• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قاعده بسیط الحقیقه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در فلسفه اسلامی ، هر موجودی که از همه انحاء ترکیبات (ترکیب از اجزای خارجی و ذهنی مثل ترکیب از ماده و صورت و ترکیب از وجود و ماهیت یا وجود و عدم) مبرا باشد، بسیط الحقیقه دانسته می‌شود. بسیط الحقیقه مفهوم عامی است و از این رو، قاعده بسیط الحقیقه، قاعده‌ای کلی است که شامل هر چیزی که تعریف بسیط الحقیقه بر آن صدق کند، می‌شود و به دلیل همین کلی بودن است که قاعده نامیده می‌شود. اما اینکه در فلسفه اسلامی در میان موجودات، تنها یک مصداق برای بسیط الحقیقه یافته‌اند بحث دیگری است که به کلی بودن این قاعده، ضربه‌ای نمی‌زند.
[۱] صدرالمتالهین، مجموعه رسائل فلسفی، ص۹۴، تهران، حکمت، بی تا.




در فلسفه اسلامی، تنها خداوند متعال (واجب الوجود بالذات) از همه انواع ترکیبها از جمله ترکیب از وجود و عدم، ترکیب از وجود و ماهیت، ترکیب از اجزای خارجی و ذهنی و وهمی مبرا دانسته می‌شود (استدلال بر این مطلب در "بسیط الحقیقه" آمده است.) و حتی ترکیب او از ذات و صفات نیز رد می‌شود و لذا او را بسیط محض می‌دانند و بسیط الحقیقه می‌نامند.
[۲] صدر المتالهین، مجموعه رسائل فلسفی، ص۹۴.





۲.۱ - تعریف اجمالی

در فلسفه اسلامی، "قاعده بسیط الحقیقه" چنین بیان می‌شود: «بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشیء منها» که ترجمه آن چنین است: «بسیط الحقیقه، همه اشیاء است و هیچ یک از آنها نیست». شاید در ابتدا به نظر رسد که مضمون این قاعده، مشتمل بر اجتماع نقیضین است؛ زیرا بیان می‌کند که بسیط الحقیقه هم همه اشیاء هست و هم نیست. اما این که این قاعده مشتمل بر اجتماع نقیضین است درست نیست؛ زیرا مقصود از این قاعده، این است که بسیط الحقیقه از جهتی با همه اشیاء و موجودات یکی است و از جهت دیگری غیر از همه آنهاست. به عبارت دیگر، اشیاء و موجودات، دارای دو جهت مختلف در درون خود هستند که در یکی از این جهات، بسیط الحقیقه با آنها یکی است و در جهت دیگر با آنها مغایرت دارد. اما آن جهتی که بسیط الحقیقه و دیگر اشیاء در آن مشترکند، وجود و کمالات وجودی اشیاء است و آن جهتی که از آن جهت، میان اشیاء و بسیط الحقیقه و دیگر اشیاء مغایرت وجود دارد، ماهیت (تعبیر حد وجود، تعبیری است که در حکمت متعالیه ، تفاسیر متعددی را برمی تابد. فارغ از اینکه مقصود نهایی صدرا از اعتباریت ماهیت چیست، باید بر این مطلب صحه گذاریم که بسیاری از عبارات صدرا و اتباع وی (نظیر ملاهادی سبزواری و ملا علی نوری و علامه طباطبایی )، واژه ماهیت را در مورد حدود عدمی و اعدام و نقایص موجودات به کار می‌برند. در مباحث مربوط به بسیط الحقیقه نیز بارها واژه ماهیت، به همین معنا (حد عدمی اشیاء) به کار رفته و لذا هنگامی که می‌گوییم بسیط الحقیقه، ماهیت اشیاء را ندارد و تنها وجود آنها را داراست، منظور این است که او حدود عدمی و نقایص اشیاء را ندارد.) و حدود و نقایص اشیاء می‌باشد.
[۳] سبزواری، حاج ملاهادی، اسرار الحکم، مطبوعات دینی، ص۱۰۳.
زیرا همه موجودات و اشیاء غیر از ذات واجب بالذات ، دارای دو جهت در ذات خود هستند: یکی جهت وجود و دیگری جهت ماهیت؛ موجودیت، تحقق، واقعیت و همه کمالات اشیاء به «جهت وجود» آنها بازمی گردد؛ اما حدود، محدودیتها و نقصهای اشیاء به «جهت ماهیت» آنها و مرتبه خاصشان در هستی بازمی گردد.
بسیط الحقیقه (که واجب بالذات یا خداوند مصداق آن است)، از جهت وجود و کمالات وجودی، با دیگر اشیاء یکی است و از جهت ماهیت و نقصهای موجودات، با آنها مغایر است. این جمله به این معناست که بسیط الحقیقه، وجود و کمالات وجودی اشیاء را داراست و از ماهیت و نقایص آنها مبراست. بدین ترتیب، قاعده فوق به این معنا خواهد بود که «بسیط الحقیقه، عین همه وجودهای اشیاء (و کمالات آنها) است و هیچ یک از ماهیات اشیاء (و حدود و نقایص آنها) نیست».
[۴] شیرازی، صدرالدین، سه رسائل فلسفی، ص۱۶۹، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.


