عبدالله بیضاوی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بیضاوی، عبدالله بن عمربن محمد، مکنّی به ابوالخیر و ابوسعید و ملقب به ناصرالدین،
قاضی،
فقیه شافعی،
مفسر و
متکلم اشعری قرن هفتم است.
تاریخ دقیق تولد او معلوم نیست.
تنها ابن حبیب دمشقی در دره الاسلاک او را در زمان وفات صدساله دانسته است؛ ولی از آنجا که در سال وفات او نیز اختلاف هست، از این نقل بدرستی نمیتوان زمان تولد او را به دست آورد.
در بیضای فارس، در خانواده ای اهل
علم و
قضا متولد شد.
پدرش، امام الدین عمربن محمد بیضاوی، نیز فقیه و قاضی القضات شیراز و، در عهد ابوبکربن سعد، از اتابکان فارس و حاکم سلجوقی شیراز (۶۲۳ـ ۶۵۸)، قاضی الممالک ولایت فارس بود.
پدربزرگ او، فخرالدین علی بیضاوی، نیز منصب قاضی القضاتی داشته است.
بیضاوی بیشترین
تحصیل خود را نزد
پدر انجام داد.
وی نسب علمی خویش را تا
پیامبر اکرم میرساند و، چنانکه خود برمی شمارد، جدّ پدریش با دو واسطه (محمودبن ابی المبارک بغدادی از ابی منصور سعیدبن محمدبن عمر الرزاز) از محضر ابی حامد محمد غزالی (متوفی ۵۰۵) کسب علم کرده است.
جز پدر، از دیگر اساتید بی واسطه او اطلاع روشنی در دست نیست.
برخی نام تنی چند از استادان و شاگردان احتمالی او را آورده اند،
اما این گفته
کازرونی درسلّم السموات که «بیضاوی صحبت
خواجه نصیر طوسی و
سهروردیِ عارف را درک کرده است» نامحتمل مینماید.
وی در حوالی ۶۷۸، به فرمان اباقاخان، فرزند ارشد و جانشین هلاکو، قاضی الممالک فارس شد.
پس از مرگ اباقاخان در ۶۸۰، منصب قضای
شیراز را نیز کسب کرد.
بنا به برخی
روایات ، وی پس از شش
ماه ، این مقام را به مجدالدین اسماعیل بن یحیی (متوفی ۷۵۶)،
جوانی از خاندان متنفذ فالی (بالی)، واگذار کرد؛ اما در عهد ارغون خان (حک: ۶۸۳ـ۶۹۰)، قاضیِ موطن خود شد.
در شرح چگونگی اهدای
تفسیر انوار التنزیل به ارغون خان و دریافت مقام قضا از وی به عنوان پاداش حکایاتی آمده است
که بر آنها نمیتوان چندان اعتماد کرد
بویژه آنکه
حاجی خلیفه پاره ای از این وقایع را نه در
شیراز بلکه در
تبریز و درباره حاکم آن شهر نقل میکند.
بیضاوی سالهای آخر عمر خود را در تبریز گذراند.
علت
مهاجرت وی از شیراز بدرستی معلوم نیست.
ماجرای مشهوری در شرح کیفیت ورود بیضاوی به تبریز آمده است که بنابر آن، وی ناشناس در مجلس درسی شرکت کرد و ماهرانه به پرسش استاد، که همه شاگردان از حلّ آن فرو مانده بودند، پاسخ گفت و سبب حیرت و تجلیل استاد از وی گردید.
در پایان ماجرا، بیضاوی به استاد میگوید که وی در طلب قضا به تبریز آمده است،
اما هیچ مدرکی در دست نیست که وی در تبریز هم این منصب را به دست آورده باشد.
در تبریز گویا مدتی از مصاحبت و ملازمت
شیخ محمد کیخانی (کحتائی) برخوردار بوده و به وی ارادت بسیار میورزیده است، تا آنجا که بنا به وصیتش او را در
قبرستان چرنداب در کنار قبر شیخ خود به خاک سپردند.
تاریخ وفات بیضاوی سخت مورد
اختلاف است؛ نخستین منابع نزدیک به زمان او سالِ ۶۸۵ را ذکر کرده اند.
کسانی هم تاریخهای ۶۹۱ و ۶۹۲ را گفته اند.
برخی نیز به سالهای ۷۰۸، ۷۱۰، ۷۱۶ و ۷۱۹ اشاره کرده اند.
خفاجی (متوفی ۱۰۶۹)، از شارحان
تفسیر بیضاوی ، سال ۷۱۹ را معتمد میداند.
شواهدی چند یکی از چهارتاریخ اخیر را تأیید میکند؛ از جمله، مکاتبه ای که میان بیضاوی و
علاّمه حلّی (متوفی ۷۲۶) درباره یکی از مسائل
قواعدالاحکام صورت گرفته است،
و از آنجا که محتملترین تاریخ تألیف قواعد، ۶۹۹ است، این نامهها میبایست پس از آن
تاریخ نگاشته شده باشند.
