• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

طلیحة بن خویلد بن نوفل

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



طُلَیحة‌ بن خُویلد بن نَوْفَل‌ بن نَضلَه، کنیه‌اش ابوحِبال، مدعی پیامبری بود.



چون نسبش به فَقْعَس‌ بن طَریف، از تیره‌های بنی‌اسد بن خُزَیمه، از اعراب مُضَری می‌رسید، او را اسدی فقعسی خوانده‌اند.
[۱] ابن‌اثیر، اسدالغابة‌ بن معرفةالصحابة، ج ۳، ص ۹۵، چاپ محمدابراهیم بنا، محمداحمد عاشور و محمود عبدالوهاب فاید، قاهره ۱۹۷۳ـ۱۳۹۳/۱۹۷۰ـ۱۳۹۰.
در پاره‌ای منابع ، نام وی طلحه ذکر شده و از این‌رو، به‌نظر اوچ‌اوک،
[۵] بحریه اوچ‌اوک، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ج۱، ص۶۹، ترجمه وهاب ولی، ‌تهران ۱۳۶۴ش.
نام اصلی وی طلحه بوده است، ولی مسلمانان به‌ سبب خشمی که از او داشتند وی را طُلَیحه، یعنی طلحه کوچک، نامیدند.
[۶] احمد بن‌ یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۸، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.



از جزئیات زندگی و فعالیتهای طلیحه در پیش از اسلام اطلاعی نیست. در روایتهای تاریخ اسلام، طلیحه فردی فرصت‌طلب و پیامبری دروغین معرفی شده است.

۲.۱ - رئیس قبیله

با این حال، از همان روایات می‌توان فهمید که وی در دوره جاهلی، کاهنی معتبر و نیز رئیس قبیله بوده است. او را شاعر ، خطیب ، نثر مسجع‌نویس و دارای معلومات عمومی وصف کرده‌اند، که احتمالاً این قبیلِ توصیفات به سبب نقش مذهبی او بوده است. اشاره‌های راجع به دلاوری و دیدارهای او از دربار ایران در پیش از اسلام، نقش او را به عنوان رهبر قبیله نشان می‌دهد.
[۷] احمد بن‌ یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۹، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.



از طلیحه برای نخستین بار در تاریخ اسلام، در سریه قَطَن نام برده شده است. در آغاز سال چهارم هجرت ، طلیحه و برادرش سَلَمه به همراه یاران خود، برای به دست آوردن غنیمت، درصدد حمله به مدینه بودند ولی در قطن، که محل سکونت بنی‌اسد بود، سپاه آنان از بیم لشکر مسلمانان به فرماندهی ابوسَلَمة ‌بن عبدالاسد، بدون هیچ برخوردی پراکنده شد.
[۸] محمد بن عمر واقدی، کتاب المغازی للواقدی، ج۱، ص۳۴۰ـ۳۴۳، چاپ مارسدن جونس، قاهره ۱۹۶۶.
در سال پنجم هجرت، طلیحه با قبیله‌اش، بنی‌اسد، مشرکان قریش را در جنگ خندق همراهی کرد.
[۱۰] محمد بن عمر واقدی، کتاب المغازی للواقدی، ج۲، ص۴۷۰، چاپ مارسدن جونس، قاهره ۱۹۶۶.
[۱۱] ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (بیروت)، ج۲، ص۵۰.



در سال نهم هجرت، هیئتی از بنی‌اسد، که طلیحه نیز جزو آنان بود، به مدینه رفتند و مسلمان شدند، اما کایتانی، به اشتباه، تصور کرده است که طلیحه و قبیله‌اش نامسلمان باقی ماندند تا آن‌که نخستین‌ بار خالد بن ولید آنان را به اسلام دعوت کرد.
[۱۴] بحریه اوچ‌اوک، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ترجمه وهاب ولی، ‌ص۷۰-۷۱، تهران ۱۳۶۴ش.



