وشمگیر بن زیار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
وشمگیربن زیار، کنیه اش ابومنصور، دومین حاکم زیاری بوده است.
پدرش زیار بن وردان شاه و مادرش تیرانی بادوسپانی بود. از تاریخ تولد و زادگاه او اطلاعی نیست. نام وشمگیر به صورتهای دیگری هم ضبط شده است، از جمله وُشْمه گیر،
وَشْمِگیر،
و دشمنگیر.
در سال ۳۲۱، مردآویج زیاری پس از مصالحه با خلیفه القاهربالله، ابن جَعْد را به
گیلان نزد وشمگیر فرستاد تا او را به همراهی با خویش بخواند. وشمگیر اگرچه از مصالحۀ برادرش با خلیفه دل چرکین بود، همراهی با مرادآویج را پذیرفت. چندی بعد، برادر وشمگیر او را به امارت
ری رساند
در
ذی الحجۀ همان سال، وشمگیر به دستور مردآویج به
اصفهان لشکر کشید و آنجا را از عمادالدوله، علی بن بویه، گرفت، اما دیری نپایید که به دستور مردآویج حکومت اصفهان را به محمد بن یاقوت، حاکم منصوب خلیفه، واگذار کرد
پس¬از
قتل مردآویج در
صفر ۳۲۳، بیشتر سپاهیانش با وشمگیر بیعت کردند. وشمگیر از میان فرماندهان و امرای مردآویج، عبداللهبن وَهْبان را به وزارت خویش برگزید و با بذل و بخشش کوشید به دلهای سرداران و
سپاهیان راه یابد
قتل مردآویج رقبا و دشمنان زیاریان را خشنود کرده بود، اما حاکمیت وشمگیر به نگرانیهایشان دامن زد، زیرا امارت ری و جنگاوریهای دورۀ حکومت مردآویج، از وشمگیر جنگجویی کارآمد ساخته بود. بدین سبب، دشمنانش بنا را بر جنگ با وی نهادند (رجوع کنید به ادامۀ مقاله). امیر نصر بن احمد سامانی، ماکان بن کاکی (فرمانده دیلمی) را که در
کرمان فرمان می راند، واداشت تا با یاری ابوعلی محمد بن مظفر بن محتاج چغانی، سپهسالار سامانیان، با سپاهی عظیم به
دامغان و ری و
گرگان یورش ببرند، اما ابوالقاسم بانجین، سردار وشمگیر، راه را بر هردو بست و شکستشان داد و ابوعلی و ماکان به سوی
نیشابور عقب نشستند.
در ۳۲۴ پس از مرگ نجین، حاکم زیاری گرگان، سامانیان سودای تصرف این شهر را داشتند، اما وشمگیر، ماکانبن کاکی را برانگیخت تا به گرگان برود.
از سوی دیگر، حسن بن بویه، ملقب به رکن الدوله، که روزگاری نزد مردآویج گروگان آل بویه بود، با مرگ مردآویج از دربار زیاری گریخت و نزد برادرش، عمادالدوله، رفت. در همین حین، وشمگیر گرفتار شورش لشکری بن مردی در
آذربایجان بود. رکنالدوله فرصت را غنیمت شمرد و
اصفهان و
قلعۀ الموت را گرفت. وشمگیر در ۳۲۷ با رهایی از غائلۀ لشکری، سپاهی به اصفهان فرستاد که آنجا را فتح کردند و به نام شاه زیاری خطبه خواندند. اندکی بعد، وشمگیر الموت را هم تصرف کرد
در سال ۳۲۸، سامانیان که از دوستی ماکان و وشمگیر بیمناک بودند، ابوعلی محمد بن مظفر چغانی را با سپاهی بزرگ به سوی گرگان فرستادند. او هفت ماه شهر را در محاصره گرفت. وشمگیر چندین سپاه به یاری ماکان فرستاد. رکن الدوله اوضاع را مساعد دید و اصفهان را تصرف کرد. وشمگیر با آگاه شدن از حملۀ ابوعلی، سپاهی به یاری ماکان فرستاد، اما نتیجه ای نداشت. از این رو، گرگان را به سامانیان واگذار کرد و ماکان و سپاهیانش را از آنجا بیرون برد.