خوانساری هم خاطرنشان کرده است که مقام و منزلت علاّ مه حلّی نزد
سلطان محمد خدابنده از تمامی علمای آن زمان، از جمله بیضاوی، قاضی عضدالدین ایجی، محمدبن محمود آملی (صاحب نفائس الفنون) و مولی بدرالدین شوشتری برتر بود.
این مسئله که چندان نادرست به نظر نمیآید، یقیناً پس از گرویدن سلطان به
مذهب تشیع در ۷۱۰ بوده است و نشان میدهد که بیضاوی دست کم اندکی پس از این سال زنده بوده است.
هر چند شواهدی از این دست، احتمال فوت او را در سالهای بعد از ۷۱۰ تقویت میکند، بسیار بعید مینماید که نزدیکترین منابع زمانی به خود بیضاوی، در سال وفات او حدود سی سال اشتباه کرده باشند.
همچنین، معقول نیست که
صفدی (متولد ۶۹۶) در زمان وفات بیضاوی حدوداً بیست ساله بوده باشد، اما وفات او را یازده
سال قبل از
تولد خود ثبت کرده باشد.
آثار علمی بیضاوی نشانه
دانش فراگیر و دائره المعارفی اوست.
موضوعات این آثار که عموماً اصیل نیست و از نوشته های دیگران مایه گرفته،
منطق ،
فقه ،
اصول فقه ،
تفسیر قرآن ،
کلام و
عقاید ،
تاریخ ،
هیئت و
نحو است و شمار آنها بالغ بر بیست است؛ گو اینکه بیشترشان امروزه در دست نیست.
تفسیر بیضاوی یکی از آقار ارزشمند اوست.
دیگر آثار باقیمانده او از این قرار است:
الغایه القصوی فی درایه الفتوی '.
مهمترین کتاب فقهی اوست که در حقیقت ملخّص وسیط غزالی است.
علی محیی الدین قره داغی آن را با مقدمه ای مفصل، تصحیح و چاپ کرده است.
شروحی بر این کتاب نوشته شده است که نام هشت شرح آن در مقدمه مصحح آمده است
منهاج الوصول فی معرفه علم الاصول.
مختصری است از الحاصل من المحصولِ ارموی (وفات ۶۵۶) که بارها همراه با شرح یا بدون شرح به چاپ رسیده است.
بیضاوی خود آن را شرح کرده
و علاوه بر آن نام بیش از سی شرح و تعلیقه دیگر بر این کتاب در دست است که برخی از آنها به چاپ رسیده است
طوالع الانوار در
کلام و
اصول دین .
این کتاب به همراه شرح علامه شمس الدین محمود اصفهانی (وفات ۷۴۹) و حواشی
میرسیّد شریف جرجانی (وفات ۸۱۶) بر آن در استانبول (۱۳۰۵) به چاپ رسیده است.
حاجی خلیفه نام هجده شرح آن را آورده است
نظام التواریخ، تنها کتاب
فارسی بیضاوی است که در آن
تاریخ جهان از زمان
آدم علیهالسلام تا ۶۷۴ بیان شده است.
مؤلف در این کتاب
تاریخ انبیا ،
خلفا ،
خلافت امویان ،
عباسیان و حوادث سلسله های
صفاریان ،
سامانیان ،
غزنویان ،
دیلمیان ،
سلجوقیان ،
سلغریان (
اتابکان فارس )،
خوارزمشاهیان و
مغولان را بازگو میکند.
این متن فارسی همراه با توضیحاتی از سید منصور به
اردو ، در حیدرآباد (۱۹۳۰میلادی) به چاپ رسیده است.
در انتساب آن به بیضاوی، تنها مؤلف
ریحانه الادب به نقل از
قاموس الاعلام تردید کرده است
که موجّه نمینماید.
لبّ الالباب فی علم الاعراب، مختصری است از
کافیه ابن حاجب (متوفی ۶۴۶) در
علم نحو .
حاجی خلیفه از سه شرح آن نام میبرد،
که از آن میان شرح خواجه محمدبن پیرعلی معروف به برکلی یا بِرگوی (متوفی ۹۸۱) معروف به امتحان الاذکیاء است
رساله فی موضوعات العلوم و تعاریفها،
که نسخه ای از آن باقی مانده
و شامل مباحثی است در باب تعاریف و موضوعات
علوم ادبی ،
طبیعی ،
هندسه ،
موسیقی ،
حساب و
اخلاق .
در فهرستها و
کتب تراجم ، آثار دیگری نیز از بیضاوی نام برده شده که اکنون از آنها اثری در دست نیست.
این آثار عبارتاند از: تحفه الابرار فی شرح مصابیح السنّه
شرحی است بر مصابیح السنه فَرّاء بَغَوی در موضوع حدیث.
شرح المطالع، شرحی است بر مطالع الانوار فی الحکمه و المنطق تألیف سراج الدین ارموی (متوفی ۶۸۲).
شرح التنبیه، شرحی است بر التنبیه، اثر امام ابی اسحاق شیرازی (متوفی ۴۷۶) در موضوع
فقه .
