مؤمن آل یاسین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حبیب نجّار، شخصیتی
مسیحی که در
منابع اسلامی به مؤمن آلیس ملقب است.
نسب او را، به اختلاف، حبیب
بن اَبریا، حبیب
بن مری و حبیب
بن اسرائیل ضبط کردهاند.
شغلهای گوناگونی چون ریسمانبافی و کفاشی برای او ذکر شده،
گرچه حرفه وی در بیشتر منابع نجّاری و لقبش نجّار است و گفتهاند چون پیش از
ایمان آوردن بتتراش بوده است
او را با این لقب خواندهاند.
درباره زندگی زاهدانه و رفتارهای عابدانه وی مطالب اندکی در منابع آمده است.
نام حبیب نجّار صریحاً در
قرآن نیامده، اما در
منابع اسلامی ، ضمن نقل ماجرای «
اصحابالقریة »،
به نام وی تصریح شده است.
بنابر این
آیات ، پس از اینکه اصحاب قریه دو رسولی را که برای دعوت آنان به توحید آمده بودند، تکذیب میکنند، مردی شتابان از دور دست شهر میآید و مردم را به پیروی از رسولان فرا میخواند و ایمان خود را به
پروردگار آشکار میسازد.
پس از
مرگ وی، قوم او با صیحهای هلاک میگردند.
در منابع اسلامی، این مرد
مؤمن حبیب نجّار دانسته شده است.
وَ جَاءَ مِنْ أَقْصا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسعَی قَالَ یَقَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسلِینَ.
مردی (با
ایمان ) از نقطه دور دست
شهر با شتاب فرا رسید، گفت: ای
قوم من ! از فرستادگان
خدا پیروی کنید.
در
آیات(۲۰-۲۷)
سوره یس به داستان مبارزات برخی از رسولان اشاره شده است، و آن مربوط به حمایت حساب شده و شجاعانه مؤمنان اندک از آنها است که در برابر اکثریت
کافر و
مشرک و
لجوج ایستادند و تا سر حد
جان از
پیامبران الهی دفاع کرد ند.
تعبیر به (رجل) به صورت نا شناخته، شاید اشاره به این نکته است که او یک فرد عادی بود، قدرت و شوکتی نداشت، و در مسیر خود تک و تنها بود، در عین حال
نور و
حرارت ایمان آنچنان او را
روشن و
گرم ساخته بود که بی اعتنا به پیامد های این دفاع سر سختانه از مبارزان راه
توحید، وارد معرکه شد، تا مؤمنان
عصر پیامبر(ص) در آغاز
اسلام که عده قلیلی بیش نبود ند سر مشق بگیر ند و بدانند حتی یک
نفر مؤمن تنها نیز دارای مسئولیت است و سکوت برای او
جائز نیست.
تعبیر به (اقصی المدینة) نشان میدهد که دعوت این رسولان به نقاط دور دست
شهر نیز کشیده شد، و دل های آماده را تحت تاثیر خود قرار داده بود، گذشته از این نقاط دور دست شهر همیشه مرکز
مستضعفانی است که آمادگی بیشتر برای پذیرش حق دارند، به عکس، در
قلب شهر ها مردم مرفهی زندگی میکنند که
جذب آنها به سوی حق به سادگی ممکن نیست.
تعبیر به (یا قوم) (ای قوم من ) بیانگر دلسوزی این مرد نسبت به اهل شهر و مردم آن دیار است، و دعوت به پیروی از رسولان دعوتی است خالصانه که هیچ نفعی برای شخص او در آن مطرح نیست.
قرآن نقل میکند که دو
رسول به قریهای فرستاده شدند و بعد خدا سومی را در تأیید آنها فرستاد (قرآن فقط میگوید «
قریه»، میگویند شهر
انطاکیه بوده، رسولان از
فلسطین میروند انطاکیه. انطاکیه جزء
روم قدیم بوده است و حالا شاید جزء
ترکیه یا
سوریه باشد). در این میان مردی پیدا میشود مؤمن که به آنها
ایمان میآورد و رسالت شان را
تبلیغ میکند.
این مؤمن مجاهد نخست از این در وارد شد که: از کسانی پیروی کنید که از شما
اجر و مزدی در برابر
دعوت خود نمیخواهند.
