• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سید محمد باقر شفتی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



سید محمد نقی از نوادگان امام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ بود و راهنمایی دین باوران روستای چرزه را بر عهده داشت
[۱] . الکرام البرره، آقا بزرگ تهرانی، ج ۱، ص ۱۹۳.
خانه گلین این کشاور نیک نهاد در ۱۱۷۵ ق. با تولد نوزادی، که محمد باقر نام گرفت،
[۲] . معارف الرجال فی تراجم العلماء و الادباء، محمد حرزالدین، ج ۲، ص ۱۹۵.
در نور و شادمانی فرو رفت.
محمد باقر اندک اندک بالید و توانست درس زندگی و کمال از پدر فراگیرد، بهره‌گیری از محضر پدر سالها به درازا کشید و حتی پس از هجرت ۱۱۸۲ ق. نیز ادامه یافت. در این سال سید محمد نقی همراه خانواده‌اش رهسپار شفت شد تا خواسته برخی از مؤمنان آن دیار را اجابت کند و راهنمای آنان باشد.
[۳] . اختران تابناک، ذبیح الله محلاتی، ج ۱، ص ۳۹۴.

این هجرت نه تنها برای مردم شفت بلکه برای سید محمد باقر نیز پربار و مبارک بود؛ او در این شهر از محضر دانشوران بهره گرفته، سرانجام خود را از آموزشهای آنان بی‌نیاز احساس کرد و رهسپار عراق شد.




در غروب یکی از روزهای سال ۱۱۹۲ ق. فرزند تهی‌دست چرزه به کربلا رسید
[۴] . معارف الرجال، ج ۱، ص ۱۹۵.
و در جمع شاگردان حضرت سید علی طباطبایی جای گرفت. زندگی در حریم سالار شهیدان یک سال به درازا کشید. محمد باقر در این مدت از پژوهشهای پرارزش محقق برجسته شیعه حضرت وحید بهبهانی بهره برد و از حمایتهای پیدا و پنهان استاد گرانقدرش سید علی طباطبایی برخوردار شد. آن گوهر شناس گرانمایه بزودی ارج شاگردی که با کفشهای پاره در درس حضور می‌یافت باز شناخت و کسی را مأمور ساخت تا هر روز دو گرده نان برای ظهر و شام سید شفتی آماده سازد.
[۵] . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۴۰.

۱۱۹۳ ه‍.ق. سال دومین هجرت علمی دانش پژوه تهیدست شفت بود. او راه نجف پیش گرفت و خود را به امواج خروشان دریای بی‌پایان علوم، حضرت سید مهدی طباطبایی بروجردی، سپرد، دانشور پارسای نجف با نگاه نافذ خویش مروارید یگانه چرزه را باز شناخت و باران عنایتش را بر سر وی فرو بارید.
[۶] . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۴۰.
البته سید محمد باقر تنها به درس آن مرجع پرهیزگار بسنده نکرد و ازاندوخته‌های گرانقدر دیگر دانشوران آن سامان نیز بهره برد. بزرگانی که بی‌تردید باید حضرت شیخ جعفر کاشف الغطاء را در شمار آنان جای داد.



نجف نیز معنویت و دانش ارمغان دیگری نیز به سید بخشید. ارمغان گرانبهایی که تا پایان عمر در کنار سید باقی ماند. این هدیه پر ارج محمد ابراهیم کلباسی بود. دانشجوی سخت کوش چرزه در محفل درس علامه بحرالعلوم با این دانش پژوه پرهیزگار آشنا شد.
[۷] . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۴۰.
و او را رازدار گنجینه اسرار خویش ساخت.
هر چند تاریخ از ثبت گفتگوها و آمد و شدهای این دوستان صمیمی خودداری کرده است اما تنها خاطره بازمانده از آن روزها می‌تواند نشان دهنده زندگی سید دانشجویان شفت در نجف باشد:
روزی محمد ابراهیم به حجره سید محمد باقر شتافت و با جانگدازترین تصویر سالهای دانش اندوزی‌اش روبه رو شد. کتابها نیمه باز در کف اتاق پراکنده بود، کوزه آب گوشه‌ای بر زمین غلتیده، دوست گرانقدرش چون مردگان بر حصیر کهنه فرو افتاده می‌نمود.
محمد ابراهیم، که از شرایط زندگی سید محمد باقر آگاه بود، نیک دریافت که جوانی چون وی جز به سبب گرسنگی چنین ناتوان و زمین‌گیر نمی‌شود. پس به بازار شتافته، غذایی مناسب فراهم آورد و دوست عزیزش را از چنگال مرگ رهایی بخشید.
[۸] . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۴۰.