۲.۲ - دو پرسش مهم در فهم معنای قاعده



۲.۲.۱ - پرسش اول

اولین چیزی که با توجه به مفاد این قاعده، به نظر می‌رسد این است که گویا بر طبق آن، هر موجودی باید واجب بالذات (خداوند) باشد یا اینکه باید واجب بالذات، در حد موجودات دیگر تنزل کند و با ذات موجودات ممکن، یکی شده، ممکن شمرده شود که این مطلب، افزون بر اینکه بسیاری از مباحث مهم فلسفی را دچار مشکل و نقض می‌کند، اجتماع نقیضین و محال است.
در پاسخ این پرسش می‌توان چنین گفت:
گذشت که معنای قاعده فوق در مورد موجود ممکنی مانند «الف» این است که واجب بالذات از جهت وجود با» الف»، یکی است و از ماهیت «الف» مبراست؛ از این رو (با توجه به مطالب بند قبل) باید گفت که «الف» به عنوان «الف»، واجب بالذات نیست و واجب بالذات نیز «الف» (از آن جهت که الف است) نیست؛ زیرا آنچه، الف را الف کرده است، ماهیت آن است که الف در این جهت، مغایر با واجب بالذات است و واجب بالذات، اساسا ماهیت ندارد تا او را عین ماهیت الف بدانیم. بنابراین، «الف» واجب بالذات نیست و واجب بالذات نیز «الف» نیست؛ هرچند دارای «وجود» الف هست و با وجود آن یکی است.
از نظر برخی از فیلسوفان، اگر از قاعده فوق چنین برداشت کنیم که هر موجود ممکنی، واجب بالذات است، دچار مغالطه‌ای به نام «ایهام الانعکاس» شده‌ایم؛
[۵] اسرارالحکم، ص۱۰۶.
زیرا در قاعده فوق گفته شده است که بسیط الحقیقه، کل اشیاء است، و مخاطب چنین توهم کرده است که پس می‌توان گفت هر موجودی بسیط الحقیقه (واجب بالذات) است. در حالی که یکی بودن بسیط الحقیقه با کل اشیاء، عکس آن را یعنی یکی بودن هر شیء را با بسیط الحقیقه (واجب)، نتیجه نمی‌دهد؛ زیرا همواره، در حمل "ج" بر "ب" (ب، جاست) ممکن است "ج" مفهومی اعم از "ب" داشته باشد ولذا همواره "ب"، "ج" باشد (حمل "ج" بر "ب") ولی نتوان بطور کلی و همواره "ج" را "ب" دانست (حمل ب بر جیعنی "ج ب است" قطعی نیست) و لذا اگر مخاطب ، «ب، جاست» را برعکس کند، به خطا رفته است.
[۶] التعلیقات علی الشواهد الربوبیه، ص۴۶۴.


