌ ابن‌ سینا مقرر گردید که‌ به‌ گفته خودش‌ برای‌ «معاش‌ کسی‌ چون‌ او کفایت‌ می‌کرد».

۲۰.۱ - ترک گرگانج‌

پس‌ از چندی‌، به‌ گفته ابن‌ سینا، بار دیگر «ضرورت‌ وی‌ را بر آن‌ داشت‌» که‌ گرگانج‌ را ترک‌ کند. وی‌ درباره چگونگی‌ این‌ ضرورت‌ چیزی‌ نمی‌گوید، اما از سوی‌ دیگر، نظامی‌ عروضی‌
[۵] احمد نظامی‌ عروضی‌، چهار مقاله‌، ص‌ ۷۷، به‌ کوشش‌ محمد قزوینی‌، لیدن‌، ۱۹۰۹م‌.
داستانی‌ را می‌آورد که‌ بنابر آن‌، سلطان‌ محمود غزنوی‌ (حک ۳۸۸-۴۲۱ق‌/ ۹۹۸-۱۰۳۰م‌) از خوارزمشاه‌ ابوالعباس‌ مأمون ‌بن‌ مأمون‌ درخواست‌ کرد که‌ چند تن‌ از دانشمندان‌ دربار خود، از جمله‌ ابن‌ سینا را به‌ دربار وی‌ گسیل‌ دارد. تنی‌ چند از ایشان‌، از جمله‌ ابوریحان‌ بیرونی‌، به‌ این‌ سفر رضایت‌ دادند، اما ابن‌ سینا و دانشمند دیگری‌ به‌ نام‌ ابوسَهل‌ مسیحی‌ از رفتن‌ سرباز زدند و ناگزیر شدند که‌ گرگانج‌ را ترک‌ گویند.


در این‌ داستان‌ می‌توان‌ بذری‌ از حقیقت‌ را یافت‌. محمود غزنوی‌ سنی‌ مذهب‌ متعصبی‌ بوده‌ است‌، در حالی‌ که‌ ابن‌ سینا، بنابر سنت‌ خانوادگیش‌ شیعی‌ مذهب‌ بوده‌ است‌ (چنانکه‌ دیدیم‌ پدرش‌ به‌ اسماعیلیان‌ گرویده‌ بود). محمود غزنوی‌ همچنین‌ با فلسفه‌ و فیلسوفان‌ میانه خوشی‌ نداشته‌ است‌، چنانکه‌ وی‌ را در هجوم‌ به‌ ری‌ در ۴۲۰ق‌ می‌یابیم‌ که‌ در آن‌ شهر «مقدار ۵۰ خروار دفتر روافض‌ و باطنیان‌ و فلاسفه‌، از سراهای‌ ایشان‌ بیرون‌ آورد و زیر درختهای‌ آویختگان‌ (یعنی‌ کسانی‌ که‌ ایشان‌ را بر درختان‌ به‌ دار آویخته‌ بودند) بفرمود سوختن‌».
[۶] مجمل‌ التواریخ‌ و القصص‌، به‌ کوشش‌ ملک‌ الشعراء بهار، ج۱، ص۴۰۴، تهران‌، ۱۳۱۸ش‌.
با وجود این‌ نمی‌توان‌ انگیزه اصلی‌ ابن‌ سینا را برای‌ ترک‌ گرگانج‌ معین‌ کرد و به‌ حقیقت‌ تاریخی‌ این‌ «ضرورت‌» پی‌ برد.


به هر حال‌ در حدود ۴۰۲ق‌/۱۰۱۲م‌ ابن‌ سینا از راه‌ شهرهای‌ نَسا، اَبیوَرد (یا باوَرد)، طوس‌، سَمَنگان‌ (سمنقان‌) به‌ جَاجَرْم‌ْ سرحد نهایی‌ خراسان‌ رفت‌ و سپس‌ به‌ شهر گرگان‌ رسید. به‌ گفته خود ابن‌ سینا، قصد وی‌ از این‌ سفر پیوستن‌ به‌ دربار شمس‌ المَعالی‌ قابوس‌ بن‌ وشمگیر (حک ۳۶۷- ۴۰۲ق‌/۹۷۸-۱۰۱۲م‌) فرمانروای‌ زیاری‌ گرگان‌ بوده‌ است‌. اما در این‌ میان‌، سپاهیان‌ قابوس‌ بر وی‌ شوریده‌ و او را خلع‌ و زندانی‌ کرده‌ بودند. وی‌ در ۴۰۳ق‌ درگذشت‌. جانشین‌ قابوس‌، پسرش‌ منوچهر، خود را دست‌ نشانده محمود غزنوی‌ اعلام‌ کرد و دختر او را به‌ همسری‌ گرفت‌. روشن‌ است‌ که‌ ابن‌ سینا نمی‌توانست‌ با وی‌ از در سازش‌ درآید و بار دیگر ناگزیر شد که‌ گرگان‌ را ترک‌ گوید. در این‌ میان‌ ابوعُبَید جوزجانی‌، شاگرد وفادارش‌ به‌ وی‌ پیوست‌ و تا پایان‌ عمر ابن‌ سینا، یار و همراه‌ او بود و نیز نخستین‌ نویسنده سرگذشت‌ ابن‌ سینا به‌ نقل‌ از خودش‌ بود.


از اینجا به‌ بعد، جوزجانی‌ به‌ تکمیل‌ بقیه زندگانی‌ و سرگذشت‌ ابن‌ سینا می‌پردازد و می‌گوید که‌ در گرگان‌ مردی‌ بود به‌ نام‌ ابومحمد شیرازی‌ که‌ دوستدار دانشها بود و در همسایگی‌ خود، برای‌ ابن‌ سینا خانه‌ای‌ خرید و او را در آن‌جا مسکن‌ داد.


