عمل (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عَمَل (به فتح عین و میم) یکی از مفردات به کار رفته در
قرآن کریم به معنای كار، اعمّ از آنكه خوب باشد يا بد است.
عَمَل: كار، اعمّ از آنكه خوب باشد يا بد.
خوب و بد بودن آن بوسيله قرينه معلوم ميشود، مثل:
(قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ)،
و مثل:
(إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ)
راغب گويد: عمل هر فعلى است كه از حيوان روى
قصد واقع شود،
آن از فعل اخصّ است زيرا فعل گاهى بفعل حيوانات كه لا عن قصد سر زند اطلاق ميشود و بعضا بفعل جمادات نيز گفته ميشود ولى عمل خيلى كم بلا قصد و فعل جماد گفته ميشود.
در
اقرب الموارد گفته: عمل در كارى گفته ميشود كه از روى
عقل و
فکر باشد لذا با علم مقرون ميشود ولى فعل، اعمّ است.
پس فرق بين عمل و فعل اعمّ و اخصّ است. اين فرق را از قرآن مجيد نيز ميشود استفاده كرد كه عمل باعمال و كارهاى ارادى اطلاق شده ولى فعل گاهى در افعال جماد نيز بكار رفته است، مثل:
(بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا).
در قرآن مجيد آياتى هست كه ظهور آنها قبول عمل از
مسلمان و غير مسلمان هر دو است. و
عمل صالح بهر دو گروه مفيد خواهد بود. اينك ما آنها را نقل و بررسى ميكنيم:
۱-
(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ) همچنين است
آیه ۶۹ از سوره مائده.
(مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ) خبر انَّ است و چون بايد از
خبر به
مبتدا ضمير بر گردد، لذا تقدير چنين ميشود: «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ مِنْهُمْ» و ضمير جمع راجع است بهمه چهار گروه و اگر
(مَنْ آمَنَ) مبتدا و
(فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ ...) خبر آن باشد باز جمله خبر انَّ است و از تقدير ضمير ناگزير هستيم.
ظهور آيه در آنست كه آن چهار گروه با حفظ اسم
مؤمن و
یهودی و
نصرانی و صائبى اگر ايمان به خدا و
قیامت داشته و اعمال خوب انجام بدهند، پيش خدا مأجور و اهل بهشتاند و نيز ميفهماند كه اديان و پيامبران همه طريقاند و آنچه موضوعيّت دارد فقط
ایمان و عمل است. و اهل ايمان و نيكوكاران اهل همه اديان در بهشتاند.
۲-
(وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ • بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ • وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
در اين آيات پس از ردّ قول يهود كه بيهوده بخود مزيّت قائل شده ميگفتند
عذاب جز اندكى بما نخواهد رسيد، بطور مطلق ميفرمايد هر كه گناهكار و غرق در
گناه باشد اهل عذاب و هر كه اهل ايمان و عمل باشد اهل بهشت است و «سيِّئة» ظاهرا براى نوعيّت است و كلمه
(أَحاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ) آنرا تفسير ميكند يعنى سَيِّئِهايكه او را احاطه كند و او در آن غرق شود و ديگر محلى براى ورود ايمان نماند.
پس ملاك
بهشت ايمان و عمل و ملاك
دوزخ سيئه آنچنانى است.
۳-
(وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ • بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).
اين دو آيه نيز مانند آيات قبل است ابتدا ادعاى يهود و نصارى را كه هر يك مدّعى اهل بهشت بودن است ردّ ميكند و ميگويد: اين صرف آرزوى بىجاست و اگر دليلى داريد بياوريد، آنوقت بطور عموم ميفرمايد: بلى هر كه توجّه خويش را بخدا تسليم كند و رو بخدا آورد و نيكوكار باشد پاداش او پيش خداست و چنين مردم نه ترسى بر آنها هست و نه محزون ميشوند عموميّت آيه و شمول آن محتاج ببيان نيست.
۴-
(لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَ لا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً • وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً).
در اينجا روى سخن با مسلمين است و فرموده: نه با آرزوهاى شما كارى ساخته است نه با آرزوهاى
اهل کتاب. حقّ واقع اين است كه هر كه كار بدى انجام دهد با آن مجازات بيند و جز خدا براى خويش وليّى و ناصرى نمييابد و هر كه كارهاى نيكو انجام دهد مرد باشد يا زن بشرط ايمان، آنها اهل بهشتاند ظهور اين
آیات چنانكه گفته شد قبول اعمال مسلمان و غير مسلمان است.
ناگفته: نماند چنانكه در «ضعف» تحت عنوان مستضعفين مشروحا گذشت، بايد اين آيات علاوه از مسلمين شامل حال آنعده از غير مسلمين باشند كه مستضعفاند و يا قاصراند و
حجت بر آنها تمام نشده است.