این خود نخستین نشانه
صدق آنها است که هیچ
منفعت مادی در دعوتشان ندارند، نه از شما مالی میخواهند، و نه جاه و مقام، و نه حتی تشکر و
سپاسگزاری و نه هیچ اجر و پاداش دیگر.
این همان چیزی است که بار ها در آیات قرآن در مورد انبیای بزرگ به عنوان نشانهای از
اخلاص و بی نظری و صفای
قلب پیامبران روی آن تکیه شده، سپس میافزاید: به علاوه این رسولان چنانکه از محتوای دعوت و سخنانشان بر میآید افراد ی
هدایت یافتهاند.
اشاره به اینکه عدم
تسلیم در برابر دعوت کسی یا به خاطر این است که دعوتش حق نیست و به بیراهه و گمراهی میکشاند، و یا اینکه حق است اما مطرح کنند گان منافع خاصی در سایه آن کسب میکنند که این خود مایه بد بینی به چنان دعوتی است، اما هنگامی که نه آن باشد و نه این، دیگر چه جای تامل و تردید؟!
سپس به
دلیل دیگری میپر دازد و به سراغ اصل
توحید که عمده ترین نکته دعوت این رسولان بوده است میرود و میگوید: (من چرا کسی را پرستش نکنم که مرا آفریده است)؟.
کسی شایسته پرستش است که
خالق و
مالک و
بخشنده مواهب باشد نه این بتها که هیچ کاری از آنان ساخته نیست،
فطرت سلیم میگوید باید
خالق را پرستید، نه این مخلوقات بی ارزش را!
تکیه روی (فطرنی) (مرا آفریده ) ممکن است اشاره به این نکته نیز باشد که من وقتی به فطرت اصلی و
سرشت حقیقی خود باز میگردم به خوبی میبینم که از درونم فریادی رسا و گویا بلند است که مرا دعوت به پرستش خالقم میکند، دعوتی که هماهنگ با عقل و خرد است، من چگونه این دعوت مضاعف فطرت و خرد را نادیده بگیرم ؟
جالب اینکه نمیگوید: ((ما لکم لا تعبدون الذی فطرکم )) چرا خدائی را پرستش نمیکنید که شما را آفریده است بلکه میگوید: ((من چرا چنین نکنم )) یعنی در حقیقت از خود شروع میکند تا مؤثر تر واقع شود.
و به دنبال آن
هشدار میدهد که مراقب باشید همه شما سر انجام تنها به سوی او باز میگر دید.
یعنی نه تنها سر و کار شما در زندگی این جهان با او است که در جهان دیگر نیز تمام سر نوشت شما در دست قدرت او میباشد، آری به سراغ کسی بروید که در هر دو
جهان سر نوشت شما را به دست گرفته.
و در سومین
استدلال خود به وضع بتها پر داخته، و اثبات
عبودیت را برای خداوند با
نفی عبودیت از بتها تکمیل میکند، میگوید: آیا غیر از خداوند معبودانی را انتخاب کنم که اگر خداوند
رحمن بخواهد زیانی به من برساند
شفاعت آنها کمتر ین فایدههای برای من نخواهد داشت، و مرا از
مجازات او هرگز
نجات نخواهند داد. (ءأتخذ من دونه الهة ان یردن الرحمن بضر لا تغن عنی شفاعتهم شیئا و لا ینقذون ).
باز در اینجا از خود ش
سخن میگوید تا
جنبه تحکم و
آمریت نداشته باشد، و دیگران
حساب کار خود را برسند.
او در
حقیقت انگشت روی
بهانه اصلی بت پرستان میگذارد که میگفتند: ما اینها را به خاطر این پرستش میکنیم که شفیعان ما در در گاه
خدا باشند میگوید: چه شفاعتی ؟ و چه کمک و نجاتی ؟ آنها خود نیاز مند به کمک و حمایت شما هستند، در تنگنای حوادث چه کاری از آنها برای شما ساخته است ؟!
تعبیر به (الرحمن) در اینجا علاوه بر اینکه اشاره به گستردگی رحمت خداوند و باز گشت همه نعمتها و مواهب به سوی او است، و این خود دلیلی بر توحید عبادت میباشد، بیانگر این نکته است که خداوند رحمن ضرر و زیانی برای کسی نمیخواهد، مگر اینکه خلاف کاری
انسان به منتها درجه خود برسد که او را از
محیط گسترده الهی دور و در وادی غضبش گرفتار سازد.