چون پیامبر اکرم پس از بازگشت از حجة‌الوداع بیمار شد و خبر آن پیچید، بعضی قبایل مرتد شدند. طلیحه نیز در سَمیراء (از منزلگاههای بنی‌اسد) اردو زد و ادعای پیامبری کرد. عوام از او پیروی کردند و کارش بالا گرفت. او برادرزاده‌اش، حِبال، را برای رسیدن به توافقی نزد پیامبر فرستاد، اما پیامبر ضرار بن اَزْوَر اسدی را، به عنوان نماینده خود، به قبیله بنی‌اسد فرستاد و به جنگ با طلیحه مأمور کرد.
[۱۷] بحریه اوچ‌اوک، تاریخ پیامبران دروغین درصدر اسلام، ج۱، ص۷۳، ترجمه وهاب ولی، تهران ۱۳۶۴ش.
در درگیری بین ضرار و طلیحه، شمشیر ضرار بر او اثر نکرد و این به اعتبار طلیحه در میان طرفداران او افزود. از طرف دیگر، با انتشار خبر رحلت پیامبر بسیاری از قبایل از پرداخت زکات به ابوبکر خودداری کردند. برخی قبایل تازه ‌مسلمان نیز از مرگ پیامبر دچار حیرت شدند و پیروی از پیامبر زنده (طلیحه) را بر پیامبر متوفی ترجیح دادند.


طلیحه که به دنبال دستیابی به مقام کهانت قبل از اسلام خود یا منزلتی همسان پیامبر بود، از تعصب قومی و منافع اقتصادی قبایل در ندادن زکات سود جست
[۲۲] علی غلامی دهقی، جنگهای ارتداد و بحران جانشینی پیامبر (ص)، ج۱، ص۵۱ـ۵۲، قم ۱۳۸۱.
و در مدت کوتاهی حمایت بسیاری از مردم قبایل اَسَد، غَطَفان، طَیء و فَزاره را به سوی خود جلب کرد
[۲۴] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۲۴۴.
[۲۶] ابن‌اثیر، الکامل فی‌التاریخ، ج۲، ص۲۴۴، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶.
و عُیینَة‌ بن حِصن با هفتصد تن از قبیله‌اش، فَزاره، به او پیوست.
[۲۷] احمد بن‌ یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۸، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.


۶.۱ - نپرداختن زکات

ظاهراً حامیان طلیحه به پیامبری او ایمان نداشتند و فقط می‌خواستند از پرداخت مالیات به حکومت اسلامی اجتناب ورزند، زیرا وقتی طلیحه قبایل طرفدار خود را در دو منطقه اَبْرَق و ذی‌القَصّه (منزلگاهی در یک منزلی مدینه به سوی نَجد) تقسیم نمود، آنان نمایندگانی به مدینه فرستادند تا درباره نپرداختن زکات به حکومت اسلامی با ابوبکر به توافق برسند، اما ابوبکر نپذیرفت. لذا این نمایندگان، با این خبر که مسلمانان نیروی کافی در مدینه ندارند، طلیحه و طرفدارانش را به تصرف مدینه برانگیختند.
[۲۸] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۲۴۴ـ۲۴۵.



نخستین درگیری مسلمانان با قبایلِ مرتدِ عَبس و ذُبْیان در منطقه ذی‌القصه بود که در آن مسلمانان پیروز شدند و مرتدان به سوی طلیحه گریختند، که از سمیراء به بُزاخه (آبگیری از آن بنی‌اسد بن خُزَیمه در ناحیه نجد) رفته بود. سپس ابوبکر، خالد بن ولید را در رأس سپاهی به جنگ طلیحه فرستاد.
[۳۳] ابن‌اثیر، اسدالغابة‌ بن معرفةالصحابة، ج۳، ص۹۵، چاپ محمدابراهیم بنا، محمداحمد عاشور و محمود عبدالوهاب فاید، قاهره ۱۳۹۰ـ۱۳۹۳/ ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳.
[۳۴] یاقوت حموی، ذیل «بزاخه».
در سال ۱۱ هجری در بزاخه بین خالد و طلیحه جنگ سختی روی داد که به یوم بزاخه معروف شد.
[۳۸] هشام ‌بن محمد بن ‌کلبی، جمهرةالنسب، ج۱، ص۱۷۰، چاپ ناجی حسن، ‌ بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
[۳۹] محمدابوالفضل ابراهیم و علی‌محمد بجاوی، ایام العرب فی‌الاسلام، ج۱، ص۱۵۱، قاهره مقدمه: ۱۳۹۳/۱۹۷۳.
در این جنگ عُیینَة‌ بن حِصن فزاری، از یاران طلیحه، می‌خواست از پیامبری و پیشگویی طلیحه نیرو بگیرد، اما چون به دروغ بودن ادعای وی پی‌برد، به همراه قبیله‌اش از یاری کردن طلیحه دست کشید.
[۴۰] احمد بن‌ یحیی بلاذری، فتوح‌البلدان، ج۱، ص۹۶، ‌ چاپ دخویه، فرانکفورت ۱۴۱۳.
طلیحه به همراه همسرش، نَوار/ نزار، به شام گریخت و نزد بنی‌جَفْنه یا قبیله کَلب اقامت گزید.
[۵۰] ابن‌اثیر، اسدالغابة‌ بن معرفةالصحابة، ج۳، ص۹۵، چاپ محمدابراهیم بنا، محمداحمد عاشور و محمود عبدالوهاب فاید، قاهره ۱۳۹۰ـ۱۳۹۳/ ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳.


