عبیدالله بن عبدالله طاهر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عبیدالله فرزند عبدالله بن طاهر در سال ۲۲۰ (ه. ق) متولد شد و از
تربیتی نیکو در خاندان طاهری بهرهمند شد. وی نویسندهای زبردست و شاعری لطیف گوی بود و همچنین از برخی از بزرگان
روایت نقل کرده است و در سال ۳۰۰ (ه. ق) در
بغداد درگذشت.
عبیدالله فرزند عبدالله بن طاهر در سال ۲۲۰ (ه. ق) متولد شد و از
تربیتی نیکو در خاندان طاهری بهره مند شد.
عبیدالله در زمان
امارت برادرش محمد بن عبدالله در
بغداد، از مشاوران و نزدیکان او بود و همواره او را در تمامی امور و اتفاقات همراهی مینمود. این ارتباط به اندازهای بود که محمد بن عبدالله با وجود
لیاقت و شایستگی فرزندش طاهر، عبیدالله را برای جانشینی خویش مطرح و معین نمود.
و
معتز خلیفه عباسی نیز که در آن ایام تحت فشار قرار داشت به ناچار با آن موافقت نمود.
اما در واقع چندان تمایلی برای ادامه
حکومت عبیدالله بر بغداد از خود نشان نمیداد یکی از نشانههای این عدم رضایت را میتوان در
دعوت معتز از سلیمان بن عبدالله بن طاهر برای در دست گرفتن حکومت بغداد مشاهده نمود. البته گزارشی که
یعقوبی ارائه میدهد نشان از قصد معتز در بهره برداری از سلیمان برای خلاصی از دست بغا و وصیف دو
سردار نیرومند ترک دارد که ظاهرا با تدبیر آن دو با شکست مواجه میشود. یعقوبی مینویسد: «سلیمان با جماعتی بسیار از
سپاه خراسان به بغداد رفت و سپس به
سامره داخل شد و مردم
شک نداشتند که بزودی غلبه خواهد یافت، پس (معتز) ویرا
خلعت پوشانید و وصیف و بغا تدبیری کردند که وی را (از
سامره) دور سازند پس مامور شد که بسوی بغداد باز گردد و روز سه شنبه چهارده
شب مانده از ماه
ربیع الآخر سال ۲۵۴ وارد بغداد شد.»
بنابراین سلیمان با دریافت فرمان حکومت بغداد وارد این شهر شد. از سوئی دیگر عبیدالله بن عبدالله که این
منصب را حق خود میدانست با برداشتن اموال
بیت المال و تمام اموال متعلق به خانواده طاهری از شهر خارج شده و در بیرون شهر اردو زد. همین امر کار را بر سلیمان و نمایندگانش بسیار سخت نمود و آنها را با
بحران مالی مواجه نمود. سلیمان که سابقه
خشونت زیاد را در
طبرستان از خود بر جای نهاده بود این بار نیز مرتکب این اشتباه و این بار در شهر کلیدی آل طاهر گردید.
به طوری که در اندک زمانی مردم بنای نارضایتی از وی را گذاشتند و بعد از چندی نمایندگان سلیمان را از بغداد بیرون راندند.
ابن خلدون گزارش این واقعه را چنین آورده است:
«سلیمان، و سردارش محمد بن اوس البلخی، با سپاه
خراسان بیامد و بر بغداد مستولی شد و رفتاری ناپسند پیش گرفت. چنان که مردم در
رنج افتادند و سینهها از
کینه او انباشته گردید. آن گاه از آن چه در
بیت المال باقی مانده بود
ارزاق خراسانیان را بداد و آنان را بر
سپاه بغداد و شاکریان ترجیح نهاد. این امور سبب شد که سپاه بغداد دست به
شورش زند، زندانها را بگشودند و زندانیان را
آزاد کردند، و با سپاهی که همراه
ابن اوس آمده بود
نبرد کردند. ابن اوس به
جزیره گریخت. سپاه و مردم تا جزیره رفتند، و او را از باب شماسیه بیرون راندند. در تاراج خانه او، دو هزار هزار
درهم ربودند و از دیگر متاعها آن چه در حساب نگنجد. همچنین خانههای سپاهیان او را نیز غارت کردند.»
یعقوبی آمدن سلیمان بن عبدالله را به بغداد و جایگزین شدن وی به جای برادرش عبیدالله بن عبدالله بن طاهر را بنا بر دستور محمد بن طاهر بن عبدالله و به خاطر ضعف وی در اداره امور دانسته است،
اما این نقل با
روایت تاریخ نگاران که نشان از اعتماد طاهر بن محمد بن عبدالله به عبیدالله دارد در تضاد است چنان که حتی در زمان حضور خود محمد بن طاهر، هم چنان عبیدالله در مناصب خود باقی ماند.
پس از آن و در زمان
خلافت معتمد مجددا امارت بغداد به عبیدالله بن عبدالله بن طاهر عودت داده شد.