در حدود ۴۰۴ق‌ ابن‌سینا گرگان‌ (جُرجان‌) را به‌ قصد ری‌ ترک‌ کرد. وی‌ در ری‌ به‌ خدمت‌ سَیده‌ (با نام‌ شیرین‌ دختر سپهید شروین‌ و ملقب‌ به‌ اُم‌ّالملوک‌ (د ۴۱۹ق‌/۱۰۲۸م‌) بیوه فخرالدوله‌ علی‌ بویه‌ (د ۳۸۷ق‌/ ۹۹۷م‌) و مادر مجدالدوله‌ ابوطالب‌ رستم‌ بن‌ فخر الدوله‌) پیوست‌. مادر و فرزند ابن‌ سینا را بنابر توصیه‌هایی‌ که‌ همراه‌ آورده‌ بود، گرامی‌ داشتند. در این‌ میان‌ ابن‌ سینا مجدالدوله‌ را که‌ دچار بیماری‌ سوداء (مالیخولیا) شده‌ بود، درمان‌کرد. وی‌ همچنان‌ در ری‌ ماند تا هنگامی‌ که‌ شمس‌الدوله‌ ابوطاهر پسر دیگر فخرالدوله‌ که‌ پس‌ از مرگ‌ پدرش‌ در ۳۸۷ق‌/۹۹۷م‌ فرمانروای‌ همدان‌ و قَرمیسَن‌ (کرمانشاه‌) شده‌ بود، در ۴۰۵ق‌/۱۰۱۵م‌ به‌ ری‌ حمله‌ آورد. این‌ حمله‌ پس‌ از درگیری‌ وی‌ با هلال‌ بن‌ بَدر بن‌ حسنویه‌ روی‌ داد. وی‌ از دودمان‌ کردهای‌ فرمانروا بر نواحی‌ جَبَل‌ و قرمیسن‌ بوده‌ است‌. هلال‌ بن‌ بدر که‌ از سوی‌ سلطان‌ الدوله‌ (د ۴۱۲ق‌/۱۰۲۱م‌) در بغداد زندانی‌ شده‌ بود، آزادی‌ خود را باز یافته‌ و از سوی‌ سلطان‌ الدوله‌ لشکری‌ در اختیارش‌ نهاده‌ شده‌ بود تا با شمس‌الدوله‌ که‌ در این‌ میان‌ بر سرزمینهای‌ دیگری‌ نیز دست‌ یافته‌ بود، به‌ جنگ‌ برخیزد. در نبردی‌ که‌ در ذیقعده ۴۰۵/ مه ۱۰۱۵ میان‌ ایشان‌ درگرفت‌، هلال‌ بن‌ بدر کشته‌ شد و سپاهیان‌ سلطان‌ الدوله‌ ناچار شدند که‌ به‌ بغداد بازگردند.
[۷] ابن‌ اثیر، الکامل‌، حوادث‌ سال‌ ۴۰۵ق‌.

به‌ گفته جوزجانی‌، در این‌ هنگام‌ «حوادثی‌ روی‌ داد که‌ ابن‌ سینا را ناگزیر ساخت‌ که‌ ری‌ را ترک‌ کند». اما وی‌ درباره ماهیت‌ این‌ حوادث‌ چیزی‌ نمی‌گوید. به‌ هر حال‌ می‌توان‌ گمان‌ برد که‌ این‌ بار نیز اوضاع‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ ری‌ چنان‌ شده‌ بود که‌ ابن‌ سینا دیگر نمی‌توانست‌ بیشتر در آن‌ شهر بماند. در این‌ میان‌ شاید تهدیدهایی‌ که‌ از سوی‌ محمود غزنوی‌ به‌ ری‌ می‌شد، در تصمیم‌ ابن‌ سینا به‌ ترک‌ آن‌ شهر بی‌تأثیر نبوده‌ باشد، زیرا در گزارشی‌ از خواندمیر
[۸] غیاث‌الدین‌ خواندمیر، دستور الوزراء، ج۱، ص‌ ۱۲۸-۱۲۹، به‌ کوشش‌ سعید نفیسی‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
آمده‌ است‌ که‌ «در آن‌ وقت‌ که‌ سلطان‌ محمود غزنوی‌ به‌ طرف‌ عراق‌ رایت‌ آفتاب‌ اشراق‌ برافراشت‌، شیخ‌ (ابن‌ سینا) از ری‌ به‌ قزوین‌ و از قزوین‌ به‌ همدان‌ شتافت‌».


به‌ هر روی‌، ابن‌ سینا به‌ همدان‌ رفت‌. در این‌ میان‌ شمس‌الدوله‌ به‌ بیماری‌ قولنج‌ دچار شد. ابن‌ سینا را به‌ کاخ‌ وی‌ بردند و او به‌ معالجه‌ پرداخت‌ تا شمس‌الدوله‌ بهبود یافت‌. ابن‌ سینا ۴۰ روز را در کاخ‌ گذرانید و در پایان‌ خلعتهای‌ فراوان‌ گرفت‌ و به‌ خانه خود بازگشت‌، در حالی‌ که‌ درشمار نزدیکان‌ و همنشینان‌ شمس‌ الدوله‌ درآمده‌ بود. پس‌ از چندی‌ شمس‌الدوله‌ برای‌ نبرد با عَنّاز به‌ سوی‌ قَرمیسَن‌ لشکر کشید. حسام‌الدین‌ ابوشَوک‌ فارِس‌ بن‌ محمد بن‌ عَنّاز سرکرده قبیله کرد شاذَنجان‌ بود که‌ در دو سوی‌ رشته‌ کوههای‌ میان‌ کرمانشاه‌ و قصر شیرین‌ کنونی‌ فرمانروایی‌ داشت‌. پس‌ از شکست‌ هلال‌ بن‌ بدر به‌ دست‌ شمس‌الدوله‌ و از دست‌ رفتن‌ سرزمینهایش‌، عنّاز که‌ همسایه دورتر او بود، بر آن‌ شد که‌ آن‌ سرزمینها را تصرف‌ کند. بنابراین‌ شمس‌الدوله‌ برای‌ پیشگیری‌ از دست‌ اندازیهای‌ عناز به‌ جنگ‌ وی‌ رفت‌، در حالی‌ که‌ ابن‌ سینا نیز همراه‌ او بود. در این‌ نبرد، شمس‌الدوله‌ شکست‌ خورد و به‌ همدان‌ بازگشت‌. این‌ واقعه‌ در ۴۰۶ق‌/۱۰۱۵م‌ بود. در این‌ هنگام‌ شمس‌الدوله‌ ابن‌ سینا را به‌ وزارت‌ خود گماشت‌. اما پس‌ از چندی‌ میان‌ ابن‌ سینا و سپاهیان‌ شمس‌الدوله‌ که‌ ترکیبی‌ از پیاده‌ نظام‌ دیلمی‌ و سواره‌ نظام‌ ترک‌ بودند، درگیری‌ روی‌ داد. سپاهیان‌ که‌ شاید از شکست‌ خوردن‌ از عَنّاز ناآرام‌تر شده‌ بودند و برای‌ خود از سوی‌ ابن‌ سینا احساس‌ خطر می‌کردند، بر وی‌ شوریدند، خانه‌اش‌ را محاصره‌ کردند و پس‌ از دستگیری‌ وی‌ همه دارایی‌ او را به‌ تاراج‌ بردند. افزون‌ بر این‌ از شمس‌الدوله‌ خواستار کشتن‌ وی‌ شدند، اما شمس‌الدوله‌ از این‌ کار سرباز زد و برای‌ آرام‌ کردن‌ سپاهیان‌، ابن‌ سینا را فقط از دستگاه‌ دولت‌ دور کرد. ابن‌ سینا متواری‌ شد و ۴۰ روز را در خانه مردی‌ به‌ نام‌ ابوسَعد (یا ابوسعید) بن‌ دَخدول‌ (یا دَخدوک‌) به‌ سر برد. در این‌ هنگام‌، شمس‌الدوله‌ بار دیگر دچار بیماری‌ قولنج‌ شد و ابن‌ سینا را احضار کرد و از وی‌ بسیار پوزش‌ خواست‌. ابن‌ سینا به‌ معالجه وی‌ پرداخت‌ تا بهبود یافت‌. شمس‌الدوله‌ بار دیگر وزارت‌ را به‌ وی‌ سپرد.


