• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

صورت (فلسفه)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



صورت در لغت، شکل و قیافه ، هیئت ، تمثال و مانند آن را گویند.
[۱] لسان العرب، ابن منظور، ج۷، ص۴۴۰، بیروت.




اما در اصطلاح فلاسفه ، صورت یکی از اقسام جوهر است و در تعریف آن گفته‌اند: «صورت، جوهر بالفعلی است که منشا آثار و خواص شیء است»
[۲] هستی شناسی، عبودیت، عبدالرسول، ص۲۶۴، قم، مؤسسۀ امام خمینی، چ۵، ۱۳۷۹.

مراد از قید «بالفعل»، همان منشا آثار و خواص شیء بودن است مثل آب که صورت «آب بودن» منشا آثار آن می‌باشد. یعنی همۀ خواص و آثار آب از آن سرچشمه می‌گیرد.


مثال مشهوری که برای فهم بهتر «صورت» و «ماده» می‌زنند این است که: وقتی به میز توجه می‌کنیم نحوۀ خاص میز بودن -که منشا آثار میز است- را صورت آن و چوب یا فلز را مادۀ آن می‌دانند.


یکی از ویژگی‌های صورت این است که مستقل از ماده نیست بلکه همواره در ماده‌ای موجود می‌شود و از این جهت شبیه عرض است با این تفاوت که عرض وجودی وابسته به موضوع خود دارد اما در رابطۀ صورت و ماده قضیه بر عکس است؛ یعنی این ماده است که وابسته به صورت بوده و به وسیلۀ آن فعلیت یافته و موجود می‌شود.
همانطور که صورت مستقل از ماده نیست ماده نیز بدون صورت تحقق پیدا نمی‌کند بلکه همواره به واسطه صورت است که موجود می‌شود. حتی می‌توان گفت صورت از شرایط حصول ماده و به منزلۀ فاعل آن می‌باشد.
[۳] الهیات شفاء، ابن سینا، ص۹۲، قم، بوستان کتاب، طبع آقای حسن زاده آملی.
[۴] حکمت اشراق، شیخ اشراق، ج۲، ص۸۱_ ۸۰، مجموعه مصنفات.
[۶] الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ملاصدرا، ص۴۱۰.



توجه به این نکته لازم است که صورت با علت صوری به لحاظ مصداق یکی و به لحاظ مفهوم و حیثیت مختلفند. به این معنی که اگر آن دو را نسبت به یکدیگر در نظر بگیریم ماده و صورت خوانده می‌شوند و اگر نسبت به مجموع مرکب از این دو در نظر بگیریم علت مادی و علت صوری برای آن مرکب خواهند بود.
[۸] مجموعۀ آثار، مطهری، مرتضی، ج۵، ص۴۱۳_ ۴۱۲، تهران، صدرا.
[۱۰] الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ملاصدرا، ج۵، ص۴۱۰، چ بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م.

از نکات قابل توجه دیگر اینکه ترکیب جسم از ماده و صورت، ترکیب انصمامی نیست بلکه ترکیبی اتحادی است. به تعبیر ساده تر هر مرکبی را که در نظر بگیرید همۀ اجزاء آن (هر جای آن را که دست بگذاریم) هم ماده است و هم صورت لکن حیثیات و جهات با یکدیگر متفاوت است.
[۱۱] مجموعۀ آثار، مطهری، مرتضی، تهران، صدرا، ج۵، ص۴۱۳_ ۴۱۲.