۲.۲.۲ - پرسش دوم

با توجه به مفاد قاعده مزبور، آیا ذات واجب بالذات، مرکب از وجودهای اشیاء دیگر نمی‌شود؟ زیرا اشیاء دیگر، متمایز و متفاوت از یکدیگرند و در نتیجه، وجوهای آنها نیز امور متفاوت و متمایز از یکدیگر خواهند بود ولذا بسیط الحقیقه دربرگیرنده وجودهای متفاوت و متمایز از یکدیگر می‌شود و مرکب خواهد شد.
پاسخ این پرسش این است که در فلسفه ثابت شده است که وجود از آن جهت که وجود است (وجود من حیث هو وجود)، نه جزء دارد نه جزء چیزی است؛ حال در مورد بحث ما، بسیط الحقیقه وجودهای اشیاء را، از آن حیث که وجودند (وجود من حیث هو وجود)، دربرمی گیرد؛ زیرا مراتب، حدود و ماهیات آنها در بسیط الحقیقه نیست و تنها وجود آنها (بدون هیچ عرضی یا قیدی) در بسیط الحقیقه موجود است. در حالی که این ماهیات و مراتب و حدود مختلف اشیاء است که موجب تمایز و تفاوت آنها از یکدیگر و از واجب بالذات می‌شود ولذا اگر این جهات از اشیاء را از عینیت با واجب الوجود خارج کردیم، آنچه از موجودات می‌ماند وجود محض آنها (وجود من حیث هو وجود) است که هیچ تمایز و تعددی در آن نیست؛ از این رو، ثبوت وجودهای اشیاء برای ذات بسیط الحقیقه، نظیر حضور امور متمایز در یک چیز نیست که باعث شود بسیط الحقیقه مرکب از اجزاء گردد.
پاسخ دو پرسش فوق را بسیار دقیق تر، در ضمن بررسی "دو ساحت متفاوت در معنای قاعده بسیط الحقیقه" خواهیم دید که در این میان، می‌توان معنای این قاعده را عمیقتر از پیش دریافت.

۲.۳ - دو ساحت متفاوت در قاعده بسیط الحقیقه

معنای قاعده فوق ـ به همان نحو که در بالا بیان شد ـ بر دو ساحت مختلف، قابل صدق است: ساحت کثرت در وحدت و ساحت وحدت در کثرت.

۲.۳.۱ - ساحت کثرت در وحدت

ساحت کثرت در وحدت:
[۷] اسرار الحکم، ص۱۰۷.
[۸] نوری، مولی علی، التعلیقات علی مفاتیح الغیب، ص۷۱۸، تهران، موسسه تحقیقات فرهنگی.
ساحت کثرت در وحدت به این معناست که بسیط الحقیقه که همان ذات واجب بالذات است، در رتبه خود، وجود و کمالات اشیاء را به نحو اعلی و اشرف داراست. با طی چند مرحله، به توضیح این مطلب می‌پردازیم:

۲.۳.۱.۱ - معنای «بسیط الحقیقه کل الاشیاء»

در این ساحت، واجب بالذات وجود و همه کمالات موجودات دیگر را دارد؛ به این نحو که خداوند متعال (واجب بالذات)، علت وجود همه اشیاء دیگر است و دیگر اشیاء، وجود و کمالات وجودی خود را از او گرفته‌اند و واجب تعالی تا از چنان وجودها و کمالهایی برخوردار نباشد، نمی‌تواند آنها را به اشیاء دیگر اعطاء کند (معطی شیء، محال است فاقد شیء باشد). بدین ترتیب، در این ساحت لازم نیست که وجود واجب تعالی (بسیط الحقیقه) از بالاترین رتبه هستی، خارج شود و خود آن وجود، در مراتب پایین‌تر نیز حاضر باشد تا بتواند وجودها و کمال‌های وجودی موجودات دیگر را داشته باشد؛ زیرا در حکمت متعالیه ثابت شده است که هر علت فاعلی (یعنی علتی که به معلول خود، وجود می‌دهد)، در همان رتبه بالاتر خود نسبت به معلولش، وجود و کمالات معلولش را به صورت شدیدتر و با درجه بالاتر دارد؛ از این رو، این وجود و کمالاتی که علت دارد، متناسب با درجه و رتبه وجودی خود اوست ولذا بسیط الحقیقه در رتبه خود، وجود و کمالات اشیاء را به نحو اعلی و اشرف داراست.

۲.۳.۱.۲ - معنای «و لیس بشیء منها»

چون ماهیات و نقائص و مرتبه خاص موجودات، ناشی از ضعف و ناداری وجود آنهاست، در بسیط الحقیقه وجود ندارند؛ چرا که در صورت حضور ماهیات و نقائص در رتبه بسیط الحقیقه، بسیط الحقیقه، مرکب از وجود و عدم خواهد شد و بسیط الحقیقه نخواهد بود که این خلف در فرض و محال است. در حالی که ملاک این همانی در میان موجودات، نسبت دادن ماهیت یک موجود به دیگری است و چون در این ساحت، نمی‌توان ماهیت (به معنای حدود عدمی اشیاء) موجودات را در رتبه بسیط الحقیقه در نظر گرفت، باید گفت که بسیط الحقیقه، هیچ یک از اشیاء دیگر نیست.
[۹] شیرازی، صدرالدین، سه رساله فلسفی، ص۱۶۹.