بنابر گزارش‌ جوزجانی‌، شمس‌الدوله‌ در این‌ میان‌ از ابن‌ سینا خواسته‌ بود که‌ شرحی‌ بر نوشته‌های‌ ارسطو بنویسد، اما ابن‌ سینا به‌ وی‌ گفته‌ بود که‌ فراغتی‌ برای‌ این‌ کار ندارد، اما اگر وی‌ راضی‌ شود، به‌ نوشتن‌ کتابی‌ درباره دانشهای‌ فلسفی‌ (بی‌آنکه‌ در آن‌ با مخالفان‌ مناظره‌ یا عقاید ایشان‌ را رد کند) خواهد پرداخت‌ و بدین‌ سان‌ تألیف‌ کتاب‌ شفا را از «طبیعیات‌» آن‌ آغاز کرد. وی‌ کتاب‌ اول‌ قانون‌ در پزشکی‌ را پیش‌ از آن‌ تألیف‌ کرده‌ بود. در این‌ میان‌ چنین‌ می‌نماید که‌ ابن‌ سینا از زندگانی‌ آرامی‌ برخوردار بوده‌ است‌، زیرا بنابر گزارش‌ جوزجانی‌، روزها را به‌ کارهای‌ وزارت‌ شمس‌الدوله‌ می‌گذراند و شبها دانشجویان‌ بر وی‌ گرد می‌آمدند از کتاب‌ شفا و قانون‌ می‌خواندند.


چند سالی‌ بدین‌سان‌ گذشت‌، تا هنگامی‌ که‌ شمس‌الدوله‌ برای‌ جنگ‌ با امیر طارُم‌ برخاست‌. طارم‌ ناحیه‌ای‌ بود در کوهستانهای‌ میان‌ قزوین‌ و گیلان‌. امیر آن‌ در هنگام‌ حمله شمس‌الدوله‌ به‌ آنجا (۴۱۲ق‌/۱۰۲۱م‌) ابراهیم‌ بن‌ مرزبان‌ بن‌ اسماعیل‌ بن‌ وَهْسودان‌ بود که‌ پس‌ از مرگ‌ فخرالدوله‌ (۳۸۷ق‌/۹۹۷م‌) شهرهایی‌ را در ناحیه طارم‌ به‌ تصرف‌ خود درآورده‌ بود و آن‌ها را تا ۴۲۰ق‌/۱۰۲۹م‌ که‌ محمود غزنوی‌ به‌ جبال‌ هجوم‌ آورد، در دست‌ داشت‌.
[۹] ابن‌ اثیر، الکامل‌، حوادث‌ سال‌ ۴۲۰ق‌.
این‌ فرمانروا از خاندان‌ وَهسودان‌ و از سلسله‌ای‌ بوده‌ است‌ که‌ به‌ آل‌ افراسیاب‌ (یا سالاریان‌ یا کَنگَریان‌) معروف‌ است‌. اما در نزدیکی‌ طارم‌، شمس‌الدوله‌ دوباره‌ به‌ سختی‌ دچار بیماری‌ قولنج‌ شد که‌ بیماریهای‌ دیگری‌ را نیز به‌ همراه‌ داشت‌. سپاهیان‌ از مرگ‌ وی‌ بیمناک‌ شدند و او را در تخت‌ روان‌ به‌ سوی‌ همدان‌ بازگرداندند، اما او در راه‌ درگذشت‌ (۴۱۲ق‌/۱۰۲۱م‌).
پس‌ از مرگ‌ شمس‌الدوله‌، پسرش‌ سَماءالدوله‌ ابوالحسن‌ به‌ جای‌ او نشست‌ و از ابن‌ سینا خواست‌ که‌ وزارت‌ او را بپذیرد، اما ابن‌ سینا از پذیرفتن‌ این‌ مقام‌ سرباز زد. سماءالدوله‌ از ۴۱۲ق‌ دو سال‌ مستقلاً فرمانروایی‌ کرد و سپس‌ زیر فرمانروایی‌ علاءالدوله‌ قرار گرفت‌ و از ۴۲۱ق‌ که‌ علاءالدوله‌ فرمانداری‌ برای‌ همدان‌ منصوب‌ کرد، خبری‌ از وی‌ در دست‌ نیست‌.
[۱۰] ابن‌ اثیر، الکامل‌، حوادث‌ سال‌ ۴۲۱ق.
در این‌ میان‌ روزگار آل‌بویه‌ به‌ سر آمده‌ بود و نشانه‌های‌ انحطاط و فروریزش‌ دولت‌ آنان‌ آشکار می‌شد. ابن‌ سینا صلاح‌ خود را در آن‌ دید که‌ کناره‌ گیرد. جوزجانی‌ گزارش‌ می‌دهد که‌ «روزگار ضربات‌ خود را فرود می‌آورد و آن‌ مُلک‌ به‌ ویرانی‌ می‌گرایید. وی‌ (ابن‌ سینا) ترجیح‌ داد که‌ دیگر در آن‌ دولت‌ نماند و به‌ آن‌ خدمت‌ ادامه‌ ندهد و مطمئن‌ شد که‌ احتیاط در آن‌ است‌ که‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ دلخواه‌ خود، پنهان‌ بزید و منتظر فرصتی‌ باشد تا از آن‌ دیار دور شود».
[۱۱] جوزجانی‌، دیباچه‌ بر الشفاء، ج۱، ص۲، منطق‌، مدخل‌ (ابن‌ سینا در همین‌ مآخذ).



