غنی (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
غِنَى (به کسر غین و فتح نون) به معنای كفايت و بىنيازى از مفردات به کار رفته در
قرآن کریم است، و
اِغْناء (به فتح الف و سکون غین) به معنای كفايت كردن و بىنياز كردن،
اِسْتِغْناء (به کسر الف و تاء و سکون سین و غین) به معنای طلب بىنيازى و اكتفا،
غَنىّ (به فتح غین و تشدید یاء) به معنای بىنياز و از
اسماء حسنی میباشد.
غِنَى:
كفايت و بىنيازى است.
از ميان معانى اين كلمه فقط اين دو معنى در
قرآن بكار رفته و معانى ديگر كه خواهد آمد، به اعتبار دو معنى فوق است.
در
مجمع ذيل آيه
(وَ اللَّهُ غَنِيٌ حَلِيمٌ)،
(و
خداوند، بىنياز و داراى
حلم است)
فرموده: «الْغِنَى ضِدُّ الْحَاجَةِ».
در
قاموس گفته: «الْغِنَى ضِدُّ الْفَقْرِ».
در
اقرب آمده: «الْغِنَى: الِاكْتِفَاءُ وَ الْيَسَارُ ...».
اِغْناء:
كفايت كردن و بىنياز كردن است. «اغْناهُ اللَّهُ: جَعَلَهُ غَنِيّاً- اغْنى عَنْهُ: اجْزَأهُ».
(وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً)،
«كفايت نمیكند تو را از هيچ چيز».
(يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً)،
«روزیكه هيچ دوستى، دوستى را كفايت نمیكند».
و مثل:
(إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ)،
«اگر
فقیر باشند خدا از
فضل خود آنها را غنى و بىنياز میكند».
با مراجعه به قرآن مجيد خواهيم ديد كه غنى چون به معنى كفايت باشد با «عن» و «من» و چون به معنى بىنياز كردن باشد بدون «من» و «عن» آيد، مثل
آیات گذشته و در آيه:
(حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ) (اين آيات، حكمت بالغه و رساى الهى است؛ امّا انذارها براى افراد لجوج فايده نمىدهد)،
كلمه «عن الناس» مقدّر است، مثل:
(وَ ما تُغْنِي الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ)،
(امّا اينآيات و انذارها براى كسانى كه بخاطر لجاجت
ایمان نمىآورند، مفيد نخواهد بود).
اِسْتِغْناء:
طلب بىنيازى و اكتفا است. «اسْتَغْنَى اللَّهَ: سَئَلَهُ أَنْ يُغْنِيَهُ- وَ عَنْهُ بِهِ: اكْتَفَى».
(وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى • وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى)،
«اما آنكه
بخل ورزيد و خود را بىنياز دانست و وعده نيكو را تكذيب كرد».
به نظر راغب استغناء مثل غَنى به معنى بىنيازى است.
غَنىّ:
بىنياز است.
(وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌ حَمِيدٌ) «بدانيد خدا بىنياز پسنديده است».
غنّى از
اسماء حسنی است و آن جمعا بيست بار در
قرآن مجید بكار رفته، هجده بار درباره خداوند و دو بار درباره
بشر.
(وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ)،
(هر كس كه بىنياز است، از برداشت حقالزحمه خوددارى كند).
(إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيراً فَاللَّهُ أَوْلى بِهِما)،
(چرا كه اگر او (كسى كه گواهى شما به زيان اوست) غنى يا فقير باشد، خداوند سزاوارتر است كه از آنان حمايت كند).
و آن چون درباره خداوند بكار رود مقصود مطلق بىنيازى است و چون وصف بشر آيد بىنيازى و كفايت بالنسبة است.
اينك به چند آيه توجّه كنيم:
(فَجَعَلْناها حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ) يعنى: «آنرا درو شده گردانديم، گوئى ديروز اصلا نبوده».
راغب گفته: «غَنِيَ فِي مَكَانٍ»، آنگاه گويند: كه چيزى در محلى زياد بماند و بىنياز باشد.
لذا ترجمه صحيح
(لَمْ تَغْنَ)، وجود نداشتن است، چنانكه
طبرسی نيز چنان فرموده است.
ايضا آيه:
(فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ • كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها ...)،
يعنى: «در خانههايشان افتادند و مردند گوئى در آن خانهها نبودهاند و زندگى نكردهاند».
در اقرب الموارد آمده: «غَنِيَ بِالْمَكَانِ: أَقَامَ بِهِ- غَنِيَ فُلَانٌ: عَاشَ».
(وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً)،
ايضا:
آیه ۲۸ نجم،
مراد از
(الْحَقِّ) به قرينه
(الظَّنَّ) علم است، يعنى: «بيشتر آن مردم پيروى نمیكنند مگر از
ظنّ، و ظنّ از
علم ابدا كفايت نمیكند». يعنى به جاى تحصيل علم نمیشود به
گمان اكتفا كرد، اين مردم كه روى
حسن ظنّ به اسلافشان و روى گمان به اينكه
بُتان شفيعاند، آنها را
عبادت میكنند، پيش خدا معذور نيستند و بايد به عمل خود تحصيل علم كنند و آنگاه خواهند دانست كه بت پرستيدن غلط و بىمدرك است.
بزرگان بتپرستان دانسته و از روى علم از قبول
حق امتناع میكردند، لذا
(ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ) آمده، يعنى: ديگران از روى علم چنين میكنند.
(... فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ • ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِيٌ حَمِيدٌ)،
استغناء چنانكه گفته شد، طلب غنى است ولى آن از خداوند كه غنّى بالذّات است، به معنى اظهار غنى میباشد، چنانكه ارباب
تفسیر فرمودهاند، يعنى: «گذشتگان
عقوبت كارشان را چشيدند زيرا كه پيامبرانشان
معجزات روشن را براى آنها آوردند و آنها
کفر ورزيده و اعراض كردند و خدا بىنياز بود، خدا بىنياز پسنديده است (خداوند با هلاكشان اظهار كرد كه نه به ايمان آنها نيازمند است و نه به وجود آنها)».
(أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى • فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى)،
به نظرم
مفعول «اسْتَغْنى» محذوف است، يعنى: «امّا آنكه از حقّ بىنيازى جسته، تو به او توجّه میكنى».
و يا به قول راغب استغناء به معنى بىنيازى و ثروتمندى است،
يعنى: «اما آنكه ثروتمند است ...».
ظاهرا در آيه:
(إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى • أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى)،
نيز به معنى مجرد است، يعنى: «راستى!
انسان طغيان میكند، كه ديد بىنياز شده».
(إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِنَ النَّارِ)،
اين سخن از پيروان بىفكر است كه كور كورانه از رؤساء ستمگر خويش متابعت كردهاند، يعنى: «ما تابع شما بوديم هر چه گفتيد و كرديد، گفتيم و كرديم، آيا سهمى از اين آتش از ما دفع توانيد كرد؟».
كفايت كردن همان
دفع است.
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "غنی"، ج۵، ص۱۲۵-۱۲۷.