زندگی در نجف تا ۱۲۰۴ ه‍. ق. ادامه یافت.
[۹] . اعیان الشیعه، محسن امین، ج ۹، ص ۱۸۸.
در این سال بیماری سید را فرا گرفت و روانه بغداد ساخت.
[۱۰] . قصص العلماء ص ۱۳۶.
او چهار ماه در بغداد زیست. در این مدت از درد رهایی یافت، کتاب نفیس «الحلیه اللامعه» را به رشته نگارش کشید
[۱۱] . اعیان الشیعه، ج ۹، ص ۱۸۸.
و سرانجام برای بهره‌گیری از محضر دانشور برجسته سید محسن اعرجی رهسپار کاظمین شد.
[۱۲] . روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، محمد باقر موسوی خوانساری، ج ۲، ص ۱۰۰.

جاذبه کاظمیه و استاد شهره‌اش گوهر چرزه را یک سال در آن دیار ماندگار ساخت. سپس بار سفر بست و در حدود ۱۲۰۵ ه‍. ق. راه ایران پیش گرفت.



سید محمد باقر در حالی که جز یک جلد کتاب و سفره‌ای نان چیزی همراه نداشت
[۱۳] . الروضة البهیه فی طرق الشفیعیه، محمد شفیع جاپلقی، چاپ سنگی.
در مدرسه چهار باغ مسکن گزید ولی بزودی دریافت که محفل درسش سرپرست مدرسه را آزرده خاطر کرده است بنابراین به مدرسه دیگر کوچید
[۱۴] . قصص العلماء، ص ۱۴۳ و ۱۴۴.
و بساط تدریس و تحقیق گسترد.



۱. شیخ محمد مهدی بن حاج محمد ابراهیم کلباسی.
۲. میرزا ابوالقاسم بن حاج سید مهدی کاشانی (متوفی: ۱۲۸۱ ه‍. ق.).
۳. حاج محمد جعفر آباده‌ای.
۴. محمد شفیع جاپلقی (متوفی: ۱۲۸۰ ه‍. ق.).
۵. صفر علی لاهیجی.
۶. ملا صالح برغانی قزوینی.
۷. ملا جعفر نظرآبادی.
۸. محمد تنکابنی.
۹. سید محمد باقر خوانساری.
۱۰. سید علی طباطبایی زواره‌ای (علویجه‌ای)
و ده‌ها شاگرد دیگر.
[۱۵] . ر. ک: قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۷۱، ۹۱، ۱۳۶، ۱۸۳؛ تذکره القبور، عبدالکریم جزی، ص ۳۱، ۱۵۹؛ لباب الالقاب فی القاب الاطیاب، حبیب الله شریف کاشانی، ص ۷۸؛ احسن الودیعه، محمد مهدی موسوی، ص ۲۹ ـ ۳۸.





۱. تحفه ابرار المستنبط.
(الملتقط) من آثار الائمه الاطهار.
۲. الزهره البارقه فی احوال المجاز و الحقیقه.
۳. شرح تهذیب الاصول علامه حلی.
۴. مطالع الانوار فی شرح شرایع الاسلام.
۵. رساله‌ای در مشتق.
۶. رساله‌ای در احکام شک و سهو در نماز.
۷. رساله‌ای در عدم جواز بقا بر تقلید مجتهدمیت.
۸. حواشی بر فروع کافی.
۹. جوابات المسائل.