بعبارت ديگر:
خداوند هميشه پس از اتمام حجّت بنده را مسؤل ميدارد
(وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا)،
آنعده از اهل كتاب كه قاصراند و
دین بآنها
تبلیغ نشده و يا در وضعى قرار گرفتهاند كه متوجه آن نشدهاند چنين اشخاص اگر در دين خود معتقد بخدا و
آخرت باشند و نيكوكارى كنند بمضمون آيات، پيش خدا مأجوراند.
اتفاقا چنين كسان از روى جهل غير مسلماناند ولى واقعا مسلمان ميباشند كه اينان با
حق و حقيقت عناد ندارند و اگر حق را بدانند قبول ميكنند النهايه حق را ندانستهاند، ميان آنكه در اثر نداشتن مسلمان نشده با آنكه از عناد و لجاجت
اسلام را قبول نميكند از زمين تا آسمان فرق هست. (رجوع شود به «
ضعف- مستضعفين»)
اگر گويند ممكن است مراد از آيات آنان باشند كه پيش از اسلام در دين خويش مؤمن و اهل عمل بودهاند، گوئيم: ظهور آيات بقدرى بر خلاف اين سخن است كه هيچ دانشمندى نميتواند بآن صحّه گذارد.
اگر گويند: چه مانعى دارد كه آيات شامل همه باشند اعم از قاصر و مقصّر، و يك نفر غير مسلمان با دانستن اسلام و تمام شدن حجّت ميتواند در دين خويش باقى بماند و عمل كند. بعبارت ديگر مردم در قبول هر يك از اديان آسمانى مختارند فقط بايد ايمان و عمل داشته باشند آنهم مطابق هر دين كه باشد مانعى ندارد، گوئيم: اين سخن بىشك باطل است آنانكه تبليغ شدهاند پيش خدا معذور نيستند و بايد از اسلام پيروى كنند، خداوند فرموده:
(إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا • أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً • وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً).
بمضمون آيات فوق بايد بهمه پيامبران ايمان آورد و هر كه بگويد: بفلان پيامبر ايمان دارم و بفلان نه اين شخص حقا كافر است و بضرورت اسلام و قرآن انسان پس از اتمام حجّت جز به
شریعت قرآن نميتواند عمل كند. براى نمونه بآيات ۱۵۷ و ۱۵۸
سوره اعراف رجوع شود.
آيات بسيارى هست كه حكايت از
تجسّم عمل ميكند و اينكه اعمال اعمّ از خوب و بد در روز قيامت مجسّم و مرئى خواهند بود از قبيل:
(يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِيُرَوْا أَعْمالَهُمْ • فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ • وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ).
در اين آيات اعمال و خير و شرّ سه بار مفعول رؤيت واقع شدهاند و مرئى و مجسّم بودن اعمال منطوق صريح آنها است.
و مثل:
(يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً).
در اين مضمون
روایات بسيارى از طريق
اهل بیت (علیهمالسّلام) و
اهل سنت وارد شده كه اگر آيات و روايات جمع آورى شود كتاب مستقلى خواهد بود. خوانندگان ميتوانند بكتاب تجسم عمل يا تبدّل نيرو بماده تأليف آقاى
محمد امین رضوی رجوع كنند.
ناگفته نماند:
ماده در اثر فعل و انفعال اتمى مبدّل بنيرو ميشود مثلا نيروى حاصله از تشعشع اورانيوم و راديوم و غيره ولى بشر قدرت آنرا ندارد كه نيرو را مجددا مبدل بماده كند ولى مسلما چنين تبديلى امكان پذير خواهد بود.
اعمال اعمّ از نيك و بد جز تبدّل ماده به نيرو نيست؛ بشر در اثر اراده شروع بكار ميكند و مقدارى از مواد بدنش مبدّل بنيرو ميشود و از بدن خارج ميگردد خواه بصورت
(لا الهَ إِلَّا اللَّهُ) گفتن باشد يا بصورت فحش دادن بكسى. و بحكم آنكه موجود معدوم شدنى نيست آن نيرو در دنيا ميماند و به
قدرت خداوندی مجسّم شده روز قيامت تحويل عامل ميگردد.
بعضى از آيات صريحاند در اينكه جزاى آخرت خود اعمال دنياست، مثل:
(هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)،
«آيا جزا داده ميشويد جز آنچه را كه ميكرديد»؛
(وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)،
ايضا آيات:
و غيره.