۲.۳.۱.۳ - بساطت و وحدت در این ساحت

در نظام هستی، چون بساطت هر مرتبه بالاتر در مراتب هستی، از مرتبه پایین‌تر بیشتر است، باید چنین گفت که برخورداری علت فاعلی از وجود و کمالات معلول‌هایش (باواسطه یا بی واسطه)، به نحو بساطت و وحدت است؛
[۱۰] نوری، مولی علی، التعلیقات علی الشواهد الربوبیه، ص۴۶۴.
یعنی اگر وجود و کمالات یک معلول ، مرکب از اجزایی است، این وجود و کمالات در علت فاعلیش، مرکب نیست؛ همچنین اگر وجود و کمالات معلول، با بساطت و وحدتی ضعیف است، در علت فاعلیش با بساطت و وحدت شدیدتری حضور دارد.

۲.۳.۲ - ساحت وحدت در کثرت

منظور از این ساحت از قاعده بسیط الحقیقه آن است که وجود بسیط الحقیقه (واجب بالذات) در متن مراتب مختلف هستی حاضر است و وجود دیگر موجودات را در همان مراتب خودشان (نه در رتبه‌ای بالاتر)، از آن خود کرده است.

۲.۳.۱.۱ - معنای «بسیط الحقیقه کل الاشیاء»

در این ساحت، وجود بسیط الحقیقه (واجب بالذات)، در متن همه مراتب هستی و موجودات حاضر است ولذا در این ساحت، برخورداری بسیط الحقیقه (واجب بالذات) از وجود اشیاء مختلف در همان درجه و رتبه خودشان اثبات می‌شود. بر خلاف ساحت پیشین که در آن، بسیط الحقیقه از رتبه بالاتر و شدیدتر وجود و کمالات وجودی اشیاء برخوردار بود نه از خود آن وجود و کمالات در رتبه خاص خودشان.

۲.۳.۱.۲ - معنای «و لیس بشیء منها»

درست است که در اینجا، وجود بسیط الحقیقه عین وجود اشیاء (در همان مرتبه‌ای که هستند)، شمرده می‌شود؛ اما در این فرض نیز باید گفت اشیاء، واجب بالذات شمرده نمی‌شوند و مساوی با آن نخواهند بود؛ زیرا در این ساحت حتی نباید گمان کرد که واجب تعالی به خاطر حضور در مرتبه خاص هر موجودی، با آن موجود هم رتبه می‌شود؛
[۱۱] شیرازی، صدرالدین محمد بن ابراهیم، الشواهدالربوبیه، ص۴۸، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، تهران، نشر دانشگاهی، ۱۳۶۰ش.
زیرا واجب (بسیط الحقیقه)، با "وجود من حیث هو وجود" از هر موجودی متحد است نه با وجود آن، از آن جهت که دارای رتبه خاصی است.

۲.۳.۱.۳ - بساطت و وحدت در این ساحت

همانطور که گفته شد، در این ساحت، بسیط الحقیقه هرچند در متن همه موجودات و در همه مراتب حاضر است، اما این حضور همه جایی به معنی آن است که "وجود من حیث هو وجود" که در هر مرتبه و موجودی هست، از آن اوست و از آنجا که وجود من حیث هو وجود نه جزء دارد و نه جزء چیزی واقع می‌شود، برخورداری بسیط الحقیقه از وجودهای آشیاء، با وحدت و بساطت درونی او منافی نیست. با این تصویر از هستی، کثرت و اختلاف و تمایز موجودات، مربوط به چیزی غیر از اصل وجود آنها (وجود من حیث هو وجود) استکه عبارت است از ظهور و تجلی.
[۱۲] اسرار الآیات، ص۵۱.





۳.۱ - استدلال قاعده بسیط الحقیقه

قاعده بسیط الحقیقه، برغم معنای پیچیده‌اش، دارای استدلال عقلی روشنی است:
[۱۳] الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج۶، ص۱۱۱_ ۱۱۲.
[۱۴] الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج۲، ص۳۷۰.
[۱۵] مجموعه رسائل فلسفی صدر المتالهین، ص۹۵.
[۱۶] الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، ص۴۸.
[۱۷] صدرالمتالهین، العرشیه، تهران، مولی، العرشیه، ص۲۲۲.