شرح منهاج الوصول شرحی است بر منهاج الوصول، اثر خود مؤلف، در موضوع
اصول فقه که گویا کامل نبوده است.
شرح المنتخب فی اصول الفقه، برخی احتمال دادهاند که این کتاب همان منهاج الاصول باشد؛ شرح المحصول، شرحی است بر المحصول فی اصول الفقه غزالی و بعید نیست که با کتاب پیشین یکی باشد.
مرصاد الافهام الی مبادی الاحکام. شرحی مَزجی است بر منتهی السؤل و الامل الی علمی الاصول و الجدل، تألیف
ابن حاجب .
برخی آن را شرح مختصر ابن حاجب در اصول خوانده اند
مصباح الارواح. تلخیصی است از دیگر کتاب کلامی خودِ وی با عنوانِ طوالع الانوار؛ الایضاح فی اصول الدین؛ منتهی المُنی فی شرح اسماءالله الحسنی.
بیضاوی در اواخر تفسیرش بر
سوره حشر از این کتاب خود یاد میکند؛ شرح الکافیه. که شرح کافیه ابن حاجب در
نحو است و نامحتمل نیست که همان لب الالباب فی علم الاعراب باشد، بویژه از آنرو که صفدی و
سیوطی از شرح الکافیه نام برده اند، اما از لب الالباب سخنی نگفته اند؛ مختصر فی الهیئه.برخی رساله ای منتسب به بیضاوی به نام منازل القمر را بخشی از این کتاب دانسته اند؛ شرح الفصول.شرحی است بر فصول
خواجه نصیر طوسی در
هیئت ؛ التهذیب و الاخلاق. از آن با نام تهذیب الاخلاق فی التصوف یاد کرده است.
جز این آثار، برخی از جمله
بغدادی و کتبی سه کتاب الارشاد فی الفقه، التبصره فی الفقه و التذکره فی الفروع را به بیضاوی نسبت دادهاند که صحیح نیست.
این سه کتاب تألیف قاضی القضات ابی بکر محمدبن احمدبیضاوی است.
قره داغی در مقدمه خود، به نقل از ابن شاکر کتبی، کتاب تفسیری به نام العین را نیز از آن بیضاوی میداند.
(۱) علاوه بر قرآن.
(۲) ابن عاشور، التفسیر و رجاله، تونس ۱۹۶۶.
(۳) ابن عماد، شذرات الذّهب فی اخبار من ذهب، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۴) ابن کثیر، البدایه والنهایه فی التاریخ، قاهره ۱۳۵۱/۱۹۳۲.
(۵) عبدالرحیم بن حسن اسنوی، طبقات الشافعیه، چاپ کمال یوسف حوت، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷.
(۶) عبدالله بن عیسی افندی اصفهانی، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینی، قم ۱۴۰۱.
(۷) محسن امین، اعیان الشیعه، چاپ حسن امین، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۸) اسماعیل بغدادی، ایضاح المکنون، ج ۱ـ۲، در حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج ۳ـ۴، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۹) اسماعیل بغدادی، هدیه العارفین، ج ۱، در حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج ۵، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۱۰) محمدحسن بکائی، کتابنامه بزرگ قرآن کریم، ج ۹، تهران ۱۳۷۷ ش.
(۱۱) عبدالله بن عمر بیضاوی، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، چاپ عبدالقادر عرفان العشا حسونه، بیروت ۱۴۱۶/ ۱۹۹۶.
(۱۲) عبدالله بن عمر بیضاوی، الغایه القصوی فی درایه الفتوی '، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
(۱۳) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه، کشف الظنون، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۱۴) محمدباقربن زین العابدین خوانساری، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، چاپ اسداللّه اسماعیلیان، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲.
(۱۵) محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، بیروت (بی تا).
(۱۶) ابراهیم بن عبدالله رفیده، النحو و کتب التفسیر، بنغازی ۱۹۸۲.
(۱۷) محمد زحیلی، القاضی البیضاوی، دمشق ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۸) محمودبن عمر زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت (بی تا).
(۱۹) عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، چاپ محمود محمدطناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ـ ۱۹۷۶.
(۲۰) یوسف الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیه والمعربه، قاهره ۱۳۴۶/ ۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰.
(۲۱) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، بغیه الوعاه فی طبقات اللغویین والنحاه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴.
(۲۲) خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج ۱۷، چاپ دوروتیا کرافولسکی، ویسبادن ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
(۲۳) محسن عبدالحمید، الرازی مفسّراً، بغداد ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
(۲۴) محمدبن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، قاهره (بی تا)، چاپ افست تهران (بی تا).
(۲۵) محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانه الادب، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۲۶) نامه دانشوران ناصری، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۳۸ ش).
(۲۷) عبداللّه بن احمدنسفی، تفسیرالقرآن الجلیل المسمی بمدارک التنزیل و حقائق التأویل، بیروت (بی تا).
(۲۸) عبداللّه بن اسعد یافعی، مرآه الجنان و عبره الیقظان، بیروت ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بیضاوی»، شماره۲۴۸۳.