بدین‌سان‌ ابن‌ سینا چندی‌ متواری‌ بود و در خانه مردی‌ به‌ نام‌ ابوغالب‌ عطار پنهان‌ می‌زیست‌ و نوشتن‌ بقیه کتاب‌ شفا را از سرگرفت‌ و پس‌ از پایان‌ دادن‌ به‌ همه بخشهای‌ «طبیعیات‌» جز کتاب‌ «الحیوان‌» و «الهیات‌» آن‌، بخش‌ «منطق‌» را آغاز کرد و برخی‌ از آن‌ را نوشت‌. در این‌ میان‌ ظاهراً ابن‌ سینا نهانی‌ با علاءالدوله‌ (بوجعفر محمد بن‌ دشمنزار یا دشمنزیار معروف‌ به‌ ابن‌ کاکویه‌) فرمانروای‌ اصفهان‌ مکاتبه‌ می‌کرده‌ است‌. علاءالدوله‌ را سَیده‌ از ۳۹۸ق‌/۱۰۰۸م‌ به‌ حکومت‌ اصفهان‌ منصوب‌ کرده‌ بود. علاءالدوله‌ خویشاوند دور آل‌ بویه‌ و پدرش‌ دایی‌ یا خالوی‌ (کاکوی‌) سیده‌ مادر مجدالدوله‌ و شمس‌الدوله‌ بوده‌ است‌. وی‌ تا سال‌ مرگش‌ (۴۳۱ق‌/۱۰۴۱م‌) - جز برای‌ مدت‌ کوتاهی‌ که‌ چنانکه‌ گفته‌ خواهد شد، سرداران‌ سلطان‌ مسعود غزنوی‌، وی‌ را از آن‌جا بیرون‌ راندند - بر اصفهان‌ حکومت‌ می‌کرد. از سوی‌ دیگر، بنابر گزارش‌ علی‌ بن‌ زید بیهقی‌
[۱۲] ابوالفضل‌ بیهقی‌، تاریخ‌ بیهقی‌، ج۱، ص‌ ۵۰، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر فیاض‌، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌.
علاءالدوله‌ خود مکاتبه‌ با ابن‌ سینا را آغاز کرده‌ و از وی‌ خواسته‌ است‌ که‌ به‌ اصفهان‌ و دربار وی‌ برود. به‌ هر روی‌، پس‌ از چندی‌ تاج‌الملک‌ کوهی‌ (ابونصر ابراهیم‌ بن‌ بهرام‌) که‌ بنابر گزارش‌ ابن‌ اثیر
[۱۳] ابن‌ اثیر، الکامل‌، حوادث‌ سال‌ ۴۱۱ق‌.
ظاهراً پس‌ از امتناع‌ ابن‌ سینا از پذیرفتن‌ وزارت‌ شمس‌الدوله‌ برای‌ بار دوم‌، وزیر وی‌ شده‌ بود، ابن‌ سینا را متهم‌ کرد که‌ با علاءالدوله‌ نهانی‌ نامه‌نگاری‌ می‌کند. سپس‌ کسان‌ را به‌ جست‌ و جوی‌ وی‌ برانگیخت‌.


دشمنان‌ ابن‌ سینا نهانگاه‌ وی‌ (خانه ابوغالب‌ عطار) را نشان‌ دادند و وی‌ را یافتند و دستگیر کردند و به‌ قلعه‌ای‌ به‌ نام‌ فَردَجان‌ فرستادند و در آن‌جا زندانی‌ کردند. قلعه فردجان‌ که‌ همچنین‌ بَرَهان‌ یا براهان‌ (فراهان‌) نامیده‌ می‌شده‌ است‌، به‌ گفته یاقوت‌
[۱۴] یاقوت‌، بلدان‌، ج‌ ۳، ص۸۷۰.
در ۱۵ فرسنگی‌ همدان‌ در ناحیه جَرّا قرار داشته‌ و اکنون‌ پَردَگان‌ نامیده‌ می‌شود و در ۱۱۰ کیلومتری‌ راه‌ میان‌ همدان‌ و اصفهان‌ قرار دارد.
[۱۵] ابن‌ اثیر، الکامل‌، حوادث‌ سال‌ ۴۲۱ق‌.
ابن‌ سینا ۴ ماه‌ را در آن‌ قلعه‌ سپری‌ کرد. بنابر گزارش‌ ابن‌ اثیر، در نبردی‌ که‌ در ۴۱۱ق‌/۱۰۲۰م‌ میان‌ سربازان‌ کرد و ترک‌ شمس‌الدوله‌ در همدان‌ در گرفته‌ بود، تاج‌الملک‌ سرکرده سربازان‌ کرد بوده‌ است‌.
[۱۶] ابن‌ اثیر، الکامل‌، حوادث‌ سال‌ ۴۱۱ق‌.
وی‌ از علاءالدوله‌ برای‌ سرکوب‌ سربازان‌ ترک‌ یاری‌ خواست‌، اما ۳سال‌ بعد، یعنی‌ در ۴۱۴ق‌/ ۱۰۲۴م‌، سَماءالدوله‌ پسر شمس‌الدوله‌ بروجرد را به‌ محاصره‌ درآورد و فرماندار آن‌جا فرهاد بن‌ مرداویج‌ از علاءالدوله‌ یاری‌ خواست‌ و هر دو همدان‌ را محاصره‌ کردند، اما کمبود خواربار ایشان‌ را ناچار به‌ عقب‌ نشینی‌ کرد. سپس‌ در نبردی‌ با تاج‌الملک‌، علاءالدوله‌ نخست‌ به‌ جُرفاذقان‌ (گلپایگان‌) عقب‌ نشست‌، باردیگر به‌ همدان‌ هجوم‌ برد. در نبردی‌ سماءالدوله‌ شکست‌ خورد و تسلیم‌ شد. اما علاءالدوله‌ مقدم‌ وی‌ را گرامی‌ داشت‌ و تاج‌الملک‌ به‌ همان‌ قلعه فردجان‌ پناه‌ برد.
[۱۷] ابن‌ اثیر، الکامل‌، حوادث‌ سال‌ ۴۱۴ق‌.