بعضى ديگر حكايت از آن دارند كه جزاى آخرت در اثر اعمال
دنیا است و اين ميفهماند كه اعمال سبب جزااند نه خود آن، مثل:
(فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ)،
(وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
در جواب بايد گفت: گرچه تجسم عمل در آخرت حتمى است ولى در كيفيّت فرق خواهد داشت مثلا جمله
(لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ الَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ) بشكل گنجى در بهشت تحويل انسان ميشود. در اينصورت اگر بگوئيم اين
نعمت يا عذاب همان است درست گفتهايم و اگر بگوئيم: اين بواسطه فلان عمل است باز درست گفتهايم زيرا در شكل و كيفيّت فرق دارند، اين هر دو تعبير در آيه ذيل بكار رفته است:
(كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً) يعنى «اهل بهشت وقتيكه ميوهاى از بهشت بآنها داده شد گويند: اين همان است كه قبلا بما داده شده بود».
بعد فرموده:
(وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً)، يعنى ميوه آخرت بآنها داده ميشود در حاليكه شبيه ميوه دنيا است لفظ
(هذَا الَّذِي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ) حاكى از عينيّت عمل و جزا است و
(مُتَشابِهاً) اشاره باختلاف كيفيّت است.
اين در صورتى است كه مثلا شخصى سيبى را در دنيا بخورد سپس از نيروى حاصله آن دو ركعت
نماز بخواند و آن سيب بشكل نماز از بدنش بيرون بريزد آن نيرو در آخرت به سيب مبدّل شده و تحويل عامل گردد. و اللَّه العالم.
از جمله احكام اعمال، حبط و بىاثر شدن آنهاست كه در «
حبط» بطور مشروح توضيح داده شده و همچنين اسباب حبط روشن گرديده است.
از جمله احكام عجيب اعمال انتقال آنهاست كه از عامل گذشته بحساب ديگران نوشته ميشود، عمل خير را يكى انجام ميدهد ولى پاداش آنرا ديگرى ميبرد و عمل بد كه فاعلش انجام داده از شخص ديگر بازخواست ميشود. (رجوع شود به «بوء» ذيل آيه:
(إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ).
)
در روايات
غیبت نيز دلالاتى بر انتقال اعمال هست.
در «حبط» روشن شد كه اعمال نيك در اثر بعضى از عوامل حبط و بىاثر ميگردند، در مقابل اعمال بد نيز در اثر اعمال نيك از بين ميروند،
(وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ...)،
آيه صريح است در اينكه حسنات سيّئات را از بين ميبرند و ظاهرا
توبه هم شرط نيست كه توبه بتنهائى مكفّر و از بين برنده گناه است، ايضا:
(إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ)،
كه ظهورش در مكفّر بودن اجتناب از
کبائر است نسبت به
صغائر بىآنكه توبه شرط باشد. ايضا رجوع شود به «
بوء» و رواياتيكه ذيل آيه اول نقل شده است.
از احكام ديگر اعمال آنكه اعمال تا دم
مرگ مراعى و مشروطند.
آنانكه كارهاى نيك انجام دادهاند در صورتى عامل آنها
اهل بهشت ميشود كه تا آخر عمر و از اهل ايمان باشد و اگر كافر و مشرك گرديد يا بعوامل ديگر اعمالش حبط شد ديگر سودى بحال وى نخواهند داشت.
ظاهرا اعمال نيك مرتدّ بحالت نيمه حبط در ميايند كه اگر بعدا ايمان آورد زنده شده و عامل را اهل بهشت ميكنند.
بموجب
(فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ) تبدّل اعمال بيكديگر از جمله احكام اعمال است كه در «
توبه» مقدارى درباره آن بحث شد.
(إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ) آيه درباره پسر
نوح (علیهالسّلام) است كه غرق گرديد، خدا وعده كرده بود كه اهل نوح را نجات دهد پس از نشست
طوفان نوح بخدا عرض كرد:
(إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُ)، «پسرم از اهل من است مطابق وعده تو ميبايست غرق نشود»، خدا در جواب فرمود: او از اهل تو نيست. بعضى از بزرگان گفتهاند: يعنى او از اهل تو كه مشمول وعده نجاتاند نيست. (ولى ما در اين باره تحقيقى داريم كه در «
اهل» گذشته بآنجا رجوع شود.)
جمله
(إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ) ميشود گفت از باب مبالغه است مثل «زيدٌ عَدْلٌ» و «فَانَّما هِىَ اقْبالٌ وَ ادْبارٌ» دنيا يكپارچه اقبال و ادبار است.
اين جمله دليل خروج
پسر نوح از اهل نوح (عليهالسّلام) است. روايات نيز مؤيد آنست ولى بنظرم مبالغه نيست بلكه در منطق الهى سنجش
انسان فقط عمل است نه گوشت و پوست و انسان دو قسم است، عمل صالح و عمل فاسد و جز ايندو نيست.
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "عمل"، ج۵، ص۴۴.