• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شهادت همسر حزقیل و آسیه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



دستگاه طاغوتی فرعون به قدری جبّار و بی‌رحم بود، که برای پایدار ماندن خود به صغیر و کبیر و زن و مرد رحم نمی‌کردند در این راستا نظر شما را به دو ماجرای آسیه همسر فرعون و همسر حزقیل، آرایشگر دختران فرعون جلب می‌کنیم.



فرعون در کاخش برای دخترانش آرایشگر مخصوصی داشت که همسر حزقیل (مؤمن آل‌فرعون) بود (در چندین روایت آمده، به دستور فرعون، حزقیل را نیز به شهادت رساندند و بدنش را قطعه‌قطعه کردند. ) که ایمان خود را مخفی می‌داشت. روزی او در قصر فرعون مشغول آرایش‌کردن سر و صورت دختر فرعون بود ناگهان شانه از دستش افتاد و او طبق عادت خود گفت: «بِسْمِ الله» (به نام خدا)، دختر فرعون گفت: آیا منظور از خدا، در این کلمه پدرم فرعون بود؟
آرایشگر: نه، بلکه منظورم پروردگار خودم، پروردگار تو و پروردگار پدرت بود.
دختر فرعون: این مطلب را به پدر خبر خواهم داد.
آرایشگر: برو خبر بده، باکی نیست. او نزد پدر رفت و ماجرا را گزارش داد. فرعون آرایشگر و فرزندانش را طلبید و به او گفت: «پروردگار تو کیست؟»
آرایشگر: پروردگار من و تو خداست!
فرعون دستور داد تنوری را که از مس ساخته بودند پر از آتش کردند تا او و فرزندانش را در آن تنور بسوزانند. آرایشگر به فرعون گفت: من یک تقاضا دارم و آن اینکه استخوان‌های من و فرزندانم را در یکجا جمع کرده و دفن کنید. فرعون گفت: «چون بر گردن ما حق داری، این کار را انجام می‌دهم! »

۱.۱ - سخن کودک شیرخوار

فرعون برای اینکه زن اعتراف به خدا بودنش کند، فرمان داد نخست فرزندان آرایشگر را یکی‌یکی در درون تنور‌ انداختند، ولی او همچنان مقاومت کرد و فرعون را خدا نخواند، سپس نوبت به کودک شیرخوارش، که آخرین فرزندش بود رسید، جلّادان او را از آغوش مادر کشیدند تا به درون تنور بیفکنند (مادر بسیار مضطرب شد) کودک به زبان آمد و گفت: «اصبری یا امّاه! انّک علی الحقّ؛ مادرم صبر کن تو بر حق هستی.» آنگاه او و کودکش را در میان تنور‌ انداخته، سوزاندند.
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از نقل این حادثه جگرسوز فرمود: در شب معراج در آسمان بوی بسیار خوشی به مشامم رسید، از جبرئیل پرسیدم این بوی خوش از چیست؟ جبرئیل گفت: این بوی خوش (از خاکستر) آرایشگر دختران فرعون است که به شهادت رسید.


آسیه همسر فرعون از بانوان محترم بنی‌اسرائیل بود و به طور مخفی خدای حقیقی را می‌پرستید. فرعون نزد او آمد و ماجرای شهادت آرایشگر و فرزندانش را به او خبر داد.
آسیه: وای بر تو‌ای فرعون! چه چیز باعث شده که این گونه بر خداوند متعال جرات یابی و گستاخی کنی؟
فرعون: گویا تو نیز مانند آن آرایشگر دیوانه شده‌ای؟!
آسیه: دیوانه نشده‌ام، بلکه ایمان دارم به خداوند متعال، پروردگار خودم و پروردگار تو و پروردگار جهانیان.
فرعون مادر آسیه را طلبید و به او گفت: «دخترت دیوانه شده، سوگند یاد کرده‌ام اگر به خدای موسی کافر نگردد او را با آتش بسوزانم.»
مادر آسیه در خلوت با آسیه صحبت کرد: «که خود را به کشتن نده و با شوهرت توافق کن...» ولی آسیه، سخن بیهوده مادر را گوش نکرد و گفت: «هرگز به خداوند متعال، کافر نخواهم شد.»
فرعون فرمان داد دست‌ها و پاهای آسیه را به چهارمیخی که در زمین نصب کرده بودند بستند. (از این رو در قرآن، فرعون به عنوان ذو الاوتاد (صاحب میخ‌ها) یاد شده است.) و او را در برابر تابش سوزان خورشید نهادند، و سنگ بسیار بزرگی را روی سینه‌اش گذاشتند. او نیمه‌نیمه نفس می‌کشید و در زیر شکنجه بسیار سختی قرار داشت.

۲.۱ - اعجاز حضرت موسی

موسی (علیه‌السّلام) از کنار او عبور کرد، او با انگشتانش از موسی (علیه‌السّلام) استمداد نمود، موسی (علیه‌السّلام) برای او دعا کرد و به برکت دعای موسی (علیه‌السّلام) او دیگر احساس درد نکرد و به خدا متوجّه شد و عرض کرد: «خدایا! خانه‌ای در بهشت برای من فراهم ساز.»
خداوند همان دم روح او را به بهشت برد، او از غذاها و نوشیدنی‌های بهشت می‌خورد و می‌نوشید، خداوند به او وحی کرد: سرت را بلند کن، او سرش را بلند کرد و خانه خود را در بهشت که از مروارید ساخته شده بود، مشاهده کرد و از خوشحالی خندید. فرعون به حاضران گفت: «دیوانگی این زن را ببینید در زیرفشار چنین شکنجه سختی می‌خندد!! » به این ترتیب این بانوی مقاوم و مهربان، که حق بسیاری بر موسی (علیه‌السّلام) داشت و او را در موارد گوناگونی از گزند دشمن نجات داده بود، به شهادت رسید.


۱. عروسی حویزی، عبدعلی، تفسیر نورالثقلین، ج۴، ص۵۲۱.    
۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۳، ص۱۶۳.    
۳. فجر/سوره۸۹، آیه۱۰.    
۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۳، ص۱۶۴.    
۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۴.    



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «شهادت همسر حزقیل و آسیه »، تاریخ بازیابی۹۶/۱/۱۷.    



جعبه ابزار