و آنگاه که نامه یزید بن معاویه به ابن زیاد رسید، وی پانصد تن از اهل بصره را برای همراهی خود برگزید که عبداللهبنحارثبن نوفل، و شریک بن اعور از جمله آنان بودند، نخست شریک بن اعور و سپس عبداللهبنحارث خود را به بیماری زدند و از اسب بر زمین انداختند، گروهی دیگر نیز به پیروی از آن دو چنین کردند، به امید آنکه ابن زیاد به آنها بپردازد و -امام- حسین علیه السلام پیش از او وارد کوفه گردد. ولی ابن زیاد به افتادگان توجه نکرد و به حرکت خویش ادامه داد ....
پس از رسیدن مسلم بن عقیل به کوفه، مختار با پرچم سبز و عبدالله -که به این شهر آمده بود- با پرچم و لباس قرمز با مسلم بن عقیل قیام کردند و پس از پراکنده شدن مردم از دور مسلم، ابن زیاد فرمان داد آن دو را دستگیر کنند و برای آوردنشان نیز جایزه تعیین کرد. به این ترتیب آن دو دستگیر و زندانی شدند.
صاحب ذخیرة الدارین میگوید: پس از دستگیری و شهادتمسلم، عبیدالله بن زیاد گفت: عبداللهبنحارث را حاضر کنید. کثیر بن شهاب او را از زندان نزد ابن زیاد آورد. ابن زیاد پرسید: کیستی؟ او پاسخ نداد. آنگاه پرسید: آیا تو صاحب آن پرچم سرخ نیستی که درب خانه عمرو بنحریث نصب کرده بودی! باز هم پاسخ نداد. گفت: تو برای مسلم از مردم بیعت میگرفتی! عبدالله بازهم پاسخ نداد. ابن زیاد گفت او را ببرید و در میان قبیلهاش گردن بزنید؛ و آنها چنین کردند.
ولی عسقلانی میگوید: وی از طرف ابن زبیر حاکم بصره شد و در سال ۸۴ ه درگذشت و برخی نیز وفات وی را در سال ۷۹ ه در ابواء دانستهاند و نیز آوردهاند که وی را مسموم کردند. .