۷.۱ - غنایم جنگ

غنایم و دو اسیر این جنگ، یعنی عُیینة ‌بن حصن فزاری و قُرّة ‌بن سَلَمة ‌بن هُبَیره، به مدینه فرستاد شدند. با این‌که عُینیه به نفاق خویش اعتراف کرد، ابوبکر هر دو آنان را بخشید.

۷.۲ - بازگشت به اسلام

طلیحه با شنیدن خبر بخشیده شدن آن دو، به امید عفو ، در ابیاتی عزم خود را مبنی بر بازگشت به اسلام به اطلاع ابوبکر رساند و از رفتار خود در گذشته عذرخواست. ابوبکر نیز با او مهربان شد و او را به مدینه دعوت کرد. چون طلیحه به مدینه رسید، ابوبکر درگذشته و عمر به خلافت رسیده بود.
[۵۶] یعقوبی، تاریخ، ج ۲، ص ۱۲۹ـ۱۳۰.
اما به روایت بلاذری،
[۵۸] احمد بن‌ یحیی بلاذری، انساب الاشراف،ج۱۰، ص ۸۸، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
طلیحه به شام نرفت، بلکه به قصد عمره روانه مکه شد و سپس به مدینه رفت و اظهار مسلمانی کرد. به قولی نیز هنگامی که مسلمانان به شام رفتند، طلیحه را که مسلمان شده بود، نزد ابوبکر فرستادند.


خلیفه عمر هنگام دیدار طلیحه، ضمن یادآوری اعمال گذشته وی، از جمله قتل دو تن از مسلمانان و ادعای نبوتش، او را سرزنش کرد. بااین حال، توبه و بیعت او را پذیرفت و طلیحه از نو مسلمان شد.
[۶۰] یعقوبی،تاریخ، ج ۲، ص ۱۲۹ـ۱۳۰
[۶۲] احمد بن‌ یحیی بلاذری، انساب الاشراف،ج۱۰، ص ۸۸، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
[۶۳] احمد بن‌ یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۸ـ۸۹، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
[۶۵] ابومحمد عبداللّه بن ‌قدامه المقدسی، کتاب التوابین، ج۱، ص۱۲۶ـ۱۲۷، چاپ جورج مقدسی، دمشق ۱۹۶۱.
پس از آن، در مدینه اقامت گزید و سپس عمر او را به همراه سعد بن ابی ‌وقاص به جبهه جنگ در عراق فرستاد. به روایتی، وی پیش از همراهی با مسلمانان در فتوحات عراق، نزد قوم خود بازگشت.


