ظافر بامرالله
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ظافر بأمرلله، دوازدهمین
خلیفۀ فاطمی
مصر است.
ابومنصور اسماعیل بن عبدالمجید بن محمد فاطمی در
ربیعالاول ۵۲۵ یا ۵۲۷ در
قاهره زاده شد.
مادر وی کنیزی بود که سِتُّالوفاء یا سِتُّالمُنی خوانده میشد.
با ظافر، در همان روزی که پدرش حافظ درگذشت، یعنی پنجم
جمادیالثانیۀ ۵۴۴، بیعت کردند و او به «الظافر بالله» یا «الظافر باعداءالله» یا «الظافر بامرالله» ملقب گردید و چون نصّی از پدرش بر
امامت او وجود نداشت، وی با صدور سجلی اعلام کرد که پدرش به ولایتعهدی و
خلافت او
وصیت کرده است.
وی خردسالترین
پسر حافظ و جوانی خوش سیما و اهل خوشگذرانی و حضور در مجالس
غنا و عیش و عشرت بود.
به محض اینکه با او به عنوان خلیفه
بیعت کردند، وی امیر نجمالدین ابوالفتح سلیم بن محمد بن مَصال مغربی سُکّی را – که مردی کهنسال وعالم به
اصول دین و در آن ایام از امرای بزرگ دولت بود – به وصیت پدرش وزیر خود کرد و به او لقب «السیدالأجل الافضل امیرالجیوش، الأفضل، سعدالملک، لیثالدوله» داد؛
و این، آخرین بار بود که خلیفۀ فاطمی وزیری را منصوب میکرد.
ابنمصال درپنجاه روز وزارتش
کشمکشهای گروههای مختلف سپاهان دربار را – که از
زمان الحافظ وجود داشت
– از بین برد و در مملکت
نظم و
آرامش پدید آورد.
اما به وزارت رسیدن وی، مایۀ ناخرسندی سیفالدین علی عادل بن سَلار (کارگزار بُحیره و اسکندریه) گردید و او به همدستی پسر همسر خود، رکنالاسلام عباس بن ابیالفتوح بن یحیی بن تمیم صِنهاجی، مصمم شد به قاهره برود و خلیفه را وادارد تا خود او را
وزیر کند. ظافر چون از این اقدام آگاه شد، خشمگین گردید و امرای خود را گرد آورد و از آنان خواست همچنان که از او
اطاعت میکنند، از ابنمصال اطاعت نمایند. آنان ظاهراً پذیرفتند، ولی یکی از امرا که از یاران ابنسَلار بود، به هواخواهی وی سخن گفت و همین امر باعث شد دیگر امرا
کاخ را ترک کنند و به ابنسلار بپیوندند. الظافر به ابنمصال وزیر
مال فراوان بخشید و او را برای گردآوری مردان جنگی، جهت مقابله با (علی) عادل بن سلار، به ناحیۀ حوف در مشرق دلتای نیل گسیل داشت. در این میانه، ابنسلار به قاهره رفت و با محاصرۀ قصرخلیفه، او را واداشت تا منصب وزارت را به وی بدهد و او را به «السیدالاجل امیرالجیوش، شرقالاسلام، العادل، سیفالدین، ناصرالحق» ملقب سازد. ابنسلار سپس عباس بن ابیالفتوح صنهاجی را در رأس سپاهی برای سرکوب ابنمصال – که بر ناحیۀ الوجه القبلی
سیطره یافته بود – فرستاد و او سرانجام، ابنمصال را در شهرِ دلاص
در نزدیکی بَهنَسا، در ۱۹
شوال ۵۴۴ به
قتل رساند.
ابنسلار در مدت وزارت خود کوشید با عقد پیمانی با نورالدین، امیر حلب، جبهۀ متحدی در برابر صلیبیان ایجاد کند.
به همین منظور، وی بخشی از ناوگان دریایی
مصر را، برای مقابله با آنان به یافا فرستاد.
در اواخر زندگی حافظ، منصب وزارت دستمایۀ رقابت والیان مناطق شده بود و کار غالباً به
جنگ و خونریزی میکشید.
این رقابتها و نیز
فساد و دسیسهچینیهای معمول در دربار فاطمی و نیز کم سنی خلیفه، کار خلافت فاطمی را در عهد ظافر، به
اضطراب و
ضعف و
هرج و مرج کشاند.
عامل اصلی این دسیسهچینیها در دربار فاطمی أُسامة بن مُنْقِذ بود که مورد توجه و تکریم ابنسلار وزیر نیز بود و با عباس صنهاجی هم مصاحبت داشت.
ابنسلار در طول چهار سال و اندی وزارتش، هیچگاه با الظافر مناسبات خوبی نداشت و بر جانش بیمناک بود، از همین رو پیوسته از الظافر احتراز میکرد.
أُسامة بن منقذ در موقعیت مناسب – زمانی که ابنسلار برای مقابلۀ نظامی با فرنگان، عباس صنهاجی را به بِلبَیس فرستاده بود – صنهاجی را ترغیب کرد که با بهرهبرداری از دوستی پسرش و الظافر، خلیفه را که از ابنسلار ناراضی بود، به برکنار کردن وی و منصوب کردن خود صنهاجی به جای او تشویق نماید. صنهاجی نیز چنین کرد و بر
اثر این
دسیسه ، ابنسلار در ششم
محرّم ۵۴۸ در خانۀ خود کشته شد، سرش را نزد الظافر بردند و عباس صنهاجی به جای وی به وزارت رسید.