سپس‌ علاءالدوله‌ همراه‌ سماءالدوله‌ به‌ قلعه فردجان‌ رفت‌ و تاج‌الملک‌ تسلیم‌ شد. و آنگاه‌ همه ایشان‌ همراه‌ ابن‌ سینا به‌ همدان‌ بازگشتند و ابن‌ سینا در خانه مردی‌ علوی‌ سکنی‌ گزید و به‌ نوشتن‌ بقیه بخش‌ «منطق‌» شفا پرداخت‌.
ما درباره نام‌ این‌ مرد علوی‌ چیزی‌ نمی‌دانیم‌، اما از سوی‌ دیگر، ابن‌ سینا در همدان‌ رساله ادویه قلبیه خود را به‌ مردی‌ به‌ نام‌ شریف‌ السعید ابوالحسین‌ علی‌ بن‌ حسین‌ الحَسَنی‌ تقدیم‌ کرده‌ است‌ که‌ چنانکه‌ پیداست‌ علوی‌ بوده‌ و احتمالاً همان‌ مرد باشد.
[۱۸] یحیی‌ مهدوی‌، فهرست‌ نسخه‌های‌ مصنفات‌ ابن‌ سینا، ج۱، ص۳۳۵، تهران‌، ۱۳۳۳ش‌.



ابن‌ سینا مدتی‌ را در همدان‌ گذرانید و تاج‌الملک‌ در این‌ میان‌ وی‌ را با مواعید زیبا سرگرم‌ می‌داشت‌. سپس‌ ابن‌ سینا تصمیم‌ گرفت‌ که‌ همدان‌ را به‌ قصد اصفهان‌ ترک‌ کند. وی‌ به‌ همراهی‌ شاگردش‌ جوزجانی‌ و دو برده‌، با لباس‌ مبدل‌ و در جامه صوفیان‌ روانه‌ شد و پس‌ از تحمل‌ سختیهای‌ بسیار راه‌، به‌ جایی‌ به‌ نام‌ طَیران‌ (یا طهران‌ یا طَبَران‌) در نزدیکی‌ اصفهان‌ رسید. این‌ محل‌ اکنون‌ یکی‌ از روستاهای‌ حومه اصفهان‌ و در سمت‌ شمال‌ محله آب‌ بخشان‌، متصل‌ به‌ شهر است‌ و بیدآباد و تیران‌ (آهنگران‌) نام‌ دارد. اصل‌ نام‌ آن‌ از تیر فارسی‌ به‌ معنای‌ سیاره عطارد با الف‌ و نون‌ نسبت‌ است. ‌
[۱۹] جلال‌الدین‌ همایی‌، «رابطه ابن‌ سینا با اصفهان‌»، ج۱، ص۲۴۱، حاشیه‌، جشن‌ نامه ابن‌ سینا، تهران‌، ۱۳۳۴ش‌.
دوستان‌ ابن‌ سینا و نیز یاران‌ و ندیمان‌ علاءالدوله‌ که‌ از آمدن‌ ابن‌ سینا آگاه‌ شده‌ بودند به‌ پیشواز وی‌ آمدند و جامه‌ها و مرکوبهای‌ ویژه‌ به‌ همراه‌ آوردند. وی‌ در اصفهان‌ در خانه مردی‌ به‌ نام‌ عبدالله‌ بن‌ بی‌ بی‌ در محله‌ای‌ به‌ نام‌ کوی‌ گنبد فرود آمد. آن‌ خانه‌ اثاثه‌ و فرش‌ و وسایل‌ کافی‌ داشته‌ است‌. از این‌ هنگام‌ به‌ بعد (۴۱۴ق‌/۱۰۲۳م‌) دوران‌ ۱۴ ساله زندگی‌ آرام‌ و خلاّق‌ ابن‌ سینا آغاز می‌شود.
وی‌ اکنون‌ از نزدیکان‌ و همنشینان‌ علاءالدوله‌ بود که‌ مردی‌ دانش‌ دوست‌ و دانشمند پرور به‌ شمار می‌رفت‌. شبهای‌ جمعه‌ مجلس‌ منظاره‌ای‌ در حضور وی‌ تشکیل‌ می‌شد که‌ ابن‌ سینا و دانشمندان‌ دیگر در آن‌ شرکت‌ می‌کردند. ابن‌ سینا در همه دانشها سرآمد ایشان‌ بود.


وی‌ در اصفهان‌ کتاب‌ شفا را با نوشتن‌ بخشهای‌ «منطق‌»، «مجسطی‌»، «اُقلیدِس‌»، «ریاضیات‌» و «موسیقی‌» به‌ پایان‌ رسانید، جز دو بخش‌ «گیاهان‌» و «جانوران‌» (که‌ آنها را هنگامی‌ که‌ علاءالدوله‌ به‌ شاپور خواست‌، واقع‌ در جنوب‌ همدان‌ و غرب‌ اصفهان‌، حمله‌ کرد و ابن‌ سینا نیز همراه‌ وی‌ بود، در میان‌ راه‌ نوشت‌). کتاب‌ النجاه نیز در همین‌ سفر و در میان‌ راه‌ نوشته‌ شده‌ بود.
بنابر گزارش‌ ابن‌ اثیر، علاءالدوله‌ چند بار به‌ شاپور خواست‌ حمله‌ کرده‌ بود، از جمله‌ در سالهای‌ ۴۱۷ق‌/۱۰۲۶م‌ و ۴۲۱ق‌/۱۰۳۰م‌ و ۴۲۳ق‌/ ۱۰۳۲م‌، اما از سوی‌ دیگر جوزجانی‌ می‌گوید که‌ ابن‌ سینا هنگام‌ به‌ پایان‌ رساندن‌ کتاب‌ شفا ۴۰ ساله‌ بوده‌ است. ‌
[۲۰] جوزجانی‌، دیباچه‌ بر الشفاء، ص‌ ۳، منطق‌، مدخل‌ (ابن‌ سینا در همین‌ مآخذ).
اکنون‌ اگر سال‌ تولد ابن‌ سینا را ۳۷۰ق‌ بدانیم‌ تاریخ‌ پایان‌ نوشتن‌ شفا ۴۱۰ق‌ می‌شود، مگر اینکه‌ فرض‌ کنیم‌ که‌ مقصود جوزجانی‌ پایان‌ بخشهای‌ «نبات‌» و «حیوان‌» شفا بوده‌ است‌ که‌ چنانکه‌ اشاره‌ شد، ابن‌ سینا نوشتن‌ آنها را در همراهی‌ علاءالدوله‌ در یکی‌ از حمله‌های‌ او به‌ شاپور خواست‌، و احتمالاً در ۴۲۱ق‌/ ۱۰۳۰م‌ در میان‌ راه‌ به‌ پایان‌ رسانده‌ بوده‌ است‌.