بنابر برخی منابع، طلیحه در رأس سپاهی در جنگ قادسیه شرکت کرد و دلاورانه جنگید و با سرودن اشعاری سپاهیان را به جنگ تشویق کرد. در جنگ جلولاء، طلیحه سپاه پیاده مسلمانان را رهبری کرد.
[۷۳] احمد بن‌ یحیی بلاذری، فتوح‌البلدان، ج۱، ص۲۶۴، چاپ دخویه، فرانکفورت ۱۴۱۳.
از طرفی، گفته‌اند که عمر بن خطّاب به نُعمان‌ بن مُقَرِّن، فرمانده مسلمانان در فتح نهاوند، دستور داده بود در مسائل جنگ از رأی و مشورت طلیحه، به‌ سبب آگاهی وی از فنون جنگی، استفاده کند اما هیچ نوع فرماندهی را به او واگذار نکند.
[۷۵] ابوحنیفه احمد بن داود دینوری، الاخبارالطوال، ج۱، ص۱۲۷ـ۱۲۸، قاهره ۱۹۶۰.
فتح نهاوند با تدبیر رزمی طلیحه به دست آمد. گفته‌اند که طلیحه سوارکاری ماهر بود و در شجاعت با هزار سوار برابری می‌کرد.
[۷۸] احمد بن‌ یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۸، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.



تاریخ دقیق مرگ طلیحه معلوم نیست. بعضی نوشته‌اند که وی در سال ۲۱ در جنگ نهاوند کشته شد، اما بنا بر روایاتی، او در سال ۲۴ در فتح قزوین شرکت داشت.
[۸۳] احمد بن‌ یحیی بلاذری، فتوح‌البلدان، ج۱، ص۳۲۱ـ۳۲۲، ‌چاپ دخویه، فرانکفورت ۱۴۱۳.
به قولی نیز طلیحه به آذربایجان رفت و در آنجا، یا پس از بازگشت از آنجا، درگذشت.
[۸۶] احمد بن‌ یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۹، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.



درباره عقاید طلیحه اطلاعات کمی وجود دارد. وی می‌گفت فرشته‌ای به نام جبرئیل یا ذوالنون بر او وحی نازل می‌کند. سخنان کوتاهی که او به عنوان کاهن و به منزله وحی گفته، بیان‌کننده آمال و آرزوهای شخصی وی در باره حوادث و ماجراهای آن دوره بوده است و نشان می‌دهد که وی چگونه مردم را فریب می‌داده است. وی به مردم می‌گفت: «پروردگار هرگز نفرموده است صورت خود را به خاک بمالید و پشتهایتان را بالا گیرید. خداوند از شما رکوع و سجود نمی‌خواهد، بلکه می‌خواهد که او را ایستاده و نشسته یاد کنید».
[۹۱] احمد بن‌ یحیی بلاذری، فتوح‌البلدان، ج۱، ص۹۷، ‌ چاپ دخویه، فرانکفورت ۱۴۱۳.
[۹۲] احمد ابن ‌اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج۱، ص۱۳، چاپ علی‌شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.


۱۱.۱ - دلایل پذیرش عقاید

احتمالاً با استناد به این گفته است که برخی مورخان متأخر نوشته‌اند طلیحه مردم را از روزه و نماز معاف کرد و حتی ربا را نیز مباح اعلام نمود و به همین دلیل پیامبری وی را افراد قبیله‌اش به آسانی پذیرفتند.
[۹۴] خواندمیر، ج۱، ص۴۴۹.
[۹۵] بحریه اوچ‌اوک، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ج۱، ص۹۴، ترجمه وهاب ولی، ‌ تهران ۱۳۶۴ش.
به نظر می‌رسد افزون بر اوضاع جزیرة‌العرب پس از رحلت پیامبر، طلیحه به عنوان رئیس قبیله و شاعر و کاهن و جنگجو بودن، توانست طرفدارانی به‌دست آورد.
[۹۶] بحریه اوچ‌اوک، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ج۱، ص۹۵، ترجمه وهاب ولی، ‌ تهران ۱۳۶۴ش.



درباره بعضی روایات راجع به طلیحه تردید شده، نخست به دلیل این‌که پاره‌ای از آن‌ها درباره مسیلمه، از دیگر مدعیان پیامبری، نیز نقل شده و دوم این‌که ممکن است این روایات تحت تأثیر تعصبات خاصی، از جمله توجیه اعمال ابوبکر برضد طلیحه و حامیانش، ساخته شده باشند. به‌علاوه، برخی مورخان، به ‌سبب خشمی که به پیامبران دروغین داشته‌اند، بعضی عقاید و اعمال دور از واقعیت را به طلیحه نسبت داده‌اند.
[۹۷] بحریه اوچ‌اوک، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ج۱، ص۹۴، ترجمه وهاب ولی، ‌ تهران ۱۳۶۴ش.