در اینکه آیا ترکیب ماده و صورت انضمامی است یا اتحادی، حداقل دوقول وجود دارد:

۵.۱ - قول ارسطو (مشائین و تابعین آنها)

و حتی قبل از آنها تا زمان ارسطو معمولا ترکیب ماده و صورت را ترکیب انضمامی می‌دانستند. ترکیب انضمامی به ترکیبی گفته می‌شود که دارای ویژگی‌های ذیل است:
الف. هر جسمی در خارج، از اجزائی عینی که بالفعل مغایر و متکثرند ترکیب یافته است.
ب. ماده که منشا بالقوه بودن اجسام است، خود جوهری ذاتا بالقوه است و فاقد هر گونه فعلیتی است.
ج. صورت که منشا خواص بالفعل اجسام است، جود جوهری ذاتا بالفعل و فاقد قوه است.
د. صورت گرچه واقعیتی مغایر ماده و مغایر جسم است و نیز اگر چه واقعیتی بالفعل است لکن چون ذاتا حال در ماده است فقط در ضمن جسم، در حال ترکیب با ماده، یافت شدنی است و به تنهایی یافت نمی‌شود و هکذا ماده نیز اگر چه مغایر با صورت و مغایر با جسم است ولی چون فاقد هر گونه فعلیتی است فقط در ضمن جسم، در حال ترکیب با صورت یافت شدنی است.
هـ. در هر جسمی دست کم دو صورت وجود دارد: صورت جسمیه، که منشا جسمیت جسم است و صورت نوعیه که منشا خواص نوعی اجسام است و بالتبع موجب تنوع آنهاست. در یک کلام، ترکیب انضمامی، ترکیبی است که مغایرت و تکثر اجزاء آن، خارجی و حقیقی است، نه ذهنی و اعتباری. مثلا از دیدگاه ارسطو، مشائیان و کسانی که از آنها در این رای تبعیت کرده‌اند، طلا خود جوهری است که از سه جوهر دیگر ترکیب یافته است: ۱-جوهر بالقوه یا همان ماده که منشا بالقوه بودن جسم است ۲–صورت جسمیه که منشا جسمیت طلاست ۳-صورت نوعیه که منشا همه خواصی است که در طلا یافت می‌شود که در دیگر انواع اجسام یافت نمی‌شود مانند: رنگ زرد درخشنده آ ن، خاصیت ضد زنگ آن، خاصیت رسانایی آن و امثال اینها.

۵.۲ - قول ملاصدرا

ایشان معتقد است ترکیب ماده و صورت ترکیب اتحادی است. مقصود از ترکیب اتحادی این است که واقعیت جوهر جسمانی ، واقعیتی بسیط است که در آن بالفعل کثرتی یافت نمی‌شود مع الوصف هم وجود صورت است (یعنی صورت همراه آن است) چون دارای آثاری است که از صورت انتظار می‌رود و هم وجود ماده است (یعنی ماده همراه آن است). چون دارای آثاری است که از ماده انتظار می‌رود. و در عین حال وجود جسم است؛ یعنی دارای آثار جسمیت است. هر چند ایشان با تبیینی که از حرکت جوهری دارند
[۱۲] درآمدی به نظام حکمت صدرایی، عبودیت، عبدالرسول، ج۱، ص۳۴۱.
معتقدند وجود جسم وجود بالفعل است که دارای وجود بالقوه ماده و صورت نیز هست. یعنی همان وجود جمعی ماده و صورت را دارد نه وجود خاص و تفصیلی آن دو را؛ زیرا آثاری دارد که بیش از آثاری است که از وجود ماده و صورت انتظار می‌رود.
در واقع ایشان انضمامی دانستن ترکیب ماده و صورت را مستلزم دو اشکال اساسی می‌دانند:
الف. ترکیب انضمامی، ترکیب حقیقی و بالذات نیست؛ یعنی حاصل آن ترکیب که همان مرکب و کل است، شیئی حقیقی نیست تا ماهیتی دیگر داشته باشد. پس ترکیبی مجازی و بالعرض است و به عبارتی اصلا ترکیب انضمامی امکان پذیر نیست؛ چرا که در این ترکیب، فرض این است که اجزاء مرکب، در خارج در حین ترکیب نیز واقعیاتی بالفعل مغایر و متکثرند و در عین حال واقعیت خارجی واحدی دارند. این ترکیب در حقیقت، مرکب پنداری و فرضی است نه ترکیب حقیقی.
ب. بر فرض که ترکیب انضمامی صحیح باشد، ترکیب ماده و صورت نمی‌تواند ترکیب انضمامی باشد؛ زیرا فعلیت و وجود مساوق‌اند و تا وقتی که شیئی موجود نشود فعلیت پیدا نمی‌کند و بالعکس تا چیزی فعلیت پیدا نکند موجود نمی‌شود. پس ممکن نیست شیئی بالقوه محض و فاقد هر گونه فعلیتی باشد و موجود باشد. چنین شیئی مادامی که این چنین است فقط بالقوه موجود است اما این ویژگی، ذاتی ماده و غیر قابل انفکاک از آن است؛ زیرا به نظر مشائین، ماده حتی هنگامی که در اثر ترکیب با صورت، فعلیت یافته است، باز چنین فعلیتی ذاتی آن نیست وگر نه خود از ماده و صورت مرکب می‌شود و بسیط نیست بلکه در حین ترکیب با صورت نیز هنوز بالقوه است نه بالفعل. یعنی خود شیئی از اشیاء جهان نیست. پس جزء مادی جسم، فقط بالقوه موجود و بالقوه شیء است نه اینکه خود شیئی از اشیاء باشد و تنها جزء صوری آن بالفعل موجود و یکی از اشیاء است. پس انضمام دو شیء تا زمانی که دو شی ء هستند -و لو نیاز آنها طرفینی و یکی از آنها بالقوه باشد- به هر شکلی که فرض شود به وحدت حقیقی نمی‌انجامد تا حاصل آن یعنی کل و مرکب، شیئی حقیقی باشد بلکه فقط ترکیب اتحادی است که مستلزم وحدت حقیقی و حصول شیء واقعی است.
[۱۳] درآمدی به نظام حکمت صدرایی، عبودیت، عبدالرسول، ج۱، ص۳۴۳_ ۳۳۵.