ابن‌ سینا کتاب‌ الانصاف‌ را نیز در اصفهان‌ تألیف‌ کرده‌ بود، اما این‌ کتاب‌ در حمله سلطان‌ مسعود غزنوی‌ به‌ اصفهان‌ و تصرف‌ آن‌ از میان‌ رفت‌. مسعود غزنوی‌ (حک ۴۲۱-۴۳۲ق‌/۱۰۳۱- ۱۰۴۱م‌) در ۴۲۱ق‌ به‌ اصفهان‌ حمله‌ کرد و شهر را به‌ تصرف‌ درآورد. سپاهیان‌ وی‌، پس‌ از کشتار فراوان‌ به‌ تاراج‌ اموال‌ علاءالدوله‌ و نیز خانه ابن‌ سینا دست‌ زدند و اموال‌ و کتابهای‌ وی‌ را غارت‌ کردند و سپس‌ آنها را به‌ شهر غزنه‌ فرستادند. این‌ کتابها در ۵۴۵ق‌/۱۱۵۰م‌ به‌ دست‌ سربازان‌ علاءالدین‌ جهانسوز غوری‌ به‌ آتش‌ کشیده‌ شدند.
[۲۱] ابوالفضل‌ بیهقی‌، تاریخ‌ بیهقی‌، ص ۱۲، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر فیاض‌، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌.
[۲۲] ابوالفضل‌ بیهقی‌، تاریخ‌ بیهقی‌، ص ۱۴، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر فیاض‌، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌.
[۲۳] ابوالفضل‌ بیهقی‌، تاریخ‌ بیهقی‌، ص ۱۵، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر فیاض‌، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌.
[۲۴] مفضل‌ مافروخی‌، محاسن‌ اصفهان‌، ج۱، ص۱۰۷، به‌ کوشش‌ جلال‌الدین‌ تهرانی‌، تهران‌، ۱۳۱۲ش‌.
[۲۵] جلال‌الدین‌ همایی‌، «رابطه ابن‌ سینا با اصفهان‌»، ج۲، ص۲۶۵ به‌ بعد، جشن‌ نامه ابن‌ سینا، تهران‌، ۱۳۳۴ش‌.
علاءالدوله‌، پس‌ از حمله مسعود به‌ اصفهان‌ همچنان‌ فرمانروای‌ آنجا باقی‌ ماند.


ابن‌ سینا همچنان‌ در اصفهان‌ روزگار می‌گذرانید، تا هنگامی‌ که‌ علاءالدوله‌ در ۴۲۷ق‌/۱۰۳۶م‌ به‌ نبرد با تاش‌ فَرّاش‌ سپهسالار سلطان‌ مسعود در ناحیه کَرَج‌ (یا کرخ‌) نزدیک‌ همدان‌ شتافت‌. ابن‌ سینا که‌ در این‌ سفر علاءالدوله‌ را همراهی‌ می‌کرد، دچار بیماری‌ قولنج‌ شد و به‌ درمان‌ خود پرداخت‌ و به‌ قصد بهبود هر چه‌ زودتر در یک‌ روز هشت‌ بار خود را تنقیه‌ می‌کرد و در نتیجه‌ دچار زخم‌ روده‌ شد. سپس‌ در همین‌ حال‌ بیماری‌ به‌ اصفهان‌ برده‌ شد و همچنان‌ به‌ مداوای‌ خود ادامه‌ می‌داد تا اندکی‌ بهبود یافت‌، چنانکه‌ توانست‌ در مجلس‌ علاءالدوله‌ حضور یابد. تا اینکه‌ علاءالدوله‌ قصد رفتن‌ به‌ همدان‌ کرد. ابن‌ سینا نیز وی‌ را همراهی‌ کرد، اما در راه‌ بیماریش‌ عود کرد. پس‌ از رسیدن‌ به‌ همدان‌، وی‌ از معالجه خود دست‌ کشید و پس‌ از چند روز در نخستین‌ جمعه رمضان‌ ۴۲۸/ژوئن‌ ۱۰۳۷، در ۵۸ سالگی‌ درگذشت‌ و در همان‌ شهر به‌ خاک‌ سپرده‌ شد.
[۲۶] ویلیام‌ گلمن‌، «زندگانی‌ ابن‌ سینا»، متن‌ عربی‌، ص ۱۶- ۸۸.
[۲۷] ابوالفضل‌ بیهقی‌، تاریخ‌ بیهقی‌، ج۱، ص‌ ۳۸- ۵۸، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر فیاض‌، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌.



درباره سرگذشت‌ ابن‌ سینا، در آن‌ بخشی‌ که‌ خودش‌ آن‌ را برای‌ شاگردش‌ جوزجانی‌ تقریر کرده‌ است‌ و می‌توان‌ آن‌ را «اتوبیوگرافی‌» وی‌ نامید، نکات‌ مبهمی‌ وجود دارد که‌ شایسته‌ است‌ به‌ آنها اشاره‌ شود. از یک‌ سو، ابن‌ سینا هنگامی‌ که‌ به‌ یکی‌ از رویدادهای‌ زندگیش‌ اشاره‌ می‌کند، به‌ انگیزه‌های‌ عینی‌ و ذهنی‌ آن‌ نمی‌ پردازد و زمینه تاریخی‌ و زمانی‌ آن‌ را توضیح‌ نمی‌دهد، بلکه‌ با اشاره‌ای‌ کوتاه‌ از کنار آن‌ می‌گذرد و به‌ ویژه‌، گویی‌ تعمّد دارد که‌ پیوند میان‌ انگیزه‌های‌ عینی‌، یعنی‌ سیاسی‌ - اجتماعی‌ یک‌ رویداد زندگیش‌ را با انگیزه‌های‌ درونی‌ تصمیم‌ خودش‌، برای‌ خواننده‌ مبهم‌ گذارد و مکرراً به‌ تعبیرهایی‌ مانند «ضرورت‌ مرا بر آن‌ داشت‌ که...» اکتفا می‌کند و نمی‌گوید که‌ آن‌ چه‌ «ضرورتی‌» بوده‌ است‌. از سوی‌ دیگر گویی‌ زندگی‌ و سرگذشت‌ اندیشه‌ای‌ و علمی‌ برای‌ ابن‌ سینا، برای‌ او از زندگی‌ بیرونیش‌ از اهمیت‌ بیشتری‌ برخوردار بوده‌ است‌. بنابر این‌ رویدادهای‌ درونی‌ و تاریخ‌ روحی‌ و عقلی‌ او برایش‌ از «بُعد زمان‌» بیرون‌ بوده‌ است‌. از اینجاست‌ که‌ شاید بتوان‌ گمان‌ برد که‌ چرا وی‌ از تصریح‌ به‌ «تاریخ‌» (سالهای‌) رویدادهای‌ بیرونی‌ زندگیش‌ خودداری‌ می‌کرده‌ است. ‌