ا. اگر بسیط الحقیقه، کل الاشیاء نباشد و همه وجودها و کمالات وجودی اشیاء را در بر نگیرد، مرکب از وجود چیزی (یا چیزهایی) و نبود چیزی (یا چیزهایی) خواهد شد؛ زیرا دست کم، وجود و کمالات برخی از اشیاء را نخواهد داشت ولذا متشکل از وجود برخی چیزها و عدم برخی چیزها خواهد بود.
ب. در حالی که طبق تعریف، بسیط الحقیقه از هر ترکیبی حتی ترکیب از وجود و عدم عاری است.
ج. در نتیجه باید گفت بسیط الحقیقه، کل الاشیاء است (بسیط الحقیقه کل الاشیاء) و وجود همه موجودات را در خود دارد؛ وگرنه بسیط الحقیقه، بسیط الحقیقه نخواهد بود که این، اجتماع نقیضین و محال است.
د. اگر بسیط الحقیقه، عبارت از هریک از موجودات باشد و یا موجودی، بسیط الحقیقه تلقی شود، باید بسیط الحقیقه، ماهیت و مرتبه خاص آن موجود را داشته باشد؛ زیرا ـ همانطور که گذشت ـ ملاک این همانی در میان دو موجود، برخورداری یکی از ماهیت یا از مرتبه خاص دیگری است.
ه. اما بسیط الحقیقه ماهیت و مرتبه خاص اشیاء دیگر را ندارد؛ زیرا ماهیت و مرتبه خاص هر موجودی، با یک سلسله از نقایص و نبودها (اعدام) همراه است
[۱۸] اسرار الحکم، ص۱۰۴.
که در صورت ثبوت آن ماهیات و مراتب خاص در بسیط الحقیقه، او آن نقایص و نبودها را نیز خواهد داشت و مرکب از وجود و عدم خواهد شد. در حالی که طبق تعریف، در بسیط الحقیقه هیچ ترکیبی راه ندارد.
و. بنابراین بسیط الحقیقه، عبارت از هیچ یک از موجودات نیست (و لیس بشیء منها) و ماهیت و رتبه خاص هیچ موجود دیگری را ندارد تا آن موجود دیگر، بسیط الحقیقه محسوب شود.
بدین ترتیب، ثابت شد که: «بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشیء منها». چنان که روشن است، این استدلال ـ با همین تقریر ـ هم در ساحت کثرت در وحدت جریان دارد و هم در ساحت وحدت در کثرت.

۳.۲ - تطبیق قاعده بسیط الحقیقه بر واجب الوجود

تطبیق این قاعده بر واجب الوجود بالذات نیز دارای استدلال ساده‌ای است: الف. ثابت شد که: "بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشیء منها"؛ ب. نیز ثابت شده است که واجب الوجود بالذات، بسیط الحقیقه است.
[۱۹] الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج۶، ص۱۱۰.
[۲۰] الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج۲، ص۳۶۸.
بدین ترتیب باید گفت "واجب الوجود بالذات کل الاشیاء و لیس بشیء منها".


۱. صدرالمتالهین، مجموعه رسائل فلسفی، ص۹۴، تهران، حکمت، بی تا.
۲. صدر المتالهین، مجموعه رسائل فلسفی، ص۹۴.
۳. سبزواری، حاج ملاهادی، اسرار الحکم، مطبوعات دینی، ص۱۰۳.
۴. شیرازی، صدرالدین، سه رسائل فلسفی، ص۱۶۹، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
۵. اسرارالحکم، ص۱۰۶.
۶. التعلیقات علی الشواهد الربوبیه، ص۴۶۴.
۷. اسرار الحکم، ص۱۰۷.
۸. نوری، مولی علی، التعلیقات علی مفاتیح الغیب، ص۷۱۸، تهران، موسسه تحقیقات فرهنگی.
۹. شیرازی، صدرالدین، سه رساله فلسفی، ص۱۶۹.
۱۰. نوری، مولی علی، التعلیقات علی الشواهد الربوبیه، ص۴۶۴.
۱۱. شیرازی، صدرالدین محمد بن ابراهیم، الشواهدالربوبیه، ص۴۸، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، تهران، نشر دانشگاهی، ۱۳۶۰ش.
۱۲. اسرار الآیات، ص۵۱.
۱۳. الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج۶، ص۱۱۱_ ۱۱۲.
۱۴. الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج۲، ص۳۷۰.
۱۵. مجموعه رسائل فلسفی صدر المتالهین، ص۹۵.
۱۶. الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، ص۴۸.
۱۷. صدرالمتالهین، العرشیه، تهران، مولی، العرشیه، ص۲۲۲.
۱۸. اسرار الحکم، ص۱۰۴.
۱۹. الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج۶، ص۱۱۰.
۲۰. الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج۲، ص۳۶۸.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله«قاعده بسیط الحقیقه».    



جعبه ابزار