به‌طور کلی، آنچه از شورش طلیحه نتیجه می‌شود این است که او آرزومند رهایی از حاکمیت قریش و تأسیس مجدد اقتدار قبیله‌ای و همچنین تصرف و الحاق سرزمینهای دیگر (مانند شام و عراق) به سرزمین خود بود.
[۹۸] بحریه اوچ‌اوک، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ج۱، ص۹۵ـ۹۶، ترجمه وهاب ولی، ‌ تهران ۱۳۶۴ش.



(۱) ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۷۸.
(۲) ابن‌اثیر، اسدالغابة‌ بن معرفةالصحابة، چاپ محمدابراهیم بنا، محمداحمد عاشور و محمود عبدالوهاب فاید، قاهره ۱۹۷۳ـ۱۳۹۳/۱۹۷۰ـ۱۳۹۰.
(۳) ابن‌اثیر، الکامل فی‌التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/۱۹۶۵ـ۱۹۶۶.
(۴) احمد بن ‌اعثم کوفی، کتاب الفتوح، چاپ علی‌شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۵) عبدالرحمن‌ بن علی بن ‌جوزی، المنتظم فی تاریخ‌الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۶) ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (بیروت).
(۷) علی‌ بن الحسن بن‌ عساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی‌شیری، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
(۸) ابن ‌قتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
(۹) ابومحمد عبداللّه بن ‌قدامه المقدسی، کتاب التوابین، چاپ جورج مقدسی، دمشق ۱۹۶۱.
(۱۰) هشام ‌بن محمد بن ‌کلبی، جمهرةالنسب، چاپ ناجی حسن، ‌ بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
(۱۱) بحریه اوچ‌اوک، تاریخ پیامبران دروغین درصدر اسلام، ترجمه وهاب ولی، ‌ تهران ۱۳۶۴ش.
(۱۲) احمد بن‌ یحیی بلاذری، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
(۱۳) احمد بن‌ یحیی بلاذری، فتوح‌البلدان، ‌ چاپ دخویه، فرانکفورت ۱۴۱۳.
(۱۴) خواندمیر.
(۱۵) ابوحنیفه احمد بن داود دینوری، الاخبارالطوال، قاهره ۱۹۶۰.
(۱۶) عبدالکریم‌ بن محمد رافعی قزوینی، التدوین فی اخبار قزوین، چاپ عزیزاللّه عطاردی، بیروت ۱۹۸۷.
(۱۷) طبری، تاریخ (بیروت).
(۱۸) علی غلامی دهقی، جنگهای ارتداد و بحران جانشینی پیامبر (ص)، قم ۱۳۸۱.
(۱۹) محمدابوالفضل ابراهیم و علی‌محمد بجاوی، ایام العرب فی‌الاسلام، قاهره (مقدمه: ۱۳۹۳/۱۹۷۳).
(۲۰) مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۹۱۶.
(۲۱) محمد بن عمر واقدی، کتاب‌الردة، چاپ یحیی جبوری، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۲۲) محمد بن عمر واقدی، کتاب المغازی للواقدی، چاپ مارسدن جونس، قاهره ۱۹۶۶.
(۲۳) یاقوت حموی.
(۲۴) یعقوبی، تاریخ.