سپس این مؤمن مجاهد برای تاکید و توضیح بیشتر افزود: هر گاه من چنین بتهائی را پرستش کنم و آنها را
شریک پروردگار قرار دهم در گمراهی آشکار خواهم بود.
کدام گمراهی از این آشکار تر که انسان عاقل و با
شعور در برابر این موجودات بی شعور
زانو زند و آنها را در کنار
خالق زمین و
آسمان قرار دهد.
این مؤمن تلاش گر و
مبارز پس از این استدلالات و تبلیغات موثر و گیرا با صدای رسا در حضور جمع اعلام کرد: (همه بدانید من به پروردگار شما ایمان آورده ام، و دعوت این رسولان را پذیرا شده ام).
(بنا بر این سخنان مرا بشنوید) و بدانید من به دعوت این رسولان مؤمنم و
گفتار مرا به کار بند ید که به
سود شما ست.
در اینکه
مخاطب در این جمله، و همچنین جمله (انی آمنت بربکم)
کیست ؟
ظاهر آیات قبل نشان میدهد که همان گروه مشرکان و بت پرستانی هستند که در آن
دیار بودند، تعبیر به ربکم (پروردگار شما) نیز منافاتی با این معنی ندارد، چرا که این تعبیر در آیات زیادی از قرآن
مجید در برابر کفار و به هنگام بیان استدلالات توحیدی آمده است.
در تفاسیر و تواریخ اسلامی این داستان با تفصیل بیشتر و گاه با اختلافاتی نقل شده است.
بر این اساس،
عیسی علیهالسلام دو تن از
حواریون خود را به انطاکیه ــکه در
قرآن «القَرْیة» خوانده شده است ــ میفرستد.
فرستادگان عیسی در حوالی
شهر با چوپان پیری روبهرو میشوند و او را به
پرستش خدا و
دین عیسی علیهالسلام دعوت میکنند.
چوپان از آنان درخواست
معجزه میکند و ایشان پسر
بیمار او را
شفا میدهند و پیرمرد ــکه همان حبیب نجّار است ــ به گفتههای آنان ایمان میآورد.
دلایل دیگری نیز برای ایمان آوردن حبیب نقل شده است، از جمله اینکه رسولان، پسر او را که هفت روز از مرگش میگذشت زنده کردند و دیگر اینکه خودِ حبیب را که به
جذام مبتلا بود شفا دادند.
فرستادگان پس از ورود به
انطاکیه ، به دستور پادشاه زندانی میشوند.
عیسی رسول سومی را به یاریشان میفرستد و آنان در حضور پادشاه معجزاتی از خود نشان میدهند، اما پادشاه و اطرافیان او ــ بنابه قولی ــ تصمیم به
قتل رسولان میگیرند.
حبیب نجّار هنگامیکه از این خبر آگاه میشود، شتابان خود را به منکران میرساند و آنان را به پذیرش
یگانهپرستی و
معاد دعوت میکند، اما مردم به او حمله میکنند و او را به طرز فجیعی به قتل میرسانند.
در منابع تفسیری و روایی، از حبیب نجّار و ایمان وی تجلیل شده است.
اگر چه به نوشته برخی منابع، وی پیش از
ایمان به رسولان،
مشرک بوده است و حتی گفتهاند هفتاد سال
بت میپرستیده است،
ولی عدهای وی را در زمره کسانی چون
ورقة بن نوفل،
بحیرا و
قس بن ساعده شمردهاند که پیش از
بعثت پیامبر اکرم به او ایمان داشتهاند،
چنانکه تصریح شده حبیب نجار ششصد سال پیش از ظهور
اسلام ، به حضرت محمد صلیاللّهعلیهوآلهوسلم
مؤمن بوده است.
براساس حدیثی نبوی، حبیب نجّار ــکه از او با لقب مؤمن آلیس یاد شده است ــ به همراه حزقیل (ملقب به مؤمن آلفرعون) و
حضرت علی علیهالسلام کسانیاند که حتی لحظهای به خدا
کافر نشدند.