همگام با تحولات اقتصادی، زندگیِ سیاسی اجتماعی سید نیز دستخوش دگرگونیهای بسیار شد. پرهیزگاری، پای فشاری در اجرای احکام الهی و همراهی پیوسته بزرگانی چون حاج محمد ابراهیم کلباسی و ملا علی نوری اعتبار اجتماعی ستاره نامور حوزه سپاهان را فزونی بخشیدو او را به حجة الاسلام شهره ساخت. حاجی کلباسی با آنکه خود مجتهد ی بلند آوازه بود همواره سید را گرامی می‌داشت، هرگز پیشتر از وی راه نمی‌رفت و پیوسته مردم را به پیروی از فقیه شفتی فرا می‌خواند. او بر فراز منبر وعظ می‌گفت: اگر رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ زندگی خاکی داشت و می‌خواست کسی را به فرمانداری و داوری شرعی سپاهان گسیل دارد، بی‌ترید آن فرد سید حجة الاسلام بود.
[۱۶] . قصص العلماء،، محمد تنکابنی ص ۱۱۹.

این گفتار از مجتهد پارسایی که همگان وی را تندیس تقوا می‌شمردند سید را پیش از پیش شهره ساخته، بر موقعیت اجتماعی و توان سیاسی اقتصادی‌اش افزود. اینک او می‌توانست با خاطری آسوده رسالت آسمانی‌اش را به انجام رساند و آیین وحی را در همه منطقه حاکم سازد.
در چین شرایطی فتحعلی شاه به اصفهان گام نهاد و سید که دیدار با وی را نمی‌پسندید سرانجام با کوشش آشنایان به امید کاستن از ستمهای دربار به دیدارش شتافت. او در این ملاقات دردهای مردم را به گوش شاه رسانده، وی را به برداشتن مشکلات جامعه فرا خواند. شاه در پایان گفت: از من برای خود چیزی بخواه!
سید پاسخ داد: نیازی ندارم.
ولی فتحعلی خان بر خواسته‌اش پای فشرد و گفتارش را چند بار تکرار کرد. سرانجام سید فرمود: اینک که در این باره پافشاری می‌کنید تقاضا دارم فرمان دهید نقاره خانه را موقوف سازند.
شاه خاموش مانده، در شگفتی فرو رفت و پس از خروج به امین الدوله گفت: عجب سیدی است، از من می‌خواهد نقاره خانه را که نشانه سلطنت است، موقوف سازم.
[۱۷] . قصص العلماء، ص ۱۴۳.




سید در سال ۱۲۳۱ یا ۱۲۳۲ ه‍. ق. همراه گروهی از دانشوران و دین باوران مشتاق از راه دریا رهسپار حجاز شد.
[۱۸] . روضات الجنات، ج ۲، ص ۱۰۲.
گشاده دستی و مناظره‌های پیروزمندانه وی با دانشمندان مذاهب گوناگون علمای حجاز را سخت تحت تأثیر قرار داد به گونه‌ای که وی را بزرگ شمردند و میخهایی که او برای مشخص ساختن حدود طواف بر زمین کوفته بود، بی‌هیچ تردیدی پذیرفتند.
[۱۹] . تاریخ اصفهان، ص ۹۷.
او همچنین توفیق یافت فدک را از کارگزاران دولت عثمانی باز ستاند و به سادات حریم خاک نبوی ـ صلّی الله علیه و آله ـ سپارد.
[۲۰] . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۴۴ و ۱۴۵.




۱۲۴۵ ه‍. ق. سال درخشش روزافزون آفتاب مرجعیت سید بود. آن فقیه نیک نهاد بیش از هشت هزار متر زمین برای پی افکندن یکی از بزرگترین مساجد جهان آماده کرد
[۲۱] . اصفهان. لطف الله هنر، ص ۲۶۳.
و کلنگ بنیادی الهی را به زمین زد. عظمت نقشه سید چنان بود که درباریان قاجار آن را فراتر از توان مالی مرجع شیعه می‌انگاشتند. شاه با چنین اندیشه‌ای پیشنهاد کرد در ساختن مسجد شریک شود.ولی سید از پذیرش پیشنهاد سرباز زد. شاه گفت: شما توان به فرجام رساندن چنین بنیاد پرشکوهی را ندارید.
سید فرمود: دست من در خزانه آفریدگار گیتی است.
[۲۲] . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۴۹.