۱. ابن‌اثیر، اسدالغابة‌ بن معرفةالصحابة، ج ۳، ص ۹۵، چاپ محمدابراهیم بنا، محمداحمد عاشور و محمود عبدالوهاب فاید، قاهره ۱۹۷۳ـ۱۳۹۳/۱۹۷۰ـ۱۳۹۰.
۲. ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (بیروت)، ج۱، ص۲۹۲.    
۳. ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (بیروت)، ج۲، ص۶۶.    
۴. ابن ‌قتیبه، المعارف، ج۱، ص۲۹۹، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.    
۵. بحریه اوچ‌اوک، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ج۱، ص۶۹، ترجمه وهاب ولی، ‌تهران ۱۳۶۴ش.
۶. احمد بن‌ یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۸، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
۷. احمد بن‌ یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۹، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
۸. محمد بن عمر واقدی، کتاب المغازی للواقدی، ج۱، ص۳۴۰ـ۳۴۳، چاپ مارسدن جونس، قاهره ۱۹۶۶.
۹. علی‌ بن الحسن بن‌ عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۲۵، ص۱۵۰۱۵۲، چاپ علی‌شیری، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.    
۱۰. محمد بن عمر واقدی، کتاب المغازی للواقدی، ج۲، ص۴۷۰، چاپ مارسدن جونس، قاهره ۱۹۶۶.
۱۱. ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (بیروت)، ج۲، ص۵۰.
۱۲. ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (بیروت)، ج۱، ص۲۹۲.    
۱۳. علی‌ بن الحسن بن‌ عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۲۵، ص۱۴۹، چاپ علی‌شیری، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.    
۱۴. بحریه اوچ‌اوک، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ترجمه وهاب ولی، ‌ص۷۰-۷۱، تهران ۱۳۶۴ش.
۱۵. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۱۸۴۱۸۶.    
۱۶. ابن‌اثیر، الکامل فی‌التاریخ، ج۲، ص۳۴۳، بیروت ۱۳۸۵۱۳۸۶/۱۹۶۵۱۹۶۶.    
۱۷. بحریه اوچ‌اوک، تاریخ پیامبران دروغین درصدر اسلام، ج۱، ص۷۳، ترجمه وهاب ولی، تهران ۱۳۶۴ش.
۱۸. ابن‌اثیر، الکامل فی‌التاریخ، ج۲، ص۳۴۳۳۴۴، بیروت ۱۳۸۵۱۳۸۶/۱۹۶۵۱۹۶۶.    
۱۹. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۲۴۱.    
۲۰. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۲۵۷.    
۲۱. ابن‌اثیر، الکامل فی‌التاریخ، ج۲، ص۳۴۲، بیروت ۱۳۸۵۱۳۸۶/ ۱۹۶۵۱۹۶۶.    
۲۲. علی غلامی دهقی، جنگهای ارتداد و بحران جانشینی پیامبر (ص)، ج۱، ص۵۱ـ۵۲، قم ۱۳۸۱.
۲۳. محمد بن عمر واقدی، کتاب‌الردة، ج۱، ص۷۰، چاپ یحیی جبوری، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.    
۲۴. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۲۴۴.
۲۵. ابن‌اثیر، الکامل فی‌التاریخ، ج۲، ص۳۴۲، بیروت ۱۳۸۵۱۳۸۶/ ۱۹۶۵۱۹۶۶.    
۲۶. ابن‌اثیر، الکامل فی‌التاریخ، ج۲، ص۲۴۴، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶.
۲۷. احمد بن‌ یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۸، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
۲۸. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۲۴۴ـ۲۴۵.
۲۹. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۲۵۴.    
۳۰. ابن‌اثیر، الکامل فی‌التاریخ، ج۲، ص۳۴۴، بیروت ۱۳۸۵۱۳۸۶/ ۱۹۶۵۱۹۶۶.    
۳۱. محمد بن عمر واقدی، کتاب‌الردة، ج۱، ص۸۱، چاپ یحیی جبوری، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.    
۳۲. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۲۴۶۲۴۹.    
۳۳. ابن‌اثیر، اسدالغابة‌ بن معرفةالصحابة، ج۳، ص۹۵، چاپ محمدابراهیم بنا، محمداحمد عاشور و محمود عبدالوهاب فاید، قاهره ۱۳۹۰ـ۱۳۹۳/ ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳.
۳۴. یاقوت حموی، ذیل «بزاخه».
۳۵. احمد بن‌ یحیی بلاذری، فتوح‌البلدان، ج۱، ص۹۵۹۶، ‌ چاپ دخویه، فرانکفورت ۱۴۱۳.    
۳۶. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۲۵۴.    