کشته شدن عادل بن سلار از جمله شگفتترین وقایع عهد فاطمیان است، خصوصاً که به دست کسی کشته شد که سرانجام خلیفه را هم به
قتل رساند.
وقتی برخی از هواداران ابنسلار، از اهل سنّت، از نقش ابنمنقذ در قتل ابنسلار آگاه شدند،
شکایت او را نزد الظافر بردند وامرای لشکری قصد کشتن او را کردند.
ابنمنقذ برای رهایی از این مخمصه، الظافر را به داشتن روابط
نامشروع با نصر، پسر وزیر،
متهم کرد و تنها راه پاک کردن این ننگ را کشتن خلیفه فاطمی فاسق دانست.
نصر، پسر عباس صنهاجی (وزیر)، به توصیۀ پدرش، نقشۀ قتل الظافر را کشید. به این ترتیب که او را، در آخر محرّم ۵۴۹، شبانگاه و پنهانی به خانهاش دعوت کرد و وی را به قتل رساند.
پس از کشته شدن الظافر، عباس صنهاجی به منظور
رفع تهمت از خود و پسرش، دو برادر الظافر، به نامهای جبرئیل و یوسف، را متهم به قتل خلیفه کرد و آنان را کشت.
به روایت ابنقلانسی،
الظافر را برادرانش یوسف و جبرئیل و پسر عمویشان صالح بن حسن به قتل رساندند و هنگامی که خبر قتل
برملا شد، صنهاجی قاتلان را مجازات کرد. با وجود این روایت – که به نظر ضعیف میرسد – برخی از مورخان تأکید دارند که درباریان از جنایت عباس صنهاجی مطلع و مطمئن شدند واز این رو از طلائع بن رُزّیک (والی و کارگزار ارمنی فاطمیان در مُنیةبنی خصیب در صعید مصر) درخواست کردند به قاهره بیاید و پس از رسیدن او، با وی همکاری کردند و صنهاجی و پسرش و قاتلان الظافر را وادار به
فرار کردند و اندکی بعد صنهاجی کشته شد و پسرش را
اسیر کردند و به قاهره آوردند و سپس او را به قتل رساندند.
در زمان
حکومت ظافر، همچون دوران پدرش، دعوت اسماعیلیه از شام و مغرب و حرمین شریفین برچیده شد و تنها مصر در دست آنان باقی ماند.
در ۵۴۸ عسقلان – که برای فرنگان ناگشودنی مینمود – در اثنای اختلافات داخلی دولت فاطمی به دست آنان افتاد و نورالدین محمود نیز دمشق را تصرف کرد.
جامع ظافری در قاهره از بناهای منسوب به این خلیفه بوده است. وی
موقوفات بسیاری برای آن معیّن کرده بود.
ابوالفضائل یونس و ابوالمعالی محلی بن جمیع بن نجامخزومی در عهد خلافت الظافر امر
قضا را برعهده داشتند.
(۱) ابناثیر ابنتغری بردی، النجومالزاهرة فی ملوک مصر والقاهرة، قاهره ۱۴۲۶/ ۲۰۰۵.
(۲) ابنخلکان عبدالسلام بن حسن قیسرانی ابنطویر، نزهةالمقلتین فی اخبارالدولتین، چاپ ایمن فواد سید، شتوتغارت (المان) ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
(۳) جمالالدین علی ازدی ابنظافر، اخبارالدول المنقطعة، چاپ اندریه فریه، قاهره ۱۹۷۲.
(۴) حمزه بن أسد بن علی تمیمی ابنقلانسی، ذیل تاریخ دمشق، چاپ آمدروز، بیروت ۱۹۰۸.
(۵) جمالالدین ابوعبدالله محمد بن سلیم شافعی ابنواصل، مفرجالکروب فی اخبار بنیایوب، چاپ جمالالدین الشیال، قاهره ۱۹۵۳ـ ۱۹۵۷.
(۶) مؤیدالدولة ابوالمظفر أسامة بن مُرشد شیرزی ابنمنقذ، کتاب الاعتبار، چاپ فیلیپ حتی، پرنستون ۱۹۳۰.
(۷) محمد بن علی بن یوسف بن حلب ابنمیسر، المنتقی من اخبار مصر، چاپ ایمن فواد سید، قاهره ۱۹۸۱.
(۸) عبدالرحمن بن اسماعیل ابوشامه، الروضتین فی اخبارالدولتین، چاپ محمد حلمی محمداحمد، قاهره ۱۹۶۲.
(۹) فرهاد دفتری، تاریخ و عقائد اسماعیلیان، ترجمه فریدون بدرهای، تهران ۱۳۷۶ش.
(۱۰) احمد بن عثمان ذهبی، تاریخالاسلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷.
(۱۱) احمد بن عثمان ذهبی، سیر اعلام النبلاء.
(۱۲) قلقشندی، صبحالاعشی.
(۱۳) احمد بن علی مقریزی، اتعاظ الحنفا باخبارالائمة الفاطمیین الخلفا، چاپ محمد حلمی محمد احمد، قاهره ۱۴۱۶/ ۱۹۹۶.
(۱۴) یاقوت، معجمالبلدان.
(۱۵)صفدی.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ظافر بامرالله»، ج۱، ص۶۸۵۶.