حتی پس از آن که محمد بن طاهر بن عبدالله حاکم خراسان و بزرگ خاندان طاهری در پی رهایی از
اسارت یعقوب لیث وارد بغداد شد نیز هم چنان عبیدالله بر منصب خود باقی ماند. عبیدالله در زمان ورود او به بغداد مقام شرطگی بغداد و نیز سامرا را داشت و خلیفه وی را به آزادی برادر زاده اش
تهنیت گفت،
و فراتر از آن حتی در زمانی که عمرو لیث که پس از
مرگ برادرش یعقوب لیث جانشین وی شده بود، بنا به فرمان خلیفه و بعد از تزلزل خاندان طاهری و فروپاشی حکومت طاهریان خراسان تمامی مناصب آنان را دریافت نمود، به نمایندگی از خود عبیدالله را حکومت بغداد داد.
روابط عبیدالله بن عبدالله به تدریج با خلیفه رو به بهبودی نهاد و حتی به اندازهای به خلیفه نزدیک شده بود که هنگام مریضی عبیدالله، خلیفه معتضد مرتب جویای احوالش میشد و برایش هدایای میفرستاد. و حتی معتضد
وصیت کرده بود که او را در خانه محمد بن عبدالله بن طاهر در سمت غربی بغداد در خانه معروف به
دار الرخام خاک کنند.
خاندان طاهری که بیشتر آنها اهل
ادب و
شعر و
هنر بودهاند؛ اما به نسبت به همه آنها موقعیت ادبی عبیدالله بسیار برتر میباشد. برخی از منابع او را چنین توصیف نمودهاند: «در ادب و فنون آن روز و در روایت و سرودن اشعار، مقامی ممتاز داشت. در
لغت و ایام
عرب و در علوم پیشینیان
فلاسفه از
موسیقی و
هندسه و غیر آن ماهر بود، پایگاهش در این دانشها از حد و وصف برتر مینمود».
او را دارای
دیوان شعر معرفی کردهاند و حتی برخی از مورخین دیوان وی را دارای صد
ورق دانستهاند.
وی علاوه بر داشتن
ذوق هنر برخی شاعران را که شعرشان زیاد مورد توجه قرار نمیگرفت
مدح میکرد برای نمونه حسین بن قاسم در فن خود برازنده نبود، و روشی مردم پسند نداشت. از این رو مدتی طول نکشید که درمانده شده و اختلال و پریشانی بر کارهایش روی آورد. عبیدالله بن عبدالله بن طاهر وی را ستایش کرده گوید:
ان اکن مهدیا لک الشعر انی لابن بیت تهدی له الاشعار
غیر انی اراک من اهل بیت ما علی المرء ان یسودوه عار
«من که برای تو شعر به
ارمغان میفرستم خود از خاندانی هستم که در مدح ایشان شعر میگفتند. لیکن میبینم تو از خاندانی هستی که شخص ننگ ندارد آنان بر وی مهتری کنند».
وی هم چنین در
صناعت غنا نیز مسلط بود و بر آن
فن احاطه داشته است به گونهای که بهترین آهنگها را میساخت؛ اما برای احتراز از معروف شدن به رامشگری، این آهنگها را به جاریه خود به نام «شاجی» منسوب میکرد. مهارت وی در
غنا این چنین توصیف شده است: «صنعت او در غنا مرغوب و استوار و شگفت انگیز بود. در آهنگهایی که میساخت، همه نغمهها را در یک
آواز جمع میکرد، کاری که مغنیان پیشین، از عهده آن برنیامده بودند».
یوسف بن ابی الساج که به سوی «صیمره» برای یاری فتح قلانسی که
غلام موفق بود فرستاده شد (با عده) او و یارانش از میدان
جهاد گریختند و به برادرش محمد (ابن ابی الساج) که در
مراغه بود ملحق گردید. در بین راه امالی را دید که برای معتضد (خلیفه) حمل میشد آن را ربود. عبیدالله بن عبدالله بن طاهر در این باره گفت:
امام الهدی اقصاؤکم آل طاهر بلا سبب یجنون و الدهر یذهب
و قد خلطوا شکرا بصبر و رابطوا و غیرهم یعطی و یجبی و یهرب
یعنی: ای پیشوای هدایت (رهنمائی) دور کردن
آل طاهر از طرف شما آن هم بدون سبب که مرتکب گناهی شده باشند و حال این که
روزگار در گذر است.
آنها (آل طاهر) سپاس را با بردباری آمیخته (
صبر کرده و
شکر گفته) و پایداری (در
وفا) کرده و حال این که دیگران نواخته میشوند و به آنها عطا داده میشود و خود
مالیات را میگیرند و میگریزند.
عبیدالله بن عبدالله بن طاهر گفت: عجایب
دنیا سه واقعه است (اول) سپاه عباس بن عمرو تماما
اسیر میشود. خود عباس تنها اسیر میشود و تنها نجات مییابد و تمام افراد سپاه او کشته و نابود میشوند. دوم سپاه عمرو بن لیث صفار که خود عمر تنها اسیر میشود و تمام سپاه او
سالم میماند. سوم من. خانه نشین میشوم و کار بدست فرزندم ابوالعباس سپرده میشود و
ریاست دو پل
بغداد هم به او واگذار میگردد!
وی نویسندهای زبر دست و شاعری لطیف گوی بود و همچنین از برخی از بزرگان
روایت نقل کرده است.
در سال ۳۰۰ (ه. ق) در بغداد درگذشت.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عبیدالله بن عبدالله طاهر»، تاریخ بازایابی۹۵/۱/۲۸.