۳۷. ابن‌اثیر، الکامل فی‌التاریخ، ج۲، ص۳۴۷، بیروت ۱۳۸۵۱۳۸۶/ ۱۹۶۵۱۹۶۶.    
۳۸. هشام ‌بن محمد بن ‌کلبی، جمهرةالنسب، ج۱، ص۱۷۰، چاپ ناجی حسن، ‌ بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۳۹. محمدابوالفضل ابراهیم و علی‌محمد بجاوی، ایام العرب فی‌الاسلام، ج۱، ص۱۵۱، قاهره مقدمه: ۱۳۹۳/۱۹۷۳.
۴۰. احمد بن‌ یحیی بلاذری، فتوح‌البلدان، ج۱، ص۹۶، ‌ چاپ دخویه، فرانکفورت ۱۴۱۳.
۴۱. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۲۵۶.    
۴۲. احمد بن ‌اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج۱، ص۱۴، چاپ علی‌شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.    
۴۳. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۱۵۸۱۵۹، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۹۱۶.    
۴۴. علی‌ بن الحسن بن‌ عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۲۵، ص۱۶۷۱۶۸، چاپ علی‌شیری، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.    
۴۵. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۲۵۶.    
۴۶. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۱۵۹، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۹۱۶.    
۴۷. ابن‌اثیر، الکامل فی‌التاریخ، ج۲، ص۳۴۸، بیروت ۱۳۸۵۱۳۸۶/ ۱۹۶۵۱۹۶۶.    
۴۸. محمد بن عمر واقدی، کتاب‌الردة، ج۱، ص۹۴، چاپ یحیی جبوری، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.    
۴۹. عبدالرحمن‌ بن علی بن ‌جوزی، المنتظم فی تاریخ‌الملوک و الامم، ج۴، ص۲۵، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.    
۵۰. ابن‌اثیر، اسدالغابة‌ بن معرفةالصحابة، ج۳، ص۹۵، چاپ محمدابراهیم بنا، محمداحمد عاشور و محمود عبدالوهاب فاید، قاهره ۱۳۹۰ـ۱۳۹۳/ ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳.
۵۱. محمد بن عمر واقدی، کتاب‌الردة، ج۱، ص۹۴۹۶، چاپ یحیی جبوری، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.    
۵۲. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۲۵۹۲۶۰.    
۵۳. محمد بن عمر واقدی، کتاب‌الردة، ج۱، ص۹۵۹۹، چاپ یحیی جبوری، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.    
۵۴. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۲۶۰.    
۵۵. محمد بن عمر واقدی، کتاب‌الردة، ج۱، ص۱۰۰۱۰۱، چاپ یحیی جبوری، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.    
۵۶. یعقوبی، تاریخ، ج ۲، ص ۱۲۹ـ۱۳۰.
۵۷. احمد بن ‌اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج۱، ص۱۷، چاپ علی‌شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.    
۵۸. احمد بن‌ یحیی بلاذری، انساب الاشراف،ج۱۰، ص ۸۸، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
۵۹. محمد بن عمر واقدی، کتاب‌الردة، ج۱، ص۱۰۰۱۰۱، چاپ یحیی جبوری، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.    
۶۰. یعقوبی،تاریخ، ج ۲، ص ۱۲۹ـ۱۳۰
۶۱. احمد بن ‌اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج۱، ص۱۷، چاپ علی‌شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.    
۶۲. احمد بن‌ یحیی بلاذری، انساب الاشراف،ج۱۰، ص ۸۸، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
۶۳. احمد بن‌ یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۸ـ۸۹، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
۶۴. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۲۶۱.    
۶۵. ابومحمد عبداللّه بن ‌قدامه المقدسی، کتاب التوابین، ج۱، ص۱۲۶ـ۱۲۷، چاپ جورج مقدسی، دمشق ۱۹۶۱.
۶۶. محمد بن عمر واقدی، کتاب‌الردة، ج۱، ص۱۰۱۱۰۲، چاپ یحیی جبوری، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.    
۶۷. احمد بن ‌اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج۱، ص۱۸، چاپ علی‌شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.    