اختلاف آثاری که در اجسام گوناگون جهان مشهود است ایجاب می‌کند که به حسب اختلاف آثار جسمانی، تقیسم دیگری در صورت انجام گرفته و در نتیجه، جسم مطلق با توجه به صورت‌های تازۀ جوهری که پیدا می‌کند به اقسام مختلفی تقسیم شود. در حقیقت با ترکیب هیولی و صورت جسمیه، جسم پیدا می‌شود و این نقطۀ شروع ترکیب‌های بعدی است. هر ترکیب جدیدی، خواص تازه‌ای ایجاد می‌کند تا جایی که ترکیبات خاتمه می‌یابند. هر ترکیب تازه، دارای خواص تازه بوده و یک «صورت نوعیه» مخصوص به خود دارد و همچنین مجموع چندین نوع که نوع تازه‌ای به وجود می‌آورند، «ماده» برای صورت نوعیه جدید می‌باشند و در نهایت مجموع صورت و ماده یک نوع جدید می‌باشند.
[۱۴] مجموعۀ آثار، مطهری، مرتضی، تهران، صدرا، ج۶، ص۸۷۰.
با توجه به آنچه که گفته شد می‌توان صورت را به دو نوع صورت جسمیه و صور نوعیه تقسیم کرد. صورت جسمیه همان است که ترکیب آن با هیولی جسم را به وجود می‌آورد و صور نوعیه صورت‌هایی هستند که با جسم ترکیب شده و مرکب‌های پیچیده تری را به وجود می‌آورند. با ترکیب اولین صورت نوعیه با جسم عنصر ایجاد شده و با ترکیب عناصر مواد مرکب دیگر حاصل می‌شوند.
[۱۶] حکمه الاشراق، شیخ اشراق، ج۲، ص۸۲، مجموعه مصنفات.