در
احادیث دیگری از پیامبر اکرم، حبیب نجّار از
صدیقان ، مقربان الهی و اهل
بهشت و یکی از مصادیق «ثُلَّةٌ من الاَوَّلین»
معرفی شده است.
قرآن این حقیقت را با جمله جالب و سر بستهای بیان کرده، میگوید: به او گفته شد وارد
بهشت شو (قیل ادخل الجنة).
این تعبیری است که در باره شهیدان راه خدا در آیات دیگر قرآن آمده است: و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.
گمان مکن کسانی که در راه خدا کشته شدند مرد گا نند، بلکه آنها
زنده جاوید ند و نزد پرورد گار شان روزی داده میشوند.
این تعبیر نشان میدهد که
شهادت این مرد مؤمن همان، و داخل شدن او در بهشت همان، آنچنان فاصله میان این دو کم و کوتاه بوده است که قرآن مجید در تعبیر لطیفش به جای ذکر شهادت او دخول او را در بهشت بیان کرده، و چه نزدیک است راه بر شهیدان، راه بهشت و
سعادت جاویدان !
روشن است منظور از بهشت در اینجا بهشت برزخی است، چرا که هم از آیات و هم از روایات استفاده میشود که بهشت جاویدان در
قیامت نصیب مؤمنان خواهد شد همان گونه که
دوزخ نیز در مورد بد کاران چنین است.
بنا بر این بهشت و دوزخ دیگری در عالم
برزخ است که نمونهای از بهشت و دوزخ
رستا خیز میباشد، چنانکه در روایت
امام علی(ع) در مورد
قبر وارد شده است: القبر اما روضة من ریاض الجنة او حفرة من حفر النیران: قبر یا باغی از باغهای بهشت است یا حفرهای از حفرههای دوزخ !.
به هر حال
روح پاک این مرد به
آسمانها ، در جوار
قرب رحمت الهی و در نعیم] بهشتی، شتافت، و در آنجا تنها آرزویش این بود که گفت: ای کاش قوم من میدانستند (قال یا لیت قومی یعلمون ).
ای کاش میدانستند که پروردگارم مرا مشمول آمرزش و
عفو خویش قرار داد و در
صف گرامیان جای داد). (بما غفر لی ربی و جعلنی من المکرمین ).
ای کاش چشم حق بینی داشتند، چشمی که با حجابهای ضخیم و سنگین
جهان مادی محجوب نگردد، و آنچه را در پشت این پرده است ببینند یعنی تا این همه
نعمت و
اکرام و
احترام خدا را بنگر ند و بدانند در مقابل اهانتهای آنها خداوند چه لطفی در حق من فرموده است، ای کاش میدیدند و ایمان میآوردند اما
افسوس !
در
حدیث آمده است که پیغمبر گرامی اسلام (ص) فرمود: انه نصح لهم فی حیاته و بعد موته. (این مرد با ایمان هم در حال
حیات خود خیر خواه قوم خویش بود و هم بعد از مرگ آرزوی هدایت آنها را داشت).
جالب توجه اینکه او نخست تکیه بر موهبت غفران الهی میکند، سپس بر اکرام، چرا که نخست باید با
آب مغفرت روح و
جان انسان از آلودگی
گناهان پاک گردد و چون پاک شد بر بساط قرب و اکرام الهی جای گیرد.
به هر حال این پایان کار این مرد مؤمن و مجاهد راستین بود که در انجام رسالت خویش و حمایت از پیامبران الهی کوتاهی نکرد و سر انجام شربت
شهادت نوشید و به
جوار قرب رحمت خداوند راه یافت.
در منبعی متقدم، محل دفن حبیب نجّار بازار انطاکیه ذکر شده است،
اما به گزارش منابع جدید، مقبره وی در مشرق انطاکیه، در دامنه کوه سلبیوس، که جبل حبیب نجّار نامیده میشود، قرار دارد.
در خیابان اصلی انطاکیه نیز مسجد ی به نام حبیب نجّار هست که ابتدا
کلیسا ی جامع انطاکیه بوده و در دوره اسلامی، مسجد شده است.
در منبعی قدیمی نیز از وجود این
مسجد خبر داده شده است.