۶۸. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۲۶۱.    
۶۹. ابن‌اثیر، الکامل فی‌التاریخ، ج۲، ص۳۴۸، بیروت ۱۳۸۵۱۳۸۶/ ۱۹۶۵۱۹۶۶.    
۷۰. ابوحنیفه احمد بن داود دینوری، الاخبارالطوال، ج۱، ص۱۱۹، قاهره ۱۹۶۰.    
۷۱. احمد بن‌ یحیی بلاذری، فتوح‌البلدان، ج۱، ص۲۵۸۲۶۱، ‌ چاپ دخویه، فرانکفورت ۱۴۱۳.    
۷۲. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۹، ص۹۸، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۷۸.    
۷۳. احمد بن‌ یحیی بلاذری، فتوح‌البلدان، ج۱، ص۲۶۴، چاپ دخویه، فرانکفورت ۱۴۱۳.
۷۴. ابوحنیفه احمد بن داود دینوری، الاخبارالطوال، ج۱، ص۱۲۷۱۲۸، قاهره ۱۹۶۰.    
۷۵. ابوحنیفه احمد بن داود دینوری، الاخبارالطوال، ج۱، ص۱۲۷ـ۱۲۸، قاهره ۱۹۶۰.
۷۶. عبدالرحمن‌ بن علی بن ‌جوزی، المنتظم فی تاریخ‌الملوک و الامم، ج۴، ص۲۸۲، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.    
۷۷. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۹، ص۱۰۱۱۰۲، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۷۸.    
۷۸. احمد بن‌ یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۸، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
۷۹. ابوحنیفه احمد بن داود دینوری، الاخبارالطوال، ج۱، ص۱۳۵، قاهره ۱۹۶۰.    
۸۰. محمد بن عمر واقدی، کتاب‌الردة، ج۱، ص۱۰۲، چاپ یحیی جبوری، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.    
۸۱. علی‌ بن الحسن بن‌ عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۲۵، ص۱۷۲، چاپ علی‌شیری، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.    
۸۲. عبدالرحمن‌ بن علی بن ‌جوزی، المنتظم فی تاریخ‌الملوک و الامم، ج۴، ص۲۸۲، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.    
۸۳. احمد بن‌ یحیی بلاذری، فتوح‌البلدان، ج۱، ص۳۲۱ـ۳۲۲، ‌چاپ دخویه، فرانکفورت ۱۴۱۳.
۸۴. عبدالکریم‌ بن محمد رافعی قزوینی، التدوین فی اخبار قزوین، ج۱، ص۱۱۲۱۱۳، چاپ عزیزاللّه عطاردی، بیروت ۱۹۸۷.    
۸۵. عبدالکریم‌ بن محمد رافعی قزوینی، التدوین فی اخبار قزوین، ج۱، ص۱۲۶، چاپ عزیزاللّه عطاردی، بیروت ۱۹۸۷.    
۸۶. احمد بن‌ یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۹، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
۸۷. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۲۵۶.    
۸۸. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۲۶۰۲۶۱.    
۸۹. عبدالرحمن‌ بن علی بن ‌جوزی، المنتظم فی تاریخ‌الملوک و الامم، ج۴، ص۲۴۲۵، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.    
۹۰. محمد بن عمر واقدی، کتاب‌الردة، ج۱، ص۸۷، چاپ یحیی جبوری، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.    
۹۱. احمد بن‌ یحیی بلاذری، فتوح‌البلدان، ج۱، ص۹۷، ‌ چاپ دخویه، فرانکفورت ۱۴۱۳.
۹۲. احمد ابن ‌اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج۱، ص۱۳، چاپ علی‌شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
۹۳. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج ۵، ص۱۵۸، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۹۱۶.    
۹۴. خواندمیر، ج۱، ص۴۴۹.
۹۵. بحریه اوچ‌اوک، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ج۱، ص۹۴، ترجمه وهاب ولی، ‌ تهران ۱۳۶۴ش.
۹۶. بحریه اوچ‌اوک، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ج۱، ص۹۵، ترجمه وهاب ولی، ‌ تهران ۱۳۶۴ش.
۹۷. بحریه اوچ‌اوک، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ج۱، ص۹۴، ترجمه وهاب ولی، ‌ تهران ۱۳۶۴ش.
۹۸. بحریه اوچ‌اوک، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ج۱، ص۹۵ـ۹۶، ترجمه وهاب ولی، ‌ تهران ۱۳۶۴ش.



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «طلیحة بن خویلد بن نوفل»، ج۱، ص۷۲۷۹.    



جعبه ابزار