بدین ترتیب شاه قاجار از شرکت در بنیاد مسجد بازماند.
[۲۳] . این مسجد هم اکنون به نام «مسجد سیّد» اصفهان شهرت دارد.




در ربیع الثانی ۱۲۵۳ ه‍. ق. محمد خان بار سفر بست و برای گوشمالی فرماندار افغانستان رهسپار آن دیار شد. او در پاییز همان سال به هرات رسید و شهر را به محاصره در آورد.
[۲۴] . تاریخ ایران زمین از روزگار باستان تا انقراض قاجاریه، جواد مشکور، ص ۳۴۱.
وزیر مختار بریتانیا، که از نفوذ فراوان سید آگاه بود، ضمن نامه‌ای از فقیه سپاهان خواست در این مهم مداخله کرده، نیروهای ایران را از ادامه درگیری باز دارد. مرجع شیعه، که از هدف استعمارگران آگاهی داشت، از اقدامهای پایتخت نشینان پشتیبانی کرد و به فریبکاران بیگانه نشان داد که هرگز مصالح ملت و اسلام را نادیده نمی‌گیرد.
[۲۵] . تاریخ ایران زمین از روزگار باستان تا انقراض قاجاریه، جواد مشکور، ص ۱۳۹ و ۱۴۰.




در این سال شورش مردم اصفهان علیه کارگزارن دربار خشم محمد شاه را برانگیخت بنابراین چون از سفر هرات بازگشت راه مرکز کشور پیش گرفت تا انقلابگران را گوشمالی دهد و از سید فقیهان شیعه انتقام گیرد. در اندیشه او هیچ‌کس جز سید توان سازماندهی چنین شورشی را نداشت. پس باید یک بار برای همیشه با وی درگیر می‌شد وکاخ افسانه‌ای قدرت و ثروتش را درهم می‌کوبید.
[۲۶] . تاریخ اصفهان و ری و همه جهان، ص ۲۵۶ و ۲۵۷.

ولی پروردگار نقشه‌ای دیگر تدبیر کرده بود. در سایه عنایات ربانی سید از خطر رهایی یافته، بر شوکت و قدرتش افزوده شد
[۲۷] . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۴۴ و ۱۴۵.
و شاه بی‌هیچ دستاورد چشمگیری به پایتخت بازگشت.
البته بازگشت شاه هرگز به معنای پایان توطئه علیه سید فقیهان شیعه نبود. تلاشهای درباریان برای فروپاشی توان اجتماعی سیاسی در قالبی نوین ادامه یافت. این شکل چیزی جز ترور و حذف فیزیکی مرجع بیدار سپاهان نبود. زهرآگین ساختن ظرفهای غذای آن مجتهد گرانمایه و گسیل چهار مزدور برای تیراندازی به سید در نیمه شب نقشه‌هایی بود که به دقت اجرا شد ولی به لطف الهی ناکام ماند.
[۲۸] . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۶۷ و ۱۶۸.




در ۱۲۵۷ ه‍. ق. پناهنده شدن فقیه بزرگوار حضرت محمد تقی بن ابی طالب یزدی به حریم مرجعیت شیعه دیگر بار خشم شاه را برانگیخت. او که هرگز نمی‌توانست نقطه‌ای از کشور را برون از نفوذ و حاکمیت خویش بیابد با هدف دستگیری محمد تقی یزدی که به سبب گفتار کفر ستیزانه‌اش تحت تعقیب بود، راه اصفهان پیش گرفت.
در این سفر مأمون به حریم سید یورش برده، دانشور آزاده یزدی را به بند کشیدند و به تهران گسیل داشتند.
[۲۹] . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۶۷ و ۱۶۸.
البته شاه بدین امر بسنده نکرد و برای فروپاشی همیشگی آن حریم امن به بهانه‌های گوناگون بر ثروت مرجع شیعیان، که چیزی جز اموال مسلمانان نبود، چنگ انداخت و دین باوران را با زیانی سنگین روبرو ساخت.
[۳۰] . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۶۷ و ۱۶۸.