همچنین در یکی از تراجم نسبتآ متأخر، از قریهای به نام سیدی حبیب نجّار سخن گفته شده است.
در انطاکیه امروزی قریهای به این نام وجود ندارد، اما ناحیه همجوار مسجد حبیب نجّار، داربوس نام دارد که شاید همان قریه باشد.
برای یافتن پیشینه تاریخی ماجرای حبیب نجّار در منابع
مسیحی ، بهویژه در عهد جدید، تلاشهایی شده است.
گاهی حبیب نجّارِ منابع اسلامی را با یکی از پیامبران عهد جدید به نام آغابوس
یکی دانستهاند.
همچنین در برخی منابع، به قرابت معنایی نام تئوفیلس (به معنای دوستدار
خدا )، که در عهد جدید آمده،
با نام حبیب نجّار توجه شده است،
اما براساس توضیحات مفسران مسیحی عهد جدید، تطبیق این دو فرد صحیح به نظر نمیرسد.
علاوه بر این، گفته شده که حبیب نام چند تن از شهدای مسیحی بوده است.
(۱) قرآن.
(۲) کتاب مقدّس عهد جدید.
(۳) ابن بابویه، امالی الصدوق، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
(۴) ابن عبدربّه، العقد الفرید، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸ـ۱۴۱۱/ ۱۹۸۸ـ۱۹۹۰.
(۵) فردریک فایوی بروس، تفسیر کتاب اعمال رسولان، ترجمه ریتا نیسان و شموئیل ایطالیایی، (بیجا) : شورای کلیساهای جماعت ربانی، آموزشگاه کتاب مقدّس، (بیتا).
(۶) حسین
بن مسعود بغوی، تفسیر البغوی، المسمّی معالم التنزیل، چاپ خالد عبدالرحمان العک و مروان سوار، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
(۷) عبدالحجه بلاغی، حجة التفاسیر و بلاغ الاکسیر، یا، من لایحضُرُه المفسر و التفسیر، (قم) ۱۳۴۵ش.
(۸) احمد
بن محمد ثعلبی، قصص الأنبیاء المسمی عرائس المجالس، بیروت: المکتبة الثقافیة، (بیتا).
(۹) احمد
بن محمد ثعلبی، الکشف و البیان، المعروف تفسیر الثعلبی، چاپ علی عاشور، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲.
(۱۰) زمخشری.
(۱۱) عبدالرحمان
بن ابیبکر سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، چاپ نجدت نجیب، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۱.
(۱۲) طبرسی، تفسیر مجمع البیان.
(۱۳) طبری، تاریخ (بیروت).
(۱۴) طبری، جامع.
(۱۵) محمد
بن عمر فخررازی، التفسیر الکبیر، قاهره (بیتا)، چاپ افست تهران (بیتا).
(۱۶) محمد
بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت: دارالفکر، (بیتا).
(۱۷) فتحاللّه
بن شکراللّه کاشانی، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، با مقدمه و پاورقی و تصحیح ابوالحسن شعرانی، چاپ علیاکبر غفاری، تهران ۱۳۷۸ش.
(۱۸) فرات
بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات الکوفی، چاپ محمدکاظم محمودی، تهران ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۱۹) علی
بن محمد ماوردی، النکت و العیون: تفسیر الماوردی، چاپ عبدالمقصودبن عبدالرحیم، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۲۰) مجلسی، بحار الانوار.
(۲۱) محمدامین
بن فضلاللّه محبی، خلاصة الاثر فی اعیان القرن الحادی عشر، بیروت: دارصادر، (بیتا).
(۲۲)
مسعودی، مروج (بیروت).
(۲۳) مقاتل
بن سلیمان، تفسیر مقاتل
بن سلیمان، چاپ عبداللّه محمود شحاته، (قاهره) ۱۹۷۹ـ ۱۹۸۹.
(۲۴) مطهر
بن طاهر مقدسی، کتاب البدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹ـ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
(۲۵) علی
بن ابیبکر هروی، الاشارات الی معرفة الزیارات، چاپ علی عمر، قاهره ۱۴۲۳/۲۰۰۲.
(۲۶) یاقوت حموی، معجم البلدان.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حبیب نجار»، شماره۵۸۰۵. کتابخانه طهور کتابخانه مدرسه فقاهت - فارسی