(۱) ابن‌ اثیر، الکامل‌.
(۲) ابن‌ خلکان‌، وفیات‌.
(۳) محمد بن‌ رشد، تفسیر ما بعدالطبیعه، به‌ کوشش‌ موریس‌ بویژ، بیروت‌، ۱۹۴۲- ۱۹۴۸م‌.
(۴) ابن‌ سینا، الاشارات‌ و، به‌ کوشش‌ سلیمان‌ دنیا، قاهره‌، ۱۹۵۸م‌.
(۵) ابن‌ سینا، التعلیقات‌، به‌ کوشش‌ عبدالرحمان‌ بدوی‌، قاهره‌، ۱۹۷۳م‌.
(۶) ابن‌ سینا، «التعلیقات‌ علی‌ حواشی‌ کتاب‌ النفس‌ لارسطاطالیس‌»، «رسائل‌ خاصه»، «شرح‌ اثولوجیا»، «المباحثات‌»، ارسطو عندالعرب‌، به‌ کوشش‌ عبدالرحمان‌ بدوی‌، کویت‌، ۱۹۷۸م‌.
(۷) ابن‌ سینا، حی‌ بن‌ یقظان‌، ترجمه‌ و شرح‌ فارسی‌ منسوب‌ به‌ جوزجانی‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۶۶ش‌.
(۸) ابن‌ سینا، دانشنامه علایی‌، الهیات‌، به‌ کوشش‌ محمد معین‌، تهران‌، ۱۳۳۱ش‌.
(۹) ابن‌ سینا، دانشنامه علایی‌، طبیعیات‌، به‌ کوشش‌ محمد مشکوه، تهران‌، ۱۳۳۱ش‌.
(۱۰) ابن‌ سینا، رساله اضحویه، به‌ کوشش‌ سلیمان‌ دنیا، قاهره‌، ۱۹۴۹م‌.
(۱۱) ابن‌ سینا، «رساله العروس‌»، به‌ کوشش‌ شارل‌ کونس‌، مجله الکتاب‌، قاهره‌، ۱۹۵۲م‌، س‌ ۷، شم ۴.
(۱۲) ابن‌ سینا، «رساله فی‌ اجرام‌ العلویه»، تسع‌ رسائل‌، بمبئی‌، ۱۳۱۸ق‌.
(۱۳) ابن‌ سینا، الشفاء، الهیات‌، به‌ کوشش‌ جورج‌ قنواتی‌ و سعید زاید، الهیات‌، به‌ کوشش‌ محمدیوسف‌ موسی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۹۶۰م‌.
(۱۴) ابن‌ سینا، الشفاء، طبیعیات‌، سماع‌ طبیعی‌، به‌ کوشش‌ سعید زاید، قم‌، ۱۴۰۵م‌.
(۱۵) ابن‌ سینا، الشفاء، النفس‌، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و سعید زاید، قاهره‌، ۱۹۷۵م‌.
(۱۶) ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، برهان‌، به‌ کوشش‌ ابوالعلاء عفیفی‌، قاهره‌، ۱۹۵۶م‌.
(۱۷) ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، مدخل‌، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۹۵۲م‌.
(۱۸) ابن‌ سینا، عیون‌ الحکمه، به‌ کوشش‌ عبدالرحمان‌ بدوی‌، کویت‌، ۱۹۸۰م‌.
(۱۹) ابن‌ سینا، القانون‌، بولاق‌، ۱۲۹۴ق‌.
(۲۰) ابن‌ سینا، منطق‌ المشرقیین‌، قاهره‌، ۱۹۱۰م‌.
(۲۱) ابن‌ سینا، النجاه، به‌ کوشش‌ محیی‌الدین‌ صبری‌ کردی‌، قاهره‌، ۱۹۳۸م‌.
(۲۲) ابن‌ سینا، «النُّکَت‌ و الفَوائد».
(۲۳) ارسطو، فی‌ النفس‌، به‌ کوشش‌ عبدالرحمان‌ بدوی‌، کویت‌، ۱۹۸۰م‌.
(۲۴) ارسطو، متافیزیک‌، ترجمه شرف‌الدین‌ خراسانی‌، تهران‌، ۱۳۶۶ش‌.
(۲۵) ارسطو، منطق‌، به‌ کوشش‌ عبدالرحمان‌ بدوی‌، کویت‌، ۱۹۸۰م‌.
(۲۶) اسکندر افرودیسی‌، «مقاله فی‌ العقل‌ علی‌ رأی‌ ارسطاطالیس‌»، شروح‌ علی‌ ارسطو مفقوده فی‌ الیونانیه، به‌ کوشش‌ عبدالرحمان‌ بدوی‌، بیروت‌، ۱۹۸۶م‌.
(۲۷) عبدالرحمان‌ بدوی‌، التراث‌ الیونانی‌، کویت‌، ۱۹۸۰م‌.
(۲۸) ابوالفضل‌ بیهقی‌، تاریخ‌ بیهقی‌، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر فیاض‌، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌.
(۲۹) علی‌ بن‌ زید بیهقی‌، تَتّمه صِوان‌ الحِکمه، به‌ کوشش‌ محمد شفیع‌، لاهور، ۱۳۵۱ق‌.
(۳۰) ابومنصور ثعالبی‌، یتیمةالدهر، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌، قاهره‌، ۱۹۵۶م‌.
(۳۱) جوزجانی‌، دیباچه‌ بر الشفاء، منطق‌، مدخل‌ (ابن‌ سینا در همین‌ مآخذ).
(۳۲) غیاث‌الدین‌ خواندمیر، دستور الوزراء، به‌ کوشش‌ سعید نفیسی‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
(۳۳) یحیی‌ بن‌ حبش‌ سهروردی‌، «المشارع‌ و المطارحات‌»، مجموعه مصنفات‌ شیخ‌ اشراق‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
(۳۴) شهمردان‌ بن‌ ابی‌ الخیر، نزهت‌ نامه علائی‌، به‌ کوشش‌ فرهنگ‌ جهانپور، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
(۳۵) محمد فارابی‌، کتاب‌ الحروف‌، به‌ کوشش‌ محسن‌ مهدی‌، بیروت‌، ۱۹۸۶م‌.
(۳۶) محمد فارابی‌، رساله فی‌ العقل‌، به‌ کوشش‌ موریس‌ بویژ، بیروت‌، ۱۹۳۸م‌.
(۳۷) محمد فارابی‌، کتاب‌ الفصوص‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۴۵ق‌؛ قرآن‌ کریم‌؛
(۳۸) ویلیام‌ گلمن‌، «زندگانی‌ ابن‌ سینا».
(۳۹) مفضل‌ مافروخی‌، محاسن‌ اصفهان‌، به‌ کوشش‌ جلال‌الدین‌ تهرانی‌، تهران‌، ۱۳۱۲ش‌.
(۴۰) مجمل‌ التواریخ‌ و القصص‌، به‌ کوشش‌ ملک‌ الشعراء بهار، تهران‌، ۱۳۱۸ش‌.
(۴۱) محمد بن‌ منور، اسرار التوحید، تهران‌، ۱۳۱۳ ش‌.
(۴۲) یحیی‌ مهدوی‌، فهرست‌ نسخه‌های‌ مصنفات‌ ابن‌ سینا، تهران‌، ۱۳۳۳ش‌.
(۴۳) احمد نظامی‌ عروضی‌، چهار مقاله‌، به‌ کوشش‌ محمد قزوینی‌، لیدن‌، ۱۹۰۹م‌.
(۴۴) جلال‌الدین‌ همایی‌، «رابطه ابن‌ سینا با اصفهان‌»، جشن‌ نامه ابن‌ سینا، تهران‌، ۱۳۳۴ش‌.
(۴۵) یاقوت‌، بلدان‌.