از سوی دیگر، رکن الدوله برای تصرف ری به آنجا لشکر کشید. وشمگیر او را شکست داد و رکن¬الدوله به اصفهان بازگشت.
در
ربیع الاول ۳۲۹، لشکر هفت هزار تنی متحد
سامانیان و
بوییان ، به سرکردگی ابوعلی چغانی، نزدیک ری رسید. ماکان که به کمک وشمگیر شتافته بود، در این کارزار کشته شد. وشمگیر شکست خورد و به
آمل گریخت. ابوعلی در ری به نام امیر سامانی خطبه خواند و سر ماکان را به همراه اسیران بسیار به دربار سامانی فرستاد
با مرگ ماکان، پسرعمویش، حسن بن فیروزان، به خون خواهی او در
طبرستان بر وشمگیر شورید، اما در جنگ با سپاهیان وشمگیر شکست خورد و به ابوعلی چغانی پناه برد.
اندکی بعد، سپاه سامانی به همراه حسن بن فیروزان، به طبرستان (قلمرو باقی ماندۀ زیاریان) لشکر کشید. در آستانۀ
ساری نبردی درگرفت، اما در آن هنگام، امیر سامانی درگذشت و با پیشنهاد وشمگیر صلح برقرار شد. وشمگیر فرزندش را به گروگان به ابوعلی چغانی سپرد و حتی پذیرفت از این پس به نام امیر سامانی خطبه بخواند
(که زمان واقعه را سال ۳۳۰ ذکر کرده است).
حسن بن فیروزان در بازگشت به
بخارا ، بر ابوعلی چغانی شورید و لشکرگاه او را چپاول کرد و فرزند وشمگیر را، که گروگانِ ابوعلی بود، با خود برد. حسن بن فیروزان گرگان و سپس
دامغان و
سمنان را فتح کرد
وشمگیر با بازگشت ابوعلی چغانی به خراسان، رهسپار ری شد. از آن پس، حسن بن فیروزان به وشمگیر نزدیک شد و با بازگرداندن فرزند او، سالار، کوشید تا وشمگیر را به ستیز با سامانیان برانگیزد
رکن الدوله به ری لشکر کشید. وشمگیر بازهم شکست خورد و به طبرستان عقب نشست. حسن بن فیروزان هم که از ناتوانی وشمگیر آگاه بود، به رکن الدوله پیوست
ازاین زمان توان نظامی وشمگیر رو به افول گذاشت. سرانجام، او پس از شکست در جنگی سخت با رکن الدوله و حسنبن فیروزان، با نزدیکانش به
خراسان گریخت و به دربار سامانیان پناه برد. طبرستان نیز به تصرف رکن الدوله و حسن بن فیروزان درآمد.
امیر سامانی، وشمگیر را بزرگ داشت و در سال ۳۳۳، سپاهی به همراه وشمگیر فرستاد. همچنین ابوعلی چغانی را نیز به یاری او روانه کرد. آنان در گرگان، حسن بن فیروزان را شکست دادند و گرگان را تصرف کردند.
وشمگیر تا سال ۳۳۷ در گرگان حکومت کرد، اما در همین سال، بار دیگر لشکر متحد آل بویه و حسن بن فیروزان به آن دیار و
طبرستان یورش بردند. وشمگیر شکست خورد و به خراسان گریخت. او بار دیگر از امیر سامانی یاری خواست. این بار سپاهیان سامانی به فرماندهی قراتکین، وشمگیر را همراهی کردند. قراتکین با گروگان گرفتن فرزند حسن بن فیروزان، با وی صلح کرد و وشمگیر حاکم گرگان شد.
در ۳۴۱، رکن الدوله گرگان را گرفت.