قدمای فلاسفه، آب ، خاک ، باد و آتش را چهار عنصر اصلی می‌دانستند، امروزه عناصر اصلی را حدود دوازده تا می‌دانند که برخی از آنها عبارتند از: آهن ، مس ، سدیم ، کلسیم و... ، اما به نظر می‌رسد با توجه به تعریف عنصر، باید ذزاتی همچون الکترون، پروتون، نوترون و ذرات شبیه آنها را جزء عناصر اصلی دانست. چنان که یکی از تعاریف جسم از نظر مصداق نیز، همان اجزاء ریز می‌باشند

۶.۱ - دیدگاه علامه طباطبایی

علامه طباطبایی بعد از نقل و نقد فی الجمله اقوالی که در مورد حقیقت جسم بیان شده، نظر صحیح را چنین تقریر می‌کند:
مصداق جسم، اجزای ریز و کوچکی هستند که از کنار هم قرار دادن آنها امتداد جوهری جسم به وجود می‌آید. البته آن اجزای ریز یک ویژگی ظریف دارند که عبارت است از تقسیم پذیری تا بی نهایت. یعنی آن اجزاء اگر چه بسیار کوچک‌اند لکن هرکدام از آنها تا بی نهایت قابل تقسیم هستند. چنان که در مباحث حرکت و قوه فعل بیان شده است، مراد امکان تقسیم (یعنی تقسیم بالقوه) است نه تقسیم بالفعل. چون با تقسیم بالفعل، جسم نیز از بین می‌رود.
نکته دیگری که علامه درباره جسم می‌فرماید این است که آن اجزای کوچک و صغار، وقتی کنار هم گذاشته می‌شوند صورت‌های نوعیه اجسام را به وجود می‌آورند.
به عبارتی، مصداق جسم، همان ذرات ریز هستند و از اجتماع آنها صورت‌های نوعیه اجسام تشکیل می‌شوند


۱. لسان العرب، ابن منظور، ج۷، ص۴۴۰، بیروت.
۲. هستی شناسی، عبودیت، عبدالرسول، ص۲۶۴، قم، مؤسسۀ امام خمینی، چ۵، ۱۳۷۹.
۳. الهیات شفاء، ابن سینا، ص۹۲، قم، بوستان کتاب، طبع آقای حسن زاده آملی.
۴. حکمت اشراق، شیخ اشراق، ج۲، ص۸۱_ ۸۰، مجموعه مصنفات.
۵. الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ملاصدرا، ج۵، ص۱۳۶، چ بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م.    
۶. الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ملاصدرا، ص۴۱۰.
۷. نهایة الحکمه (با تعلیقۀ استاد فیاضی)، طباطبایی، محمد حسین، ج۲، ص۳۹۰، قم، مؤسسه امام خمینی، چ اول.    
۸. مجموعۀ آثار، مطهری، مرتضی، ج۵، ص۴۱۳_ ۴۱۲، تهران، صدرا.
۹. الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ملاصدرا، ج۵، ص۱۳۶.    
۱۰. الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ملاصدرا، ج۵، ص۴۱۰، چ بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م.
۱۱. مجموعۀ آثار، مطهری، مرتضی، تهران، صدرا، ج۵، ص۴۱۳_ ۴۱۲.
۱۲. درآمدی به نظام حکمت صدرایی، عبودیت، عبدالرسول، ج۱، ص۳۴۱.
۱۳. درآمدی به نظام حکمت صدرایی، عبودیت، عبدالرسول، ج۱، ص۳۴۳_ ۳۳۵.
۱۴. مجموعۀ آثار، مطهری، مرتضی، تهران، صدرا، ج۶، ص۸۷۰.
۱۵. الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج۵، ص۱۷۱.    
۱۶. حکمه الاشراق، شیخ اشراق، ج۲، ص۸۲، مجموعه مصنفات.
۱۷. نهایه الحکمه، طباطبایی، ج۲، ص۳۷۳ ۳۷۶، قم، موسسه امام خمینی.    
۱۸. بدایة الحکمه، طباطبایی، ص۷۲، قم، جامعه مدرسین.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «صورت».    



جعبه ابزار