۱. ابن‌ خلکان‌، وفیات‌، ج ۲، ص۱۵۷- ۱۶۲.
۲. ابوالفضل‌ بیهقی‌، تاریخ‌ بیهقی‌، ج۱، ص۴۴، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر فیاض‌، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌.
۳. ابوالفضل‌ بیهقی‌، تاریخ‌ بیهقی‌، ج۱، ص‌ ۴۵، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر فیاض‌، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌.
۴. ابومنصور ثعالبی‌، یتیمةالدهر، ج۴، ص۲۵۴، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌، قاهره‌، ۱۹۵۶م‌.
۵. احمد نظامی‌ عروضی‌، چهار مقاله‌، ص‌ ۷۷، به‌ کوشش‌ محمد قزوینی‌، لیدن‌، ۱۹۰۹م‌.
۶. مجمل‌ التواریخ‌ و القصص‌، به‌ کوشش‌ ملک‌ الشعراء بهار، ج۱، ص۴۰۴، تهران‌، ۱۳۱۸ش‌.
۷. ابن‌ اثیر، الکامل‌، حوادث‌ سال‌ ۴۰۵ق‌.
۸. غیاث‌الدین‌ خواندمیر، دستور الوزراء، ج۱، ص‌ ۱۲۸-۱۲۹، به‌ کوشش‌ سعید نفیسی‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
۹. ابن‌ اثیر، الکامل‌، حوادث‌ سال‌ ۴۲۰ق‌.
۱۰. ابن‌ اثیر، الکامل‌، حوادث‌ سال‌ ۴۲۱ق.
۱۱. جوزجانی‌، دیباچه‌ بر الشفاء، ج۱، ص۲، منطق‌، مدخل‌ (ابن‌ سینا در همین‌ مآخذ).
۱۲. ابوالفضل‌ بیهقی‌، تاریخ‌ بیهقی‌، ج۱، ص‌ ۵۰، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر فیاض‌، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌.
۱۳. ابن‌ اثیر، الکامل‌، حوادث‌ سال‌ ۴۱۱ق‌.
۱۴. یاقوت‌، بلدان‌، ج‌ ۳، ص۸۷۰.
۱۵. ابن‌ اثیر، الکامل‌، حوادث‌ سال‌ ۴۲۱ق‌.
۱۶. ابن‌ اثیر، الکامل‌، حوادث‌ سال‌ ۴۱۱ق‌.
۱۷. ابن‌ اثیر، الکامل‌، حوادث‌ سال‌ ۴۱۴ق‌.
۱۸. یحیی‌ مهدوی‌، فهرست‌ نسخه‌های‌ مصنفات‌ ابن‌ سینا، ج۱، ص۳۳۵، تهران‌، ۱۳۳۳ش‌.
۱۹. جلال‌الدین‌ همایی‌، «رابطه ابن‌ سینا با اصفهان‌»، ج۱، ص۲۴۱، حاشیه‌، جشن‌ نامه ابن‌ سینا، تهران‌، ۱۳۳۴ش‌.
۲۰. جوزجانی‌، دیباچه‌ بر الشفاء، ص‌ ۳، منطق‌، مدخل‌ (ابن‌ سینا در همین‌ مآخذ).
۲۱. ابوالفضل‌ بیهقی‌، تاریخ‌ بیهقی‌، ص ۱۲، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر فیاض‌، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌.
۲۲. ابوالفضل‌ بیهقی‌، تاریخ‌ بیهقی‌، ص ۱۴، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر فیاض‌، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌.
۲۳. ابوالفضل‌ بیهقی‌، تاریخ‌ بیهقی‌، ص ۱۵، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر فیاض‌، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌.
۲۴. مفضل‌ مافروخی‌، محاسن‌ اصفهان‌، ج۱، ص۱۰۷، به‌ کوشش‌ جلال‌الدین‌ تهرانی‌، تهران‌، ۱۳۱۲ش‌.
۲۵. جلال‌الدین‌ همایی‌، «رابطه ابن‌ سینا با اصفهان‌»، ج۲، ص۲۶۵ به‌ بعد، جشن‌ نامه ابن‌ سینا، تهران‌، ۱۳۳۴ش‌.
۲۶. ویلیام‌ گلمن‌، «زندگانی‌ ابن‌ سینا»، متن‌ عربی‌، ص ۱۶- ۸۸.
۲۷. ابوالفضل‌ بیهقی‌، تاریخ‌ بیهقی‌، ج۱، ص‌ ۳۸- ۵۸، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر فیاض‌، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ابن‌ سینا»، ج۴، ص۱۳۵۶.    



جعبه ابزار