کردار زشت شاه چنان قلب مرجعیت شیعه را آزرده ساخت که چون خان قاجار همراه موکب ویژه همایونی برای دیدار و گفتگو با وی به محله بیدآباد روی آورد، اندهناک شد. صدای طبلها و شیپورهای مزدوران سلطنت قلب مهربانش را فشرد. دست به آسمان بلند کرد و ملتمسانه گفت: پروردگارا، ذلت فزون تر بر فرزندان زهرا روا مدار!
[۳۱] . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۶۷ و ۱۶۸.

خداوند دعای بنده نیکوکارش را اجابت کرد. با آغاز سال ۱۲۶۰ ه‍. ق بیماری بر پیکر پیر فرزانه سپاهان پنجه افکند و در یکی از روزهای ربیع الثانی، پس از نماز ظهر، روان پاکش سمت محفل سبز کامروایان سپید دست پرکشید.
[۳۲] . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۶۸.




 
۱. . الکرام البرره، آقا بزرگ تهرانی، ج ۱، ص ۱۹۳.
۲. . معارف الرجال فی تراجم العلماء و الادباء، محمد حرزالدین، ج ۲، ص ۱۹۵.
۳. . اختران تابناک، ذبیح الله محلاتی، ج ۱، ص ۳۹۴.
۴. . معارف الرجال، ج ۱، ص ۱۹۵.
۵. . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۴۰.
۶. . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۴۰.
۷. . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۴۰.
۸. . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۴۰.
۹. . اعیان الشیعه، محسن امین، ج ۹، ص ۱۸۸.
۱۰. . قصص العلماء ص ۱۳۶.
۱۱. . اعیان الشیعه، ج ۹، ص ۱۸۸.
۱۲. . روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، محمد باقر موسوی خوانساری، ج ۲، ص ۱۰۰.
۱۳. . الروضة البهیه فی طرق الشفیعیه، محمد شفیع جاپلقی، چاپ سنگی.
۱۴. . قصص العلماء، ص ۱۴۳ و ۱۴۴.
۱۵. . ر. ک: قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۷۱، ۹۱، ۱۳۶، ۱۸۳؛ تذکره القبور، عبدالکریم جزی، ص ۳۱، ۱۵۹؛ لباب الالقاب فی القاب الاطیاب، حبیب الله شریف کاشانی، ص ۷۸؛ احسن الودیعه، محمد مهدی موسوی، ص ۲۹ ـ ۳۸.
۱۶. . قصص العلماء،، محمد تنکابنی ص ۱۱۹.
۱۷. . قصص العلماء، ص ۱۴۳.
۱۸. . روضات الجنات، ج ۲، ص ۱۰۲.
۱۹. . تاریخ اصفهان، ص ۹۷.
۲۰. . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۴۴ و ۱۴۵.
۲۱. . اصفهان. لطف الله هنر، ص ۲۶۳.
۲۲. . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۴۹.
۲۳. . این مسجد هم اکنون به نام «مسجد سیّد» اصفهان شهرت دارد.
۲۴. . تاریخ ایران زمین از روزگار باستان تا انقراض قاجاریه، جواد مشکور، ص ۳۴۱.
۲۵. . تاریخ ایران زمین از روزگار باستان تا انقراض قاجاریه، جواد مشکور، ص ۱۳۹ و ۱۴۰.
۲۶. . تاریخ اصفهان و ری و همه جهان، ص ۲۵۶ و ۲۵۷.
۲۷. . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۴۴ و ۱۴۵.
۲۸. . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۶۷ و ۱۶۸.
۲۹. . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۶۷ و ۱۶۸.
۳۰. . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۶۷ و ۱۶۸.
۳۱. . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۶۷ و ۱۶۸.
۳۲. . قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص ۱۶۸.




سایت اندیشه قم    



جعبه ابزار