در ۳۴۲، وشمگیر باز هم از امیر سامانی یاری خواست. امیر نوحبن منصور، ابوعلی چغانی را برای جنگ با رکن الدوله راهی ری کرد. ابوعلی چغانی پس از مدتی محاصره، چون کاری از پیش نبرد، با رکن الدوله، به شرط پرداخت سالانه دویست هزار دینار، سازش کرد و ری را به رکن الدوله واگذاشت. وشمگیر که حکومت ری را می خواست، در نامه ای به امیر نوح بن منصور، ابوعلی چغانی را به سستی متهم کرد
ازاین پس منابع تاریخی گویایِ دست به دست شدنِ مکررِ گرگان و طبرستان بین وشمگیر و آل بویه و پناهندگی و یاری جستنِ پیاپی وشمگیر از امرای سامانی است. در این جنگها، یا اغلب سران سپاه سامانی پنهانی با آل بویه کنار می آمدند یا برخی از امرای لشکر وشمگیر به اردوی
دشمن می پیوستند. در پایان یکی از همین جنگ وگریزها، وشمگیر ناگزیر به گیلان گریخت.
در پایان سال ۳۵۶ وشمگیر درحالی که فرماندهی سپاهی عظیم را برعهده داشت، خود را برای جنگ با رکن الدوله آماده کرد. اما در اولین روز از
محرّم سال ۳۵۷، هنگامِ شکار، از اسب نوپایی افتاد و جان سپرد. به همین سبب لشکرکشی سامانیان به ری بی نتیجه ماند
مؤلف
مجمل التواریخ والقصص وشمگیر را پادشاهی بدون تدبیر معرفی کرده است. وشمگیر آخرین باری که برای جنگ با رکن الدوله آماده می شد، نامه ای سراسر توهین به وی نوشت.
ابنخلدون وشمگیر را پادشاهی «مدبر و سیاستمداری بینظیر» دانسته است. وشمگیردر طول زندگی اش، ۳۴سال به
جنگ و کشتارپرداخت. او کوشید قلمرو زیاریان را وسعت دهد، اما از همان آغاز، به جنگ و گریز گرفتار شد.
دربارۀ
دین و
آیین وشمگیر اطلاع صریحی وجود ندارد.
او را
زرتشتی دانسته است. براساس این حکایت که ابن جَعْد اولین بار وشمگیر را همراه
کشاورزان در حال کاشتن برنج دیده است،
برتلس نوشته است این رسم امرای زرتشتی بوده که روزی از سال را به تخم پراکندن با کشاورزان بگذرانند. مادلونگ
به پایبندی نواحی دیلم و مشرق گیلان به اعتقادات زیدیان اشاره کرده، اما حک شدن شهادتین و
آیۀ قرآن بر سکههای وشمگیر که در سال ۳۴۷ ضرب شده، نشان دهندۀ اعتقاد او به دین
اسلام است.
وشمگیر با دختر یکی از حاکمان کهستان ازدواج کرد و صاحب چهار پسرشد: بیستون، که پس از پدرش به قدرت رسید
سالار یا سلّار؛ و لنگر، که در زمان حیات پدرش درگذشت.
(۱) ابن اثیر.
(۲) ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۲۰ش.
(۳) ابنخلدون.
(۴) آیبرتلس، ناصرخسرو و اسماعیلیان، ترجمۀ یحیی آرین¬پور، تهران ۱۳۴۶ش.
(۵) سیدجمالالدین ترابی طباطبایی و منصوره وثیق، سکههای اسلامی ایران از آغاز تا حمله مغول، تبریز ۱۳۷۳ش.
(۶) محمد پادشاهبن غلام محییالدین شاد، فرهنگ آنندراج، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۷) ظهیرالدینبن نصیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، چاپ عباس شایان، تهران ۱۳۳۳ش.
(۸) عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس، قابوس-نامه، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۵۲.
(۹) مجمل¬التواریخ و القصص، چاپ ملک¬الشعراء بهار، تهران ۱۳۱۸.
(۱۰) Clement Huart,” Les ziyârides”, in Des memoires de l’academie des inscriptions et belle- lettres, vol ۴۲, Paris ۱۹۲۲.
(۱۱) Ferdinand Justi, Iranisches Namenbuch, Marburg ۱۸۹۵.
(۱۲) W Madelung, “The Minox Dynasties of Northern Iran” in The Cambridge History of Iran, vol ۴, Cambridge ۱۹۷۵.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «وشمگیربن زیار»، شماره۷۲۹۵.